در شماره گذشته خوانديد كه فلدمارشال گودويچ در ماه مه 1808 بار ديگر سفيري حامل پيشنهاد ترك مخاصمه به دربار تهران فرستاد. بارون ورد (ويردي)، فرستاده گودويچ، علاوه بر نامههايي كه براي شاهزاده عباسميرزا و ميرزا محمدشفيع صدراعظم آورده بود، نامهاي هم از مارشال روس براي گاردان به همراه داشت كه در آن از او خواسته شده بود ايرانيها را به پذيرش پيشنهادهاي روسيه ترغيب كند. اما از آنجا كه اين پيشنهادها طبعاً تخليه اراضي اشغال شده ايران را شامل نميشد، فتحعليشاه از پذيرش آن سرباز زد: «خاقان كشورگشا... فرمودند كه: مقصود گودويچ از اظهار اين مطلب جز شعبدهبازي و حيلهسازي و انگيختن غبار شور و شغب نيست و مراد آن از اين اصرار، ابراز و اظهار دشمني خواهد بود».(«مآثر سلطانيه» دنبلي)
ژنرال گاردان، سفير ناپلئون كه در پي انعقاد قرارداد صلح تيلسيت ميان روسيه و فرانسه مأموريت داشت شرايط مصالحه ايران و روس را فراهم كند، پيشنهاد كرد فتحعليشاه به عسكرخان، سفير خود در پاريس، اختيارات كامل بدهد تا او مذاكرات صلح را با سفير روسيه در پاريس آغاز كند و با ميانجيگري مستقيم ناپلئون به سرانجام برساند. دربار ايران اين پيشنهاد را پذيرفت. عباسميرزا در نامهاي به امپراتور روسيه تمايل فتحعليشاه را به «تجديد دوستي قديم» اطلاع داد. ميرزا محمدشفيع صدراعظم نيز نامهاي به رئيس هيأت دولت روسيه نوشت و درخواست كرد اختيارات مشابهي به سفير روسيه در پاريس بدهند تا مذاكرات صلح با ميانجيگري دولت فرانسه آغاز شود. قرار شد بارون ورد اين پيشنهادها را به تفليس ببرد و تا روشن شدن نتيجه مذاكرات صلح، ميان دو طرف آتشبس اعلام شود. به اين ترتيب ايران اميدوار شد كه ناپلئون، از طريق ميانجيگري در مذاكرات پاريس، به عهدي كه در فينكنشتاين به گردن گرفته وفا كند و سرزمينهاي از دست رفته قفقاز را به فتحعليشاه بازگرداند.
گزارش
ژنرال گاردان در گزارشي به تاريخ 26 اوت 1808 برداشت خود را از دوران تعليق مخاصمه و نگرش مقامات ايراني به مسائل چنين شرح داده است: «از موقع ورود هيأت مأمورين فرانسوي به طهران (دسامبر 1807، شوال 1222) تا حال بيش از يك سال است كه قواي ايراني در مقابل روسها با وجود تأكيدات متواليه فرانسه هيچ حركتي نكردهاند. فتحعليشاه به پاشاي ارزنهالروم وعده داده بود كه با قواي عثماني در جنگ با روسيه شركت كند؛ ولي وقتي كه يوسفپاشا داخل در جنگ شد، فتحعليشاه به عباسميرزا امر داد كه از عمليات خصمانه بر ضد روسها خودداري نمايد. غرض فتحعليشاه يقيناً اين بود كه ببيند نتيجه جنگ بين فرانسه و روسيه چه خواهد شد و اميد داشت كه يا روسيه مجبور به تخليه گرجستان شود و يا اينكه منتي بر سر روسها بگذارد و بگويد در موقعي كه ايشان گرفتار جنگ با ديگري بودهاند، او بر سر ايشان نتاخته است. ميل قلبي شاه اين است كه ديگر با روسها كه از او قويترند دست به كار جنگ نزند. اوضاع نظامي عباسميرزا هنوز چنانكه بايد قوامي نگرفته و تمامي سعي شاه بر اين است كه به وسيله اعليحضرت امپراطور ما بدون محاربهاي به پس گرفتن ولاياتي كه حاليه تحت تصرف روسهاست موفق آيد». («مأموريت ژنرال گاردان در ايران» آلفرد دوگاردان، ترجمه عباس اقبال)
در اين هنگام گاردان به اتفاق فتحعليشاه و همراهان او به سلطانيه زنجان رفت و مدتي آنجا در اردوي شاهي حاضر بود. او در مكاتبه با گودويچ تضمين گرفته بود كه روسها در آن سال به ايروان حمله نكنند؛ بنابراين هنگامي كه ميرزا بزرگ قائم مقام فراهاني (وزير عباسميرزا) براي درخواست نيروي كمكي بيشتر به سلطانيه آمد، گاردان موضوع ترك مخاصمه را پيش كشيد و مانع از ارسال نيروي كمكي شد.
