جمعه، آذر ۱۱، ۱۳۸۴

مقاله دهم

مرور مقالات ده‌گانه ميرزا محمدهادي شيرازي را از اوضاع شهر سن‌پترزبورگ و سرزمين روسيه، به مقاله دهم رسانديم. اينك جالب‌ترين نكته‌هاي آخرين مقاله ميرزا را به اختصار ذكر مي‌كنيم و پس از آن بر سر ماجراي مأموريت ميرزا ابوالحسن‌خان شيرازي باز مي‌گرديم.
ميرزا محمدهادي (وقايع‌نگار سفر ميرزا ابوالحسن‌خان ايلچي) در بخشي از آخرين مقاله خود به موضوع پاسپورت (ورقه‌عبور) اشاره مي‌كند و مي‌نويسد: «ديگر كيفيت «باشت‌برد» است، يعني به اصطلاح اهل ايران فته (پته) مرخصي، كه هر كس هرجا خواهد برود [بايد آن را داشته باشد]. اين امر به حدي در ميان ايشان انضباط دارد كه اگر برادر يا پسر پادشاه يك روز از شهري به شهري خواسته باشد برود، بدون داشتن اين «باشت‌برد» ممكن ندارد و در هر جا برود لامحاله او را گرفته و روانه همان مكان كه بوده است مي‌نمايند. دادن «باشت‌برد» هم از اين قرار است كه هر كس خواهد از شهري به شهري رود «باشت‌برد» طلب مي‌كند كه [طي] سه هفته، سه دفعه در كازت‌ها (روزنامه‌ها) مي‌نويسند و به خانه‌ها و خلق مي‌دهند كه مطلع از رفتن آن شخص بشوند، مبادا كسي طلبي يا محاسبه يا ادعايي داشته باشد. اگر در سه هفته ادعاكاري (مدعي) به جهت او پيدا نشد، «باشت‌برد» مي‌دهند و اگر احدي ابراز دهد كه ادعاي جزئي با فلان دارم، «باشت‌برد» نمي‌دهند مادام كه رفع شود و اين عمل بهترين اعمال آنهاست و در ساير يوروپ متداول نيست». («دليل‌السفرا» ميرزا محمدهادي شيرازي، به كوشش محمد گلبن)
مقولات
وضع رفتار با ايلچيان: «ايلچي كه از هر دولت به هر دولت مي‌رود چهار قسم است:
اول: ژارژدافر (شارژدافر = كاردار) است كه به زبان فرانسه يعني وقايع‌نگار و رسول و مصلحت‌گزار بوده باشد.
دويم: منستر است، يعني نايب ايلچي بزرگ و بعد از ايلچي بزرگ قائم‌مقام او مي‌تواند شد.
سيم: انوايي (envoy) و آن ايلچي كوچك است و قدري مرتبه او از منستر بيشتر است و مي‌تواند عهدنامه بسته باشد.
چهارم: ايلچي بزرگ است كه به زبان انگريز «ان‌بسدر» (ambassador) و به لسان اروس آن را پسل (پاسول) مي‌گويند و او در هر جا باشد قائم‌مقام پادشاه است... در ميان يوروپ قاعده اين است كه به نحوي كه به جهت ايلچيان بزرگ آسيا، از مقوله روم (عثماني) و ايران و غيره اساس و دستگاه استقبال و سليمانيه (؟) برپا مي‌نمايند، به جهت ايلچيان بزرگ يوروپ كه به دولت ديگر مي‌روند برپا نمي‌كنند اما عزت و احترام نسبت به هر ايلچي بزرگ بسيار به عمل مي‌آورند».
در مورد آب‌وهوا و شب‌وروز در سن‌پترزبورگ: «هواي آنجا به غايت سرد است و بسيار اوقات مي‌شود كه شدت سردي هوا به سي درجه مي‌رسد و آنچنان مي‌شود كه در شهر و كوچه‌ها ده قدم را نمي‌توان رفت و از اطاق‌ها و مكان‌هاي گرم سر بيرون نمي‌توان كرد و مدت هشت ماه از ايام سال شدت سردي هوا و كثرت برف و يخ بي‌نهايت است... اما با وجود اين شدت سردي هوا، در مدت چهار ماه ديگر به حدي اعتدال و گرمي در آن به هم مي‌رسد كه در يك هفته مجموع اشجار آنها سبز و خرم مي‌شود و در باغات، چمن‌ها و گل‌ها مي‌رويد و طراوت بي‌نهايت به هم مي‌رساند و در مدت دو سه ماه از اين جمله محصول آنها به كلي مي‌رسد؛ به جهت اينكه [در] آن اوقات، شب چهار ساعت بلكه كمتر و روز بيست ساعت بيشتر است و تابش آفتاب به حدي مي‌شود كه نمي‌توان در جاي غير سايه ايستاد. آنوقت در حقيقت روز دو مساوي مي‌باشد و هوا هم به منتهاي گرمي را دارد. اين است كه محصولات آنها تمام مي‌رسد...»
در مورد قيمت‌ها: «هرچند صاحبي‌ايلچي مي‌فرمودند كه تسعيرات (قيمت‌گذاري) در پتربورغ ارزان‌تر از لندن است، اما همه‌چيز در اينجا بسيار گرانبهاست. اغلب اوقات مي‌شود كه ميوه‌ها را از هر مقوله دانه‌اي ده روبلي، بيست روبلي، پنج روبلي، بيشتر كمتر در ميان خود خريد و فروش مي‌نمايند و روبلي اينها تقريباً ششصد دينار ايران است».
ديگر: «مار و عقرب و كژدم و شير و پلنگ و بسيار جانوران ديگر در اينجا به هم نمي‌رسد. خوك و روباه و خرگوش سفيد بسيار است كه گوشت آنها را مي‌خورند».
موضوع پدر و مادر تعميدي: «در ميان ايشان قاعده است كه طفلي كه به جهت شخص به هم رسيده، از قبيله ديگر و از مردمان غريب در روز هفته طفل به خانه كسان طفل مي‌روند و آن طفل را از مادر گرفته مي‌شويند و در آب مي‌اندازند و خاج (صليب) به گردن او مي‌نمايند و از همين جهت خويش و اقوام مي‌شوند و آن زن و مرد غريب كه آن طفل را شسته‌اند حكم پدر و مادر به هم مي‌رسانند در ميان خودشان».
البته ميرزا محمدهادي فوراً با بدبيني عجيبي كه در مورد اخلاق روس‌ها دارد مي‌افزايد: «اما بيشتر اين عمل از بي‌عصمتي آنهاست. به علت اينكه بعد از اينكه از اين مقوله اتفاقي في‌مابين دو قبيله مي‌افتد، اكثر اوقات زنان و مردان يكديگر بدون جهت به همين وسيله به خانه يكديگر مي‌روند و به افعال ذميه مشغول مي‌شوند و اين كيفيت شستن طفل را دست‌آويز مي‌كنند».

چهارشنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۴

سپاه، نظم، قانون

نهمين مقاله از مقالات ده‌گانه ميرزا محمدهادي شيرازي (وقايع‌نگار سفر ميرزا ابوالحسن‌خان ايلچي به سن‌پترزبورگ) در كتاب «دليل‌السفراء» به وضعيت ارتش و سپاهيان روسيه مي‌پردازد. به نوشته او «در آئين اين طايفه عزت و اعتبار سپاه اعم از سواره و پياده سالدات زياده از همه‌كس است. جميع بزرگان و اعيان ايشان احترامي كه از اهل قشون منظور مي‌دارند از ساير خلق نمي‌دارند و كمال حرمت به اهل سپاه مي‌نمايند و از اين جهت است كه بسياري از بزرگان و اكابر و اعيان و اشخاص صاحب‌دولت، اطفال خود را از زمان طفوليت لباس سپاهي پوشانيده و مبلغ‌ها اخراجات مي‌كنند و آنها را افسر سپاه و سالدات مي‌نمايند كه به مشق سپاهي مشغول مي‌گردند. به حد تكليف كه مي‌رسند حسب‌الوقوع از كار بيرون آمده‌اند و به خدمت و دعوا (جنگ) قيام مي‌نمايند».
سالدات
ميرزا در مورد شيوه سربازگيري آنها مي‌نويسد: «طريق گرفتن سالدات و سپاه از قديم‌الايام و حال در ميان ايشان به اين طريق متداول است كه از جميع ممالك محروسه هر از چندي كه ضرورت واقع مي‌شده يا مي‌شود، صد‌نفر-يك‌نفر، دويست‌نفر[-يك‌نفر]، كمتر يا بيشتر، هر وقت هر چه مقتضي بوده همچنان كه به ده‌نفر-يك‌نفر هم بسيار اوقات رسيده، مثل هنگام طغيان و دعوا با ناپليان (ناپلئون) كه [از هر] ده نفر يك نفر سالدات مي‌گرفتند. از جوانان قچّاقِ (قدرتمند) توانايِ كارآمد ملازم مي‌گيرند و آنها را دسته به دسته كرده و به مكان‌هاي وسيع كه به جهت تعليم و مشق كردن سالدات معين كرده‌اند، مي‌فرستند. جمعي معلم و افيسر به آنها مي‌گمارند، به همان لباس رعيتي خود آنها را مشق سالدات بودن يا سواري مي‌دهند. اخراجات از پادشاه است و اوقات كلي صرف آنها مي‌كنند تا اينكه به اندك وقتي آنچه بايست و شايست مي‌آموزند و مكمل مي‌شوند. آن‌وقت لباس از سركار پادشاه به جهت آنها مهيا مي‌سازند و آنها را مي‌پوشانند و مواجب و اخراجات و يراق و ساير ضروريات به جهت آنها معين نموده، مي‌دهند و آنها را به نحو ساير سپاه جوقه‌جوقه و دسته‌دسته كرده سرگرد و افيسرها به آنها تعيين مي‌نمايند و به خدمت مأمور مي‌سازند».
در مورد تعداد نفرات ارتش روسيه: «از قراري كه به كرات از بزرگان ايشان و ديگران استماع گرديده، حال به قدر يازده‌صدهزار (يك‌ميليون و يكصدهزار) قشون و سالدات و سپاه در اين طايفه به هم رسيده، لكن آنچه از خارج دستگير شده، هفتصد – هشتصدهزار سپاه بدون اغراق دارند و تقريباً به قدر دويست‌هزار از آن‌جمله، به همه جهت از هر گروه «سوار» مي‌باشند و پانصد – ششصد‌هزار سالدات پياده هستند كه در شهر پتربورغ و جميع سرحدات آنها مشغول خدمت مي‌باشند».
ضرورت نظام: «عمده مطلب اين است كه سپاه نظام داشتن در هر دولت بسيار لازم و خوب است و مواجب و رخوت (پوشاك) و اخراجات (هزينه‌ها) سالدات كه مستمر و برقرار است، به اين نهج (راه و روش) مي‌باشد كه سالي دوازه‌هزار دينار پول اروس... مواجب به هر يك مي‌دهند و اين وجه مختص اخراجات جزئي از مقوله حمام و صابون و دوختن پارگي چكمه و رخوت و خوردن گوشت گاو در بعضي اوقات و همچنين از اين مقوله مي‌باشد».
سيبري
ادامه مقاله نهم به شرح واحدهاي ويژه حفاظت از شخص پادشاه و كاخ سلطنتي و شيوه تقسيم‌بندي سپاهيان، لباس‌هاي آنان، قواعد و موضوعات مربوط به پرچم‌ها، رژه و توپخانه اختصاص دارد كه جزئيات مفصل و جالبي را شامل مي‌شود.
و اما مقاله آخر كه عمدتاً در مورد قوانين حقوقي و كيفري است، چنين آغاز مي‌شود: «نسق و ترجمان (مجازات‌هاي سخت و خشونت‌بار) و كشتن و زدن و بستن در ميان ايشان قاعده و قانون نيست. هرگاه كسي مرتكب قتل نفس بشود يا سرقت مالي بكند، كه اين هر دو مطلب ثابت و موجه شده باشد، اين طريق نسق مي‌نمايند كه جمعي هستند كه وقوف كامل از زدن تازيانه دارند، آنها را مي‌طلبند و چند نفر بزرگان كه به اين خدمت مأمورند، رفته و مي‌ايستند. آن شخص قاتل يا سارق را مي‌آورند و برهنه مي‌كنند و آن اشخاص از دو طرف ايستاده مي‌شوند و تازيانه‌ها در دست دارند. سيصد و يك تازيانه مي‌زنند. اگر در همان بين به درك واصل شد، شده است (!) و اگر برطرف نشد، دو پرده دماغ او را از هر دو طرف با گازانبر مي‌كنند و پيشاني او را به طريق كوبيدن خال داغ مي‌كنند و او را روانه ولايت سيبر (سيبري) مي‌نمايند. هرگاه از اهالي ممالك محروسه هركس، خواه بزرگان – خواه اوسط‌الناس – خواه مطلق عوام، مرتكب امري سواي قتل نفس و سرقت مال غير بشوند و آن امر خلاف قاعده و قانون آنها باشد و آن شخص مستحق تنبيه بوده باشد، بدون زدن تازيانه نيز او را روانه ولايت سيبر مي‌كنند و كيفيت آن ولايت و وضع بردن مقصرين از اين قرار است كه ولايتي است در سمت شمال مملكت روس... و نزديك به ظلمات واقع است و سردي هواي آنجا از حد تقرير و تحرير بيرون است... هر كس از اهالي مملكت ايشان كه مرتكب خلاف قانوني مي‌شود... در آنجا مي‌فرستند. اگر آدمي باشد كه اسم و رسمي داشته باشد، به قدر گذران ناني به او مي‌دهند و او را در آنجا نگاه مي‌دارند و اگر از عوام‌الناس است او را به معادن مي‌فرستند كه مشغول فعله‌گي و كار معدن شده باشند».