در شمارههاي گذشته ماجراي مذاكرات ناموفق عسكران را (كه ميان ميرزا بزرگ قائممقام و ترومسوف انجام شد) خوانديد و ديديد كه اين مذاكرات چگونه به شكست انجاميد. همچنين ملاحظه كرديد كه پس از شكست اين مذاكرات «اكثري از ايلات قراباغ و گنجه به سعي ابوالفتحخان جوانشير و اغورلوخان گنجوي و پيرقليخان شامبياتي از امكنه خود كوچيده درين طرف رود ارس منزل گزيدند و ايل آيرملوي گنجه از سمت شرور نخجوان آمده در ظلّ ظليل دولت قاهره آرميدند. شاهنشاه رئوف بعد از اطلاع از معاملات قائممقام و طورمصوف، نوّاب عليخان شاهزاده را با سپاهي جرّار از چمن سلطانيه به دفع روسيه پنبك آباران مأمور فرمود و اسماعيلخان دامغاني و برادرانش ذوالفقارخان [و] مطلبخان و جانبازان سمنان و دامغان و سواران مافي و خواجهوند و عبدالملكي را به التزام ركاب شاهزاده مسرور نمود». («تاريخ ذوالقرنين؛ نامه خاقان»، ميرزا فضلالله خاوري شيرازي)
توپچيان
فتعليشاه قاجار در اواخر بهار 1189 ه.ش. (حدود يك ماه پس از شكست مذاكرات عسكران) از تهران به قصد چمن سلطانيه در زنجان حركت كرد. ژنرال جان مالكوم، فرستاده حاكم انگليسي هندوستان كه در سومين سفر خود به ايران سرانجام پذيرفته شده بود، در سلطانيه به ديدار شاه رفت: «در وقايع سه 1124(ه.ق.) نگارش يافت كه خبر سفارت سر جان ملكم بهادرخان از طرف هندوستان به دربار شاهنشاه جهان رسيد و چون سر هرفرد جنس بارونت از جانب اصل دولت سفير و در درگاه آسماننظير متوقّف بود، حاجي ميرزا ابوالحسنخان شيرازي [را] به جهت تشخيص صحت سفيرين و ساير اوضاع روانه دارالسلطنه لندن كردند و در اين حال كه ملكم بهادر وارد ابوشهر شد، چون هنوز خبري از سفير دولت عليّه نرسيده بود، تعطيل (معطّل گذاشتن) او در بندر خلاف قانون تعارف مينمود، لهذا محرابخان بكشلوي افشار نايب نسقچيباشي دربار جهانمدار به مهمانداري او مأمور و فرمان آفتابلمعان به احضار سفير مزبور شرف صدور يافت. [مالكوم] در پانزدهم شهر جماديالاولي [1225] با جمعي ديگر از كرسينشينان وارد چمن سلطانيه [شد] و از شرف بساطبوسي درگاه اعلي مفاخرتكناب بر آشنا و بيگانه گذشته تحف و هدايا از متاع انگلتره و هندوستان از نظر همايون گذرانيد». (همان)
مالكوم در اين سفر تعدادي توپ انگليسي و مقاديري سلاح و مهمات همراه آورده بود كه به فتحعليشاه تقديم كرد: «از جمله تدارك سرحدداري و اسباب بزرگ آتشبازي و صاعقهافشاني كه هيچوقت در ايران متداول نبوده، توپخانه انگليس است با توپچيان ماهر و گلوله و اسباب وافر كه از راه هندوستان و فارس به همراهي ملكم بهادر وارد درگاه آسمانجاه شده. مستر كرشط (كاپيتان چارلز كريستي) و مستر لينزي (ليندزي) و چند نفر ديگر [كه] هر يك در كاري و صنعتي ماهر بودند، مأمور به توقف تبريز [شدند]. نايبالسلطنه (عباسميرزا) نظام توپخانه سركار را به مستر لينزي كه به كمال قابليت آراسته بود محوّل داشته جمعي ايراني را نيز مقرّر فرمودند كه نزد توپچيان مزبوره تابين (در اينجا: كارآموز) بوده قاعده و قانون توپاندازي به طريق توپچيان انگليس تعليم گيرند». («مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي، تصحيح و تحشيه غلامحسين زرگرينژاد)
گويا هنگامي كه مالكوم هنوز در سلطانيه بود، نامهاي از ميرزا ابوالحسن شيرازي به دربار فتحعليشاه رسيد كه صحّت سفارت هارفورد جونز را تأييد ميكرد. در اين نامه همچنين انتصاب سرگوراوزلي به عنوان سفيركبير مقيم در دربار ايران خبر داده شده بود. به اين ترتيب مالكوم از به دست آوردن عنوان نمايندگي دولت بريتانيا در ايران نااميد شد و از راه آذربايجان به بغداد رفت تا به هند بازگردد. او افسران همراه خود (از جمله ليندزي و كريستي) را در تبريز به اردوي شاهزاده عباسميرزا سپرد تا در آموزش قشون ايران و همچنين نبردهاي پيشرو نايبالسلطنه را ياري كنند.
