جمعه، تیر ۰۳، ۱۳۸۴

سفير تازه

چنانكه در شماره گذشته خوانديد، پس از رسيدن نامه عذرخواهي فرمانداركل هندوستان به فتحعلي‌شاه در مورد قتل اتفاقي حاجي خليل‌خان قزويني، برادرزن حاجي كه محمدنبي‌خان شيرازي نام داشت به عنوان ايلچي جديد ايران به حكومت انگليسي هند معرفي شد. محمدنبي خان دومين و آخرين فرستاده پادشاه ايران نزد حكومت انگليسي‌ها در هندوستان بود كه دنيس رايت در كتاب «ايراني‌ها در ميان انگليسي‌ها» از او به نام «سفيري كه مقدمش گرامي نبود» ياد كرده است: «محمدنبي در زماني كه به اين پست منصوب شد شخص بسيار ثروتمندي بود و كشتي‌هاي بسيار داشت. به بركت تجارت بين خليج‌فارس و هندوستان با مشاركت شوهرخواهرش حاجي خليل و دو كارگزار كمپاني هندشرقي در بصره، سيموئيل منستي و هارفورد جونز (كه در آن ايام از طرف كمپاني اجازه داشتند به حساب خودشان هم معاملاتي انجام دهند) پولدار شده بود».
تلاش
محمدنبي خان فرزند يك تاجر مشهور بوشهري بود و مادرش پيش از ازدواج با پدرش مدتي با مردي انگليسي به نام داگلاس زندگي كرده بود كه نمايندگي كمپاني هندشرقي را در بندرعباس و بصره به عهده داشت. او از داگلاس دختري داشت كه در انگليس زندگي مي‌كرد و آنجا با مردي محترم ازدواج كرده بود. مادر محمدنبي خان پس از مرگ داگلاس به عقد تاجري محترم از اهالي بوشهر درآمد كه محمدنبي و خواهرش (همسر حاجي خليل‌خان) نتيجه اين ازدواج بودند. محمدنبي در جواني به واسطه آشنايي با حاجي خليل توانست به عنوان منشي هارفورد جونز (از كارگزاران كمپاني هند شرقي كه بعدها به عنوان نخستين سفير پادشاه انگلستان به دربار قاجار معرفي شد) استخدام شود. «براي محمدنبي خانِ جاه‌طلب و آزمند و فاغ از دغدغه، مرگ شوهرخواهر فرصتي طلايي بود براي اينكه ثروت خود را باز هم افزون‌تر سازد. دادن ترتيبات لازم براي اينكه به عنوان وصي حاجي‌خليل و قيم فرزندان صغير او شناخته شود كار چندان دشواري نبود. محمدنبي همچنين بيوه ترك حاجي را به عقد خود درآورد تا حفظ و حراست مستغلات گرانبهاي حاجي خليل در بصره (تحت حكومت عثماني‌ها) آسان‌تر شود و مهم‌تر از همه موفق شد موافقت فتحعلي‌شاه را براي اعزام او به هندوستان به عنوان ايلچي جديد ايران و به همراه آن دريافت القاب خاني و ملك‌التجاري جلب كند».
انگليسي‌ها، از جمله جان مالكوم كه در سفر به ايران با محمدنبي خان آشنايي پيدا كرده بود، هنگامي كه از تلاش‌هاي او و احتمال انتصابش به عنوان ايلچي مطلع شدند، كوشيدند مخالفت خود را به شكلي ظريف به اطلاع شاه برسانند. يكي از معاونان كفيل نمايندگي كمپاني هندشرقي در بوشهر دستور داشت در فرصتي مناسب به شاه بفهماند كه محمدنبي از آنجا كه قبلاً منشي يكي از كارگزاران كمپاني بوده و با انگليسي‌ها نزديك است، سفير مناسبي نخواهد بود و فرمانداركل هند انتظار دارد كسي به اين سمت گمارده شود كه هم منزلت حاجي خليل باشد. اما گويا اين ناخرسندي، هرگز به اطلاع فتحعلي‌شاه نرسيد و «حتي اگر هم رسيده بود اهميتش از ملاحظات مادي، و از جمله آمادگي محمدنبي براي بر عهده گرفتن مخارج مأموريت خود كمتر مي‌بود».
به نوشته غلامحسين زرگري‌نژاد در حاشيه «مآثر سلطانيه»: «محمدنبي خان كه با تلاش فراوان شاه قاجار را راضي به سفارت خود كرده بود، در 10 جمادي‌الاخري 1220 (5 سپتامبر 1805) با سه كشتي متعلق به انگليسي‌ها و يك كشتي متعلق به خودش كه مال‌التجاره سفير را حمل مي‌كرد، بوشهر را به قصد بمبئي ترك كرد. يك نام جنگي به نام ويكتور نيز مأمور حفاظت از اين كشتي‌ها بود و وظيفه داشت تا آنها را از خطر دزدان دريايي عرب محافظت كند. در اين سفر چند انگليسي كه از طرف كمپاني تعيين شده بودند، محمدنبي خان را همراهي مي‌كردند».
او سپس بخشي از كتاب «تاريخ سفارت» را نقل مي‌كند كه چگونگي خروج سفير از خانه‌اش را براي عزيمت به هند شرح داده است: «حين بيرون آمدن ايلچي از خانه، منجّمين ساعت نيك مي‌ديدند و اتفاقاً يك ستاره نحسي پيش روي دروازه خانه مقابل مي‌آمد. به طرفي كه منجّمين حكم مي‌كردند، متأسفانه دروازه نبود، پس ديوار خانه را شكافته بيرون آمد و سوار چهار جهاز شده روانه مقصد گرديد». اين ماجرا، ميزان نفوذ خرافات را در ذهن ايرانيان آن دوره نشان مي‌دهد. جالب است كه حتي در شرح رفتار شاهزاده عباس‌ميرزاي محبوب و پيشرو، نمونه‌هايي از توسل به ستاره‌شناسان و طالع‌بينان در تصميم‌گيري‌هاي مهم ديده مي‌شود.
ورود
محمدنبي خان مي‌خواست از نظر شكوه و جلال از حاجي خليل برتر باشد. بنابراين بيش از دويست همراه با خود به هند برد. شش ميرزا، تعداد زيادي مأمور تشريفات، شش فراش «با چماق سرطلا»، انبوهي نگهبان و خدمتكار، سي‌ودو قاطرچي، دو خواننده و 18 نوازنده از جمله همراهان ايلچي تازه بودند.
روايت دنيس رايت از ورود محمدنبي‌خان به بمبئي و اقامت چهارماهه او نشان مي‌دهد كه مقامات شهر ابتدا مايل نبودند ايلچي جديد در بندر پياده شود و كوشيدند كشتي‌ها را مستقيماً به سوي كلكته بفرستند، اما اصرار محمدنبي خان باعث شد كه سرانجام او و همراهانش از كشتي پياده شوند و مدت چهار ماه در بمبئي بمانند. در اين مدت «چيزي نمانده بود كه كار جاناتان دانكن (حكمران بمبئي) و صاحب‌منصبان عذاب كشيده او از رفتار و توقعات محمدنبي به جنون بكشد».
شرح رفتار عجيب ايلچي و واكنش‌هاي مقامات حكومت انگليسي هندوستان نسبت به او، موضوع شماره آينده اين سري مقالات خواهد بود.

دوشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۴

اشكال از فرستنده بود...

