شنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۳

تبعيد تيمور

محمدرضاشاه پهلوي روز پنجم بهمن 1340 سپهبد تيمور بختيار، نخستين رئيس ساواك، را به كاخ سلطنتي فراخواند و به او اطلاع داد بايد فوراً به تبعيد برود. به نوشته ژرار دوويليه (از بيوگرافي‌نويسان شاه) بختيار هنگامي كه با حيرت سخنان شاه را مي‌شنيد «از پنجره‌ي كاخ سربازاني را كه در فاصله‌ي كمي به حال آماده‌باش صف كشيده بودند و منتظر صدور حكم بازداشت يا تيرباران او بودند مي‌ديد». (نقل شده در «بازيگران عصر پهلوي» محمود طلوعي)
بختيار از دفتر شاه مستقيماً به فرودگاه منتقل شد تا با هواپيمايي كه عازم رم بود كشور را ترك كند. او حتي اجازه نيافت چمداني براي خود ببندد يا از خانواده‌اش خداحافظي كند. اين وضع براي مردي كه تا چندماه پيش از آن رئيس مقتدر سازمان مخوف ساواك بود و هر لحظه انتظار رسيدن به مقام نخست‌وزيري را مي‌كشيد قابل فهم نبود. او در واقع خبر نداشت كه شاه از جزئيات بلندپروازي‌هاي او آگاه است و تلاش‌هاي مخفيانه او را براي قبضه كردن قدرت در كشور مي‌داند.
ساواك
تيمور بختيار يكي از افسران ارتش بود كه در كودتاي 28 مرداد نقش تعيين كننده‌اي ايفاء كرد و پس از آن راه پيشرفت را به سرعت پيمود. او كه از بستگان نزديك ملكه ثريا بود، در روز كودتا خود را با يك تيپ زرهي به نزديكي تهران رساند تا چنانچه نقشه كودتا شكست خورد، شبانه به تهران وارد شود و كار را يكسره كند. بختيار به پاس اين خدمت درجه سرتيپي گرفت و به فرماندهي لشكر 2 زرهي منصوب شد. او عضو دادگاه نظامي محاكمه‌كننده دكتر مصدق بود و مدتي بعد فرماندار نظامي تهران شد. كشف و انهدام شبكه افسران حزب توده، تخريب حضيره‌القدس، مركز مذهبي بهاييان در تهران (كه به قصد جلب رضايت آيت‌الله بروجردي انجام گرفت) و برخورد نهايي با جمعيت فدائيان اسلام در دوران فرمانداري نظامي او روي داد و قدرت او را افزون‌تر كرد. در سال 1336 و پس از تشكيل سازمان امنيت و اطلاعات كشور (ساواك) حكومت نظامي چند ساله در تهران پايان يافت و تيمور بختيار كه ديگر درجه سرلشكري داشت به عنوان نخستين رئيس ساواك انتخاب شد.
نطفه اين تشكيلات در واقع در زمان فرمانداري نظامي بختيار در تهران شكل گرفته بود و كادر اوليه آن نيز از فرمانداري نظامي به ساواك انتقال يافت. اين تشكيلات جديد را مستشاران آمريكايي بر اساس الگوي سازمان‌هاي اطلاعاتي غرب سامان داده بودند و همكاري نزديك با مأموران اطلاعاتي آمريكايي در اين دوران، روابط بختيار را با بخش‌هايي از هيأت حاكمه ايالات متحده مستحكم كرد. گفته مي‌شود بختيار در دوران رياست ساواك و با استفاده از قدرت فراواني كه اين موقعيت در اختيارش مي‌گذاشت به ثروت‌اندوزي پرداخت و خود را براي بلندپروازي‌هاي آينده آماده كرد. از سوي ديگر عده‌اي عقيده دارند شاه از همان هنگام نسبت به قدرت گرفتن بختيار نگران شده بود و سپردن رياست ساواك به او در واقع با انگيزه دور كردنش از ارتش صورت گرفته است. به نظر مي‌رسد بختيار انتظار داشت با استفاده از نفوذ ثريا و اشرف نخست‌وزيري يا دست كم رياست ستاد ارتش را به دست آورد. به همين دليل مي‌كوشيد اسباب بزرگي را براي خود فراهم كند. پس تماس‌هاي خود را با اشرف گسترش داد، خانه‌اي كاخ مانند در خيابان سعدآباد براي خود ساخت و مهماني‌هاي بزرگي ترتيب داد كه سفراي خارجي و رؤساي مجلسين مدعوين هميشگي‌اش بودند.
