(براى بى بى سى) روزی که گروهی از مردان هوادار جنبش اعتراضی ایران برای نشان دادن حمایت خود از مجید توکلی روسری به سر کردند و تصاویر باحجابشان سایت های اینترنتی و وبلاگ ها را پر کرد، روز مهمی در تاریخ ایران محسوب شد.
آقای توکلی در جریان اعتراضات روز دانشجو در دانشگاه امیرکبیر بازداشت شده بود و رسانه های حکومتی ایران، ظاهرا به قصد تحقیر او، عکس هایش را با حجاب زنانه منتشر کرده بودند.
حمایت تصویری مردان روسری به سر از آقای توکلی، به عقیده بسیاری از ناظران نشان می داد که نسلی تازه از مردان ایرانی آماده عبور دادن جامعه از مرزهای مردسالاری هستند.
جنبش اعتراضی ایران نیز که در جریان حوادث پس از انتخابات متولد شد، به گفته بسیاری از صاحبنظران خویی زنانه داشت، به این معنی که مسالمت جو بود و از خشونت پرهیز می کرد.
شاید بتوان رویارویی جنبش موسوم به جنبش سبز را با حکومت جمهوری اسلامی، مواجهه "خوی زنانه" جامعه ایران با "خوی مردانه" آن دانست که اقتدارطلب و پرخاشجو است.
اما حوادث روز عاشورا در تهران، این چشم انداز را تا حدودی تغییر داد.
به نظر می رسد که در حوادث این روز، برای نخستین بار میزانی از خشونت از سوی معترضان به کار گرفته شد که بسیاری از فعالان سیاسی نزدیک به جنبش اعتراضی را نگران کرده است.
با این حال، در تصاویر و ویدیوهایی که از حوادث این روز منتشر شد، هنوز مقاومت "خوی زنانه" گروهی از معترضان در مقابل خشونت گروه دیگر، به وضوح دیده می شود.
یکی از این تصاویر چندین مأموران پلیس ضد شورش ایران را نشان می دهد که در گوشه ای گرفتار آمده اند و گروهی از معترضان قصد کتک زدن آنها را دارند، اما گروهی دیگر، که حضور زنان در میانشان پررنگ تر است، می کوشند از خشونت جلوگیری کنند.
در تصویری دیگر، همین زنان یک مأمور پلیس ضد شورش را مادرانه در آغوش گرفته اند تا جلوی آسیب رسیدن به او از سوی معترضان خشمگین را بگیرند.
در سوی دیگر ماجرا هم خشونت، شاید حتی بیش از گذشته، اعمال شده بود، به طوری که حتی مشاهدات شاهدان عینی و برخی گزارش ها از زیرگرفتن عمدی معترضان با اتومبیل حکایت داشت.
به عقیده گروهی از ناظران سیاسی، کانون هایی در حکومت ایران وجود دارد که از روی آوردن معترضان به خشونت خوشحال می شوند، چون این امر، توجیه لازم برای سرکوب شدیدتر را برای حکومت فراهم می کند.
برخی دیگر از ناظران می گویند که معترضان، پس از ماه ها تحمل فشار، به تدریج به این نتیجه رسیده اند که اعمال خشونت از سوی آنها برای تغییر دادن وضع موجود و خارج کردن آن از بن بست اجتناب ناپذیر است.
اما اگر چنین شود، جنبش اعتراضی ایران خوی زنانه خود را از دست خواهد داد و لاجرم رهبران و بخش قابل توجهی از هوادارانش از آن دور خواهند شد.
اعمال خشونت های بیشتر از سوی حکومت هم بدون تردید شکاف هایی تازه در بدنه آن ایجاد خواهد کرد و به ریزش های بیشتر خواهد انجامید.
به نظر می رسد نقطه ای که جامعه ایران اکنون در آن ایستاده، نقطه ای تعیین کننده است که انتخابی حساس را اجتناب ناپذیر می کند؛ در روزها و هفته های آینده معلوم خواهد شد که آیا این جامعه خوی زنانه خود را به رسمیت می شناسد، یا خوی مردانه آن، بر هر دو سوی مناقشه غلبه می کند.
دوشنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۸
دوشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۸
خاطره ای از حمله به حسینیه و بیت آیت الله منتظری
آبان ماه سال 1376، وقتی که آقای منتظری سخنرانی معروف 13 رجب را کرده بود، من عکاس روزنامه همشهری بودم. خبر شده بودیم که قم شلوغ است و قرار است طلاب و فضلای حوزه در صحن حرم حضرت معصومه تجمع کنند. معلوم بود که خبرهای بیشتری خواهد بود. به قم رفتم.
روز 28 آبان بود و جمعی از طلاب در صحن جمع شده بودند و علیه "ضد ولایت فقیه" و "شیخ مطرود" شعار می دادند. بعد از آن که جمعیت به اصطلاح "گرم" شد، از صحن خارج شدند و راه بیت آقای منتظری را در پیش گرفتند. همراهشان رفتم؛ در واقع برای اینکه داشتم عکس می گرفتم من جلوتر از آنها می رفتم. درست به خاطر ندارم که عکاس دیگری هم همراه بود یا نه.
بیت آقای منتظری و حسینیه محل درس و سخنرانی ایشان دو طرف یک کوچه، رو به روی هم و نبش خیابان بود. مأموران امنیتی حاضر بودند و یکی دو بار از من پرسیدند که کی هستم و چه می کنم، کارت خبرنگاری را که دیدند، نمی دانم چرا مرا به حال خود گذاشتند، این رفتار همان روزها هم امر غریبی بود! تمام صحنه حمله به بیت و حسینیه را از نبش خیابان تماشا و عکاسی کردم.
خشونت و سنگینی فضا چنان بود که جرأت جلوتر رفتن نداشتم. بیشتر غوغا در حسینیه بود، اما من نگاهم به بیت بود. می دانستم که آقای منتظری در بیت است. بعدا شنیدم که به ایشان توصیه کرده اند که خانه را ترک کند، اما مقاومت کرده بود و گفته بود "اگر می خواهند مرا بکشند، همینجا بکشند". گویا احتمال داده بود که توطئه ای در کار باشد و در صورت خروج از خانه، ایشان را بکشند و بعد هم بگویند جمعیت خشمگین این کار را کرده است؛ راستش با توجه به فضایی که آنجا حاکم بود، این احتمال کاملا وجود داشت.
صحنه پاره کردن کتاب های حسینیه را که احتمالا رساله های عملیه آقای منتظری بود به یاد دارم. از پراکنده شدن تکه پاره های آنها در آسمان عکس هایی گرفته ام که قاعدتا باید در آرشیو همشهری موجود باشد (خبر روز بعد همشهری). بعدا گفته شد چند جلدی هم قرآن در آن میان آسیب دیده است.
پس از آن بود که سپاه، ابتدا به بهانه حفظ امنیت و بعد هم به عنوان "حصر خانگی"، جلوی در بیت اطاقکی درست کرد و تا چند سال آنجا ماندگار شد.
آقای منتظری در آن سخنرانی به تندی از جواب دادن به استفتائات توسط آقای خامنه ای انتقاد کرده بود و گفته بود که ایشان صلاحیت مرجعیت ندارد. البته در مورد صلاحیت ایشان برای رهبری، شیوه حکومت کردن ایشان و "دولتی شدن مرجعیت" هم حرف های تندی زده بود.
آقای خامنه ای چند روز بعد در یک سخنرانی گفت: "عزيزان من! ما در شناختن دشمن، دچار اشتباه نخواهيم شد؛ اين را دشمن بداند! خيال نكند كه اگر آمدند و چند نفر آدم سادهلوح و معمّم را وادار كردند كه حرفى بزنند، ما اشتباه مىكنيم و خيال مىكنيم كه دشمن ما اينها هستند! اينها كسى نيستند! دشمن، خود را پشت پرده پنهان مىكند. دشمن كه جلو نمىآيد و خود را نشان نمىدهد. دشمن سعى مىكند شناخته نشود! آن كسى كه سينه سپر مىكند و به خيال خود جلو مىآيد، يك عامل است؛ ممكن است خودش هم نداند عامل است!
امام بزرگوار، مكرّر مىفرمود كه گاهى دشمن با ده واسطه، يك نفر را تحريك مىكند كه حرفى بگويد، يا كارى را انجام دهد! اگر شما بخواهيد دشمن را بشناسيد، بايد ده واسطه را طى كنيد و برويد. دشمن انقلاب در ايران - يعنى ايادى استكبار جهانى - راحت مىتوانند ده واسطه پيدا كنند و خودشان را در حوزه قم، به بيچارهاى برسانند و او را به حرفى، به گفتهاى و به يك موضعگيرىِ غلط و ناشيانه وادار كنند! آنقدر در كشور، ورشكستگان سياسى، ضربت خوردههاى از انقلاب، تودهنى خوردههاى از همين بسيج، ضربت خوردههاى از دادگاههاى انقلاب، ساواكيهاى قديم و كسانى كه اميدشان به اين بود كه نظام مزدور گذشته ظالم بماند و آنها از آن استفاده كنند و محروم ماندند، هستند كه واسطه بشوند تا آن ده واسطه را درست كنند و خبر غلط و حرف دروغى را به فلان آدم بيچاره و مفلوك بدهند و او خيال كند كه اوضاع و احوال به صورتى است كه بايد حالا حرفى زد؛ خودش و ديگران و زن و بچه خود را به بلا بيندازد!"
اکنون آقای منتظری درگذشته است. آقای خامنه ای پیام تسلیت محترمانه ای برای ایشان صادر کرده و دستور داده است که اجازه دفن او را در صحن حرم حضرت معصومه، همانجا که "طلاب و فضلا" علیه او شعار می دادند، بدهند. حتی کیهان هم که همیشه از آقای منتظری با عنوان "شیخ ساده لوح" یاد می کرد، خبری محترمانه از درگذشت او منتشر کرده است. آیا این روحیه ایرانی است که با مردن کسی، دشمنی را کنار می گذارد؟ آیا نگرانی از واکنش هواداران آقای منتظری و هواداران جنبش اعتراضی ایران است که لحن ها را تغییر داده است؟ یا گذر زمان درمان زخم های ناسور بوده است؟
روز 28 آبان بود و جمعی از طلاب در صحن جمع شده بودند و علیه "ضد ولایت فقیه" و "شیخ مطرود" شعار می دادند. بعد از آن که جمعیت به اصطلاح "گرم" شد، از صحن خارج شدند و راه بیت آقای منتظری را در پیش گرفتند. همراهشان رفتم؛ در واقع برای اینکه داشتم عکس می گرفتم من جلوتر از آنها می رفتم. درست به خاطر ندارم که عکاس دیگری هم همراه بود یا نه.
بیت آقای منتظری و حسینیه محل درس و سخنرانی ایشان دو طرف یک کوچه، رو به روی هم و نبش خیابان بود. مأموران امنیتی حاضر بودند و یکی دو بار از من پرسیدند که کی هستم و چه می کنم، کارت خبرنگاری را که دیدند، نمی دانم چرا مرا به حال خود گذاشتند، این رفتار همان روزها هم امر غریبی بود! تمام صحنه حمله به بیت و حسینیه را از نبش خیابان تماشا و عکاسی کردم.
خشونت و سنگینی فضا چنان بود که جرأت جلوتر رفتن نداشتم. بیشتر غوغا در حسینیه بود، اما من نگاهم به بیت بود. می دانستم که آقای منتظری در بیت است. بعدا شنیدم که به ایشان توصیه کرده اند که خانه را ترک کند، اما مقاومت کرده بود و گفته بود "اگر می خواهند مرا بکشند، همینجا بکشند". گویا احتمال داده بود که توطئه ای در کار باشد و در صورت خروج از خانه، ایشان را بکشند و بعد هم بگویند جمعیت خشمگین این کار را کرده است؛ راستش با توجه به فضایی که آنجا حاکم بود، این احتمال کاملا وجود داشت.
صحنه پاره کردن کتاب های حسینیه را که احتمالا رساله های عملیه آقای منتظری بود به یاد دارم. از پراکنده شدن تکه پاره های آنها در آسمان عکس هایی گرفته ام که قاعدتا باید در آرشیو همشهری موجود باشد (خبر روز بعد همشهری). بعدا گفته شد چند جلدی هم قرآن در آن میان آسیب دیده است.
پس از آن بود که سپاه، ابتدا به بهانه حفظ امنیت و بعد هم به عنوان "حصر خانگی"، جلوی در بیت اطاقکی درست کرد و تا چند سال آنجا ماندگار شد.
آقای منتظری در آن سخنرانی به تندی از جواب دادن به استفتائات توسط آقای خامنه ای انتقاد کرده بود و گفته بود که ایشان صلاحیت مرجعیت ندارد. البته در مورد صلاحیت ایشان برای رهبری، شیوه حکومت کردن ایشان و "دولتی شدن مرجعیت" هم حرف های تندی زده بود.
آقای خامنه ای چند روز بعد در یک سخنرانی گفت: "عزيزان من! ما در شناختن دشمن، دچار اشتباه نخواهيم شد؛ اين را دشمن بداند! خيال نكند كه اگر آمدند و چند نفر آدم سادهلوح و معمّم را وادار كردند كه حرفى بزنند، ما اشتباه مىكنيم و خيال مىكنيم كه دشمن ما اينها هستند! اينها كسى نيستند! دشمن، خود را پشت پرده پنهان مىكند. دشمن كه جلو نمىآيد و خود را نشان نمىدهد. دشمن سعى مىكند شناخته نشود! آن كسى كه سينه سپر مىكند و به خيال خود جلو مىآيد، يك عامل است؛ ممكن است خودش هم نداند عامل است!
امام بزرگوار، مكرّر مىفرمود كه گاهى دشمن با ده واسطه، يك نفر را تحريك مىكند كه حرفى بگويد، يا كارى را انجام دهد! اگر شما بخواهيد دشمن را بشناسيد، بايد ده واسطه را طى كنيد و برويد. دشمن انقلاب در ايران - يعنى ايادى استكبار جهانى - راحت مىتوانند ده واسطه پيدا كنند و خودشان را در حوزه قم، به بيچارهاى برسانند و او را به حرفى، به گفتهاى و به يك موضعگيرىِ غلط و ناشيانه وادار كنند! آنقدر در كشور، ورشكستگان سياسى، ضربت خوردههاى از انقلاب، تودهنى خوردههاى از همين بسيج، ضربت خوردههاى از دادگاههاى انقلاب، ساواكيهاى قديم و كسانى كه اميدشان به اين بود كه نظام مزدور گذشته ظالم بماند و آنها از آن استفاده كنند و محروم ماندند، هستند كه واسطه بشوند تا آن ده واسطه را درست كنند و خبر غلط و حرف دروغى را به فلان آدم بيچاره و مفلوك بدهند و او خيال كند كه اوضاع و احوال به صورتى است كه بايد حالا حرفى زد؛ خودش و ديگران و زن و بچه خود را به بلا بيندازد!"
اکنون آقای منتظری درگذشته است. آقای خامنه ای پیام تسلیت محترمانه ای برای ایشان صادر کرده و دستور داده است که اجازه دفن او را در صحن حرم حضرت معصومه، همانجا که "طلاب و فضلا" علیه او شعار می دادند، بدهند. حتی کیهان هم که همیشه از آقای منتظری با عنوان "شیخ ساده لوح" یاد می کرد، خبری محترمانه از درگذشت او منتشر کرده است. آیا این روحیه ایرانی است که با مردن کسی، دشمنی را کنار می گذارد؟ آیا نگرانی از واکنش هواداران آقای منتظری و هواداران جنبش اعتراضی ایران است که لحن ها را تغییر داده است؟ یا گذر زمان درمان زخم های ناسور بوده است؟
پنجشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۸
گفتگو با عبدالله شهبازی در مورد آینده بحران سیاسی ایران
(برای بی بی سی) تنش سیاسی در ایران در روزهای اخیر به حدی بالا گرفته است که هر روز عده ای از احتمال وقوع "حادثه ای مهم" سخن می گویند، عالی ترین مقامات اطلاعاتی و امنیتی از وجود پرونده های قضایی علیه رهبران جنبش اعتراضی مخالف دولت خبر داده اند و حملاتی بی سابقه به اکبر هاشمی رفسنجانی، مردی که سال ها "شخص دوم" نظام جمهوری اسلامی محسوب می شد انجام می شود.
در مورد این فضا، نقش آیت الله علی خامنه ای در آن، ماهیت کانون هایی که گفته می شود این حملات را سازماندهی می کنند و احتمالات آینده، با عبدالله شهبازی، مورخ و تحلیلگر سیاسی در ایران گفت و گو کرده ایم.
آقای شهبازی به دلیل فعالیت ها و اعتقادات گذشته و حالش و آنچه در سال های اخیر علیه برخی از قدرتمندترین چهره های سیاسی و نظامی ایران منتشر کرده است، چهره ای خبرساز بوده است. او در گذشته مدیریت موسسه های مطالعات و پژوهش های سیاسی و مطالعات تاریخ معاصر ایران را به عهده داشته است.
* آقای هاشمی رفسنجانی در سخنرانی ای که اخیرا در مشهد داشتند، گفته اند که بسیاری از برخوردهایی که اتفاق می افتد، یا اقداماتی که سپاه پاسداران می کند و بازداشت هایی که انجام می شود با اطلاع و یا موافقت آیت الله خامنه ای نیست. نظر شما در این مورد چیست؟
- واقعیت همان است که آقای هاشمی گفته اند. برای مثال من رفتار آیت الله خامنه ای را در قبال حوادث اخیر با رفتار ایشان در ده سال پیش مقایسه می کنم، زمانی که آقای خاتمی به قدرت آمد. ما در آن زمان هم شاهد بودیم همان کانون هایی که امروز در پس این ماجراها هستند، بعد از ماجرای کوی دانشگاه، حمله و تهاجم شدید و به اعتقاد من سازمان یافته را برای ساقط کردن آقای خاتمی شروع کردند. اگر به یاد داشته باشید، نوعی هماهنگی بود میان صدا و سیما که آن موقع آقای علی لاریجانی در رأسش بود، روزنامه کیهان که آقای شریعتمداری در رأسش بود و کانون هایی در سپاه پاسداران که در رأسش سردار ذوالقدر بود که در آن زمان مرد قدرتمند سپاه محسوب می شد. حمله شدیدی شروع شد علیه آقای خاتمی و فضای خیلی عجیبی ایجاد شد، شبیه فضای امروز؛ در حدی که درخواست برکناری آقای خاتمی هم مطرح شد.
اما می توانم بگویم این فضا یک هفته هم دوام نیاورد، آیت الله خامنه ای در اولین نماز جمعه پس از این حوادث که در مصلای تهران برگزار شد، از آقای خاتمی حمایت خیلی خیلی جدی ای کردند. در واقع تهاجم وسیع و سازمان یافته کانون فوق که می توانست یا به آشوب داخلی منجر شود و یا به سقوط آقای خاتمی، با موضع گیری آقای خامنه ای مهار شد.
ولی ما این بار دیدیم که همان موج، البته با وسعت خیلی بیشتر، علیه آقای موسوی آغاز شد ولی آیت الله خامنه ای، بر خلاف انتظار خیلی ها، از جمله خود من، موضعی را که در آن زمان در حمایت از آقای خاتمی گرفتند، این بار نگرفتند.
مجموع تحولات نشان می دهد که کانون هایی هستند که دارند فشار می آورند تا سمت و سوی تحولات ایران را به سمتی که مورد نظر خودشان هست پیش ببرند.
* ولی در مقایسه با دوره اصلاحات، به نظر می رسد که این بار تقریبا در هر مرحله ای، خود آقای خامنه ای ابتدا به مسائل وارد شدند. ایشان اولین مقامی بودند که انتخابات را تأیید کردند، اولین کسی بودند که احتمال ابطال انتخابات را رد کردند، نسبت به ادامه تظاهرات خیابانی اولین بار ایشان در نماز جمعه هشدار دادند یا همین مسائل اخیری که بر سر اهانت به عکس آیت الله خمینی در ایران در گرفت، بعد از سخنرانی ایشان اوج گرفته است و به نظر می رسد که تا آستانه برخورد قضایی با آقای موسوی و آقای کروبی دارد پیش می رود.
- کاملا درست است و این پدیده حیرت انگیزی است که حداقل خود بنده به عنوان یک تحلیلگر سیاسی نمی توانستم تصورش را بکنم. تصور من این بود که با ورود آیت الله خامنه ای به عرصه، همان تعادل ساختاری که آن زمان ایجاد شد، ایجاد می شود و مسائل حل و فصل می شود. توقع و آرزوی من و خیلی های دیگر همین بود. ولی دیدیم که سیر حوادث در جهت عکس قضیه حرکت کرد.
* به کانون هایی اشاره کردید و گفتید که در دوران اصلاحات هم فعال بودند، به نظر می رسد منظور شما همان کانون هایی است که در گذشته از آنها به عنوان "اطلاعات موازی" یاد می شد، آیا این کانون ها الآن در مراکز رسمی قدرت قرار گرفته اند و مثلا وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران را در اختیار دارند، یا هنوز از حاشیه عمل می کنند؟
- اصطلاح "اطلاعات موازی" که کاربرد وسیعی هم پیدا کرده است، بیشتر مربوط به زمانی بود که به ویژه پس از ماجرای قتل های زنجیره ای، نوعی رقابت بین واحد اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات در گرفت. بعضی ها این طرح را پیش کشیده بودند که وزارت اطلاعات باید به سازمان اطلاعات تبدیل شود. بعضی هم به متمرکز بودن سیستم اطلاعاتی کشور انتقاد داشتند و الگوهایی مثل انگلیس، آمریکا و حتی اسرائیل را مثال می زدند که در آنها سازمان اطلاعاتی یکپارچه و یکدست نیستند، بلکه سازمان های موازی وجود دارند که این کار از نظر امنیتی ضریب خطر را کم می کند.
الآن سازمان های متعدد اطلاعاتی در کشور وجود دارد که حیطه وظایفشان مشخص است. اما شما نمی توانید اینها را به عنوان کانون های محرک در حوادث سیاسی اخیر در نظر بگیرید. چون دستگاه های اطلاعاتی و نهادهای سیاسی، نه از نظر تفکر و نه از نظر عملکرد یکدست نیستند.
ما در واقع با طیف وسیعی از نیروهای اقتدارگرا مواجه هستیم که در کانون های مختلف نفوذ دارند. در دستگاه قضایی، در بعضی از سازمان های اطلاعاتی و امنیتی و در روزنامه هایی مثل کیهان، جوان یا وطن امروز ذی نفوذند یا در سایت های اینترنتی فعال هستند. آنچه اینها را به هم وصل می کند، نوع تفکر خاص آنها است. آنها تلقی خاصی از حکومت دینی دارند که باعث شده علیه جناحی که پیرامون آقای موسوی، آقای کروبی و آقای خاتمی شکل گرفته است، منسجم و یکپارچه شوند.
مسئله دیگر به اعتقاد من مقاومت بخشی از مدیران کشور است، مدیرانی که بعضا پیشینه نظامی دارند و در دوران آقای هاشمی رفسنجانی به تدریج وارد دستگاه های اجرایی شدند و می شود گفت نوعی شبه الیگارشی را شکل دادند. به عقیده من اینها از ورود آقای موسوی احساس خطر کردند. در واقع می شود گفت در کنار اراده سیاسی ای که از بالا وجود داشت، یک اراده اجتماعی هم از سوی این گروه، قشر یا طبقه (اسمش را هر چه بگذاریم) اعمال شد و همراه تفکر شبه توتالیتری که هیچ تلقی دیگری را از حکومت دینی بر نمی تابد، در مجموع یک آمیختگی ایجاد کرد و حوادث اخیر را پدید آورد و نمی شود این حوادث را به سادگی به این یا آن سازمان منتسب کرد.
* گفتید که هدف اصلی این کانون ها آقای موسوی و اطرافیان ایشان هستند، اما می بینیم که به خصوص اخیرا، حملاتی که به آقای هاشمی رفسنجانی می شود به هیچ وجه کمتر از حملاتی که به دیگران می شود نیست. آقای هاشمی رفسنجانی اصولا شخصیت قدرتمندی در جمهوری اسلامی محسوب می شود. از نظر شما منشاء و مبنای قدرت ایشان چیست و آینده حملاتی که علیه او آغاز شده و در حال اوج گرفتن است را چه می بینید؟
- منشاء قدرت آقای هاشمی به تیزبینی و درایتی باز می گردد که ایشان از قبل از انقلاب داشته است. ما در حوزه عمل سیاسی، آقای بهشتی و آقای رفسنجانی را به عنوان عملگراترین شاگردان امام خمینی داشتیم. با رفتن آقای بهشتی، در واقع این آقای رفسنجانی بود که توانست در دوران جنگ و بعد از آن، "دولتمردی عملگرایانه" را بر مبنای بینشی که امام خمینی از حکومت اسلامی داشتند، در عمل پیاده کند؛ ایشان در طرح بسیاری از مسائل پیشگام بوده اند. مجموعه این زیرکی ها و نقش تعادل بخش ایشان در تعارض های سیاسی، به ایشان جایگاه بسیار خاص و برجسته ای بخشید که کسی نمی توانست این روزها را پیش بینی کند.
اما در مورد آینده این ماجرا: هجمه سازمان یافته و وسیعی که در واقع با صحبت های آقای محسنی اژه ای و اشاره تلویحی آقای احمدی نژاد از روز ۱۷ آذر آغاز شد و با صحبت های آقای مصلحی، وزیر اطلاعات و اخیرا هم با صحبت های آقای لاریجانی، رئیس قوه قضائیه ادامه پیدا کرد را من یک موج حمله تحلیل می کنم، نه یک حرکت سازمان یافته ای که پشتوانه اجرایی قوی داشته باشد.
بله! از روز اول که این حرف ها آغاز شد، به ویژه بعد از صحبت های آیت الله خامنه ای، این تصور حتی در خود من هم پدید آمد که ما از فردا شاهد دستگیری ها و فشارهای شدید خواهیم بود. ولی در سیاست امروز ایران، معمولا حرف آخر را اول می زنند و تیر آخر را اول شلیک می کنند. شما ببینید که بعد از انتخابات آمدند و بگیر و ببندها و سرکوب های شدید را شروع کردند، ولی بعد فضا بازتر شد. خب، بعد از این صحبت های اخیر هم، توقع معقول این بود که باید فشارهای شدید شروع شود و به قول معروف این "بساط" جمع شود. ولی می بینیم که چنین اتفاقی نیفتاده است. بنابراین نتیجه می گیریم که در واقع اینها فشارهایی است برای ایجاد موج تا در نهایت با این تهدیدها و ارعاب ها موج اعتراض ها مهار شود، که به اعتقاد من پاسخ برعکس می دهد.
در واقع اگر بخواهیم یک الگوی حکومتگری را در نظر بگیریم، به دنیای امروز که نگاه کنیم، دو الگو بیشتر نمی توانیم ببینیم. یکی الگوی چین است که در ماجرای میدان تیانانمن دانشجویان را با تانک له می کنند و با لودر چال می کنند. البته آنها در عرصه مبارزه با فساد هم همین قاطعیت را دارند؛ اگر معلوم شود که عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست چین هم فاسد است، بلافاصله دارش می زنند و با این روش حکومت را نگه داشته اند.
الگوی دوم، الگوی بقیه دنیا است. در طول تاریخ هم همین بوده، شما اجازه می دهید که نیروهای مخالف حرف خود را آزادانه بیان کنند و اگر اعتراضی داشتند، به اعتراضاتشان رسیدگی می شود.
آقای محمدیان، رئیس نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه ها اخیرا دو بار (از جمله پریشب در شبکه ۲ تلویزیون ایران) گفتند که طبق برآوردهایی که کرده اند و آماری که گرفته اند یا تخمین هایی که زده اند، ۷۰ درصد دانشگاهیان در انتخابات هوادار نامزدی غیر از آقای احمدی نژاد بوده اند. می شود گفت که اکثریت آنها طرفدار آقای مهندس موسوی بوده اند. ۷۰ درصد دانشگاهیان که شامل دانشجویان و اساتید می شود رقم کمی نیست. اگر جامعه دانشگاهی کشور ما ۴ میلیون نفر باشد، این ها ۳ میلیون نفر می شوند، ۳ میلیون نفری که نخبگان و فرهیختگان درجه اول کشور هستند.
در تجمعی که اخیرا در همین ماجرای پاره شدن عکس امام خمینی در تهران برگزار شد، توانستند جمعیت دو - سه هزار نفری را در میدان فلسطین جمع کنند. وقتی می بینند که در تهران توانشان این است و در دانشگاه ها هم ۷۰ درصد دانشگاهیان طرفدار موج معترض به نتایج انتخابات و علیه آقای احمدی نژاد هستند، حق طبیعی این مردم است که بتوانند اعتراضات خود را بیان کنند.
خب کانون های قدرت طلب این را نمی خواهند و به خاطر همین است که قصد دارند عنصر تعادل بخشی که در سیاست ایران وجود داشت، یعنی آقای رفسنجانی را هم حذف کنند و حکومت را به سمت یکپارچه شدن بیشتر ببرند. من این را علت تهاجم به آقای هاشمی می دانم، ولی معنای حرفم این نیست که عملا پشت سر این مسئله، اراده اجرایی قوی وجود داشته باشد و بتوانند موفق شوند. موجی است که می آید و احتمالا رد می شود.
* بسیاری از تحلیلگران می گویند که مشکل اراده وجود ندارد، بلکه تعداد مخالفان و گستردگی آنها در حدی است که سرکوب، ممکن نشده است. اما از طرف دیگر، همه منابع ثروت، نهادهای حکومتی و قدرت سرکوب در اختیار حکومت است. این تحلیلگران نتیجه می گیرند که نوعی بن بست به وجود آمده و هیچ کدام از دو طرف زورش به طرف مقابل نمی رسد. با توجه به مطالعات تاریخی که دارید، به نظر شما چنین وضعیتی چطور می تواند برطرف شود یا تغییر کند؟
- وضعیت فعلی یک وضعیت تردید و عدم قاطعیت است. تعبیر من این است که "یا زنگی زنگ یا رومی روم". بالاخره باید مشخص شود. آقایانی که می خواهند این موج را مهار کنند یا سرکوب کنند، بالاخره باید راه خودشان را مشخص کنند. یا باید مدل چینی را بپذیرند، یا مدلی که در تمام دنیا و در تمام تاریخ وجود داشته است.
این تردید را من در زمان انقلاب هم به عنوان کسی که شخصا در حوادث بودم و به عنوان یک مورخ دیدم. شاه هم این تردید را داشت. یک جور دودلی و نوسان بین اعمال خشونت و مماشات. این تردید و عدم قدرت تصمیم گیری را من امروز هم می بینم.
* دلیلش چیست؟
- دلیلش شاید به ساختار فرهنگی ما برگردد. یعنی شما نه به اندازه صدام دیکتاتور هستید و نه به اندازه بعضی کشورهای دیگر دموکرات. در واقع شاید یک دلیل فرهنگی داشته باشد.
در مورد این فضا، نقش آیت الله علی خامنه ای در آن، ماهیت کانون هایی که گفته می شود این حملات را سازماندهی می کنند و احتمالات آینده، با عبدالله شهبازی، مورخ و تحلیلگر سیاسی در ایران گفت و گو کرده ایم.
آقای شهبازی به دلیل فعالیت ها و اعتقادات گذشته و حالش و آنچه در سال های اخیر علیه برخی از قدرتمندترین چهره های سیاسی و نظامی ایران منتشر کرده است، چهره ای خبرساز بوده است. او در گذشته مدیریت موسسه های مطالعات و پژوهش های سیاسی و مطالعات تاریخ معاصر ایران را به عهده داشته است.
* آقای هاشمی رفسنجانی در سخنرانی ای که اخیرا در مشهد داشتند، گفته اند که بسیاری از برخوردهایی که اتفاق می افتد، یا اقداماتی که سپاه پاسداران می کند و بازداشت هایی که انجام می شود با اطلاع و یا موافقت آیت الله خامنه ای نیست. نظر شما در این مورد چیست؟
- واقعیت همان است که آقای هاشمی گفته اند. برای مثال من رفتار آیت الله خامنه ای را در قبال حوادث اخیر با رفتار ایشان در ده سال پیش مقایسه می کنم، زمانی که آقای خاتمی به قدرت آمد. ما در آن زمان هم شاهد بودیم همان کانون هایی که امروز در پس این ماجراها هستند، بعد از ماجرای کوی دانشگاه، حمله و تهاجم شدید و به اعتقاد من سازمان یافته را برای ساقط کردن آقای خاتمی شروع کردند. اگر به یاد داشته باشید، نوعی هماهنگی بود میان صدا و سیما که آن موقع آقای علی لاریجانی در رأسش بود، روزنامه کیهان که آقای شریعتمداری در رأسش بود و کانون هایی در سپاه پاسداران که در رأسش سردار ذوالقدر بود که در آن زمان مرد قدرتمند سپاه محسوب می شد. حمله شدیدی شروع شد علیه آقای خاتمی و فضای خیلی عجیبی ایجاد شد، شبیه فضای امروز؛ در حدی که درخواست برکناری آقای خاتمی هم مطرح شد.
اما می توانم بگویم این فضا یک هفته هم دوام نیاورد، آیت الله خامنه ای در اولین نماز جمعه پس از این حوادث که در مصلای تهران برگزار شد، از آقای خاتمی حمایت خیلی خیلی جدی ای کردند. در واقع تهاجم وسیع و سازمان یافته کانون فوق که می توانست یا به آشوب داخلی منجر شود و یا به سقوط آقای خاتمی، با موضع گیری آقای خامنه ای مهار شد.
ولی ما این بار دیدیم که همان موج، البته با وسعت خیلی بیشتر، علیه آقای موسوی آغاز شد ولی آیت الله خامنه ای، بر خلاف انتظار خیلی ها، از جمله خود من، موضعی را که در آن زمان در حمایت از آقای خاتمی گرفتند، این بار نگرفتند.
مجموع تحولات نشان می دهد که کانون هایی هستند که دارند فشار می آورند تا سمت و سوی تحولات ایران را به سمتی که مورد نظر خودشان هست پیش ببرند.
* ولی در مقایسه با دوره اصلاحات، به نظر می رسد که این بار تقریبا در هر مرحله ای، خود آقای خامنه ای ابتدا به مسائل وارد شدند. ایشان اولین مقامی بودند که انتخابات را تأیید کردند، اولین کسی بودند که احتمال ابطال انتخابات را رد کردند، نسبت به ادامه تظاهرات خیابانی اولین بار ایشان در نماز جمعه هشدار دادند یا همین مسائل اخیری که بر سر اهانت به عکس آیت الله خمینی در ایران در گرفت، بعد از سخنرانی ایشان اوج گرفته است و به نظر می رسد که تا آستانه برخورد قضایی با آقای موسوی و آقای کروبی دارد پیش می رود.
- کاملا درست است و این پدیده حیرت انگیزی است که حداقل خود بنده به عنوان یک تحلیلگر سیاسی نمی توانستم تصورش را بکنم. تصور من این بود که با ورود آیت الله خامنه ای به عرصه، همان تعادل ساختاری که آن زمان ایجاد شد، ایجاد می شود و مسائل حل و فصل می شود. توقع و آرزوی من و خیلی های دیگر همین بود. ولی دیدیم که سیر حوادث در جهت عکس قضیه حرکت کرد.
* به کانون هایی اشاره کردید و گفتید که در دوران اصلاحات هم فعال بودند، به نظر می رسد منظور شما همان کانون هایی است که در گذشته از آنها به عنوان "اطلاعات موازی" یاد می شد، آیا این کانون ها الآن در مراکز رسمی قدرت قرار گرفته اند و مثلا وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران را در اختیار دارند، یا هنوز از حاشیه عمل می کنند؟
- اصطلاح "اطلاعات موازی" که کاربرد وسیعی هم پیدا کرده است، بیشتر مربوط به زمانی بود که به ویژه پس از ماجرای قتل های زنجیره ای، نوعی رقابت بین واحد اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات در گرفت. بعضی ها این طرح را پیش کشیده بودند که وزارت اطلاعات باید به سازمان اطلاعات تبدیل شود. بعضی هم به متمرکز بودن سیستم اطلاعاتی کشور انتقاد داشتند و الگوهایی مثل انگلیس، آمریکا و حتی اسرائیل را مثال می زدند که در آنها سازمان اطلاعاتی یکپارچه و یکدست نیستند، بلکه سازمان های موازی وجود دارند که این کار از نظر امنیتی ضریب خطر را کم می کند.
الآن سازمان های متعدد اطلاعاتی در کشور وجود دارد که حیطه وظایفشان مشخص است. اما شما نمی توانید اینها را به عنوان کانون های محرک در حوادث سیاسی اخیر در نظر بگیرید. چون دستگاه های اطلاعاتی و نهادهای سیاسی، نه از نظر تفکر و نه از نظر عملکرد یکدست نیستند.
ما در واقع با طیف وسیعی از نیروهای اقتدارگرا مواجه هستیم که در کانون های مختلف نفوذ دارند. در دستگاه قضایی، در بعضی از سازمان های اطلاعاتی و امنیتی و در روزنامه هایی مثل کیهان، جوان یا وطن امروز ذی نفوذند یا در سایت های اینترنتی فعال هستند. آنچه اینها را به هم وصل می کند، نوع تفکر خاص آنها است. آنها تلقی خاصی از حکومت دینی دارند که باعث شده علیه جناحی که پیرامون آقای موسوی، آقای کروبی و آقای خاتمی شکل گرفته است، منسجم و یکپارچه شوند.
مسئله دیگر به اعتقاد من مقاومت بخشی از مدیران کشور است، مدیرانی که بعضا پیشینه نظامی دارند و در دوران آقای هاشمی رفسنجانی به تدریج وارد دستگاه های اجرایی شدند و می شود گفت نوعی شبه الیگارشی را شکل دادند. به عقیده من اینها از ورود آقای موسوی احساس خطر کردند. در واقع می شود گفت در کنار اراده سیاسی ای که از بالا وجود داشت، یک اراده اجتماعی هم از سوی این گروه، قشر یا طبقه (اسمش را هر چه بگذاریم) اعمال شد و همراه تفکر شبه توتالیتری که هیچ تلقی دیگری را از حکومت دینی بر نمی تابد، در مجموع یک آمیختگی ایجاد کرد و حوادث اخیر را پدید آورد و نمی شود این حوادث را به سادگی به این یا آن سازمان منتسب کرد.
* گفتید که هدف اصلی این کانون ها آقای موسوی و اطرافیان ایشان هستند، اما می بینیم که به خصوص اخیرا، حملاتی که به آقای هاشمی رفسنجانی می شود به هیچ وجه کمتر از حملاتی که به دیگران می شود نیست. آقای هاشمی رفسنجانی اصولا شخصیت قدرتمندی در جمهوری اسلامی محسوب می شود. از نظر شما منشاء و مبنای قدرت ایشان چیست و آینده حملاتی که علیه او آغاز شده و در حال اوج گرفتن است را چه می بینید؟
- منشاء قدرت آقای هاشمی به تیزبینی و درایتی باز می گردد که ایشان از قبل از انقلاب داشته است. ما در حوزه عمل سیاسی، آقای بهشتی و آقای رفسنجانی را به عنوان عملگراترین شاگردان امام خمینی داشتیم. با رفتن آقای بهشتی، در واقع این آقای رفسنجانی بود که توانست در دوران جنگ و بعد از آن، "دولتمردی عملگرایانه" را بر مبنای بینشی که امام خمینی از حکومت اسلامی داشتند، در عمل پیاده کند؛ ایشان در طرح بسیاری از مسائل پیشگام بوده اند. مجموعه این زیرکی ها و نقش تعادل بخش ایشان در تعارض های سیاسی، به ایشان جایگاه بسیار خاص و برجسته ای بخشید که کسی نمی توانست این روزها را پیش بینی کند.
اما در مورد آینده این ماجرا: هجمه سازمان یافته و وسیعی که در واقع با صحبت های آقای محسنی اژه ای و اشاره تلویحی آقای احمدی نژاد از روز ۱۷ آذر آغاز شد و با صحبت های آقای مصلحی، وزیر اطلاعات و اخیرا هم با صحبت های آقای لاریجانی، رئیس قوه قضائیه ادامه پیدا کرد را من یک موج حمله تحلیل می کنم، نه یک حرکت سازمان یافته ای که پشتوانه اجرایی قوی داشته باشد.
بله! از روز اول که این حرف ها آغاز شد، به ویژه بعد از صحبت های آیت الله خامنه ای، این تصور حتی در خود من هم پدید آمد که ما از فردا شاهد دستگیری ها و فشارهای شدید خواهیم بود. ولی در سیاست امروز ایران، معمولا حرف آخر را اول می زنند و تیر آخر را اول شلیک می کنند. شما ببینید که بعد از انتخابات آمدند و بگیر و ببندها و سرکوب های شدید را شروع کردند، ولی بعد فضا بازتر شد. خب، بعد از این صحبت های اخیر هم، توقع معقول این بود که باید فشارهای شدید شروع شود و به قول معروف این "بساط" جمع شود. ولی می بینیم که چنین اتفاقی نیفتاده است. بنابراین نتیجه می گیریم که در واقع اینها فشارهایی است برای ایجاد موج تا در نهایت با این تهدیدها و ارعاب ها موج اعتراض ها مهار شود، که به اعتقاد من پاسخ برعکس می دهد.
در واقع اگر بخواهیم یک الگوی حکومتگری را در نظر بگیریم، به دنیای امروز که نگاه کنیم، دو الگو بیشتر نمی توانیم ببینیم. یکی الگوی چین است که در ماجرای میدان تیانانمن دانشجویان را با تانک له می کنند و با لودر چال می کنند. البته آنها در عرصه مبارزه با فساد هم همین قاطعیت را دارند؛ اگر معلوم شود که عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست چین هم فاسد است، بلافاصله دارش می زنند و با این روش حکومت را نگه داشته اند.
الگوی دوم، الگوی بقیه دنیا است. در طول تاریخ هم همین بوده، شما اجازه می دهید که نیروهای مخالف حرف خود را آزادانه بیان کنند و اگر اعتراضی داشتند، به اعتراضاتشان رسیدگی می شود.
آقای محمدیان، رئیس نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه ها اخیرا دو بار (از جمله پریشب در شبکه ۲ تلویزیون ایران) گفتند که طبق برآوردهایی که کرده اند و آماری که گرفته اند یا تخمین هایی که زده اند، ۷۰ درصد دانشگاهیان در انتخابات هوادار نامزدی غیر از آقای احمدی نژاد بوده اند. می شود گفت که اکثریت آنها طرفدار آقای مهندس موسوی بوده اند. ۷۰ درصد دانشگاهیان که شامل دانشجویان و اساتید می شود رقم کمی نیست. اگر جامعه دانشگاهی کشور ما ۴ میلیون نفر باشد، این ها ۳ میلیون نفر می شوند، ۳ میلیون نفری که نخبگان و فرهیختگان درجه اول کشور هستند.
در تجمعی که اخیرا در همین ماجرای پاره شدن عکس امام خمینی در تهران برگزار شد، توانستند جمعیت دو - سه هزار نفری را در میدان فلسطین جمع کنند. وقتی می بینند که در تهران توانشان این است و در دانشگاه ها هم ۷۰ درصد دانشگاهیان طرفدار موج معترض به نتایج انتخابات و علیه آقای احمدی نژاد هستند، حق طبیعی این مردم است که بتوانند اعتراضات خود را بیان کنند.
خب کانون های قدرت طلب این را نمی خواهند و به خاطر همین است که قصد دارند عنصر تعادل بخشی که در سیاست ایران وجود داشت، یعنی آقای رفسنجانی را هم حذف کنند و حکومت را به سمت یکپارچه شدن بیشتر ببرند. من این را علت تهاجم به آقای هاشمی می دانم، ولی معنای حرفم این نیست که عملا پشت سر این مسئله، اراده اجرایی قوی وجود داشته باشد و بتوانند موفق شوند. موجی است که می آید و احتمالا رد می شود.
* بسیاری از تحلیلگران می گویند که مشکل اراده وجود ندارد، بلکه تعداد مخالفان و گستردگی آنها در حدی است که سرکوب، ممکن نشده است. اما از طرف دیگر، همه منابع ثروت، نهادهای حکومتی و قدرت سرکوب در اختیار حکومت است. این تحلیلگران نتیجه می گیرند که نوعی بن بست به وجود آمده و هیچ کدام از دو طرف زورش به طرف مقابل نمی رسد. با توجه به مطالعات تاریخی که دارید، به نظر شما چنین وضعیتی چطور می تواند برطرف شود یا تغییر کند؟
- وضعیت فعلی یک وضعیت تردید و عدم قاطعیت است. تعبیر من این است که "یا زنگی زنگ یا رومی روم". بالاخره باید مشخص شود. آقایانی که می خواهند این موج را مهار کنند یا سرکوب کنند، بالاخره باید راه خودشان را مشخص کنند. یا باید مدل چینی را بپذیرند، یا مدلی که در تمام دنیا و در تمام تاریخ وجود داشته است.
این تردید را من در زمان انقلاب هم به عنوان کسی که شخصا در حوادث بودم و به عنوان یک مورخ دیدم. شاه هم این تردید را داشت. یک جور دودلی و نوسان بین اعمال خشونت و مماشات. این تردید و عدم قدرت تصمیم گیری را من امروز هم می بینم.
* دلیلش چیست؟
- دلیلش شاید به ساختار فرهنگی ما برگردد. یعنی شما نه به اندازه صدام دیکتاتور هستید و نه به اندازه بعضی کشورهای دیگر دموکرات. در واقع شاید یک دلیل فرهنگی داشته باشد.
جمعه، آذر ۰۶، ۱۳۸۸
تدبیر خود کرده؛ بحران سیاسی داخلی و آچمز هستهای ایران
بی بی سی: با توجه به حوادث چند روز اخیر، به نظر می رسد که ایران در مناقشه هسته ای با غرب در وضعیتی بسیار دشوار گرفتار آمده است: مذاکره در مورد مبادله سوخت هسته ای بی نتیجه رها شده، مدیرکل آژانس گفته است که تحقیقات در مورد فعالیت های اتمی ایران به بن بست رسیده و شورای حکام آژانس هم پس از ۴ سال علیه ایران قطعنامه صادر کرده است.
همه این ها در حالی است که حدود ۵ یا ۶ هفته پیش فضای خوشبینی بر مذاکرات هسته ای ایران حاکم شده بود.
این خوشبینی از آنجا آغاز شد که کمتر از یک هفته پس از آشکار شدن وجود یک مرکز در حال ساخت غنی سازی اورانیوم در نزدیکی قم و هشدار جدی سران قدرت های غربی به ایران، محمود احمدی نژاد از آمادگی کشورش برای ارسال ذخیره اورانیوم ۳.۵ درصد به خارج برای تبدیل به سوخت قابل استفاده در رآکتور تحقیقاتی تهران سخن گفت.
یک روز پس از سخنان آقای احمدی نژاد، سعید جلیلی، مذاکره کننده ارشد هسته ای ایران هم در ژنو با نمایندگان کشورهای ۱+۵ دیدار و ظاهرا بر این آمادگی تأکید کرد.
آقای جلیلی پس از مذاکرات ژنو در پاسخ به خبرنگارانی که از "تن دادن" ایران به مبادله سوخت می پرسیدند، تأکید کرد که این مسئله اساسا پیشنهاد ایران بوده است، نه تحمیل طرف مقابل.
حتی هنگامی که مذاکرات نمایندگان ایران، آمریکا، روسیه و فرانسه در اواخر مهرماه در مورد جزئیات فنی مبادله سوخت به دشواری برخورد، مشکل، مخالفت ایران با دخالت فرانسه در ماجرا بود –نه اصل مبادله- که آن مشکل هم به سرعت برطرف شد.
چنین بود که محمد برادعی، مدیرکل آژانس، هنگامی که محتوای مذاکرات را در پیشنهادی تنظیم کرد و به طرفین ارائه داد، گفت که انتظار دارد مقامات ایران تا دو روز بعد به آن پاسخ دهند.
همه نشانه ها از این حکایت داشت که ایران سرانجام راهی یافته است تا با فرستادن ذخیره اورانیوم خود به خارج از کشور برای تبدیل به میله سوخت، بدون اینکه غنی سازی را متوقف کند یا امتیاز دیگری به طرف مقابل بدهد، از میزان نگرانی ها در مورد فعالیت های هسته خود بکاهد و فضا را به نفع خود تلطیف کند.
اما روزی که آقای برادعی منتظر پاسخ ایران بود گذشت و ایران به پیشنهاد او پاسخ نداد. شاید مقامات ایران می خواستند نشان دهند که هیچ ضرب الاجلی را نخواهند پذیرفت و این تأخیر، تنها یک نمایش قدرت بود.
ولی روز بعد، علی لاریجانی که از جمله منتقدان اصلی دولت آقای احمدی نژاد در میان سیاستمداران جناح اصولگرا است، به تندی به پیشنهاد آقای برادعی تاخت و آن را یک "فریب" خواند.
ضربه کاری تر را میرحسین موسوی، یکی از رهبران مخالفان دولت ایران، چهار روز بعد وارد کرد و گفت که توافق های ژنو "مایه حیرت" است و اگر اجرا شود "نتیجه زحمات هزاران دانشمند ایرانی" را به هدر می دهد.
این مخالفت، در شعارهای مخالفان در تجمع های اعتراضی روز ۱۳ آبان هم بازتاب یافت، آنجا که تظاهرکنندگان با متهم کردن آقای احمدی نژاد به "دروغ گویی"، به طعنه از او می پرسیدند: "حق مسلمت کو"؟
و اینجا بود که به نظر می رسید یکی از پیش بینی های مخالفان دولت و معترضان به انتخابات، دردسر ساز شده است؛ آنها گفته بودند که دولت برآمده از این انتخابات "ضعیف" است و به دلیل همین ضعف، در مقابل "بیگانگان" امتیاز خواهد داد.
به این ترتیب ظاهرا دولت ایران در شرایطی گرفتار آمده است که هر راهی را برگزیند، زیان خواهد کرد: اگر آنچه را ابتدا خود پیشنهاد کرده قبول کند و به خروج ذخیره اورانیوم ۳.۵ درصدی خود تن دهد، به "عقب نشینی در مقابل بیگانگان" متهم می شود و باید طعنه "حق مسلمت کو" را بشنود؛ اما اگر این پیشنهاد را رد کند و به غنی سازی اورانیوم ادامه دهد، باید خود را برای مواجهه با فشارها و تحریم های بیشتر آماده کند.
مقامات ایران مدام می گویند که تحریم ها بر شرایط این کشور اثری ندارد و تحمل آن برایشان آسان است، اما بسیاری از کارشناسان عقیده دارند که وضعیت امروز اقتصاد ایران، بدون تحریم های سختگیرانه تر هم به قدر کافی شکننده است و تحریم های بیشتر می تواند عواقبی غیر قابل پیش بینی برای حکومت ایران داشته باشد.
روزی بود که آقای احمدی نژاد و نزدیکانش با تأکید پر حرارت بر "حق مسلم" ایران برای توسعه برنامه هسته ای خود، رقیبان سیاسی خود را به سستی و ذلت پذیری در این زمینه متهم می کردند؛ اکنون آیا خواهند توانست راه سومی برای خروج از بن بست موجود پیدا کنند، یا سرزنش هایی که قبلا به رقیبان کرده اند دست و پای خودشان را می بندد؟
همه این ها در حالی است که حدود ۵ یا ۶ هفته پیش فضای خوشبینی بر مذاکرات هسته ای ایران حاکم شده بود.
این خوشبینی از آنجا آغاز شد که کمتر از یک هفته پس از آشکار شدن وجود یک مرکز در حال ساخت غنی سازی اورانیوم در نزدیکی قم و هشدار جدی سران قدرت های غربی به ایران، محمود احمدی نژاد از آمادگی کشورش برای ارسال ذخیره اورانیوم ۳.۵ درصد به خارج برای تبدیل به سوخت قابل استفاده در رآکتور تحقیقاتی تهران سخن گفت.
یک روز پس از سخنان آقای احمدی نژاد، سعید جلیلی، مذاکره کننده ارشد هسته ای ایران هم در ژنو با نمایندگان کشورهای ۱+۵ دیدار و ظاهرا بر این آمادگی تأکید کرد.
آقای جلیلی پس از مذاکرات ژنو در پاسخ به خبرنگارانی که از "تن دادن" ایران به مبادله سوخت می پرسیدند، تأکید کرد که این مسئله اساسا پیشنهاد ایران بوده است، نه تحمیل طرف مقابل.
حتی هنگامی که مذاکرات نمایندگان ایران، آمریکا، روسیه و فرانسه در اواخر مهرماه در مورد جزئیات فنی مبادله سوخت به دشواری برخورد، مشکل، مخالفت ایران با دخالت فرانسه در ماجرا بود –نه اصل مبادله- که آن مشکل هم به سرعت برطرف شد.
چنین بود که محمد برادعی، مدیرکل آژانس، هنگامی که محتوای مذاکرات را در پیشنهادی تنظیم کرد و به طرفین ارائه داد، گفت که انتظار دارد مقامات ایران تا دو روز بعد به آن پاسخ دهند.
همه نشانه ها از این حکایت داشت که ایران سرانجام راهی یافته است تا با فرستادن ذخیره اورانیوم خود به خارج از کشور برای تبدیل به میله سوخت، بدون اینکه غنی سازی را متوقف کند یا امتیاز دیگری به طرف مقابل بدهد، از میزان نگرانی ها در مورد فعالیت های هسته خود بکاهد و فضا را به نفع خود تلطیف کند.
اما روزی که آقای برادعی منتظر پاسخ ایران بود گذشت و ایران به پیشنهاد او پاسخ نداد. شاید مقامات ایران می خواستند نشان دهند که هیچ ضرب الاجلی را نخواهند پذیرفت و این تأخیر، تنها یک نمایش قدرت بود.
ولی روز بعد، علی لاریجانی که از جمله منتقدان اصلی دولت آقای احمدی نژاد در میان سیاستمداران جناح اصولگرا است، به تندی به پیشنهاد آقای برادعی تاخت و آن را یک "فریب" خواند.
ضربه کاری تر را میرحسین موسوی، یکی از رهبران مخالفان دولت ایران، چهار روز بعد وارد کرد و گفت که توافق های ژنو "مایه حیرت" است و اگر اجرا شود "نتیجه زحمات هزاران دانشمند ایرانی" را به هدر می دهد.
این مخالفت، در شعارهای مخالفان در تجمع های اعتراضی روز ۱۳ آبان هم بازتاب یافت، آنجا که تظاهرکنندگان با متهم کردن آقای احمدی نژاد به "دروغ گویی"، به طعنه از او می پرسیدند: "حق مسلمت کو"؟
و اینجا بود که به نظر می رسید یکی از پیش بینی های مخالفان دولت و معترضان به انتخابات، دردسر ساز شده است؛ آنها گفته بودند که دولت برآمده از این انتخابات "ضعیف" است و به دلیل همین ضعف، در مقابل "بیگانگان" امتیاز خواهد داد.
به این ترتیب ظاهرا دولت ایران در شرایطی گرفتار آمده است که هر راهی را برگزیند، زیان خواهد کرد: اگر آنچه را ابتدا خود پیشنهاد کرده قبول کند و به خروج ذخیره اورانیوم ۳.۵ درصدی خود تن دهد، به "عقب نشینی در مقابل بیگانگان" متهم می شود و باید طعنه "حق مسلمت کو" را بشنود؛ اما اگر این پیشنهاد را رد کند و به غنی سازی اورانیوم ادامه دهد، باید خود را برای مواجهه با فشارها و تحریم های بیشتر آماده کند.
مقامات ایران مدام می گویند که تحریم ها بر شرایط این کشور اثری ندارد و تحمل آن برایشان آسان است، اما بسیاری از کارشناسان عقیده دارند که وضعیت امروز اقتصاد ایران، بدون تحریم های سختگیرانه تر هم به قدر کافی شکننده است و تحریم های بیشتر می تواند عواقبی غیر قابل پیش بینی برای حکومت ایران داشته باشد.
روزی بود که آقای احمدی نژاد و نزدیکانش با تأکید پر حرارت بر "حق مسلم" ایران برای توسعه برنامه هسته ای خود، رقیبان سیاسی خود را به سستی و ذلت پذیری در این زمینه متهم می کردند؛ اکنون آیا خواهند توانست راه سومی برای خروج از بن بست موجود پیدا کنند، یا سرزنش هایی که قبلا به رقیبان کرده اند دست و پای خودشان را می بندد؟
سهشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۸
محکومیت احمد
دادگاه انقلاب تهران احمد زیدآبادی را به تحمل ۶ سال زندان، ۵ سال تبعید به گناباد و محرومیت مادام العمر از فعالیت های سیاسی محکوم کرده است.
احمد روز اول تیر ۱۳۸۴ در مقاله ای نوشته بود: "از مدت ها پیش به این نتیجه رسیده ام که سیاه چاله ای در انتظار جامعه ایرانی است که ورود به آن گریز ناپذیر است. می دانم که به این سیاه چاله نزدیک شده ایم و می دانم که پس از عبور از این سیاه چاله، آینده ای روشن در انتظار مردم ماست، اما به راستی نمی دانم که حجم وغلظت این سیاه چاله چه اندازه است و چه مقدار زمان می برد تا از آن خارج شویم".
او روز ۶ تیر ۱۳۸۷ هم در مقاله ای دیگر نوشت: "در تعبیری سرد و سیاه نوشتم که جامعه ما در حال ورود به سیاهچاله است، سیاهچاله ای که عمق و ابعاد آن قابل درک نیست. اکنون احساس می کنم که درد آن زایمان غیر طبیعی آغاز شده و ما پا به سیاهچاله گذاشته ایم. این وضعیت به غایت مخوف است و من به واقع نسبت به مفید بودن انتقال چنین درک و حسی از شرایط جامعه ام به افراد دیگر تردید بسیار دارم".
همین.
احمد روز اول تیر ۱۳۸۴ در مقاله ای نوشته بود: "از مدت ها پیش به این نتیجه رسیده ام که سیاه چاله ای در انتظار جامعه ایرانی است که ورود به آن گریز ناپذیر است. می دانم که به این سیاه چاله نزدیک شده ایم و می دانم که پس از عبور از این سیاه چاله، آینده ای روشن در انتظار مردم ماست، اما به راستی نمی دانم که حجم وغلظت این سیاه چاله چه اندازه است و چه مقدار زمان می برد تا از آن خارج شویم".
او روز ۶ تیر ۱۳۸۷ هم در مقاله ای دیگر نوشت: "در تعبیری سرد و سیاه نوشتم که جامعه ما در حال ورود به سیاهچاله است، سیاهچاله ای که عمق و ابعاد آن قابل درک نیست. اکنون احساس می کنم که درد آن زایمان غیر طبیعی آغاز شده و ما پا به سیاهچاله گذاشته ایم. این وضعیت به غایت مخوف است و من به واقع نسبت به مفید بودن انتقال چنین درک و حسی از شرایط جامعه ام به افراد دیگر تردید بسیار دارم".
همین.
اشتراک در:
پستها (Atom)