(تحليلي از موفقيت شعارهاي پوپوليستي در انتخابات رياست جمهوري ايران)
تهران – 30 خرداد 1384
آيا به راستي مي‌توان از نتيجه دور اول انتخابات رياست جمهوري ايران نتيجه گرفت كه «مطالبات مردم» تغيير كرده است؟ آيا موفقيت شعارهاي پوپوليستي در اين انتخابات به اين معنا نيست كه ديگر آزادي و دموكراسي براي «مردم» اهميت ندارد -دست‌كم آنطور كه در دو دوره گذشته داشت-؟ دكتر معين كوشيد جنبش دمكراسي‌خواهي ايرانيان را نمايندگي كند، بنابراين آيا عدم موفقيت او را نبايد به روي گرداندن اكثريت رأي‌دهندگان از اين جنبش تعبير كرد؟ از سوي ديگر مگر نه اينكه آراي كروبي را عمدتاً به حساب وعده 50هزار توماني او مي‌گذارند و بخشي از آراي احمدي‌نژاد را ناشي از «وجهه مردمي» او و دوري گزيدنش از تجمل مي‌دانند؟ بنابراين آيا نبايد نتيجه گرفت كه اين مفاهيم در ذهن مردم در اولويت اول قرار گرفته است؟
به عقيده من اولويت‌ها و مطالبات اكثريت رأي‌دهندگان ايراني نسبت به دوره‌هاي قبلي انتخابات كه خاتمي در آن با اختلاف زياد برنده بود، تغيير چنداني نكرده است. آنها در سال 76 و 80 هم مستقيماً به حقوق‌بشر، آزادي و دمكراسي رأي نمي‌دادند چرا كه اين مفاهيم برايشان معناي ملموسي نداشت. منظورم متهم كردن مردم عادي به ناداني نيست. پيرزني را در سيرجان يا كارمندي ميانسال و عائله‌مند را در نطنز تجسم كنيد. طبيعي است كه براي آنها وضع معيشت خودشان اولويت دارد و طبيعي است كه در حالت عادي مثلاً سرنوشت گنجي و زرافشان را دنبال نمي‌كنند. طبيعي است كه آنها شناختي عميق از مفهوم دمكراسي و مكانيسم تأثيرگذاري فرايندهاي دمكراتيك در اداره جامعه ندارند. طبيعي است كه به درستي نمي‌دانند حد و مرز حقوق انسان‌ها كجاست و نقض اين حقوق چه تأثيري بر كل جامعه دارد. آنها «جامعه مدني» را نمي‌شناسند و بنابراين مستقيماً به خاطر آن رأي نمي‌دهند.
آنچه در دوره‌هاي هفتم و هشتم رياست‌جمهوري اتفاق افتاد اين بود كه روشنفكران، دانشجويان، دانش‌آموزان و به طور كلي كساني كه از آنها به عنوان گروه‌هاي مرجع ياد مي‌شود، شبكه‌اي بسيار گسترده تشكيل دادند و اين مفاهيم را براي پدران و مادران و همسايگان خود –يعني كساني كه با آنها آشنايي «چشم در چشم» دارند- ترجمه كردند. به آنها قبولاندند كه معيشت خوب و زندگي متعادل مورد نظرشان در نهايت تنها به شرطي به دست مي‌آيد كه جامعه به شكل دمكراتيك اداره شود و حقوق انسان‌ها در آن محترم باشد. آنها توانستند تأثير رفتار متعادل حكومت را در عرصه بين‌المللي بر معيشت مردم به آنها نشان دهند و با شور و شوق (كه مي‌دانيد مسري است) آنها را تشويق كنند كه به خاتمي رأي دهند.
اين بار اما اين شبكه ترجمه يا دستگاه رله از كار افتاده بود. گروه‌هاي مرجع به هر دليل (موجه يا ناموجه) مفاهيمي را كه اصلاح‌طلبان پيشرو مطرح مي‌كردند به جامعه نرساندند، بيشتر به اين دليل كه ديگر به مؤثر بودن آن باور نداشتند. روشنفكران و دانشجويان اكثراً يا نااميد بودند يا مردد و از شور مسري آنها ديگر خبري نبود. از سوي ديگر هواداران مصمّم تحريم نه رسانه‌اي در اختيار داشتند كه ايده خود را به خواستي عمومي تبديل كنند و نه طبيعتاً قادر بودند تصويري روشن از آنچه پس از يك انتخابات كم رمق در انتظار مردم بود نشان دهند.
نتيجه اين شد كه بسيار از رأي‌دهندگان در روز جمعه گيج و سرگشته بودند به دم‌دست‌ترين شعارها و ابتدايي‌ترين تصاوير ذهني رأي دادند. اما به عقيده من آنها نسبت به گذشته تغيير معني‌داري نكرده‌اند، بلكه اين دستگاه‌هاي رله بود كه از كار افتاده بود. بنابراين اگر كسي (از هر سو) مي‌خواهد با تحليل نتايج اين انتخابات اقدامات بعدي خود را برنامه‌ريزي كند، به خاطر داشته باشد كه اين بار اشكال از فرستنده بود. به گيرنده‌ها دست نزنيد!

دلجويي و تسلي

ماجرا به آنجا رسيده بود كه مهدي‌علي‌خان، كفيل نمايندگي كمپاني هند شرقي در بوشهر، تصميم گرفت به جاي اجراي دستورات دانكن (حكمران بمبئي) و رساندن نامه عذرخواهي او به فتحعلي‌شاه (در مورد حادثه قتل حاجي خليل‌خان قزويني)، به ابتكارات شخصي دست زند. به نوشته دنيس رايت، مهدي‌علي‌خان «در اجراي دستورات دانكن راه مستقل و كج و معوجي را در پيش گرفت. ولي اين طرز عمل اين‌بار موجبات عزلش را فراهم آورد. به نظر مهدي‌علي، نامه دانكن به فتحعلي‌شاه حاوي جزئياتي بود بيش از حد ضرورت، و در عين حال فاقد «دو يا سه جمله جانانه كه براي فهم مردم اين مملكت مناسب باشد». از اين رو به جاي نامه دانكن به فتحعلي‌شاه، خود نامه‌اي انشاء كرد و معاونش ويليام بروس را راضي نمود كه آن را از جانب حكمران بمبئي امضاء كند. همچنين به اين منظور كه «ذهن شاه را اندكي نسبت به حاجي خليل‌خان ناموافق سازد تا قبله عالم از قتل او كمتر متأسف شود» دست به اقداماتي زد تا پادشاه را نسبت به ايلچي فقيد خود بدگمان سازد- و در توجيه عمل خود نوشت كه «دروغپردازي در اين كشور امر رايجي است». [مهدي‌علي‌خان] دو نامه هم، يكي به شاهزاده حكمران فارس و ديگري به صدراعظم در تهران نوشت و خواستار تفاهم و مساعدت آنها در جلوگيري از بروز حوادث نامطلوب شد و يك گردن‌بند مرواريد و يك انگشتري الماس هم با نامه‌ها همراه كرد به علاوه وعده پرداخت 20 هزار روپيه به صدراعظم، چنانچه موفق به آرام ساختن پادشاه شود. بروس در تأييد اقدامات رئيس خود نامه‌اي به دانكن نوشت توضيح داد كه بدون پول و تحفه هيچ كاري در اين مملكت نمي‌توان انجام داد». («ايرانيان در ميان انگليسي‌ها» دنيس رايت، ترجمه كريم امامي)
بيانيه‌ها
از سوي ديگر مقامات كلكته نيز تمام كوشش خود را براي كاستن از عواقب احتمالي حادثه‌اي كه براي سفير ايران پيش آمده بود، به كار گرفتند. «گازت»، روزنامه رسمي كمپاني هند شرقي، روز يازدهم اوت 1802 اعلاميه‌اي منتشر كرد كه در آن شرح حادثه آمده بود و تأكيد شده بود كه حكمران بمبئي فوراً دستور تحقيق و تشكيل دادگاه را داده است. در همين اعلاميه وعده داده شده بود كه اقداماتي براي تسكين و تشفي خاطر بازماندگان ايلچي ايران به عمل خواهد آمد. عصر همان روز توپ‌هاي مستقر در باروي فورت‌ويليام گلوله‌هايي براي اداي احترام به سفير فقيد و پادشاه ايران شليك كردند.
شخص لرد ولزلي، فرمانداركل هندوستان نيز يازده روز بعد بيانيه بلندي خطاب به بازماندگان و همراهان حاجي خليل‌خان در همان روزنامه منتشر كرد و از «فاجعه دهشتناك، پيش‌بيني نشده و چاره‌ناپذير» مرگ او اظهار تأسف كرد. او همچنين جان مالكوم را كه در آن هنگام منشي مخصوصش بود، به بمبئي فرستاد تا بازماندگان حاجي را ملاقات كند و ضمن دلجويي از ايشان «ترتيب كمك و مساعدت» به آنان را بدهد. «دو مسئله در برابر مالكوم قرار داشت: اول جلب رضايت بازماندگان مقتولين از راه پرداخت غرامات مكفي و همچنين دادن ترتيبات لازم براي تسويه حساب‌هاي حاجي خليل و تقسيم اموال او در بمبئي؛ و دوم جلب تفاهم فتحعلي‌شاه و نجات دادن پيمان اتحاد انگلستان و ايران». اين البته آخرين باري نبود كه مالكوم مأمور نجات اين پيمان شد. چند سال بعد هم كه فتحعلي‌شاه به ناپلئون نزديك شد، مالكوم مأموريت مشابهي يافت كه در شماره‌هاي آينده از آن سخن خواهيم گفت.
اقدامات مالكوم
جان مالكوم توانست با جديت و تلاشي خستگي ناپذير، در كمتر از يك ماه وظيفه خود را انجام دهد و به كلكته باز گردد. او پيشنهادهاي سخاوتمندانه‌اي از سوي كمپاني براي بازماندگان حاجي خليل‌خان برده بود. براي پسر حاجي خليل‌خان يك مستمري سالانه 24هزار روپيه‌اي در نظر گرفته شد كه شصت و پنج سال از آن استفاده كرد و عمرش را به خوشي در لندن و پاريس گذراند. برادرزاده مجروح حاجي نيز سالانه 2700 روپيه مستمري دريافت كرد. همچنين براي خانواده هر يك از خدمه مقتول 600 روپيه مستمري سالانه در نظر گرفته شد. «علاوه بر اين كمپاني تعهد كرد هر سال 10هزار روپيه به صندوق علماي شيعه نجف كه قرار شده بود جسد حاجي خليل در آنجا دفن شود كمك كند. اموال حاجي خليل در بمبئي نيز تقويم شد و صورت آن را به تهران فرستادند تا هر طور كه شاه صلاح دانست تقسيم شود. ترتيبات لازم براي موميايي كردن و حمل جنازه سفير داده شد و باز طي مراسم خاصي، در حالي كه حكمران بمبئي و اعضاي شوراي حكومت حضور داشتند، جسد به يكي از كشتي‌هاي كمپاني كه عازم بصره بود انتقال يافت. يكي از ناوهاي جنگي كمپاني محترم (هند شرقي) قرار بود كشتي حامل جنازه را همراهي كند. زماني كه كاروان عزا به كشتي رسيد پنجاه تير توپ، هر تير به نشانه يك سال از سنوات عمر حاجي خليل، به فواصل نيم دقيقه شليك شد. جان مالكوم به عنوان اداي احترام مخصوص به خواهرزاده خود ستوان پيسلي دستور داد جنازه را تا بصره همراهي كند... مسئله دوم شاه بود. جان مالكوم مي‌ترسيد دوستي بين دو كشور به دشمني تبديل گردد مگر اينكه پادشاه ايران قانع شود كه مرگ حاجي خليل تصادفي بوده است و انگليسي‌ها حداكثر احترام ممكن را به زنده و مرده او گذاشته‌اند. مالكوم از راه پر پيچ‌وخمي كه مهدي‌علي‌خان براي حل و فصل مسئله در پيش گرفته بود انتقاد كرد و گفت مهدي‌علي به جاي اينكه از دستورالعمل خود پيروي كند، دست به كارهايي زده است... كه مغاير اصول سياست صحيح و منش درست بوده است».
