ملاقات و اقامت
به طوري كه در شماره گذشته خوانديد جورج سوم، پادشاه انگلستان، به توصيه وزيرخارجهاش تصميم گرفت به رغم بيماري، فرستاده فتحعليشاه را با تشريفات مناسب به حضور بپذيرد. «لرد ولزلي» (وزير خارجه انگلستان) در نامهاي 11 دسامبر 1809 (4 ذيالقعده 1224) خود به دربار يادآوري كرده بود «كوششهاي عظيمي كه حكومت فرانسه به آن دست زده است تا پادشاه ايران را از آن اعليحضرت (جرج سوم) روگردان سازد» ايجاب ميكند «سفير فوقالعاده و وزيرمختار» ايران را همراه با نمايش «شكوه و جلال» مناسب به حضور پذيرند. «جرج سوم به عنوان ابراز لطف مخصوص قبول كرد كه ميرزا ابوالحسن را به صورت خصوصي در كاخ ملكه (كاخ باكينگهام كنوني) به حضور بپذيرد و از مراسم «ورود از مدخل عمومي» صرفنظر شود، چون وقت كافي براي دادن ترتيبات لازم براي همه تشريفاتي كه امر اخير مستلزم آن بود وجود نداشت. در عين حال هر كاري از دست مقامات انگليسي بر ميآمد انجام دادند تا حداكثر استفاده از موقعيت به عمل آيد و ميرزا ابوالحسن احساس رضايت كند. گروههاي زيادي از مردم به خيابانها آمدند تا عبور موكب فرستاده فوقالعاده ايران را از خيابان منسفيلد (محل اقامت ميرزا ابولحسن) به كاخ تماشا كنند. ميرزا ابوالحسن همراه كفيل رياست تشريفات دربار و سرگور اوزلي (ميهماندار رسمي ميرزا) در يكي از كالسكههاي سلطنتي سوار بود كه با شش اسب زيباي كهر كشيده ميشد و دو فراش درباري پشت آن ايستاده بودند. موريه (منشي مخصوص هارفورد جونز كه همراه ميرزا به لندن آمده بود تا «معاهده مقدماتي» ميان ايران و انگليس را به تأييد مقامات لندن برساند) و ديگران در سه كالسكه ديگر سوار بودند و پشت سر كالسكه ايلچي حركت ميكردند. نوكرهاي ايراني سرداريهاي ارغواني و شلوار سبز چسبان و جليقههاي گلابتوندوزي شده پوشيده بودند. هيأت را به عنوان ابراز لطف بيشتر از در بزرگ جلوي كاخ كه معمولاً تنها براي ورود اعضاي خانواده سلطنتي گشوده ميشد عبور دادند.» («ايرانيان در ميان انگليسيها» دنيس رايت، ترجمه كريم امامي)
سادگي
اما نكته جالب اينجاست كه به رغم كوشش دربار براي نمايش شكوه و جلال پادشاه انگلستان، ايلچي ايران از «سادگي» فضاي قصر و رفتار جرج سوم جا خورد. ميرزا ابوالحسن حكمي را كه به منزله اعتبارنامهاش بود و مهر فتحعليشاه را بر خود داشت، در جعبهاي طلايي گذاشته بود و جعبه را در يك سيني نقره حمل ميكرد كه روي آن مخمل سرخ كشيده بودند. «ميرزا ابوالحسن كه به قواعد و تشريفات شديد و اكيد دربار ايران عادت داشت، از مشاهده حالت خودماني دربار انگلستان شگفتزده –و به قول جيمز موريه «دمغ»- شد. براي رسيدن به تالار پذيرايي نه معطلي در كار بود و نه نيازي به كندن كفش. در آنجا پادشاه روي تخت به حالت جلوس ننشسته بود بلكه سرپا ايستاده بود و آماده بود كه با دستهاي خود اعتبارنامه ميرزا ابوالحسن را از دست او بگيرد».
هر چه بود ميرزا ابوالحسن كه تا آن هنگام نگران عدم تحقق دستور فتحعليشاه مبني بر ملاقات با پادشاه انگليس حداكثر چهار روز پس از ورود به لندن بود، پس از اين ملاقات آرام گرفت و «به لذت بردن از اقامت خود در انگلستان» پرداخت. اما پيش از آنكه به ماجراهاي اين اقامت لذتبخش بپردازيم، ببينيم ميرزا در انجام مأموريتهاي سياسي خود چه كرده است.
