جمعه، تیر ۰۳، ۱۳۸۴

سفير تازه

چنانكه در شماره گذشته خوانديد، پس از رسيدن نامه عذرخواهي فرمانداركل هندوستان به فتحعلي‌شاه در مورد قتل اتفاقي حاجي خليل‌خان قزويني، برادرزن حاجي كه محمدنبي‌خان شيرازي نام داشت به عنوان ايلچي جديد ايران به حكومت انگليسي هند معرفي شد. محمدنبي خان دومين و آخرين فرستاده پادشاه ايران نزد حكومت انگليسي‌ها در هندوستان بود كه دنيس رايت در كتاب «ايراني‌ها در ميان انگليسي‌ها» از او به نام «سفيري كه مقدمش گرامي نبود» ياد كرده است: «محمدنبي در زماني كه به اين پست منصوب شد شخص بسيار ثروتمندي بود و كشتي‌هاي بسيار داشت. به بركت تجارت بين خليج‌فارس و هندوستان با مشاركت شوهرخواهرش حاجي خليل و دو كارگزار كمپاني هندشرقي در بصره، سيموئيل منستي و هارفورد جونز (كه در آن ايام از طرف كمپاني اجازه داشتند به حساب خودشان هم معاملاتي انجام دهند) پولدار شده بود».
تلاش
محمدنبي خان فرزند يك تاجر مشهور بوشهري بود و مادرش پيش از ازدواج با پدرش مدتي با مردي انگليسي به نام داگلاس زندگي كرده بود كه نمايندگي كمپاني هندشرقي را در بندرعباس و بصره به عهده داشت. او از داگلاس دختري داشت كه در انگليس زندگي مي‌كرد و آنجا با مردي محترم ازدواج كرده بود. مادر محمدنبي خان پس از مرگ داگلاس به عقد تاجري محترم از اهالي بوشهر درآمد كه محمدنبي و خواهرش (همسر حاجي خليل‌خان) نتيجه اين ازدواج بودند. محمدنبي در جواني به واسطه آشنايي با حاجي خليل توانست به عنوان منشي هارفورد جونز (از كارگزاران كمپاني هند شرقي كه بعدها به عنوان نخستين سفير پادشاه انگلستان به دربار قاجار معرفي شد) استخدام شود. «براي محمدنبي خانِ جاه‌طلب و آزمند و فاغ از دغدغه، مرگ شوهرخواهر فرصتي طلايي بود براي اينكه ثروت خود را باز هم افزون‌تر سازد. دادن ترتيبات لازم براي اينكه به عنوان وصي حاجي‌خليل و قيم فرزندان صغير او شناخته شود كار چندان دشواري نبود. محمدنبي همچنين بيوه ترك حاجي را به عقد خود درآورد تا حفظ و حراست مستغلات گرانبهاي حاجي خليل در بصره (تحت حكومت عثماني‌ها) آسان‌تر شود و مهم‌تر از همه موفق شد موافقت فتحعلي‌شاه را براي اعزام او به هندوستان به عنوان ايلچي جديد ايران و به همراه آن دريافت القاب خاني و ملك‌التجاري جلب كند».
انگليسي‌ها، از جمله جان مالكوم كه در سفر به ايران با محمدنبي خان آشنايي پيدا كرده بود، هنگامي كه از تلاش‌هاي او و احتمال انتصابش به عنوان ايلچي مطلع شدند، كوشيدند مخالفت خود را به شكلي ظريف به اطلاع شاه برسانند. يكي از معاونان كفيل نمايندگي كمپاني هندشرقي در بوشهر دستور داشت در فرصتي مناسب به شاه بفهماند كه محمدنبي از آنجا كه قبلاً منشي يكي از كارگزاران كمپاني بوده و با انگليسي‌ها نزديك است، سفير مناسبي نخواهد بود و فرمانداركل هند انتظار دارد كسي به اين سمت گمارده شود كه هم منزلت حاجي خليل باشد. اما گويا اين ناخرسندي، هرگز به اطلاع فتحعلي‌شاه نرسيد و «حتي اگر هم رسيده بود اهميتش از ملاحظات مادي، و از جمله آمادگي محمدنبي براي بر عهده گرفتن مخارج مأموريت خود كمتر مي‌بود».
به نوشته غلامحسين زرگري‌نژاد در حاشيه «مآثر سلطانيه»: «محمدنبي خان كه با تلاش فراوان شاه قاجار را راضي به سفارت خود كرده بود، در 10 جمادي‌الاخري 1220 (5 سپتامبر 1805) با سه كشتي متعلق به انگليسي‌ها و يك كشتي متعلق به خودش كه مال‌التجاره سفير را حمل مي‌كرد، بوشهر را به قصد بمبئي ترك كرد. يك نام جنگي به نام ويكتور نيز مأمور حفاظت از اين كشتي‌ها بود و وظيفه داشت تا آنها را از خطر دزدان دريايي عرب محافظت كند. در اين سفر چند انگليسي كه از طرف كمپاني تعيين شده بودند، محمدنبي خان را همراهي مي‌كردند».
او سپس بخشي از كتاب «تاريخ سفارت» را نقل مي‌كند كه چگونگي خروج سفير از خانه‌اش را براي عزيمت به هند شرح داده است: «حين بيرون آمدن ايلچي از خانه، منجّمين ساعت نيك مي‌ديدند و اتفاقاً يك ستاره نحسي پيش روي دروازه خانه مقابل مي‌آمد. به طرفي كه منجّمين حكم مي‌كردند، متأسفانه دروازه نبود، پس ديوار خانه را شكافته بيرون آمد و سوار چهار جهاز شده روانه مقصد گرديد». اين ماجرا، ميزان نفوذ خرافات را در ذهن ايرانيان آن دوره نشان مي‌دهد. جالب است كه حتي در شرح رفتار شاهزاده عباس‌ميرزاي محبوب و پيشرو، نمونه‌هايي از توسل به ستاره‌شناسان و طالع‌بينان در تصميم‌گيري‌هاي مهم ديده مي‌شود.
ورود
محمدنبي خان مي‌خواست از نظر شكوه و جلال از حاجي خليل برتر باشد. بنابراين بيش از دويست همراه با خود به هند برد. شش ميرزا، تعداد زيادي مأمور تشريفات، شش فراش «با چماق سرطلا»، انبوهي نگهبان و خدمتكار، سي‌ودو قاطرچي، دو خواننده و 18 نوازنده از جمله همراهان ايلچي تازه بودند.
روايت دنيس رايت از ورود محمدنبي‌خان به بمبئي و اقامت چهارماهه او نشان مي‌دهد كه مقامات شهر ابتدا مايل نبودند ايلچي جديد در بندر پياده شود و كوشيدند كشتي‌ها را مستقيماً به سوي كلكته بفرستند، اما اصرار محمدنبي خان باعث شد كه سرانجام او و همراهانش از كشتي پياده شوند و مدت چهار ماه در بمبئي بمانند. در اين مدت «چيزي نمانده بود كه كار جاناتان دانكن (حكمران بمبئي) و صاحب‌منصبان عذاب كشيده او از رفتار و توقعات محمدنبي به جنون بكشد».
شرح رفتار عجيب ايلچي و واكنش‌هاي مقامات حكومت انگليسي هندوستان نسبت به او، موضوع شماره آينده اين سري مقالات خواهد بود.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی