جمعه، تیر ۳۱، ۱۳۸۴

ملاقات و اقامت

به طوري كه در شماره گذشته خوانديد جورج سوم، پادشاه انگلستان، به توصيه وزيرخارجه‌اش تصميم گرفت به رغم بيماري، فرستاده فتحعلي‌شاه را با تشريفات مناسب به حضور بپذيرد. «لرد ولزلي» (وزير خارجه انگلستان) در نامه‌اي 11 دسامبر 1809 (4 ذي‌القعده 1224) خود به دربار يادآوري كرده بود «كوشش‌هاي عظيمي كه حكومت فرانسه به آن دست زده است تا پادشاه ايران را از آن اعليحضرت (جرج سوم) روگردان سازد» ايجاب مي‌كند «سفير فوق‌العاده و وزيرمختار» ايران را همراه با نمايش «شكوه و جلال» مناسب به حضور پذيرند. «جرج سوم به عنوان ابراز لطف مخصوص قبول كرد كه ميرزا ابوالحسن را به صورت خصوصي در كاخ ملكه (كاخ باكينگهام كنوني) به حضور بپذيرد و از مراسم «ورود از مدخل عمومي» صرف‌نظر شود، چون وقت كافي براي دادن ترتيبات لازم براي همه تشريفاتي كه امر اخير مستلزم آن بود وجود نداشت. در عين حال هر كاري از دست مقامات انگليسي بر مي‌آمد انجام دادند تا حداكثر استفاده از موقعيت به عمل آيد و ميرزا ابوالحسن احساس رضايت كند. گروه‌هاي زيادي از مردم به خيابان‌ها آمدند تا عبور موكب فرستاده فوق‌العاده ايران را از خيابان منسفيلد (محل اقامت ميرزا ابولحسن) به كاخ تماشا كنند. ميرزا ابوالحسن همراه كفيل رياست تشريفات دربار و سرگور اوزلي (ميهماندار رسمي ميرزا) در يكي از كالسكه‌هاي سلطنتي سوار بود كه با شش اسب زيباي كهر كشيده مي‌شد و دو فراش درباري پشت آن ايستاده بودند. موريه (منشي مخصوص هارفورد جونز كه همراه ميرزا به لندن آمده بود تا «معاهده مقدماتي» ميان ايران و انگليس را به تأييد مقامات لندن برساند) و ديگران در سه كالسكه ديگر سوار بودند و پشت سر كالسكه ايلچي حركت مي‌كردند. نوكرهاي ايراني سرداري‌هاي ارغواني و شلوار سبز چسبان و جليقه‌هاي گلابتون‌دوزي شده پوشيده بودند. هيأت را به عنوان ابراز لطف بيشتر از در بزرگ جلوي كاخ كه معمولاً تنها براي ورود اعضاي خانواده سلطنتي گشوده مي‌شد عبور دادند.» («ايرانيان در ميان انگليسي‌ها» دنيس رايت، ترجمه كريم امامي)
سادگي
اما نكته جالب اينجاست كه به رغم كوشش دربار براي نمايش شكوه و جلال پادشاه انگلستان، ايلچي ايران از «سادگي» فضاي قصر و رفتار جرج سوم جا خورد. ميرزا ابوالحسن حكمي را كه به منزله اعتبارنامه‌اش بود و مهر فتحعلي‌شاه را بر خود داشت، در جعبه‌اي طلايي گذاشته بود و جعبه را در يك سيني نقره حمل مي‌كرد كه روي آن مخمل سرخ كشيده بودند. «ميرزا ابوالحسن كه به قواعد و تشريفات شديد و اكيد دربار ايران عادت داشت، از مشاهده حالت خودماني دربار انگلستان شگفت‌زده –و به قول جيمز موريه «دمغ»- شد. براي رسيدن به تالار پذيرايي نه معطلي در كار بود و نه نيازي به كندن كفش. در آنجا پادشاه روي تخت به حالت جلوس ننشسته بود بلكه سرپا ايستاده بود و آماده بود كه با دست‌هاي خود اعتبارنامه ميرزا ابوالحسن را از دست او بگيرد».
هر چه بود ميرزا ابوالحسن كه تا آن هنگام نگران عدم تحقق دستور فتحعلي‌شاه مبني بر ملاقات با پادشاه انگليس حداكثر چهار روز پس از ورود به لندن بود، پس از اين ملاقات آرام گرفت و «به لذت بردن از اقامت خود در انگلستان» پرداخت. اما پيش از آنكه به ماجراهاي اين اقامت لذتبخش بپردازيم، ببينيم ميرزا در انجام مأموريت‌هاي سياسي خود چه كرده است.
