یکشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۵

سرانجام غائله فرهادميرزا

در بررسي ماجراي پناهندگي شاهزاده فرهادميرزا به سفارت بريتانيا و كشمكشي كه ميان سفارت و دولت ايران در اين زمينه برخاست، به آنجا رسيديم كه ناصرالدين‌شاه شخصاً دستخطي به صدراعظم ميرزاآقاخان نوري نوشت و دستور داد فرستاده‌اي ويژه متن دستخط غضب‌آلود را به سفارت بريتانيا ببرد و براي ويليام تيلر تامسون، وزيرمختار وقت بريتانيا در تهران بخواند. اما واكنش تامسون اين بود كه همان روز نامه‌اي كوتاه به صدراعظم نوشت كه فردا عيد دولت انگلستان است و اگر دولت ايران بخواهد به رسم مألوف هديه و تبريك براي سفارت بفرستد، سفارت از پذيرش آن خودداري خواهد كرد. تامسون در مورد حامل دستخط شاه نيز براي صدراعظم توضيح داد كه فقط توانسته دستخط را به طرز شايسته از فرستاده تحويل بگيرد، اما از گفتگو با او دراين زمينه خودداري كرده است چرا كه او رسماً براي گفتگو نمايندگي نداشته است.
توهين
نوري در پاسخ به آنچه تامسون درباره هديه و تبريك نوشته بود نامه‌اي حاوي اظهار تأسف نوشت و از وزيرمختار گلايه كرد كه روش سرسختانه‌اي به كار گرفته است كه دوستي دو دولت را سرد مي‌كند. تامسون به اين نامه جواب نداد و بنابراين روز بعد نوري و شاه جداگانه سيني‌هاي شيريني روانه سفارت كردند. تامسون از پذيرش شيريني دولت سر باز زد اما شيريني شاه را پس از تأخيري كه توهين‌آميز محسوب شد پذيرفت. همان روز فرستاده‌اي از جانب شاه براي تقديم تبريكات شفاهي به سفارت رفت كه پذيرفته نشد.
نوري نامه‌اي گلايه‌آميز به تامسون نوشت و رفتار او را توهين‌هاي آشكار نسبت به پادشاه و دولت ايران خواند و از اين بابت اظهار تعجب كرد. او خواستار جبران اين توهين‌ها شده بود. اما تامسون توضيح داد كه اولاً پيش‌تر به طور مكتوب خبر داده بود كه از پذيرش تعارفات دولت معذور است. شيريني شاه را هم پس از اينكه مطمئن شد كه از جانب صدراعظم نيست پذيرفت. او در مورد ملاقات نكردن با فرستاده شاه توضيح داد كه به رسم هر سال ابتدا ميهماناني را كه براي تبريك گفتن به سفارت آمده‌اند پذيرفته و بعد به ملاقات اعضاي انگليسي سفارت رفته است. فرستاده شاه وقتي به سفارت آمده كه وزيرمختار به ملاقات دوستان انگليسي‌اش رفته بوده. تامسون تأكيد كرد كه اگر چنانكه رسم است آمدن فرستاده شاه را از قبل اطلاع مي‌دادند او آماده پذيرايي از او مي‌شد. تا اينجا تأكيد تامسون بر تفكيك مراوده با شاه از مراوده با صدراعظم بود.
كدورت بعدي بر سر مراجعه عده‌اي از شاهزادگان و اعضاي دربار به سفارت بريتانيا براي مذاكره با شاهزاده فرهادميرزا بروز كرد. از توضيحاتي كه ميان نوري و تامسون رد و بدل شده است چنين بر مي‌آيد كه شاهزادگان در جلسه‌اي مشورتي تصميم مي‌گيرند كه دو تن از ميان خود به ملاقات فرهاد ميرزا بفرستند و او را به تمكين از شاه و خروج از سفارت تشويق كنند. اما تامسون كسب اطلاع مي‌كند كه دو تن از شاهزادگان در اين جلسه بسيار تهديدآميز سخن گفته و ادعا كرده‌اند كه يا فرهادميرزا را به زور از سفارت بيرون مي‌كشند يا همانجا او را با قمه به قتل مي‌رسانند.
گويا در مكاتبه‌اي كه ميان دربار و فرهادميرزاي پناهنده رد و بدل شده است، او با ذكر نام تأكيد مي‌كند يكي از شاهزادگان را نخواهد پذيرفت، اما آماده ملاقات و گفتگو با هر فرستاده ديگري است. خلاصه دو شاهزاده و عده‌اي درباري روانه سفارت مي‌شوند كه يكي از دو شاهزاده تهديدكننده در ميان آنها بوده است. تامسون به آنها اطلاع مي‌دهد كه امكان ملاقات با فرهادميرزا وجود ندارد و بعد هم شخصاً به اطاقي كه آنها در آن نشسته‌اند مي‌رود و با آنها رفتاري سرد و تحكم‌آميز مي‌كند. در اين فقره هم دولت ايران رفتار وزيرمختار را توهين‌آميز مي‌خواند و خواستار عذرخواهي سفارت مي‌شود.