رويارويي
داستاني در مورد واكنش شاه به خانه مجلل بختيار وجود دارد كه هرچند ممكن است واقعي نباشد، نشان‌دهنده فضاي حاكم بر رابطه آن دوست: گفته مي‌شود هنگامي كه بختيار خانه بزرگ خود را در نزديكي محل اقامت شاه مي‌ساخت، روزي شاه به او گفت: تيمور! شنيده‌ام براي خود كاخ رياست‌جمهوري مي‌سازي!
بلندپروازي‌هاي بختيار كمتر از آنچه در اين داستان به آن اشاره شده نبود. او در سال 1339 به عنوان رئيس ساواك سفري به ايالات متحده كرد و گويا آنجا با كندي، رئيس‌جمهور وقت ايالات متحده نيز ديدار داشت. گفته مي‌شود او در اين سفر كوشيده است موافقت دولت آمريكا را براي تدارك كودتايي در ايران عليه شاه جلب كند. مقامات آمريكايي در حكومت كندي دل خوشي از شاه ايران نداشتند، اما تصّور وقوع كودتا و بي‌ثباتي در كشوري كه زير گوش اتحاد جماهير شوروي قرار داشت هيچ برايشان خوشايند نبود. لذا ممكن است موضوع را به شكلي به اطلاع شاه رسانده باشند و به همين دليل او پيش از آنكه به نخست‌وزيري اميني تن دهد، بختيار را با وعده نخست‌وزيري از رياست ساواك بركنار كرده باشد. رفتارهاي بختيار در آن دوران نشان مي‌دهد كه خارج شدن از ساواك برايش ناگوار نبوده است و با توجه به اينكه مقام ديگري هم به او پيشنهاد نشد به نظر مي‌رسد وعده نخست‌وزيري گرفته باشد. تحريكات پنهان و آشكار بختيار عليه دولت اميني كه به تدريج اوج گرفت و نقل محافل شد اين گمان را تقويت مي‌كند. شاه با دامن زدن به اختلافات اميني و بختيار دو هدف را دنبال مي‌كرده است. اولاً شرايطي را فراهم مي‌كرده كه حملات بختيار عليه اميني (كه نخست‌وزير مورد حمايت دولت كندي بود) بدگماني دولت آمريكا را نسبت به رئيس سابق ساواك تشديد كند. از سوي ديگر اين درگيري موقعيت دولت اميني را نيز تضعيف مي‌كرد. سرانجام نيز با شكايت اميني به شاه و به بهانه حمايت از دولت او بختيار از كشور بيرون رانده شد. او بلافاصله در فرودگاه رم به كنايه مخالفت خود را با حكومت شاه ابراز كرد و بعدها نيز از مهمترين و جدي‌ترين مخالفان شاه در خارج از كشور شد. بختيار چند سال بعد و هنگامي كه در خاك عراق فعاليت‌هاي مسلحانه عليه دولت ايران را سازمان مي‌داد توسط عوامل نفوذي ساواك كشته شد.

جمعه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۳

مجله «كاوه»

نخستين شماره مجله‌ي معروف «كاوه» (كه در زمان جنگ جهاني اول توسط عده‌اي از ايرانيان در برلين بيرون مي‌آمد) روز چهارم بهمن 1294 انتشار يافت. روشنفكران برجسته‌اي چون سيد حسن تقي‌زاده، محمدعلي جمالزاده، علّامه محمد قزويني، محمدعلي فروغي (ذكاءالملك) و پرفسور ادوارد براون (شرق‌شناس شهير انگليسي) در «كاوه» مطلب مي‌نوشتند. اين عده در «كميته ملّيون ايراني در برلن» گردهم آمده بودند و هدف اوليه‌شان حمايت از آلمان و عثماني در برابر روس و انگليس در جنگ بود. روشنفكران ايراني در آن هنگام (مانند روشنفكران ساير ملل خاورميانه) اميدوار بودند بتوانند به كمك آلمان كشور خود را از سلطه دولت‌هاي روسيه و بريتانيا برهانند. بنابراين آنها نيز مانند علماي شيعه در عراق (و همگام با افكار عمومي مردم ايران) به آلمان گرايش داشتند و پيشنهاد همكاري آلماني‌ها را پذيرفتند. مهمترين هدف «كميته ملّيون ايراني در برلن» جنگ تبليغاتي و افشاي «جنايت‌هاي روس و انگليس» در ايران بود. «كاوه» نيز در 35 شماره نخست خود كه با حمايت مالي دولت آلمان و پيش از پايان جنگ منتشر شد، بيش از هر چيز همين هدف را دنبال مي‌كرد.