چهار خواسته
ميرزا ابوالحسن از سوي فتحعلي‌شاه مأموريت يافته بود موارد بلاتكليف معاهده مقدماتي را در مذاكره با مقامات لندن به سرانجام برساند، بنابراين در نامه‌اي به لرد ولزلي چهار خواسته اصلي ايران را براي اتحاد با انگلستان روشن كرد. مهمترين خواسته ايران اين بود كه بريتانيا تا هنگامي كه تفليس و سرزمين‌هاي ديگر در قفقاز به حاكميت ايران بازنگشته و معاهده صلح ميان ايران و روسيه منعقد نشده، با روس‌ها پيمان صلح نبندد. درخواست دوم ميرزا اين بود كه چنانچه بريتانيا نتوانست 20 هزار سربازي را كه در معاهده مقدماتي تعهد كرده بود، در اختيار ايران بگذارد بايد سالي 200 هزار تومان به عنوان كمك مالي بپردازد. سوم اينكه فتحعلي‌شاه خواستار اعزام تعدادي افسر، توپچي و صنعتگر از بريتانيا به ايران بود و در پايان هم مي‌خواست دولت انگلستان نماينده‌اي دائمي و مقيم در دربار تهران بگمارد.
طرف انگليسي حاضر نبود در مورد صلح با روسيه تعهدي را كه ايران خواستار آن بود بسپارد، اما مقامات دولت بريتانيا «در مورد اجابت تقاضاهاي ديگر فتحعلي‌شاه همراهي زيادي از خود نشان دادند. [آنها] با افزايش كمك مالي سالانه و اعزام يك هيأت نظامي به ايران براي كمك به ترتيب و تجهيز سپاهيان ايراني موافقت كردند. مقداري توپ و تفنگ و مهمات سفارش دادند تا به ايران حمل شود و در اوايل ماه مارس 1810 (محرم 1225) اعلام كردند كه سر «گور اوزلي» به عنوان سفير كبير پادشاه انگلستان به تهران فرستاده خواهد شد و كاري به فرمانفرماي هندوستان نخواهد داشت».
به اين ترتيب مي‌توان مأموريت ميرزا ابوالحسن را در مجموع موفق ارزيابي كرد. هنگامي كه او سرانجام در ژوئيه 1810 راهي بازگشت به تهران شد، سر گور اوزلي نيز همراه او بود. اوزلي در تهران توانست به سرعت موافقت فتحعلي‌شاه را نسبت به معاهده‌اي كه جزئيات مفصل آن در مذاكرات لندن توسط ميرزا ابوالحسن آماده شده بود، جلب كند. نتايج انعقاد اين معاهده و ميانجي‌گري انگليس ميان ايران و روسيه را، كه به عهدنامه گلستان منجر شد، در آينده مرور خواهيم كرد؛ اما پيش از آن داستان‌هاي مربوط به اقامت ميرزا ابوالحسن را در لندن پي مي‌گيريم.
ادامه دارد

دوشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۴

«خوش خدمتي»

ماجراي سفر ميرزا ابوالحسن خان شيرازي (فرستاده فتحعلي‌شاه به دربار پادشاه انگلستان) را تا جايي روايت كرديم كه در هنگام ورود به لندن در اعتراض به سادگي مراسم استقبالي كه برايش ترتيب داده بودند خشمگين شد و فرياد زد: «از حاجي‌خليل و محمدنبي (ايلچيان ايران) استقبال بهتري در هند به عمل آمده بود، همچنين از ايلچي ايران در پاريس؛ اين‌گونه بي‌توجهي اهانتي بود به قبله‌عالم!»