پايان
تامسون اما هيچ يك از ادعاهاي دولت ايران را وارد ندانست. او نپذيرفت كه رفتار توهين‌آميزي با فرستادگان دربار داشته است و ادعا كرد تنها به دليل احترامي كه براي خاندان سلطنتي قائل است، با وجود اينكه «لزومي نداشت» شخصاً به ديدار فرستادگان رفته و البته در آنجا به اطلاع آنها رسانده كه از مطالب رد و بدل شده در جلسه مشورتي آگاهي دارد.
نوري در نامه‌هاي بعدي از برطرف شدن سوءتفاهم ميان دولت و شخص وزيرمختار اظهار يأس كرد و نوشت ناچار است در انتظار رسيدن وزيرمختار جديد (كه در راه بود) بماند. تامسون در اين ميان اولتيماتومي سه روزه تعيين كرد كه يا دولت ايران درخواست‌هاي سفارت را مي‌پذيرد (يعني هم عذرخواهي مي‌كند و هم اموال و املاك فرهادميرزا را به او باز مي‌گرداند) و يا فرهادميرزا رسماً تحت‌الحمايه بريتانيا خواهد شد.
اما پيش از اينكه ماجرا بيش از اين پيچيده شود، شاه با صدور دستخطي جان و مال شاهزاده را تضمين كرد. شاهزاده از سفارت خارج شد و غائله رفع شد. در واقع شاه بخشي از درخواست سفارت را كه در ابتدا به شدت رد مي‌كرد، پذيرفت. يعني اموال و املاك شاهزاده را به او بازگرداند و جان و مقام او را تضمين كرد. اما جالب اينجاست كه تامسون همچنان بر لزوم عذرخواهي دولت از سفارت براي جبران توهيني كه به گفته او در شأن سفارت شده بود تأكيد مي‌كرد. سرانجام قرار شد ابتدا تامسون به ملاقات نوري برود و روز بعد فرستاده‌اي از جانب نوري رسماً براي دلجويي در سفارت حاضر شود.

امور داخلي

ديديم كه غائله پناهندگي شاهزاده فرهادميرزا (عموي ناصرالدين‌شاه) به سفارت انگلستان با نامه رسمي ويليام تيلر تامسون وزيرمختار بريتانيا در تهران آغاز شد. او در اين نامه به ميرزاآقاخان نوري صدراعظم وقت ايران نوشت كه «در اين روزها بي‌احترامي بزرگ و غريب از اولياي دولت ايران نسبت به دولت انگليس شده؛ بر عهده دوستدار است كه مطالبه تلافي آن را از اولياي دولت ايران بكند». منظور تامسون اين بود كه چون دولت ايران عمداً شهرت داده با فرهادميرزا به دليل دوستي‌اش با اعضاي سفارت بريتانيا برخورد خواهد كرد، فرار او از تبعيدگاهش در طالقان و پناه آوردنش به سفارت اتفاق افتاده و اين باعث بي‌احترامي به دولت انگلستان است.
خشم
ميرزاآقاخان نوري كه در اين دوره كوشش مي‌كرد با گسترش دادن روابط دولت ايران با فرانسه، نفوذ روزافزون سياست انگليس و روسيه را قدري متعادل كند، به تامسون پاسخ داد كه ماجراي تنبيه فرهادميرزا و مصادره اموالش از «امورات كليه داخله مملكت» است و او اجازه ندارد در اين باب به مكاتبه و سئوال و جواب رسمي با سفارتخانه‌هاي خارجي بپردازد، اما به طور غير رسمي و دوستانه به گلايه‌هاي تامسون پاسخ داد. ادامه مكاتبات عمدتاً بر اين موضوع متمركز بود كه تامسون استدلال مي‌كرد كه چون نام دولت انگليس در ميان آمده و تنبيه فرهادميرزا به دوستي‌اش با بريتانيا مربوط دانسته شده است، موضوع ديگر داخلي نيست. او اصرار داشت كه دولت ايران «عمداً» قصد توهين داشته و بايد جبران كند. اما نوري مؤكداً پاسخ مي‌داد كه تنبيه شاهزاده به واسطه ترك بي‌اجازه تبعيدگاهش در طالقان بوده و چون از فرمان ملوكانه تمرد كرده، شايسته مجازات است و اين يك موضوع داخلي است.