چهار خواسته
ميرزا ابوالحسن از سوي فتحعليشاه مأموريت يافته بود موارد بلاتكليف معاهده مقدماتي را در مذاكره با مقامات لندن به سرانجام برساند، بنابراين در نامهاي به لرد ولزلي چهار خواسته اصلي ايران را براي اتحاد با انگلستان روشن كرد. مهمترين خواسته ايران اين بود كه بريتانيا تا هنگامي كه تفليس و سرزمينهاي ديگر در قفقاز به حاكميت ايران بازنگشته و معاهده صلح ميان ايران و روسيه منعقد نشده، با روسها پيمان صلح نبندد. درخواست دوم ميرزا اين بود كه چنانچه بريتانيا نتوانست 20 هزار سربازي را كه در معاهده مقدماتي تعهد كرده بود، در اختيار ايران بگذارد بايد سالي 200 هزار تومان به عنوان كمك مالي بپردازد. سوم اينكه فتحعليشاه خواستار اعزام تعدادي افسر، توپچي و صنعتگر از بريتانيا به ايران بود و در پايان هم ميخواست دولت انگلستان نمايندهاي دائمي و مقيم در دربار تهران بگمارد.
طرف انگليسي حاضر نبود در مورد صلح با روسيه تعهدي را كه ايران خواستار آن بود بسپارد، اما مقامات دولت بريتانيا «در مورد اجابت تقاضاهاي ديگر فتحعليشاه همراهي زيادي از خود نشان دادند. [آنها] با افزايش كمك مالي سالانه و اعزام يك هيأت نظامي به ايران براي كمك به ترتيب و تجهيز سپاهيان ايراني موافقت كردند. مقداري توپ و تفنگ و مهمات سفارش دادند تا به ايران حمل شود و در اوايل ماه مارس 1810 (محرم 1225) اعلام كردند كه سر «گور اوزلي» به عنوان سفير كبير پادشاه انگلستان به تهران فرستاده خواهد شد و كاري به فرمانفرماي هندوستان نخواهد داشت».
به اين ترتيب ميتوان مأموريت ميرزا ابوالحسن را در مجموع موفق ارزيابي كرد. هنگامي كه او سرانجام در ژوئيه 1810 راهي بازگشت به تهران شد، سر گور اوزلي نيز همراه او بود. اوزلي در تهران توانست به سرعت موافقت فتحعليشاه را نسبت به معاهدهاي كه جزئيات مفصل آن در مذاكرات لندن توسط ميرزا ابوالحسن آماده شده بود، جلب كند. نتايج انعقاد اين معاهده و ميانجيگري انگليس ميان ايران و روسيه را، كه به عهدنامه گلستان منجر شد، در آينده مرور خواهيم كرد؛ اما پيش از آن داستانهاي مربوط به اقامت ميرزا ابوالحسن را در لندن پي ميگيريم.
ادامه دارد
به طوري كه در شماره گذشته خوانديد جورج سوم، پادشاه انگلستان، به توصيه وزيرخارجهاش تصميم گرفت به رغم بيماري، فرستاده فتحعليشاه را با تشريفات مناسب به حضور بپذيرد. «لرد ولزلي» (وزير خارجه انگلستان) در نامهاي 11 دسامبر 1809 (4 ذيالقعده 1224) خود به دربار يادآوري كرده بود «كوششهاي عظيمي كه حكومت فرانسه به آن دست زده است تا پادشاه ايران را از آن اعليحضرت (جرج سوم) روگردان سازد» ايجاب ميكند «سفير فوقالعاده و وزيرمختار» ايران را همراه با نمايش «شكوه و جلال» مناسب به حضور پذيرند. «جرج سوم به عنوان ابراز لطف مخصوص قبول كرد كه ميرزا ابوالحسن را به صورت خصوصي در كاخ ملكه (كاخ باكينگهام كنوني) به حضور بپذيرد و از مراسم «ورود از مدخل عمومي» صرفنظر شود، چون وقت كافي براي دادن ترتيبات لازم براي همه تشريفاتي كه امر اخير مستلزم آن بود وجود نداشت. در عين حال هر كاري از دست مقامات انگليسي بر ميآمد انجام دادند تا حداكثر استفاده از موقعيت به عمل آيد و ميرزا ابوالحسن احساس رضايت كند. گروههاي زيادي از مردم به خيابانها آمدند تا عبور موكب فرستاده فوقالعاده ايران را از خيابان منسفيلد (محل اقامت ميرزا ابولحسن) به كاخ تماشا كنند. ميرزا ابوالحسن همراه كفيل رياست تشريفات دربار و سرگور اوزلي (ميهماندار رسمي ميرزا) در يكي از كالسكههاي سلطنتي سوار بود كه با شش اسب زيباي كهر كشيده ميشد و دو فراش درباري پشت آن ايستاده بودند. موريه (منشي مخصوص هارفورد جونز كه همراه ميرزا به لندن آمده بود تا «معاهده مقدماتي» ميان ايران و انگليس را به تأييد مقامات لندن برساند) و ديگران در سه كالسكه ديگر سوار بودند و پشت سر كالسكه ايلچي حركت ميكردند. نوكرهاي ايراني سرداريهاي ارغواني و شلوار سبز چسبان و جليقههاي گلابتوندوزي شده پوشيده بودند. هيأت را به عنوان ابراز لطف بيشتر از در بزرگ جلوي كاخ كه معمولاً تنها براي ورود اعضاي خانواده سلطنتي گشوده ميشد عبور دادند.» («ايرانيان در ميان انگليسيها» دنيس رايت، ترجمه كريم امامي)
سادگي
اما نكته جالب اينجاست كه به رغم كوشش دربار براي نمايش شكوه و جلال پادشاه انگلستان، ايلچي ايران از «سادگي» فضاي قصر و رفتار جرج سوم جا خورد. ميرزا ابوالحسن حكمي را كه به منزله اعتبارنامهاش بود و مهر فتحعليشاه را بر خود داشت، در جعبهاي طلايي گذاشته بود و جعبه را در يك سيني نقره حمل ميكرد كه روي آن مخمل سرخ كشيده بودند. «ميرزا ابوالحسن كه به قواعد و تشريفات شديد و اكيد دربار ايران عادت داشت، از مشاهده حالت خودماني دربار انگلستان شگفتزده –و به قول جيمز موريه «دمغ»- شد. براي رسيدن به تالار پذيرايي نه معطلي در كار بود و نه نيازي به كندن كفش. در آنجا پادشاه روي تخت به حالت جلوس ننشسته بود بلكه سرپا ايستاده بود و آماده بود كه با دستهاي خود اعتبارنامه ميرزا ابوالحسن را از دست او بگيرد».