دنيس رايت، نويسنده كتاب «ايرانيان در ميان انگليسي‌ها» كه روايت ما از سفر ميرزا ابوالحسن بر آن استوار است، تأكيد دارد كه اين سوءتفاهم از ناآشنايي ايلچي ايران نسبت به رسوم انگليسي‌ها نشأت گرفته است. با اين وجود و با توجه به اهميتي كه انگلستان در آن هنگام براي پيمان اتحاد با ايران قائل بود، مقامات لندن از هيچ كوششي براي دلجويي از سفير رنجيده‌خاطر ايران فروگذار نكردند. اين كوشش‌ها به حدي بود كه رايت در مواردي آن را «خوش‌خدمتي» توصيف كرده است. «خانه‌اي براي اقامت او اجاره كردند كه متعلق به به جان مالكوم بود (شماره 9 خيابان «منسفيلد»)؛ تعدادي خدمه انگليسي و يك كالسكه اختصاصي در اختيارش قرار دادند و خرج سفره و هزينه لباسشويي‌اش را بر عهده گرفتند. جيمز موريه شب و روز مراقب بود و حتي با ميهمانان ايراني همخانه شد. سر «گور اوزلي» (بارونت) كه از رجال بازنشسته حكومت هندوستان بود و با زبان و ادبيات فارسي آشنايي نزديك داشت به عنوان ميهماندار رسمي ميرزا ابوالحسن انتخاب شد و براي راضي نگاه داشتن ميهمان از راه رسيده از هيچ كوششي فروگذار نكرد. اما راضي كردن ميرزا به هيچ وجه آسان نبود چون مي‌گفت اگر از دستورات فتحعلي‌شاه اطاعت نكند و نتواند ظرف چهار روز از ورودش به لندن به حضور پادشاه انگلستان برسد كارش زار خواهد بود و وقتي به تهران بازگشت اي‌بسا سرش بر باد رود». («ايرانيان در ميان انگليسي‌ها» دنيس رايت، ترجمه كريم امامي)
دلجويي
جورج سوم، پادشاه وقت انگلستان در آن هنگام بيمار بود و در قصري خارج از لندن به سر مي‌برد. اما تشريح اين وضعيت براي ميرزا ابوالحسن رنجيده و هراسان دشوار بود. انگليسي‌ها بسيار نگران بودند كه اگر ميرزا به تهديد خود مبني بر بازگشت فوري به تهران عمل كند، آينده اتحاد استراتژيكشان با ايران به خطر افتد. به ياد داشته باشيد كه ايران به عنوان سنگري در برابر هجوم دشمنان اروپايي انگلستان به هند اهميتي يگانه براي بريتانيا داشت. نتيجه اين شد كه «لرد ولزلي»، وزير وقت امور خارجه انگلستان، تصميم گرفت شخصاً به ديدار ايلچي ايران برود و شرايط را برايش توضيح دهد، هر چند حتي اين هم كفايت نمي‌كرد.
«اولين اقدام اين بود كه وزير خارجه بريتانيا... رسماً به همراهي وزراي ديگر كابينه در حالي كه همگي لباس تمام رسمي پوشيده بودند از ميرزا ابوالحسن ديدار كنند. بعد شخص نخست‌وزير، مستر «اسپنسر پرسيوال»، در خانه شماره 9 خيابان منسفيلد حضور يافت و وعده داد نامه‌اي به فتحعلي‌شاه بنويسد و در آن توضيح دهد كه ملاقات فوري ديپلمات‌هاي خارجي با پادشاه [انگليس] به محض ورودشان، در انگلستان معمول نيست و تأخيري كه در امر شرفيابي نماينده ايران پيش خواهد آمد طبيعي است و هيچگونه قصد اهانت يا بي‌احترامي در كار نيست... در آن تاريخ حتي رفتن وزير امور خارجه بريتانيا به خانه يك سفير، چه رسد به شخص نخست‌وزير، امري بي‌سابقه بود مگر احياناً در مورد پرسابقه‌ترين سفراي كبار.»
عنوان
توجه غيرعادي نخست‌وزير و وزير امور خارجه انگلستان به ميرزا ابوالحسن و برنامه‌اي كه قرار بود براي ملاقات او با شاه ترتيب دهند ايجاب مي‌كرد كه منزلت او تا حد ممكن در نزد افكار عمومي بالا رود. جيمز موريه بعداً در اين مورد به رئيسش (هارفورد جونز) در تهران گزارش داد: «اولين مشكل بزرگ اين بود كه معلوم كنيم ماهيت ديپلماتيك ميرزا ابوالحسن حقيقتا چيست. اگر چه شما عنوان بسيار پاييني به او داده بوديد (جونز در گزارشش ميرزا را «كاردار موقت» خوانده بود)، ولي در اينجا به خاطر مسائل سياسي صلاح دانستيم عنواني خيلي بالاتر به او بدهيم كه سرانجام [اين عنوان] «سفير فوق‌العاده» تعيين شد». اين در حالي بود كه دولت ايران، ميرزا ابوالحسن را به عنوان «وكيل» خود معرفي كرده بود.