كشمكش
خاوري شيرازي در «تاريخ ذوالقرنين» اين ماجرا را چنين شرح داده است: «در اين اوقات كه ميرزا بزرگ فراهاني وزير نواب نايبالسلطنه شرفياب حضور شاهنشاه اسلام بود، گداويچ مزبور، بارون ويردي نام بولكونيك توپخانه روس را نزد جنرال مزبور (گاردان) فرستاده و اظهار امتنان زياد كرد و نوشته بود كه امسال به جهت تلافي پاشايان دولت عثماني، ييلاق در محال پنبك خواهم كرد و به هيچ[وجه] روي به حدود ايروان نخواهم آورد. جنرال مزبور از اين معني مطمئن گشت و جمعيتي كه از ركاب ظفرمآب به همراهي ميرزابزرگ وزير ميبايست به آذربايجان برود مانع شد و چنين به عرض رسانيد كه: چون پادشاهان فرانسه و روس در اين روزها بناي صلح دارند، من نوشتهام كه ناپلئون اعظم حرف تخليه ولايات گرجستان و آذربايجان را نيز با امپراطوري روسيه بزند و يقين دارم كه در همين زودي به گداويچ حكم خواهد رسيد كه ولايات را خالي كرده به راه خود برود. با وجود اين احوال، فرستادن قشون چه لازم؟ ميانه او و ميرزا بزرگ در اين باب مكالمات و مشاجرات واقع [شد] و جنرال غاردان دستخطي نوشته، پا به مهر سپرد كه اگر گداويچ بر سر ايروان آيد يا جسارتي ديگر ورزد، من در آستان همايون مجرم و مقصّر خواهم بود. بنا بر آن فقرات، ميرزا بزرگ بدون قشون و تدارك جنگ با روسيه ملعون از دربار سپهرنمون مرخّص و در بلده خوي به خدمت سركار وليعهد مشرف گرديد». (نقل شده در حاشيه «مآثر سلطانيه»، تصحيح و تحشيه غلامحسين زرگرينژاد)
(ادامه دارد)
شنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۴
جمعه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۴
مقدمات مصالحه
چند ماه پس از پيشنهاد صلح مارشال گودويچ (از طريق استپانوف) كه از سوي دربار ايران پذيرفته نشد، ژنرال گاردان، فرستاده ناپلئون بناپارت، به همراه عدهاي از افسران فرانسوي به تهران وارد شد. گاردان اجراي مفادي از معاهده فينكنشتاين را به عهده داشت كه به تعليم نظاميان ايران و آماده كردن آنها براي نبرد با روسيه مربوط ميشد. او در عين حال مأموريت داشت براي برقراري صلح ميان دو طرف تلاش كند. شرايط اين صلح البته ميبايست بازگشتن سرزمينهاي از دست رفته ايران را شامل شود، چرا كه ناپلئون در معاهده فينكنشتاين تسلط ايران بر گرجستان را به رسميت شناخته و تضمين كرده بود. اما در اين ميان معاهده صلح «تيلسيت» ميان روسيه و فرانسه به امضاء رسيد و بر خلاف انتظار فتحعليشاه، نامي از ايران و حق حاكميتش بر گرجستان در اين معاهده به ميان نيامد. امپراطور فرانسه در توجيه اين امر چنين پاسخ داد: «علت اين است كه اولاً در آن تاريخ (عقد پيمان تيلسيت) دولت ايران عهدنامه اتحاد بين فرانسه و ايران را تصويب نكرده بود و ثانياً امكان داشت دربار تهران آن معاهده را تصديق نكند». او در عين حال آمادگي فرانسه را براي ميانجيگري ميان ايران و روسيه براي رسيدن به صلحي عادلانه اعلام كرده بود.
ميانجيگري
حدود شش ماه از اقامت گاردان در ايران گذشته بود كه «بارون ورد» (يا «ويردي»)، فرستاده روسيه به تهران آمد. «خلاصه درخواست او از خاقان كشورگشا صلح و التيام بود و در ضمن آن شرحي به جنرال غاردانخان و ايلچي پادشاه فرانسه ارسال داشته كه نظر به اتحاد دولت فرانسه و روس، دولت روسيه را نيز ميلي كلي به دوستي و سازش دولت ايران به هم رسيده و خوض در اين كار ژرف و اتمام اين امر شگرف را به عهده اهتمام جنرال غاردانخان بازگذاشته [است].» («مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي، تصحيح غلامحسين زرگرينژاد)
گاردان خود در گزارشي به شامپاني، وزيرخارجه فرانسه، ماجراي رسيدن بارون روس را چنين توضيح داده است: «آقاي بارون ورد، نايب سرهنگ توپخانه از طرف حضرتاجل فلدمارشال كنت گودويچ، فرماندهكل قواي روس در گرجستان، مأمور دربار ايران شده [است]... مشاراليه در تاريخ 21 مه [1808] مراسلهاي فوقالعاده دوستانه از طرف كنت گودويچ به من داد. حضرتاجل (گودويچ) مراسلهاي نيز به ميرزا شفيع صدراعظم نوشته و در آن شرايطي را كه بر طبق آن روسيه حاضر به عقد صلح است يادآور گرديده است... مضمون آن [مراسله] طابقالنعلباالنعل با مراسلهاي كه به وليعهد شاهزاده عباسميرزا عنوان شده يكي است... واضح است كه دعاوي روسيه با دعاوي ايران درست در نميآيد و در اين صورت بدون وساطت دولتي ثالث صلح غيرممكن است. اعليحضرت [فتحعلي] شاه در يك جلسه خصوصي كه حضور او شرفياب شدم به من گفت كه حاضر نيست از مضمون مراسلات مارشال گودويچ اطلاع حاصل كند و تن به قبول صلح نخواهد داد، مگر اينكه روسها كليه ولايات ايران را تخليه كنند. من در جواب عرض كردم چون اعليحضرت اختيار مصالح خود را در كف پادشاه متبوع معظم من (ناپلئون) گذاشته، ممكن است كه مذاكرات صلح در پاريس بين عسكرخان (سفير ايران در پاريس) و «كنت تولستوي» (سفير روسيه) با وساطت اعليحضرت ناپلئون كبير به عمل آيد و من اين مطلب را تاكنون چند بار به عرض رساندهام. من اعليحضرت فتحعليشاه را وادار كردم كه اختيارات تامه به سفير خود مقيم پاريس بدهد و مكنون خاطر خويش را به اطلاع اعليحضرت امپراطور برساند... در همين حال شاهزاده عباس ميرزا مراسلهاي به امپراطور روسيه «آلكساندر» نوشته و اظهار داشته است كه فتحعليشاه مايل است روابط دوستي قديم خود را با روسيه از نو برقرار كند... ميرزا شفيع صدراعظم [هم] از «كنت رمانزوف» تقاضا كرده از امپراطور كل روسيه بخواهد كه به سفير خود مقيم پاريس اختيارات تامه در عقد معاهده صلح بدهد... آقاي بارون ورد عنقريب عازم تفليس ميشود و قرار است پس از رسيدن او به آن شهر فوراً متاركه جنگ به امضاء برسد و عمليات جنگي در تمام مدّت مذاكرات صلح موقوف باشد.» («مأموريت ژنرال گاردان در ايران» آلفرد دوگاردان، ترجمه عباس اقبال)
نامه
و اما بخشهايي از متن نامه گودويچ به گاردان چنين است: «آقاي سرتيپ! چون حاليه بين دو دولت معظّم ما رابطه دوستي و اتحاد برقرار است و شما از طرف اعليحضرت امپراطور فرانسويان و پادشاه ايتاليا مأمور دربار ايران شدهايد، از موقع استفاده كرده در ضمن معرفي خود به افتتاح باب مكاتبه با شما ميپردازم. با كمال افتخار به اطلاع عالي ميرسانم كه دشمن مشترك ما انگليس، «هارفورد جونز» را به عنوان سفارت به تهران فرستاده تا القاي شبهات كند و پادشاه ايران را به ادامه جنگ با روسيه وادارد، شايد به اين خيال كه روسيه از قواي خود در اروپا بكاهد؛ غافل از آنكه قشون اعليحضرت امپراطور مخدوم من كه افتخار فرماندهيشان با من است كافي است و احتياجي به مدد گرفتن از اروپا و كاستن عدد قشون روسيه در آنجا ندارد. دولت ايران هم كه به عدم قدرت خود در مقابل قواي روس پي برده، مدتهاست تقاضاي صلح كرده ولي به اميد وعدههايي كه در ضمن جنگ بين روسيه و فرانسه اين دولت اخير (فرانسه) به او داده، تن به قبول اصول شرايط معتدلانهاي كه من پيشنهاد كرده و حاليه نيز به نام اعليحضرت امپراطور، خداوندگار مقتدر خود، آنها را تأكيد مينمايم، نميدهد. نظر به اينكه شما سفير مملكتي هستيد كه حاليه با روسيه در حال دوستي است و با اطمينان اينكه قطعاً در عدم مداخله بر ضدّ منافع روسيه دستور داريد، خيال ميكنم اگر ايران را از اين خيال واهي بازداريد، بجا باشد...»
ميانجيگري
حدود شش ماه از اقامت گاردان در ايران گذشته بود كه «بارون ورد» (يا «ويردي»)، فرستاده روسيه به تهران آمد. «خلاصه درخواست او از خاقان كشورگشا صلح و التيام بود و در ضمن آن شرحي به جنرال غاردانخان و ايلچي پادشاه فرانسه ارسال داشته كه نظر به اتحاد دولت فرانسه و روس، دولت روسيه را نيز ميلي كلي به دوستي و سازش دولت ايران به هم رسيده و خوض در اين كار ژرف و اتمام اين امر شگرف را به عهده اهتمام جنرال غاردانخان بازگذاشته [است].» («مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي، تصحيح غلامحسين زرگرينژاد)
گاردان خود در گزارشي به شامپاني، وزيرخارجه فرانسه، ماجراي رسيدن بارون روس را چنين توضيح داده است: «آقاي بارون ورد، نايب سرهنگ توپخانه از طرف حضرتاجل فلدمارشال كنت گودويچ، فرماندهكل قواي روس در گرجستان، مأمور دربار ايران شده [است]... مشاراليه در تاريخ 21 مه [1808] مراسلهاي فوقالعاده دوستانه از طرف كنت گودويچ به من داد. حضرتاجل (گودويچ) مراسلهاي نيز به ميرزا شفيع صدراعظم نوشته و در آن شرايطي را كه بر طبق آن روسيه حاضر به عقد صلح است يادآور گرديده است... مضمون آن [مراسله] طابقالنعلباالنعل با مراسلهاي كه به وليعهد شاهزاده عباسميرزا عنوان شده يكي است... واضح است كه دعاوي روسيه با دعاوي ايران درست در نميآيد و در اين صورت بدون وساطت دولتي ثالث صلح غيرممكن است. اعليحضرت [فتحعلي] شاه در يك جلسه خصوصي كه حضور او شرفياب شدم به من گفت كه حاضر نيست از مضمون مراسلات مارشال گودويچ اطلاع حاصل كند و تن به قبول صلح نخواهد داد، مگر اينكه روسها كليه ولايات ايران را تخليه كنند. من در جواب عرض كردم چون اعليحضرت اختيار مصالح خود را در كف پادشاه متبوع معظم من (ناپلئون) گذاشته، ممكن است كه مذاكرات صلح در پاريس بين عسكرخان (سفير ايران در پاريس) و «كنت تولستوي» (سفير روسيه) با وساطت اعليحضرت ناپلئون كبير به عمل آيد و من اين مطلب را تاكنون چند بار به عرض رساندهام. من اعليحضرت فتحعليشاه را وادار كردم كه اختيارات تامه به سفير خود مقيم پاريس بدهد و مكنون خاطر خويش را به اطلاع اعليحضرت امپراطور برساند... در همين حال شاهزاده عباس ميرزا مراسلهاي به امپراطور روسيه «آلكساندر» نوشته و اظهار داشته است كه فتحعليشاه مايل است روابط دوستي قديم خود را با روسيه از نو برقرار كند... ميرزا شفيع صدراعظم [هم] از «كنت رمانزوف» تقاضا كرده از امپراطور كل روسيه بخواهد كه به سفير خود مقيم پاريس اختيارات تامه در عقد معاهده صلح بدهد... آقاي بارون ورد عنقريب عازم تفليس ميشود و قرار است پس از رسيدن او به آن شهر فوراً متاركه جنگ به امضاء برسد و عمليات جنگي در تمام مدّت مذاكرات صلح موقوف باشد.» («مأموريت ژنرال گاردان در ايران» آلفرد دوگاردان، ترجمه عباس اقبال)
نامه
و اما بخشهايي از متن نامه گودويچ به گاردان چنين است: «آقاي سرتيپ! چون حاليه بين دو دولت معظّم ما رابطه دوستي و اتحاد برقرار است و شما از طرف اعليحضرت امپراطور فرانسويان و پادشاه ايتاليا مأمور دربار ايران شدهايد، از موقع استفاده كرده در ضمن معرفي خود به افتتاح باب مكاتبه با شما ميپردازم. با كمال افتخار به اطلاع عالي ميرسانم كه دشمن مشترك ما انگليس، «هارفورد جونز» را به عنوان سفارت به تهران فرستاده تا القاي شبهات كند و پادشاه ايران را به ادامه جنگ با روسيه وادارد، شايد به اين خيال كه روسيه از قواي خود در اروپا بكاهد؛ غافل از آنكه قشون اعليحضرت امپراطور مخدوم من كه افتخار فرماندهيشان با من است كافي است و احتياجي به مدد گرفتن از اروپا و كاستن عدد قشون روسيه در آنجا ندارد. دولت ايران هم كه به عدم قدرت خود در مقابل قواي روس پي برده، مدتهاست تقاضاي صلح كرده ولي به اميد وعدههايي كه در ضمن جنگ بين روسيه و فرانسه اين دولت اخير (فرانسه) به او داده، تن به قبول اصول شرايط معتدلانهاي كه من پيشنهاد كرده و حاليه نيز به نام اعليحضرت امپراطور، خداوندگار مقتدر خود، آنها را تأكيد مينمايم، نميدهد. نظر به اينكه شما سفير مملكتي هستيد كه حاليه با روسيه در حال دوستي است و با اطمينان اينكه قطعاً در عدم مداخله بر ضدّ منافع روسيه دستور داريد، خيال ميكنم اگر ايران را از اين خيال واهي بازداريد، بجا باشد...»
چهارشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۴
گودويچ و عثمانيها
پيشتر ديديم كه تقريباً همزمان با انتصاب فيلدمارشال گودويچ به فرماندهي سپاه قفقاز از سوي دولت روسيه، عباسميرزا در آذربايجان و ايروان گرفتار قحطسالي و شيوع بيماري شده بود. او ناچار شد احمدخان، بيگلربيگي تازه ايروان را كه به وبا مبتلا شده بود فراخواند و حسينخان قاجار را به جاي او مأمور اداره امور شهر و دفاع از آن كند. نايبالسلطنه از سوي ديگر پيرقليخان را به همراه سپاهي به صحراي مغان فرستاد تا باقيمانده نيروهاي روسيه را از آنجا براند. ايران در طول حدود سه سال جنگ با روسها، مناطق مهمي چون تفليس و گنجه را از دست داده بود. فتحعليشاه كه ميدانست قدرت بازپسگيري اين مناطق را با تكيه بر قواي نظامي ندارد، در جستجوي متّحدي قدرتمند، ابتدا به انگليسيها و سپس به فرانسويها روي آورده بود. از سوي ديگر روسها به تدريج در اروپا و در مرزهايشان با عثماني درگير نبردهايي ميشدند كه از ميزان تمركزشان بر قفقازيه ايران ميكاست.
پيشنهاد صلح
در چنين شرايطي بود كه فرستاده مارشال روس با پيشنهاد صلح از راه رسيد: «غراف گودويچ، حسبالامر پادشاه روس، استپانوف نام ايشيك آقاسي (رئيس تشريفات) خود را روانه دربار شاهنشاه جمشيدجاه ساخت و مكتوبي به معتمدالدولهالعليه، ميرزا محمدشفيع وزيراعظم مرقوم و بعضي اشياء نفيسه به جهت او يادبود نموده، درخواست كرده كه منبعد، تيغهاي آخته در نيام باشد و در ميان دولت روس و اين دولت جاويدفرجام، شيوه مرضيه مسالمت و التيام مرعي گردد. استپانوف مزبور در دارالسلطنه تبريز شرف حضور شوكت دستور دريافت و از شاهزاده كامران انواع انعام و احسان قرين حال خود ديد و به عزم عتبه بوسي آستان جلال شاهنشاه بيهمال روانه دارالسلطنه طهران گرديد». («مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي، تصحيح و تحشيه غلامحسين زرگرينژاد)
استپانوف در ذيحجه 1221 وارد تهران شد و حدود يك ماه بعد، در محرم 1222 به گرجستان بازگشت. دربار ايران از تصميم گودويچ براي حمله به خاك عثماني مطلع بود و ميدانست پيشنهاد صلح گودويچ تنها براي به دست آوردن فرصت است و او پس از پايان كارش در عثماني بار ديگر به خاك ايران هجوم خواهد آورد. از سوي ديگر پيشنهاد ترك مخاصمه روسها طبعاً شامل بازگرداندن سرزمينهاي از دست رفته ايران نميشد و فتحعليشاه هنوز اميدوار بود با كمك متّحدي قدرتمند اين سرزمينها را بازپس گيرد. نتيجه اين شد كه دولت ايران به استپانوف پاسخ روشني نداد و او را با دست خالي بازگرداند. فتحعليشاه بلافاصله ميرزا محمدرضاخان قزويني را راهي اروپا كرد تا در ملاقات با ناپلئون بناپارت، امپراتور فرانسه، پيمان اتّحاد با او را به سرانجام برساند. ميرزا محمدرضا موفق شد عهدنامه فينكنشتاين را با فرانسويها تنظيم كند و همراه ژنرال گاردان، فرستاده ناپلئون، به سوي ايران باز گردد.
ژنرال گاردان و هيأت نظامي همراهش چند ماه بعد وارد تهران شدند و فتحعليشاه معاهده فينكنشتاين را امضاء كرد. گاردان چنانكه پيشتر ديديم مأموريت داشت قشون ايران را براي مقابله با روسها آماده كند و امكانات لشكركشي احتمالي فرانسه را از خاك ايران به سوي هندوستان بسنجد. او در گزارشي به تاريخ 18 مارس 1808 براي وزيرخارجه كشورش نوشته است: «در اطراف ايران هيچ مملكتي نيست كه با ايرانيها متّحد يا دوست باشد... من شخصاً هنوز نفهميدهام كه چرا روسها تاكنون به تهران نيامدهاند»!
عزل سلطان سليم
قواي روسيه اواخر بهار سال 1807 حملات خود را به قارص و قلعه كلك (در خاك عثماني) آغاز كردند، اما در هر دو مورد ناكام ماندند. گودويچ و پسرش بايدوف فرماندهي روسها را در اين تهاجم به عهده داشتند. «نظام جديد» عثماني كه به ابتكار سلطان سليم سوم سازماندهي شده بود (و بعداً الهامبخش عباسميرزا در اقدمات اصلاحياش شد) در اين نبردها نمايشي موفق ارائه كرد، اما عجيب اينجاست كه درست در همين هنگام شورش عليه سلطانسليم در عثماني آغاز شد. «در اوايل شهر ربيعالثاني [1222ه.ق.] اهالي شرع اسلامبول و صاحبان اوجاق ينگيچري (بخشي از سپاه عثماني) به سلطان سليم... شوريده او را به اين بهانه كه واضع نظامجديد شده بود و اهتمام تمام در رواج اين نظام مينمود، گرفتند و حضرتش را از سلطنت معزول و جناب سلطان مصطفي را كه فرزند سلطان عبدالحميدخان و مدتها بود در زاويه خمول (گمنامي) نشانده بودند، به سلطنت برداشتند».
روشن بود كه مخالفان نظامجديد در عثماني اميران و نظامياني بودند كه موقعيت و منافع خود را با تشكيل سازمان تازه در خطر ميديدند. شركت «اهالي شرع» در اين شورش نيز نكته مهم و توجهبرانگيزي بوده است. اين حادثه بعدها در برنامههاي نوسازي عباسميرزا موردنظر قرار گرفت. به همين دليل بود كه شاهزاده همواره ميكوشيد اقداماتش حساسيت نظاميان، رؤساي قبايل و علما را تحريك نكند.
در واقع از همين اوقات بود كه با رسيدن افسران فرانسوي به اردوي عباسميرزا، برنامههاي اصلاحي او و تشكيل «نظام جديد» در آذربايجان آغاز شد. اين برنامهها، تشكيل دستههاي جديد، آموزش سربازان، برقراري مواجب مرتب براي آنها، تهيه لباس متحدالشكل، ساخت سلاحهاي تازه و آموختن فنوني مانند نقشهبرداري را شامل ميشد كه تقريباً همگي تحت نظر افسران فرانسوي انجام ميگرفت. تعمير و مستحكم ساختن قلعههاي نظامي نيز بخش ديگري از اين اقدامات بود.
(ادامه دارد)
پيشنهاد صلح
در چنين شرايطي بود كه فرستاده مارشال روس با پيشنهاد صلح از راه رسيد: «غراف گودويچ، حسبالامر پادشاه روس، استپانوف نام ايشيك آقاسي (رئيس تشريفات) خود را روانه دربار شاهنشاه جمشيدجاه ساخت و مكتوبي به معتمدالدولهالعليه، ميرزا محمدشفيع وزيراعظم مرقوم و بعضي اشياء نفيسه به جهت او يادبود نموده، درخواست كرده كه منبعد، تيغهاي آخته در نيام باشد و در ميان دولت روس و اين دولت جاويدفرجام، شيوه مرضيه مسالمت و التيام مرعي گردد. استپانوف مزبور در دارالسلطنه تبريز شرف حضور شوكت دستور دريافت و از شاهزاده كامران انواع انعام و احسان قرين حال خود ديد و به عزم عتبه بوسي آستان جلال شاهنشاه بيهمال روانه دارالسلطنه طهران گرديد». («مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي، تصحيح و تحشيه غلامحسين زرگرينژاد)
استپانوف در ذيحجه 1221 وارد تهران شد و حدود يك ماه بعد، در محرم 1222 به گرجستان بازگشت. دربار ايران از تصميم گودويچ براي حمله به خاك عثماني مطلع بود و ميدانست پيشنهاد صلح گودويچ تنها براي به دست آوردن فرصت است و او پس از پايان كارش در عثماني بار ديگر به خاك ايران هجوم خواهد آورد. از سوي ديگر پيشنهاد ترك مخاصمه روسها طبعاً شامل بازگرداندن سرزمينهاي از دست رفته ايران نميشد و فتحعليشاه هنوز اميدوار بود با كمك متّحدي قدرتمند اين سرزمينها را بازپس گيرد. نتيجه اين شد كه دولت ايران به استپانوف پاسخ روشني نداد و او را با دست خالي بازگرداند. فتحعليشاه بلافاصله ميرزا محمدرضاخان قزويني را راهي اروپا كرد تا در ملاقات با ناپلئون بناپارت، امپراتور فرانسه، پيمان اتّحاد با او را به سرانجام برساند. ميرزا محمدرضا موفق شد عهدنامه فينكنشتاين را با فرانسويها تنظيم كند و همراه ژنرال گاردان، فرستاده ناپلئون، به سوي ايران باز گردد.
ژنرال گاردان و هيأت نظامي همراهش چند ماه بعد وارد تهران شدند و فتحعليشاه معاهده فينكنشتاين را امضاء كرد. گاردان چنانكه پيشتر ديديم مأموريت داشت قشون ايران را براي مقابله با روسها آماده كند و امكانات لشكركشي احتمالي فرانسه را از خاك ايران به سوي هندوستان بسنجد. او در گزارشي به تاريخ 18 مارس 1808 براي وزيرخارجه كشورش نوشته است: «در اطراف ايران هيچ مملكتي نيست كه با ايرانيها متّحد يا دوست باشد... من شخصاً هنوز نفهميدهام كه چرا روسها تاكنون به تهران نيامدهاند»!
عزل سلطان سليم
قواي روسيه اواخر بهار سال 1807 حملات خود را به قارص و قلعه كلك (در خاك عثماني) آغاز كردند، اما در هر دو مورد ناكام ماندند. گودويچ و پسرش بايدوف فرماندهي روسها را در اين تهاجم به عهده داشتند. «نظام جديد» عثماني كه به ابتكار سلطان سليم سوم سازماندهي شده بود (و بعداً الهامبخش عباسميرزا در اقدمات اصلاحياش شد) در اين نبردها نمايشي موفق ارائه كرد، اما عجيب اينجاست كه درست در همين هنگام شورش عليه سلطانسليم در عثماني آغاز شد. «در اوايل شهر ربيعالثاني [1222ه.ق.] اهالي شرع اسلامبول و صاحبان اوجاق ينگيچري (بخشي از سپاه عثماني) به سلطان سليم... شوريده او را به اين بهانه كه واضع نظامجديد شده بود و اهتمام تمام در رواج اين نظام مينمود، گرفتند و حضرتش را از سلطنت معزول و جناب سلطان مصطفي را كه فرزند سلطان عبدالحميدخان و مدتها بود در زاويه خمول (گمنامي) نشانده بودند، به سلطنت برداشتند».
روشن بود كه مخالفان نظامجديد در عثماني اميران و نظامياني بودند كه موقعيت و منافع خود را با تشكيل سازمان تازه در خطر ميديدند. شركت «اهالي شرع» در اين شورش نيز نكته مهم و توجهبرانگيزي بوده است. اين حادثه بعدها در برنامههاي نوسازي عباسميرزا موردنظر قرار گرفت. به همين دليل بود كه شاهزاده همواره ميكوشيد اقداماتش حساسيت نظاميان، رؤساي قبايل و علما را تحريك نكند.
در واقع از همين اوقات بود كه با رسيدن افسران فرانسوي به اردوي عباسميرزا، برنامههاي اصلاحي او و تشكيل «نظام جديد» در آذربايجان آغاز شد. اين برنامهها، تشكيل دستههاي جديد، آموزش سربازان، برقراري مواجب مرتب براي آنها، تهيه لباس متحدالشكل، ساخت سلاحهاي تازه و آموختن فنوني مانند نقشهبرداري را شامل ميشد كه تقريباً همگي تحت نظر افسران فرانسوي انجام ميگرفت. تعمير و مستحكم ساختن قلعههاي نظامي نيز بخش ديگري از اين اقدامات بود.
(ادامه دارد)
یکشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۴
ادامه جنگ
به ياد داريد كه دوره جديد اين رشته مقالات از اولين جرقههاي جنگ ايران و روس شروع شد و پس از مرور ماجراي برخوردهاي دو سال نخست ميان دو طرف، بنا به ضرورت به سرگذشت كشمكش با عثماني و شرح روابط فتحعليشاه با دولتهاي فرانسه و انگليس رسيد. اينك بر آنيم كه به روايت جنگها باز گرديم.
چنانكه ديديم سيسيانف، ژنرال روس، در راستاي سياست راهبردي دولت روسيه تزاري مبني بر تصرّف سرزمينهاي تحت حاكميت ايران در قفقاز، در رمضان سال 1218ه.ق. به گنجه حمله كرد و شهر را در محاصره گرفت. سيسيانف توانست به رغم مقاومت جانانه حاكم گنجه و ساكنان مسلمان شهر، با استفاده از خيانت يكي از سرداران محلي به شهر راه يابد و پس از نبردي خونين و «قتلعام» مردم، گنجه را به تصرّف در آورد. «سيسيانف گنجه را مركز ستاد نيروي خود قرار داد و از همانجا به حكام ايروان و قرهباغ پيغام فرستاد و آنان را به اطاعت از دربار روسيه دعوت كرد. جعفرقليخان دنبلي، كلبعليخان نخجواني و محمدخان قاجار ايرواني دعوت او را پذيرفتند و سردار مزبور (سيسيانف) به پيروزي خود كاملاً اميدوار شد». («ايران در دوره سلطنت قاجار»، علياصغر شميم)
عقبنشيني
خبر سقوط گنجه و چشمداشت روسها به سرزمينهاي زرخيز قفقاز، دربار فتحعليشاه را به تكان درآورد و تا اواخر سال 1218ه.ق. دهها هزار جنگجوي سواره و پياده در چمن سلطانيه در نزديكي زنجان گرد آمدند و آماده نبرد شدند. شاهزاده عباسميرزا كه از سوي پدرش فتحعليشاه مأمور فرماندهي نبرد با روسها شده بود، سرانجام روز 14 صفر 1219ه.ق. تبريز را به سوي ايروان ترك كرد. در اين ميان محمدخان قاجار، بيگلربيگي ايروان، كه به روسها گرايش يافته بود، از در مقاومت در آمد و از سيسيانف تقاضاي كمك كرد. اما آنها پس از كشمكشهاي بسيار، از قواي نايبالسلطنه (عباسميرزا) شكست خوردند و عقب نشستند. محمدخان با شفاعت ميرزا محمدشفيع صدراعظم كه در اين مأموريت در ركاب عباسميرزا بود، امان گرفت و متعهد شد به دولت قاجار وفادار بماند. چند ماه بعد، در سال 1220ه.ق. « مجدداً بر اثر تعرض ابراهيم خليلخان جوانشير، دستنشانده روسيه، به منطقه نفوذ ايران، آتش جنگ شعلهور شد». اينبار شاهزاده عباسميرزا به همراه ميرزا عيسي، معروف به ميرزا بزرگ قائممقام، مأموريت يافت در تبريز ساكن شود و به دفع حملات روسها و سامان دادن به اوضاع آذربايجان بپردازد. جنگهاي سال 1220 در عسكران و گنجه و بادكوبه (باكو) و حتي رشت، باعث شد قواي روسيه موقتاً به آنسوي سلسله جبال قفقاز رانده شود و «معابر شرق قفقازيه به تصرّف قواي ايران» در آيد. سيسيانف نيز در اين جنگها كشته شد.
«در بهار سال 1222 هجري افواج جديد پيادهنظام كه به وسيله افسران فرانسوي (همراهان ژنرال گاردان) تعليم ديده بودند، به اردوي عباسميرزا ملحق شدند. سردار روس، گوداويچ كه ضمناً فرمانرواي كل قفقازيه نيز بود و قواي خود را در سواحل غربي درياي خزر، يعني در حدود ساليان و قراباغ تمركز داده بود، با گاردان نماينده فرانسه در ايران وارد مكاتبه شد و گاردان نيز سعي ميكرد (بر اساس تعهدي كه دولت متبوعش در معاهده فينكنشتاين داده بود) ايران و روس را به صلح وادار كند. ولي فتحعليشاه با صلحي كه كاملاً به ضرر ايران و به نفع روسيه تمام ميشد، مخالف بود و فقط بنا به وعدههاي گاردان كه تقاضاي متاركه جنگ از سردار روس نموده بود، فرزند خود را از تعرض به روسيه بازداشت».
وبا
عبدالرزاق مفتون دنبلي، مورخ رسمي دستگاه نايبالسلطنه، ماجراي انتصاب ژنرال گوداويچ به فرماندهي قواي روسيه در قفقاز و گرفتاريهاي عباسميرزا را در اين شرايط چنين نقل كرده است: «در اين سال (1221) قحط و غلايي در ولايت آذربايجان و اكثري از بلاد عراق كه سرحد آذربايجان بود روي نمود و ربع غلات در اكثري از رباع نقصان كلي پذيرفت و به علت قلت غله و فقدان كاه و تعذّر ازدحام سپاه در درگاه، چندان سپاهي ملتزم ركاب نصرتانتساب نايبالسلطنه نبود، كه ناگهان از يك طرف غراف گودويچ كه از جمله وزراي دولت روس و از همه جا آگاه و كارگزار و تجربهآموز در سرد و گرم روزگار بود، به جاي ينرال سيسيانلو (ژنرال سيسيانف) مشهور به ايشپخدر (انسپكتور) مأمور به سرداري سپاه روس و با فوجي از روسيه از قزلر وارد تفليس [شد] و در فكر شورش ايروان [افتاد] و احمدخان، بيگلربيگي تازه ايروان، از هجوم افواج امراض (وبا) با مرگ دست به گريبان [بود] و سپاهي كه به محافظت قلعه ايروان تجديد شده بود، باز از عفونت هوا بيمار و اهالي آنجا از اين رهگذر قرين تشويش بسيار [بودند]. و از جانب معروض شد كه روسيه قراباغ به تاتف آمده با ابوالفتحخان و ايلات آن طرف خصومت را آماده شدهاند. و [از سوي ديگر] پاشايان قارص و بايزيد بناي التيام كامل با روسيه گذاشته، به فكر اغواي ايلات سيبكي و زيلان كه از جمله ايلات ايروان ميباشند افتاده، نايبالسلطنه توكل به الطاف الهي و توسل به باطن حضرت رسالت پناهي و تكيه به نيروي طالع فيروزي مطالع اعليحضرت شاهنشاهي كرده، از تغييرات عالم كون و فساد، غبار و ملالي بر دامن شوكت و اجلالش ننشست». («مآثر سلطانيه»، عبدالرزاق مفتون دنبلي، تصحيح و تحشيه غلامحسين زرگرينژاد)
(ادامه دارد)
چنانكه ديديم سيسيانف، ژنرال روس، در راستاي سياست راهبردي دولت روسيه تزاري مبني بر تصرّف سرزمينهاي تحت حاكميت ايران در قفقاز، در رمضان سال 1218ه.ق. به گنجه حمله كرد و شهر را در محاصره گرفت. سيسيانف توانست به رغم مقاومت جانانه حاكم گنجه و ساكنان مسلمان شهر، با استفاده از خيانت يكي از سرداران محلي به شهر راه يابد و پس از نبردي خونين و «قتلعام» مردم، گنجه را به تصرّف در آورد. «سيسيانف گنجه را مركز ستاد نيروي خود قرار داد و از همانجا به حكام ايروان و قرهباغ پيغام فرستاد و آنان را به اطاعت از دربار روسيه دعوت كرد. جعفرقليخان دنبلي، كلبعليخان نخجواني و محمدخان قاجار ايرواني دعوت او را پذيرفتند و سردار مزبور (سيسيانف) به پيروزي خود كاملاً اميدوار شد». («ايران در دوره سلطنت قاجار»، علياصغر شميم)
عقبنشيني
خبر سقوط گنجه و چشمداشت روسها به سرزمينهاي زرخيز قفقاز، دربار فتحعليشاه را به تكان درآورد و تا اواخر سال 1218ه.ق. دهها هزار جنگجوي سواره و پياده در چمن سلطانيه در نزديكي زنجان گرد آمدند و آماده نبرد شدند. شاهزاده عباسميرزا كه از سوي پدرش فتحعليشاه مأمور فرماندهي نبرد با روسها شده بود، سرانجام روز 14 صفر 1219ه.ق. تبريز را به سوي ايروان ترك كرد. در اين ميان محمدخان قاجار، بيگلربيگي ايروان، كه به روسها گرايش يافته بود، از در مقاومت در آمد و از سيسيانف تقاضاي كمك كرد. اما آنها پس از كشمكشهاي بسيار، از قواي نايبالسلطنه (عباسميرزا) شكست خوردند و عقب نشستند. محمدخان با شفاعت ميرزا محمدشفيع صدراعظم كه در اين مأموريت در ركاب عباسميرزا بود، امان گرفت و متعهد شد به دولت قاجار وفادار بماند. چند ماه بعد، در سال 1220ه.ق. « مجدداً بر اثر تعرض ابراهيم خليلخان جوانشير، دستنشانده روسيه، به منطقه نفوذ ايران، آتش جنگ شعلهور شد». اينبار شاهزاده عباسميرزا به همراه ميرزا عيسي، معروف به ميرزا بزرگ قائممقام، مأموريت يافت در تبريز ساكن شود و به دفع حملات روسها و سامان دادن به اوضاع آذربايجان بپردازد. جنگهاي سال 1220 در عسكران و گنجه و بادكوبه (باكو) و حتي رشت، باعث شد قواي روسيه موقتاً به آنسوي سلسله جبال قفقاز رانده شود و «معابر شرق قفقازيه به تصرّف قواي ايران» در آيد. سيسيانف نيز در اين جنگها كشته شد.
«در بهار سال 1222 هجري افواج جديد پيادهنظام كه به وسيله افسران فرانسوي (همراهان ژنرال گاردان) تعليم ديده بودند، به اردوي عباسميرزا ملحق شدند. سردار روس، گوداويچ كه ضمناً فرمانرواي كل قفقازيه نيز بود و قواي خود را در سواحل غربي درياي خزر، يعني در حدود ساليان و قراباغ تمركز داده بود، با گاردان نماينده فرانسه در ايران وارد مكاتبه شد و گاردان نيز سعي ميكرد (بر اساس تعهدي كه دولت متبوعش در معاهده فينكنشتاين داده بود) ايران و روس را به صلح وادار كند. ولي فتحعليشاه با صلحي كه كاملاً به ضرر ايران و به نفع روسيه تمام ميشد، مخالف بود و فقط بنا به وعدههاي گاردان كه تقاضاي متاركه جنگ از سردار روس نموده بود، فرزند خود را از تعرض به روسيه بازداشت».
وبا
عبدالرزاق مفتون دنبلي، مورخ رسمي دستگاه نايبالسلطنه، ماجراي انتصاب ژنرال گوداويچ به فرماندهي قواي روسيه در قفقاز و گرفتاريهاي عباسميرزا را در اين شرايط چنين نقل كرده است: «در اين سال (1221) قحط و غلايي در ولايت آذربايجان و اكثري از بلاد عراق كه سرحد آذربايجان بود روي نمود و ربع غلات در اكثري از رباع نقصان كلي پذيرفت و به علت قلت غله و فقدان كاه و تعذّر ازدحام سپاه در درگاه، چندان سپاهي ملتزم ركاب نصرتانتساب نايبالسلطنه نبود، كه ناگهان از يك طرف غراف گودويچ كه از جمله وزراي دولت روس و از همه جا آگاه و كارگزار و تجربهآموز در سرد و گرم روزگار بود، به جاي ينرال سيسيانلو (ژنرال سيسيانف) مشهور به ايشپخدر (انسپكتور) مأمور به سرداري سپاه روس و با فوجي از روسيه از قزلر وارد تفليس [شد] و در فكر شورش ايروان [افتاد] و احمدخان، بيگلربيگي تازه ايروان، از هجوم افواج امراض (وبا) با مرگ دست به گريبان [بود] و سپاهي كه به محافظت قلعه ايروان تجديد شده بود، باز از عفونت هوا بيمار و اهالي آنجا از اين رهگذر قرين تشويش بسيار [بودند]. و از جانب معروض شد كه روسيه قراباغ به تاتف آمده با ابوالفتحخان و ايلات آن طرف خصومت را آماده شدهاند. و [از سوي ديگر] پاشايان قارص و بايزيد بناي التيام كامل با روسيه گذاشته، به فكر اغواي ايلات سيبكي و زيلان كه از جمله ايلات ايروان ميباشند افتاده، نايبالسلطنه توكل به الطاف الهي و توسل به باطن حضرت رسالت پناهي و تكيه به نيروي طالع فيروزي مطالع اعليحضرت شاهنشاهي كرده، از تغييرات عالم كون و فساد، غبار و ملالي بر دامن شوكت و اجلالش ننشست». («مآثر سلطانيه»، عبدالرزاق مفتون دنبلي، تصحيح و تحشيه غلامحسين زرگرينژاد)
(ادامه دارد)
اشتراک در:
پستها (Atom)