نوري مراسلاتي را كه با تامسون داشت به آگاهي شاه مي‌رسانيد. چند نامه كه رد و بدل شد، ناصرالدين‌شاه از پافشاري و لجاجت تامسون خشمگين شد و دستخطي خطاب به نوري به شرح زير نوشت:
«جناب صدراعظم!
اگر قرار بر اين باشد كه هر كس به سفارتخانه انگليس برود و بست بنشيند، هم تيول و مواجبش بي‌عيب شود و هم در مدت عمرش هميشه مورد عنايت بوده معاف از مؤاخذه هر نوع جرم و تقصير باشد، كداميك از نوكرهاي من طالب چنين نعمتي نخواهد بود؟!
اگر بنا اين باشد كه هر مقصر و متمرد پناه به سفارت انگليس ببرد، از هر قسم تنبيه محفوظ باشد گذشته از اينكه نوكرهاي من بعد از اين به هيچ‌وجه از من حساب نخواهند برد سهل است از جسارت اشرار اطمينان خاطر براي من نخواهد ماند. واضح و آشكار مي‌گويم اطمينان من از بزرگ و كوچك اهالي ايران به واسطه حقوق و دسترسي من است بر تنبيه و تأديب و اسباب تهديد آنها. با عدم چنان حقوق كمال خلاف عقل خواهد بود يك ساعت ميان خلق آشوب‌طلب ايران با خيال آسوده بمانم!
راست است از قديم‌الايام بعضي از اماكن شريفه بست بوده است، اما اشخاصي كه به آنجا پناه مي‌بردند به جز سلامت شخص خود حاصلي نداشتند [و] عيال و اموال آنها در اختيار سلطان و مايه اطاعت و احتياط هر كس بوده. اين نوع پناهگاه كه طامس صاحب (يعني جناب تامسون) در پايتخت من مي‌خواهد برقرار كند، هيچوقت در ايران نبوده و ممكن نيست با حقوق لازمه اطمينان سلطاني جمع آيد.
فرهاد ميرزا به خلاف رأي ما از طالقان برخاسته به سفارتخانه انگليس آمده است. طامس صاحب هم كمال استحضار را از اين معني داشت كه آمدن او به دارالخلافه منافي حكم و رأي ما مي‌باشد. عوض اينكه او را به جاي خود بفرستد و شفاعت اين نوع تقصير او را در حضرت ما نمايد، بعد از يازده روز به مقام مطالبه ترضيه برخاست كه چرا حركات متمردانه فرهاد‌ميرزا را تحسين نمي‌كنم و او را مورد عنايت نمي‌سازم! نمي‌دانم به اين تفصيل حمايت متمردين ما و به اين طريق بدراه و جسور كردن خلق را طامسن صاحب خودسر مي‌كند يا اينكه به دستورالعمل دولتش است؟
در هر صورت تحمل اين دستگاه كه خلق را از جاده اطاعت در آورد و به بي‌باكي اشرار و متمردين بيفزايد نه به شأن سلطنت ما درست مي‌آيد و نه با شرايط حزم و احتياط درست مي‌آيد.
سواد اين دستخط را فرخ‌خان ببرد براي طامسن صاحب بخواند و رفع اين غائله را به آن تفصيل كه زباني به شما فرمايش و حالي شد [بكند]. اگر گوش داد و عمل كرد فبها، والا خود هر قسم باشد سواد و ترجمه اين دستخط را در جوف مراسله مخصوصه خود به جناب ايلچي بزرگ دولت انگليس مقيم استامبول و جناب وزيرامورخارجه آن دولت رسانيده و چاره اين افضاح (رسوايي) ناگوار را از خيرخواهي آنها بخواهيد. حرر في شهر ربيع‌الثاني 1271» («مكاتبات ايران و انگليس درباره پناهندگي فرهادميرزا»، به كوشش ميرهاشم محدث)
واكنش
متن دستخط شاه روز دهم ربيع‌الثاني 1271 در اختيار تامسون قرار گرفت. واكنش او عجيب و تحقيركننده بود. او در يادداشتي به نوري يادآوري كرد كه روز بعد «عيد بزرگ دولت انگليس» است و افزود: «بر دوستدار لازم آمد به اولياي دولت ايران اظهار بدارد كه اگر بخواهند به قاعده و قانون سابق رفتار نمايند (يعني تبريك و هدايا بفرستند)، به سبب بي‌احترامي عظيمي كه به توسط نواب شاهزاده فرهادميرزا به دولت انگليس وارد آمده است، مادامي كه آن بي‌احترامي رفع نشده است، دوستدار كمال افسوس را دارد كه چنين تعارفات را نمي‌تواند قبول كند»!