گرايش به آلمان
چهره اصلي كميته ملّيون ايراني و مجله‌ي «كاوه» سيدحسن تقي‌زاده بود. او به هنگام آغاز جنگ جهاني اول در ايالات متحده آمريكا در تبعيد به سر مي‌برد. تقي‌زاده كه به هنگام جنبش مشروطه از مشروطه‌خواهان فعال تبريز بود، به نمايندگي از همشهريانش به نخستين دوره مجلس شوراي ملّي راه يافته بود. او پس از ماجراي به توپ بستن مجلس توسط محمدعلي‌شاه به سفارت بريتانيا پناه برد و مدتي بعد از كشور خارج شد. در دوره تبعيد با پرفسور ادوارد براون آشنا شد و مدتي همراه او در اروپا به طرفداري از مشروطيت ايران به فعاليت پرداخت. سپس در دوران مقاومت تبريز عليه استبداد صغير به آنجا بازگشت و پس از استقرار مجدّد مشروطه، به نمايندگي دوره دوّم مجلس انتخاب شد. اين دوره مجلس شوراي ملّي به عرصه كشمكش دو حزب دمكرات و اعتداليون بدل گشت. تقي‌زاده كه از رهبران برجسته دمكرات‌ها بود، پس از قتل سيدعبدالله بهبهاني، به ظنّ دست داشتن در ترور او از مجلس اخراج و از كشور تبعيد شد. او در اين دوره‌ي تبعيد، ابتدا به استانبول و سپس به لندن و پاريس و سرانجام به ايالات متحده رفت، امّا با آغاز جنگ جهاني اوّل به دعوت دولت آلمان راهي برلين شد و «كميته ملّيون ايراني» را تشكيل داد. تقي‌زاده در توصيف احساسات ايرانيان در آن دوره گفته است: «ما خيلي طرفدار آلمان و بر ضد روس و انگليس بوديم... شوق زيادي به آلمان داشتيم. ايرانيان آلمان را مثل حضرت داوود مي‌دانستند كه آمده آنها را نجات دهد.» («زندگي طوفاني» خاطرات سيدحسن تقي‌زاده)
در چنين شرايطي پيداست مجله‌ي «كاوه» در دوران جنگ چه رويكردي داشت. مضمون اساسي اين دوره مجله‌ي «كاوه» كه 35 شماره را شامل شد، افشاي جنايت‌هاي بريتانيا و روسيه، تبليغ پيروزي‌هاي آلمان و عثماني، ترويج پيشرفت‌هاي اجتماعي آلمان و انتشار اظهارنظرهاي مختلف، از جمله فتاوي علماي نجف در حمايت از آلمان و عثماني بود. چنانكه دكتر عباس ميلاني در مقاله‌اي در كتاب «تجدّد و تجدّد ستيزي در ايران» نوشته است، «گردانندگان «كاوه» در اين دوران، گاه در كار تجليل از دولت آلمان راه افراط مي‌پيمودند و مثلاً كار را به جايي رساندند كه امپراتور آلمان را «دوست بلندجايگاه و پشتيبان عالم اسلام» خواندند و او را منجي و مسيحي دانستند كه ستاره‌ي نجات «سرزمين كهن كورش» و «مظهر عظمت و فرزانگي» آن ديار است.»
پس از جنگ
اما با پايان جنگ و شكست آلمان و عثماني، دوران ديگري از فعاليت مجله آغاز شد كه«كاوه» را به يكي از درخشان‌ترين نشريات تاريخ مطبوعات ايران بدل كرده است. مجله‌ي «كاوه» تمركز خود را در دوره‌ي جديد بر انتشار مقالات علمي، ادبي و تاريخي گذاشت و هدف خود را «خدمت به حفظ مليّت و وحدت ملّي ايران»، «مجاهدت در پاكيزگي و حفظ زبان و ادبيات فارسي»، «تقويت بازارهاي داخلي و خارجي» براي آثار ادبي ايران، «ترويج تمدن اروپايي» و «جهاد بر ضد تعصب» اعلام كرد. داستان معروف «يكي بود يكي نبود» جمالزاده كه نخستين داستان مدرن فارسي شناخته مي‌شود، به ضميمه «كاوه» منتشر شد. همچنين «گنج شايگان» و «تاريخ روابط ايران و روس» كه جمالزاده اولّي را با شيوه علمي جديد به بررسي اوضاع اقتصادي ايران اختصاص داد (و گويا نخستين نمونه بررسي علمي اقتصاد ايران است) و دومّي را به تاريخ روابط كشورمان با همسايه شمالي، ضميمه كاوه بود. نخستين بررسي‌هاي جديد و درخشان در مورد شاهنامه و فردوسي نيز به قلم سيدحسن تقي‌زاده در كاوه انتشار يافت. پاره‌اي از مهمترين آثار علّامه محمد قزويني در دوره دوم «كاوه» چاپ شد. اين مجله براي نخستين بار شيوه علمي شطرنج را معرفي و ترويج كرد. «كاوه» همچنين نخستين نشريه فارسي زبان بود كه شيوه «اشتراك» را به خوانندگانش پيشنهاد كرد.
اما از همه اين‌ها مهم‌تر، نقش «كاوه» در ترويج تجدّد و نگاه مدرن به پديده‌هاي جهان بود. ميلاني در مقاله خود (مجله‌ي كاوه و مسئله‌ي تجدّد) نمونه‌هاي جالبي از مقالات كاوه نقل كرده كه در آن مقايسه‌اي مصداقي و روشنگر ميان نگاه مدرن غربي و نگاه سنّتي شرقي صورت گرفته است. مثلاً نشان داده شده است در جايي كه شرقي‌ها رود نيل را رودي مي‌دانند كه از زير ديوار بهشت سرچشمه مي‌گيرد و به گنبدي طلايي مي‌ريزد، غربي‌ها نيل را رودي مي‌شناسند كه 6397 متر طول دارد، در مصر جاري است و به درياي مديترانه مي‌ريزد. حتّي نخستين اشارات به ضرورت بازخواني بنيان‌هاي ديني اسلام و آنچه بعدها به «روشنفكري ديني» تعبير شد، در «كاوه» ديده مي‌شود.
در ميان همه آنچه «كاوه» منتشر كرد امّا، جمله‌اي از سيدحسن تقي‌زاده بيش از همه شهرت يافته است كه از سر افراط نوشت: «ايران بايد ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگي‌مآب شود و بس». گويا نقل‌كنندگان مكرّر اين عبارت، مشي «كاوه» را كه يكسره متفاوت با اين تلقي بود، ناديده گرفته‌اند.

چهارشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۳

تقي‌زاده و عهدنامه تجاري با شوروي

سيد حسن تقي‌زاده، سياستمدار ايراني كه در طول جنگ جهاني اول و مدتي پس از آن در آلمان زندگي مي‌كرد، روز سوم بهمن سال 1300 از سوي دولت ايران مأموريت يافت براي انجام مذاكرات تجاري و كنسولي با دولت اتحاد جماهير شوروي به مسكو سفر كند. او از برلن به مسكو رفت و ساير اعضاي هيأت مذاكره كننده نيز مدتي بعد از تهران حركت كردند و به او پيوستند. مذاكرات دو طرف حدود يك‌سال و نيم به طول انجاميد اما چندان موفقيت‌آميز نبود. مهمترين دشواري كه پيش روي مذاكره‌كنندگان بود و باعث كند شدن روند كار شد، بدگماني دولت‌هاي ايران و شوروي به يكديگر بود. از يك سو مسكو هيأت حاكمه‌ي ايران را (در فضاي پس از كودتاي 1299) متمايل به سياست بريتانيا ارزيابي مي‌كرد و از سوي ديگر تهران رفتار سلطه‌جويانه‌ي روسيه سابق را به ياد داشت و شباهت‌هايي ميان برخوردهاي دولت شوروي با آن مي‌يافت كه خوشايند نبود.
عهدنامه‌ي مودّت
انقلابيون روسيه كه با شكست حكومت تزاري در اواخر جنگ جهاني اول دولت اتحاد جماهير شوروي را تشكيل داده بودند، از ابتدا كوشيدند با استفاده از خشمي كه در افكار عمومي ايران نسبت به دولت تزاري روسيه وجود داشت، وجهه مناسبي براي خود در نگاه ايرانيان تدارك كنند. اعلاميه‌ي معروف آذرماه 1296 لنين خطاب به مسلمانان مشرق‌زمين و اعلاميه‌ي ماه بعد تروتسكي (كه در آن الغاي قرارداد 1907 ميان بريتانيا و روسيه مبني بر تقسيم ايران به حوزه‌هاي نفوذ اعلام شد) نشانه‌هاي روشني از اين رويكرد انقلابيون بود. اين روند به انعقاد عهدنامه‌ي مودّت ايران و شوروي، معروف به قرارداد 1921، انجاميد كه در نتيجه‌ي تلاش‌ها و مذاكرات مشاورالممالك انصاري (وزيرامورخارجه پيشين و سفير ايران در شوروي در دولت سپهدار رشتي) تهيه شده بود، هر چند امضاء و ابلاغ آن به دوران كابينه‌ي سيد‌ضياءالدين طباطبايي افتاد. عهدنامه‌ي مودّت چند ماه بعد به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد و بر اساس آن بانك استقراضي روس، جاده‌ي تهران - انزلي و خطوط تلگراف شمال كشور به دولت ايران واگذار شد. همچنين دولت شوروي از حق كاپيتولاسيون صرفنظر كرد و پذيرفت كه تمام امتيازاتي كه دولت تزاري و اتباع آن از ايران گرفته بودند ملغي شود.
به گفته تقي‌زاده كه در آن هنگام روزنامه‌ي «كاوه» را در برلين منتشر مي‌كرد، اين عهدنامه براي ايران «فرجي عظيم» بود. اما با اين حال او تأكيد كرده است: «پس از آنكه عهدنامه منتشر شد، من شرحي راجع به آن در روزنامه‌ي كاوه نوشتم و بعضي انتقادات نسبت به مواد آن كردم. ظاهراً همين نوشته‌هاي من باعث شد كه وقتي در صدد عقد عهدنامه‌ي تجارتي (كه در عهدنامه‌ي مودّت پيش‌بيني شده بود ميان ايران و روس منعقد گردد) برآمدند از من تقاضا كردند به مسكو بروم و عهدنامه‌ي تجارتي را به علاوه‌ي عهدنامه‌ي كنسولي و عهدنامه‌ي پستي و عهدنامه‌ي تلگرافي منعقد نمايم.» («زندگي طوفاني» سيد حسن تقي‌زاده)
انتقاد تقي‌زاده از عهدنامه‌ي مودّت به مواد پنج و شش آن مربوط مي‌شد. ماده‌ي پنج دو طرف را ملزم مي‌كرد «از توقف قشون يا قواي مسلّحه‌ي دولت ثالثي كه موجب تهديد منافع و امنيت... يكي از دولتين معظّمتين متعاهدين» باشد در خاك خود جلوگيري كنند. اما ماده‌ي شش تنها به شوروي اجازه مي‌داد چنانچه دولت ثالثي خاك ايران را عليه منافع شوروي مورد استفاده قرار دهد و ايران نسبت به جلوگيري از آن ناتوان باشد، قواي خود را پس از اخطار وارد خاك ايران كند.
تغيير كابينه
انتقاد تقي‌زاده و نمايندگان مجلس چهارم به اين دو ماده‌ي عهدنامه‌ي مودّت، به دليل موقعيتي بود كه براي مداخله دولت شوروي در امور ايران فراهم مي‌آورد. تحت تأثير همين فشارها سفارت شوروي در تهران ناچار شد در بحبوحه بررسي مفاد عهدنامه توسط مجلس شوراي ملي در آذرماه 1300، در يادداشتي تصريح كند كه حق ورود نظاميان شوروي به ايران تنها به زماني محدود است كه كشور يا گروهي بخشي از خاك ايران را به اشغال درآورد و آن را پايگاهي براي تهاجم مستقيم نظامي به شوروي قرار دهند. در اين يادداشت تأكيد شده بود مبارزه شفاهي و ادبي با رژيم شوروي «تا حدي كه معمولاً بين دو دولت دوست اجازه داده مي‌شود» مشمول مواد فوق‌الذّكر نيست.
اين كشمكش‌ها نشان مي‌دهد كه فضاي حاكم بر روابط دو كشور تا چه حد به سوءظن آلوده بوده است. بنابراين تعجب‌آور نيست كه وقتي تقي‌زاده چند هفته پس از تصويب عهدنامه مودّت، مأمور مذاكره براي عهدنامه‌هاي تجاري و كنسولي مي‌شود، مأموريت او يك‌سال ونيم به طول مي‌انجامد.
به گفته تقي‌زاده: «پس از ورود به مسكو چون ديدم اعضا و اجزاي كار براي كمك فرستاده نشده، به تهران تلگراف كردم. در نتيجه چند نفر [از جمله علي سهيلي كه بعدها وزيرخارجه و نخست‌وزير شد] به مسكو براي كار در زير دست من فرستادند... از سوي خود روس‌ها [نيز] چند نفر براي مذاكره معين شده بودند... داستان مذاكرات ما در باب عقد عهدنامه‌ي تجارتي بسيار مفصل است و يك‌سال و نيم طول كشيد. عاقبت با مشكلات زيادي كه در بين بود در متن عهدنامه موافقت حاصل شد و عازم امضاي عهدنامه از طرفين بوديم كه كابينه وزراء در تهران تغيير يافت و مشيرالدوله (ميرزا حسن‌خان پيرنيا) رئيس‌الوزراء شد و با امضاي عهدنامه موافقت نكرد.»
بدگماني و اختلافات دو كشور كه باعث شده بود مأموريت طولاني هيأت ايراني در مسكو سرانجامي نيابد، تا سال‌هاي طولاني بر روابط دو طرف سايه انداخته بود و باعث مي‌شد هر نوع همكاري با موانع بسيار روبرو شود.

یکشنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۳

شكاف در جبهه ملي

لايحه تمديد اختيارات دكتر محمّد مصدق، نخست‌وزير وقت، در جلسه جنجالي روز 29 دي‌ماه 1331 مجلس شوراي ملّي به تصويب رسيد. يازده روزي كه موضوع اين لايحه در مجلس و مطبوعات مطرح بود، به عنوان دوره‌اي شناخته مي‌شود كه شكاف را در جبهه ملّي ايران كامل كرد. اختلافات ميان پاره‌اي از رهبران نهضت ملّي با دولت دكتر مصدق از مدت‌ها پيش آغاز شده بود و دلايل پيچيده و متنوعي داشت؛ اما اين اختلافات به بهانه درخواست مصدق از مجلس براي تمديد اختياراتش ناگهان بالا گرفت و به رويارويي كامل بدل شد.
اختلاف
اختلاف سياستمداراني چون دكتر مظفر بقايي و حسين مكّي با دكتر مصدق از تابستان 1331 آغاز شده بود. يكي از مهمترين موارد اين اختلافات، به پاره‌اي از انتصابات مصدق مربوط مي‌شد كه به نظر منتقدانش نادرست مي‌آمد. از جمله بقايي و مكي با تصدي احمد متين دفتري و اعتماد نخست‌وزير به او به شدّت مخالف بودند و حتي اسنادي در تأييد همكاري غير موجّه او با شركت نفت ايران و انگليس در دوران خلع يد منتشر كردند كه منجر به عذرخواهي مصدق از استاندار وقت خوزستان شد. اما با اين وجود مصدق مدتّي بعد تصميم گرفت متين‌دفتري را كه داماد و برادرزاده‌اش بود، به عنوان عضو هيأتي كه براي شركت در جلسات شوراي امنيت سازمان ملّل به نيويورك مي‌رفت، با خود ببرد. بقايي خشمگين شد و اعتراض كرد اما مصدق در پاسخ او گفت تحت فشار همسرش ناچار شده با شركت متين‌دفتري در هيأت موافقت كند و ماجرا موقتاً مسكوت ماند. مكي و بقايي همچنين از رياست سهام‌السلطان بيات بر رياست شركت ملي نفت ايران و دكتر فلاح بر پالايشگاه آبادان ناراضي بودند. بقايي در خاطرات خود در اين مورد گفته است: «[مصدق] آقاي سهام‌السلطان بيات را كه خودش در سه مرحله مختلف گفته بود نوكر انگليس‌هاست مدير عامل شركت نفت كرد... [بيات] به اندازه‌اي آدم شل و وارفته‌اي بود كه خانه‌اش را نمي‌توانست اداره كند.» («خاطرات دكتر مظفر بقايي كرماني» طرح تاريخ شفاهي ايران)
دايره اين اختلاف‌نظرها به مرور زمان گسترده‌تر شد و به خصومت عميق انجاميد. گروهي از پژوهشگران كه در جبهه مخالفان بقايي قرار داشته‌اند ابراز عقيده كرده‌اند كه مخالفت اين سياستمداران با مصدق جنبه شخصي داشته است: «بقايي، مكي و حائري‌زاده نمايندگان اقليت مجلس پانزدهم، انتظار رفتار بهتري از مصدق داشتند. آنها بودند كه مذاكرات مربوط به نفت را در مجلس آغاز كردند... آنها همكار مصدق بودند نه دنباله‌رو و دست‌نشانده‌اش. اما مي‌ديدند تازه‌واردهاي حزب ايران... همه پاداش‌ها را به خود اختصاص مي‌دهند... مي‌توان به راحتي اثبات كرد كه حملات كساني مثل بقايي، كاشاني و ديگران به خاطر آن بود كه مصدق به ميل آنان رفتار نكرده و نوميدشان كرده بود، وگرنه اختلاف اصولي‌اي وجود نداشت.» («مصدق و نبرد قدرت» همايون كاتوزيان)
رويارويي
مخالفت‌هاي آيت‌الله كاشاني نيز پس از قيام سي‌تير آشكار شد. كاشاني كه خود را در برانگيختن مردم و بازگرداندن دكتر مصدق به قدرت در سمت رهبري مي‌ديد، مدتي بعد به مصدق اعتراض كرد كه چرا افرادي چون سرلشكر محمد دفتري، سرلشكر وثوق، نصرالله اميني و دكتر اخوي را به سمت‌هاي رسمي منصوب كرده است.
انشعاب در حزب زحمتكشان (كه مهمترين و سازمان‌يافته‌ترين بخش جبهه ملي بود و توسط بقايي و خليل ملكي رهبري مي‌شد) در شهريورماه 1331 اتفاق افتاد و مخالفت بقايي را با مصدق علني كرد. پس از آن بقايي در مواردي چون لايحه اصلاح قانون انتخابات و لايحه امنيت اجتماعي به شدت به نظرات دولت اعتراض كرد و مصدق را براي تسريع در مجازات مسببان حوادث سي‌تير تحت فشار گذاشت. دكتر مصدق اواسط دي‌ماه در نطقي راديويي به اين قبيل مخالفت‌ها پاسخ داد و گفت: «آيا سزاوار است در روزهايي كه چرچيل رهسپار آمريكا است و دولت ايران نيز به مذاكرات مهمي مشغول است جماعتي از پشت به حكومت خود خنجر بزنند و دانسته و ندانسته مجاهدات ملي را قرباني غرض‌راني يا كوته‌نظري يا بي‌اطلاعي خود سازند؟»
سرانجام روز 18 دي‌ماه مصدق در نامه‌اي از مجلس تقاضا كرد اختيارات ويژه نخست‌وزير را كه براي شش ماه تصويب شده بود، براي يك سال ديگر تمديد كند. بقايي، حائري‌زاده و مكي با وجود اينكه شش ماه قبل با اين اختيارات موافقت كرده بودند، به شدت با تمديد آن مخالفت كردند. آيت‌الله كاشاني نيز (كه رئيس مجلس بود اما در جلسات شركت نمي‌كرد) در نامه‌اي به هيأت رئيسه مجلس درخواست كرد لايحه تمديد اختيارات در مجلس مطرح نشود، زيرا خلاف قانون اساسي است. اما هيأت رئيسه در پاسخي محترمانه يادآور شد كه چنين اختياري ندارد.
سرانجام لايحه اختيارات مصدق در جوّي هيجاني و در ميان اعتراض پرشور مخالفان در جلسه روز 29 دي‌ماه 1331 از تصويب گذشت. دكتر بقايي در همين جلسه اعلام كرد از عضويت فراكسيون جبهه ملي كناره‌گيري مي‌كند. چند روز بعد ميان مصدق و كاشاني ملاقاتي صورت گرفت، اما چيزي نگذشته بود كه ماجراي نهم اسفند اتفاق افتاد و نشان داد شكاف موجود ميان جبهه ملي پر شدني نيست. نهضت ملي در سراشيبي سقوط قرار داشت.

ارسال توسط omid @ ۱۲:۲۶   0 نظر