هر چه بود ميرزا ابوالحسن كه تا آن هنگام نگران عدم تحقق دستور فتحعليشاه مبني بر ملاقات با پادشاه انگليس حداكثر چهار روز پس از ورود به لندن بود، پس از اين ملاقات آرام گرفت و «به لذت بردن از اقامت خود در انگلستان» پرداخت. اما پيش از آنكه به ماجراهاي اين اقامت لذتبخش بپردازيم، ببينيم ميرزا در انجام مأموريتهاي سياسي خود چه كرده است.
چهار خواسته
ميرزا ابوالحسن از سوي فتحعليشاه مأموريت يافته بود موارد بلاتكليف معاهده مقدماتي را در مذاكره با مقامات لندن به سرانجام برساند، بنابراين در نامهاي به لرد ولزلي چهار خواسته اصلي ايران را براي اتحاد با انگلستان روشن كرد. مهمترين خواسته ايران اين بود كه بريتانيا تا هنگامي كه تفليس و سرزمينهاي ديگر در قفقاز به حاكميت ايران بازنگشته و معاهده صلح ميان ايران و روسيه منعقد نشده، با روسها پيمان صلح نبندد. درخواست دوم ميرزا اين بود كه چنانچه بريتانيا نتوانست 20 هزار سربازي را كه در معاهده مقدماتي تعهد كرده بود، در اختيار ايران بگذارد بايد سالي 200 هزار تومان به عنوان كمك مالي بپردازد. سوم اينكه فتحعليشاه خواستار اعزام تعدادي افسر، توپچي و صنعتگر از بريتانيا به ايران بود و در پايان هم ميخواست دولت انگلستان نمايندهاي دائمي و مقيم در دربار تهران بگمارد.
طرف انگليسي حاضر نبود در مورد صلح با روسيه تعهدي را كه ايران خواستار آن بود بسپارد، اما مقامات دولت بريتانيا «در مورد اجابت تقاضاهاي ديگر فتحعليشاه همراهي زيادي از خود نشان دادند. [آنها] با افزايش كمك مالي سالانه و اعزام يك هيأت نظامي به ايران براي كمك به ترتيب و تجهيز سپاهيان ايراني موافقت كردند. مقداري توپ و تفنگ و مهمات سفارش دادند تا به ايران حمل شود و در اوايل ماه مارس 1810 (محرم 1225) اعلام كردند كه سر «گور اوزلي» به عنوان سفير كبير پادشاه انگلستان به تهران فرستاده خواهد شد و كاري به فرمانفرماي هندوستان نخواهد داشت».
به اين ترتيب ميتوان مأموريت ميرزا ابوالحسن را در مجموع موفق ارزيابي كرد. هنگامي كه او سرانجام در ژوئيه 1810 راهي بازگشت به تهران شد، سر گور اوزلي نيز همراه او بود. اوزلي در تهران توانست به سرعت موافقت فتحعليشاه را نسبت به معاهدهاي كه جزئيات مفصل آن در مذاكرات لندن توسط ميرزا ابوالحسن آماده شده بود، جلب كند. نتايج انعقاد اين معاهده و ميانجيگري انگليس ميان ايران و روسيه را، كه به عهدنامه گلستان منجر شد، در آينده مرور خواهيم كرد؛ اما پيش از آن داستانهاي مربوط به اقامت ميرزا ابوالحسن را در لندن پي ميگيريم.
ادامه دارد
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی