پنجشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۵

دردسر مورِي

هنگامي كه جاستين شيل مأموريت خود را به عنوان وزيرمختار بريتانيا در ايران به پايان رساند و همراه خانواده‌اش به لندن بازگشت، انتظار مي‌رفت يكي ديگر از اعضاي هيأت نظامي اعزامي در سال 1833 جانشين او باشد. اما وزارت خارجه بريتانيا تصميم گرفت چارلز مورِي پسر يك كنت بانفوذ انگليسي را به جاي او منصوب كند. آغاز مأموريت مورِي از قضا كشمكش‌هايي سخت ميان دولت ايران و او برانگيخت كه به قطع روابط سياسي دو كشور انجاميد. جالب اينجاست كه سفارت بريتانيا در فاصله رفتن شيل و رسيدن مورِي به تهران توسط ويليام تايلر تامسون اداره مي‌شد كه بر سر چند موضوع از جمله پناهندگي فرهادميرزا با دولت ايران مناقشه داشت و صدراعظم ايران ميرزاآقاخان نوري در اين مدت اميدوار بود كه با رسيدن جانشين شيل مشكلاتش با سفارت پايان يابد.
اديب دستپاچه
به نوشته دنيس رايت در كتاب انگليسي‌ها در ميان ايرانيان، «مورِي زباندان و اديبي برجسته بود ولي احتمالاً دستپاچه‌ترين و نامناسب‌ترين سفيري بود كه دولت بريتانيا به دربار ايران فرستاده بود. مورِي از تجربه ديپلماتيك بي‌بهره نبود زيرا در ناپل و قاهره و برن خدمات مشابهي انجام داده بود. ولي با اين احوال همانگونه كه كساني كه معتقد به لزوم كسب تجربه در هندوستان بودند بيدرنگ خاطرنشان مي‌ساختند، مورِي تنها فرستاده بريتانيا به دربار ايران، به استثناي جيمز موريه، بود كه در هندوستان كسب تجربه نكرده بود». («انگليسي‌ها در ميان ايرانيان»، دنيس رايت، ترجمه لطفعلي خنجي)
زمينه كشمكش ميان دولت ايران و مورِي تقريباً همزمان با ورود او به كشور فراهم شد. مورِي با حاكمان مصر و مسقط روابط دوستانه داشت، در حالي كه ناصرالدين‌شاه از آنها متنفر بود. از طرف ديگر روزنامه تايمز لندن در مقاله‌اي پيش‌بيني كرده بود كه مورِي «دماغ شاه ايران را به خاك بمالد»، شاه از مضمون اين مقاله مطلع شده بود. بدتر از همه اينكه مورِي بر خلاف انتظار دولت ايران نه پيش‌نويس يك پيمان دفاعي و نه مبلغ وام درخواستي ايران را همراه خود نداشت و حتي مطابق رسوم پيشين هدايا و پيشكش براي شاه نياورده بود. اخلاق تند مورِي را كه به اين مجموعه اضافه كنيد، پيش‌بيني آنچه اتفاق افتاد دشوار نخواهد بود.
وزيرمختار جديد چند روز پس از ورودش به تهران، احتمالاً به قصد تحقير سلفش شيل، ميرزاي عالي‌رتبه ايراني سفارت بريتانيا را بركنار كرد و شخصي به نام ميرزا هاشم‌خان را كه طرف دشمني شديد صدراعظم بود به عنوان نماينده بريتانيا در شيراز برگزيد. ميرزاآقاخان نوري تنها يك سال پيش از آن با استخدام ميرزا هاشم خان در سفارت مخالفت كرده بود به اين دليل كه او هنوز در خدمت پادشاه است و با خاندان سلطنتي خويشاوندي دارد.
«پس از انتصاب ميرزا هاشم‌خان توسط مورِي صدر اعظم بي‌درنگ دست به تلافي زد و همسر ميرزاهاشم‌خان را كه در محل نمايندگي ديپلماتيك بريتانيا در قلهك اقامت داشت بازداشت كرد و مورِي و دستيار عاليرتبه او، يعني تيلر تامسون را به داشتن روابطي با آن زن متهم ساخت (اين ادعاي صدراعظم به احتمال قريب‌به يقين دروغ بود). در دنبال اين ماجرا، يادداشت‌هايي بين صدراعظم و مورِي كه خواستار رهايي آن خانم بود رد و بدل شد و اينها احتمالاً از توهين‌آميزترين مكاتباتي است كه تاكنون بين يك ديپلمات انگليسي و رئيس يك دولت خارجي مبادله گشته است». (همان)
روايت ديگر
اما روايت منابع درباري ايراني چيز متفاوتي است. محمدتقي‌خان لسان‌الملك سپهر كه از نزديكان ميرزاآقاخان نوري بود در كتاب ناسخ‌التواريخ پس از ذكر نوبت اولي كه تامسون تلاش كرد ميرزاهاشم را به استخدام سفارت در آورد و با مخالفت دولت ايران روبرو شد مي‌نويسد: «اين ببود مستر موره (مورِي) بعد از دو سال وارد دارالخلافه گشت. ميرزا هاشم‌خان ديگر باره به سراي سفارت انگليس در رفت و مستر موره را مفتون خويش ساخت و او را در امعاف حاجات خويش برانگيخت تا از كارداران دولت ايران خواستار شد كه مواجب و مرسوم او را مبلغي لايق درافزايند. امناي دولت پذيرفتن اين سخن را از طريق دورانديشي بعيد دانستند... لاجرم سخن مستر موره را مقبول نداشتند. و او در اين امر به اصرار و الحاح بايستاد، بلكه ابواب لجاج و عناد بگشاد و خواست او را از قبل سفارت در شهر شيراز سكون فرمايد و به وقايع‌نگاري بگمارد.
اين معني را بر رسم قواعد دولتيه رقم كرده، به كارداران ايران فرستاد و در معاهده بين دولتين مأمور متوقف دولت انگليس جز در دارالخلافه و شهر تبريز و بندر بوشهر رخصت زيستن نداشت؛ نيز اين آرزو از اجابت بعيد افتاد و همچنان وزيرمختار بر الحاح و اصرار بيفزود و يكباره ميرزاهاشم‌خان را در حوزه سفارت جاي داد و زوجه‌ي او را كه با خاندان سلطنت نسبت خويشاوندي داشت از نشيمن خود كوچ داد، نزديك به سراي سفارت جاي داد. و اين معني در خاطر مردم ايران حملي ثقيل است و بسيار باشد كه اهل ملت به چنين كارها فتنه‌ي بزرگ برانگيزند. لاجرم اولياي دولت حكم دادند تا زوجه ميرزاهاشم‌خان را از نزديك سفارتخانه برداشته به سراي پدرش احمدعلي‌ميرزا جاي دادند. وزيرمختار يكباره زلال مودت را به خاشاك مباينت آلوده ساخت و رضاي خود را به شرطي چند معلق داشت:
نخستين آنكه دختر احمدعلي‌ميرزا را در حوزه سفارت به دست ميرزاهاشم‌خان بسپارند.
ديگر آنكه اجازت كنند تا ميرزاهاشم‌خان در شيراز وقايع‌نگار باشد.
آنگاه صدراعظم ايران بر رسم دولت به سفارتخانه درآمده، وزيرمختار را عذر بگويد».
ادامه دارد