از سوي ديگر مقامات وزارت خارجه بريتانيا براي توجيه امتيازات ويژه‌اي كه براي سفير ايران (نسبت به سفراي ديگر) قائل مي‌شدند از موريه خواستند گزارشي اغراق‌آميز از مراسم استقبال جونز در تهران تهيه كند كه در روزنامه «مورنينگ كرونيكل» چاپ شد.
سرانجام ولزلي روز 11 دسامبر 1809 (چهار ذيقعده 1224) نامه‌اي به دربار انگلستان نوشت و درخواست كرد شاه سفير ايران را هر چه زودتر بپذيرد. او در اين نامه ميرزا ابوالحسن را «سفير فوق‌العاده و وزير مختار» ايران معرفي كرد و با اشاره به كوشش‌هاي فرانسوي‌ها براي اتحاد با شاه قاجار، از پادشاه خود خواست تا حد ممكن از نمايش شكوه و جلالش دريغ نورزد. جورج سوم درخواست وزير خارجه را در حدي كه برايش ممكن بود پذيرفت و ايلچي ايران را به حضور خواند. ميرزا ابوالحسن پس از ملاقات با پادشاه سرانجام آرام شد و به زندگي عادي بازگشت. جزئيات بيشتر ملاقات ايلچي ايران با شاه انگلستان و ماجراهاي جذاب دوران اقامت او در لندن موضوع يادداشت بعدي ما در اين ستون خواهد بود.

یکشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۴

ميرزا ابوالحسن

ديديم كه هارفورد جونز، فرستاده دولت بريتانيا به دربار فتحعلي‌شاه، به رغم پاره‌اي كارشكني‌هاي مقامات حكومت انگليسي هندوستان، سرانجام توانست خود را به تهران برساند و يك معاهده مقدماتي با مقامات ايران امضاء كند. بريتانيا در اين معاهده تضمين مي‌داد در صورت حمله هر يك از دولت‌هاي اروپايي به ايران، شاه قاجار را در جنگ ياري دهد و در برابر تضمين مي‌گرفت كه معاهده فين‌كنشتاين باطل شود و ايران جلوي نفوذ قدرت‌هاي اروپايي به هند را بگيرد. اما براي نهايي كردن اين معاهده لازم بود مقامات عالي‌رتبه دولت انگلستان در مورد آن اظهارنظر كنند. از سوي ديگر تلاش‌هاي فرمانداركل هند براي حفظ جايگاه سياستگذاري خود در مورد ايران (كه در رقابت با مقامات لندن و فرستاده آنها، جونز، صورت مي‌گرفت) باعث شده بود درباريان ايران نسبت به صحت گفته‌هاي جونز و ميزان منزلت او نزد پادشاه انگلستان دچار ترديد شوند. در نتيجه قرار شد جيمز موريه (منشي مخصوص جونز) به همراه فرستاده‌اي از سوي دربار ايران راهي انگلستان شوند و متن معاهده مقدماتي را براي مشورت و مذاكرات بيشتر به مقامات لندن ارائه دهند. فرستاده ايران در عين حال مي‌بايست از صحت مأموريت جونز و موافقت پادشاه انگليس با پيشنهادهاي او كسب اطمينان كند. كسي كه از سوي دربار ايران مأمور همراهي جونز شد، ميرزا ابولحسن‌خان شيرازي نام داشت و سفر پرماجراي او مايه داستان‌هاي جذاب فراوان شد.
فرستاده
ميرزا ابوالحسن در يك خانواده ديواني معتبر در شيراز به دنيا آمده بود. او خواهرزاده ميرزا ابراهيم‌خان كلانتر بود كه ابتدا در دستگاه خاندان زند نفوذ و اعتبار فراوان داشت، اما بعد به آقا محمدخان قاجار پيوست و زمينه پيروزي نهايي او را فراهم كرد. كلانتر به پاداش اين خدمت، سمت صدارت نخستين شاه قاجار را به دست آورد و پس از مرگ آقا محمدخان نيز موقعيت خود را در دستگاه فتحعلي‌شاه حفظ كرد. اما چند سال بعد ستاره اقبالش افول كرد و به همراه كسانش دستگير شد. ميرزا ابوالحسن در اين هنگام به هندوستان گريخت و حدود چهار سال در هند بود تا دوباره اجازه بازگشت به وطن يافت. او هنگامي كه هارفورد جونز به تهران رسيد، در دستگاه محمدحسين‌خان امين‌الدوله (وزير دوم دربار) سمت منشي‌گري داشت و به دليل رفتار متين و آشنايي‌اش با آداب و رسوم انگليسي‌ها، براي مأموريت لندن مناسب تشخيص داده شد.
ميرزا ابوالحسن و جيمز موريه اوايل ماه مه 1809م. (ربيع‌الاول 1224ه.ق.) سفر خود را آغاز كردند. «تعداد همراهان ميرزا ابوالحسن بر خلاف متلزمان انبوه دو سفيري كه قبلاً از ايران به هندوستان اعزام شده بودند، بسيار اندك بود و از نه يا ده نفر [منشي و] نوكر و پيشخدمت و مهتر تشكيل مي‌شد. آنها مسافت تهران تا تبريز را سوار بر اسب و گاه پياده پيمودند و سپس به همين ترتيب از خاك عثماني گذشتند تا سرانجام به استانبول رسيدند. چند هفته در اين شهر استراحت كردند و بعد رهسپار بندر اسميرنه (ازمير) شدند. در استانبول ميرزا ابوالحسن و همه همراهانش در ضيافت شام و مجلس رقصي كه ايلچي انگليس ترتيب داده بود شركت كردند. نوكرهاي ميرزا ابوالحسن براي اولين‌بار در عمر خود بود كه با چشمان حيرت‌زده شاهد معاشرت و رقص مردها و زن‌ها با هم بودند. رقص والس مخصوصاً باعث اعجاب ايشان شده بود و يكي از آنان را وادار كرد از ارباب خود بپرسد: «آقا! راستي بعد از اين حركات چيزي مي‌شود؟»»! («ايرانيان در ميان انگليسي‌ها» دنيس رايت، ترجمه زنده‌ياد كريم امامي)
دولت بريتانيا ناو «ساكسس» را براي حركت دادن فرستاده ايران از بندر ازمير فرستاده بود. هنگام سوار شدن ميرزا ابوالحسن به اين ناو پانزده گلوله توپ به نشانه احترام شليك شد. موريه و ميرزا ابوالحسن در جزيره مالت كشتي عوض كردند و حدود سه ماه بعد به بندر پليموت وارد شدند. آنها پس از گذراندن «چهار روز ملال‌آور» در قرنطينه اجازه يافتند پا به خشكي بگذارند. مسافران سه روز بعد به سوي لندن حركت كردند.
استقبال
«در انگلستان جاده‌ها بر خلاف ايران و تركيه هموار و براي مسافرت با وسايل نقليه چرخدار مناسب بود. از اين‌رو ايراني‌ها قادر بودند پديده نوظهور و هيجان‌انگيز مسافرت با دليجان را تجربه كنند. هر دليجان را چهار اسب مي‌كشيد و در اين حال ايراني‌ها كه به شيوه مرسوم خود چهارزانو توي دليجان نشسته بودند، از سرعت جابجايي خود غرق حيرت مي‌شدند و از راحتي و گرماي مهمانسراهاي كنار جاده كه شب را در آنها مي‌گذراندند و تفاوتشان با كاروانسراهاي محقّر و فاقد حرارت ايران و تركيه از زمين تا آسمان بود تعجب مي‌كردند».
اين مسافرت تا «هارتفوردبريج»، در سه منزلي لندن، به خوبي و خوشي ادامه يافت. در اينجا دو فرستاده مخصوص وزيرخارجه بريتانيا كه صاحب‌منصباني عالي‌رتبه بودند براي خوشامدگويي و وارد كردن ايلچي ايران به لندن، پيشواز آمدند. از اينجا بود كه ماجرا آغاز شد. ميرزا ابوالحسن كه داستان مراسم استقبال از فرستادگان ايران به هند را شنيده و رسوم پر تكلّف استقبال از بزرگان را در ايران ديده بود، انتظار مراسمي مفصل‌تر و مجلل‌تر داشت. هنگامي كه هيأت از «هاونزلو» گذشت و به پايتخت نزديك شد «و هنوز از انبوه جمعيت و سربازان به صف كشيده در امتداد مسير و مقامات بلندمرتبه آماده استقبال خبري نبود، توقعات برنيامده ميرزا ابولحسن به صورت رگباري از فحش و ناسزا نسبت به ميزبانان خود منفجر شد...»
ادامه دارد