مالكوم نامه ديگري در توضيح و عذرخواهي براي فتحعلي‌شاه نوشت كه به امضاي فرمانداركل هندوستان رسيد و در همان نامه عزل مهدي‌علي‌خان را از كارگزاري كمپاني هند شرقي در بوشهر اطلاع داده مي‌شد. (ادامه دارد)

یکشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۴

كاري از قضا و قدر

ماجراي سفر حاجي‌خليل خان قزويني، نخستين فرستاده سياسي ايران نزد فرمانداركل هندوستان را تا آنجا روايت كرديم كه او پس از يك سفر دريايي دشوار، به بمبئي رسيد و با احترامات و تشريفات فراوان استقبال شد. حاجي خليل و همراهانش در منزلي كه كمپاني هند شرقي آماده كرده بود، اسكان يافتند. «روز 4 ژوئن (سال 1802، يعني 11 روز پس از پياده شدن ايلچي ايران از كشتي) كه جشن تولد جرج سوم پادشاه انگلستان بود، حاجي خليل در مجلسي كه مقام كفالت حكومت ترتيب داده بود شركت كرد و پس از آن به مجلس رقص و نمايش آتشبازي كه مستر ادوارد استرچي، مهماندار او، برپا داشته بود رفت. شك نيست كه انگليسي‌ها به خاطر علاقه‌مندي خود به مستحكم ساختن پيمان اتحادي كه به دست جان مالكوم با ايران امضاء كرده بودند، اهميت زيادي براي ديدار حاجي خليل‌خان از هند قائل بودند. ويليام هيكي (وكيل دعاوي معروف انگليسي مقيم هند) كه خاطرات مفصل و آكنده از شايعاتش معروفيت دارد، نوشته است كه فرمانفرماي هندوستان تداركات مجللي براي پذيرايي از حاجي خليل در كلكته ديده بود». («ايرانيان در ميان انگليسي‌ها» دنيس رايت، ترجمه كريم امامي)
فاجعه
اما حاجي خليل در اين ايام حال چندان خوشي نداشت. او بخشي قابل توجه از كالاهاي بازرگاني خود را در جريان يك طوفان دريايي از دست داده بود. نامه حاجي به حكمران مدرس هم در مورد مبلغي كه مدعي بود به جان مالكوم قرض داده، بي‌پاسخ مانده بود. او روز 8 ژوئيه نامه‌اي براي دانكن، حكمران بمبئي نوشت و در آن از بي‌توجهي مقامات انگليسي هندوستان نسبت به جبران مخارج سنگيني كه در جريان سفر مهدي‌علي‌خان (كفيل نمايندگي كمپاني هند شرقي در بوشهر) به تهران بر دوشش افتاده بود، گلايه كرد. اما فاجعه اصلي هنوز رخ نداده بود.
روز 20 ژوئيه بود كه دعوايي ميان همراهان ايراني حاجي با نگهبانان هندوي او كه از سوي ميزبانان گمارده شده بودند، در گرفت. علت دعوا به درستي آشكار نيست. روايتي وجود دارد كه مدعي است هندوها به شكار مرغابي توسط نگهبانان ايراني حاجي اعتراض كردند كه دعوا آغاز شد. هيكي در خاطرات خود از برادرزاده حاجي خليل نقل كرده است كه نخستين گلوله را ايرانيان به سوي هندوها شليك كرده‌اند، اما دنيس رايت، نويسنده «ايرانيان در ميان انگليسي‌ها» استدلال كرده است: «از آنجا كه تنها ايرانيان در اين ماجرا كشته يا مجروح شده‌اند مسلماً بايد نتيجه گرفت كه... تيراندازي را قراولان هندو آغاز كرده‌اند». البته هيكي علاوه بر ادعاي برادرزاده حاجي‌خليل، به موضوع روشنگر ديگري هم اشاره مي‌كند كه تا حدودي قانع‌كننده به نظر مي‌رسد. او نوشته است كه واكنش خشونت‌آميز نگهبانان هندو، در واقع نتيجه «رفتار تحقيرآميز» همراهان حاجي نسبت به ايشان بوده است. روايت ديگر را (كه اندكي با روايت‌هاي قبلي فرق مي‌كند) مي‌توان در كتاب «مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي يافت: «بعد از ورود حاجي خليل‌خان به بندر بنبايي (بمبئي)، لارد ويلزلي وزير انگليس از جهت تعظيم و احترام او، دويست سالدات هندي تعيين كرد كه نزد او باشند. اتفاقاً يكي از آن دويست نفر تفنگي بي‌موقع [و] خارج از نظام انداخته، مستوجب سياست شد. بعد از آنكه بزرگ ايشان (يعني فرمانده نگهبانان هندو) به مقام سياست برآمد، كسان حاجي خليل‌خان به عذر و شفاعت برآمدند، [اما] چون به لغت يكديگر آشنا نبودند، مقصود از ميان رفته، به قيل و قال نزاع و جدال انجاميد.»
به هر حال وقتي سروصداي دعوا بلند مي‌شود، حاجي خليل به همراه برادرزاده‌اش به حياط منزل مي‌رود تا ببيند مسئله چيست. اما ناگهان «تفنگي در ميانه آتش گرفت و به حاجي خليل‌خان خورده، [او] بر جاي خود سرد شد. و كاري چنين از قضا و قدر بود كه ايلچي با كمال عزت و احترام عازم مقصد شود و در راه بدون جهت و سبب تلف گردد».
بهت
مي‌توان حدس زد دريافت خبر قتل بي‌دليل و اتفاقي ايلچي ايران توسط نگهبانان گماشته شده توسط ميزبان، تا چه اندازه مايه بهت مقامات انگليسي شده است. «اين رويداد باعث بروز اضطراب شديدي در محافل رسمي گرديد. حكمران بمبئي هنوز در مسافرت بود و تقريباً دو هفته ديگر طول كشيد تا برگردد. در اين ميان ادوارد استرچي، مهماندار سفير مقتول را با يك ناو جنگي به كلكته فرستادند تا فرمانفرما را از بروز فاجعه آگاه سازد... اقداماتي كه متعاقباً صورت گرفت نمايش چشمگيري از اغتشاش فكري و پوزش‌خواهي زياده از حد از ناحيه انگليسي‌ها بود كه مي‌ترسيدند قتل سفير باعث قطع روابط دوستانه‌اي بشود كه اندك زماني قبل با فتحعلي‌شاه برقرار كرده بودند».
دانكن، حكمران بمبئي، به محض بازگشتن به شهر دستور داد همه نگهبانان هندي و دو افسر انگليسي كه در زمان واقعه در منزل حاجي خليل حضور داشتند بازداشت و محاكمه شوند. او فوراً مهدي‌علي‌خان را در بوشهر از ماجرا آگاه كرد و از او خواست پيش‌بيني‌هاي لازم را براي رويارويي با واكنش احتمالي ايرانيان انجام دهد. مهدي‌علي‌خان اجازه يافت در صورتي كه خطري را متوجه جان كاركنان نمايندگي كمپاني مي‌بيند، آنها را به كشتي جنگي انگليسي كه به همين منظور به بوشهر اعزام مي‌شد منتقل كند.
دانكن در اين ميان نامه‌اي هم خطاب به فتحعلي‌شاه نوشت و ماجرا را ضمن عذرخواهي فراوان براي او شرح داد. او اين نامه را هم براي مهدي‌علي‌خان فرستاد تا به شاه برساند. اما مهدي‌علي‌خان چنين نكرد و خود به ابتكاراتي دست زد كه اسباب پيچيده‌تر شدن مشكل را فراهم آورد. (ادامه دارد)

ارسال توسط omid @ ۱۱:۱۱   0 نظر