سهم
فتحعليشاه از سوي ديگر شاهزاده عليخان (عليشاه) را همزمان با اين وقايع مأمور هجوم به ايروان و گنجه كرد و خود به سوي چمن اوجان (بستانآباد كنوني، نزديكي تبريز) حركت كرد. شاهزاده عباسميرزا پس از ملاقات پدر در اوجان به نخجوان رفت تا نظارت بر عمليات برادرش (عليشاه) را به عهده گيرد. او ابتدا عليخان را روانه آباران (آپاران) در شمال ايروان كرد. «عليخان دو دفعه غازيان ظفرنشان را به سرداري اسماعيلبيك دامغاني... و ديگر سركردگان جلادتنشان به حماملو مأمور ساخته و ايشان با پارتنگين (؟) محاربه نموده، جمعي از روسيه را مقتول ساختند. [عباسميرزا] از آنجا شاهزاده [عليخان] را براي گوشمال متمردين شمسالدينلو و ساير ايلات گنجه و قزاق و ستيز و آويز با ينرال نبالسين [روس] كه در آنجا اقامت داشت روانه و خود به دولت اقبال معاودت فرمودند. شاهزاده آزاده (عليخان) پس از ورود به گنجه و حوالي آن حدود با ايل قزاق دچار گشته، دواب (اسبها) و اغنام (گوسفندان) زياده از شمار و حساب تاخته، چون ينرال نبالسين با سپاه روس و سواره قزاق و شمسالدينلو همگي در اطراف و جوانب اموال منهويه (تاراج شده) فوجفوج مجتمع و مهيا بودند، از هر طرف آغاز جنگ و جدال نمودند. آن شاهزاده آزاده به هر جانب فوجي از سپاه را به كار پيكار مشغول ساخته و شاهزاده جوانبخت كامكار و ملتزمين ركاب نصرتشعار، با سر و اخترمه (اسب و سلاح و بنه) و اسير بيشمار و غنيمت فراوان، از آن حدود عطفعنان كرده به ايروان آمدند».
چنانكه پيداست در اين نبردها سهم ايرانيان از پيروزي «سر و اخترمه و اسير» بوده است و سهم روسها «تفليس و گنجه و نخجوان»!
شنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۴
سهشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۴
مذاكرات عسكران
در شماره گذشته خوانديد كه ژنرال ترومسوف (فرمانده قواي روسيه در قفقاز) همزمان با بازگشت ميرزا بزرگ فراهاني از تهران (با لقب تازه قائممقام)، فرستادهاي نزد شاهزاده عباسميرزا فرستاد و پيشنهاد كرد مذاكراتي براي متاركه جنگ ميان دو طرف انجام گيرد. او مايل بود با ميرزا محمد شفيع (صدراعظم) يا ميرزا بزرگ فراهاني ملاقات و گفتوگو كند. عباسميرزا نامه ترومسوف را براي فتحعليشاه فرستاد و او ميرزا بزرگ را براي اين مأموريت انتخاب كرد. چنين بود كه سرانجام ميرزا بزرگ قائممقام به اتفاق عدهاي از اميران و سرداران ايراني در ربيعالاول 1225 (آوريل 1810) در عسكران به ملاقات ترومسوف رفتند. در عينحال –چنانكه پيشتر خوانديد- در مدتي كه مقدمات اين ملاقات فراهم ميشد گروهي از قواي روسيه «مقري» را تصرّف كردند، اما با اعتراض شاهزاده و به امر ترومسوف مجبور شدند آنجا را ترك كنند. گروه ديگري نيز در يورش به مغان هزاران گوسفند را از ايل قراجهداغ تاراج كردند. ترومسوف رسيدگي به اين امر را نيز به زمان مذاكرات موكول كرد.
شكست
«قائممقام حسبالمقرّر روانه و طورمصوف (ترومسوف) در بادي امر سه مكان پيدرپي براي ملاقات معين و اخبار كرده بود، فوراً پشيمان شده، بالاخره محل تلاقي را در آن طرف عسكران مشخص كرد و قائممقام بدون انديشه (ترس) روانه آنجا [شد] و به آنچه مأمور بود عمل نمود. طورمصوف، اگر چه به حسب ظاهر، شرايط استقبال و اعزاز و احترام را زياده از آنچه مظنون بود به آداب تواضع و فروتني مقرون داشت و دقيقه[اي] از مراسم انسانيت فرو نگذاشت. فرمان پادشاهان دو دولت هم به وضعي شايان ابراز شده، حسبالصلاح جانبين، بناي نوشتن متاركهنامه گذاشته شد. فرق و توفير در نوشتن آداب و انصاف پادشاهان دو دولت قويبنياد در ميانه واقع نگشت و امري كه ظاهراً خلاف قاعده و قانون باشد از طرفين رو نداد؛ اما بالاخره [ترومسوف] از تقريرات بارون ويردي و تحريرات خود در باب گوسفندان قراجهداغي نكول نموده، علاوه بر آن در ايام توقّف نايبالوزاره (قائممقام) به عسكران، فوجي روسيه را باز به «مقري» تعيين نمود. بعد از اطلاع نايبالوزاره از ادعاي او به رخنه و تصرّف «مقري» و اظهار اين مدعا، جواب ناصواب و عذر ناموجّه كه شنيد اين بود كه چون قبل از اين فوجي از روس به آنجا آمدوشدي دو روزه نموده و «مقري» از جمله بلوكات قراباغ است و بالفعل سالدات در آنجا متمكناند، اين ادعا و مدعا بيجا نيست. [اما دليل] عمده بر هم خوردن صلح اين بود كه تلكيف او (ترومسوف) آن بود كه بعد از مصالحه به اين دولت، از سمت آخسه و قارص به سمت روم (عثماني) لشكر خواهم برد؛ ميبايد از طرف اين دولت (يعني ايران) به هيچوجه [به عثمانيها] امداد نشود. نظر به اينكه ميانه دولت عليّه و دولت عثمانيه شروط مؤكده شده بود كه در صلح و جنگ متّفق باشند و هيچيك بيديگري طالب صلح نشوند، نظر به آن شرايط حفظ عهد و شرط، نواب نايبالسلطنه (عباسميرزا) مراعات نموده قبول صلح نكردند و قائممقام را مأمور به مراجعت فرمودند و رضا به تقدير داده خلاف شرط را عار دولت دانستند. نايبالوزاره بنا به فرموده نايبالسلطنه به همين سبب، ترك متاركه نموده برگ معاودت (بازگشت) ساز كردند. طورمصوف باز به قاعده ظاهرسازي كوشيده، هنگام معاودت نايبالوزاره، زايدالوصف در آداب و احترام و بدرقه و اكرام افزود... بالجمله اگر چه «مقري» با وصف زدوخورد بسيار و اتلاف مردان كار از طرفين در كارزار، به حكم قضا و اقتدار قدر، به تصرّف روسيه در آمد، اما ابوالفتحخان [جوانشير] تمامي اهالي آنجا و قپنات و بلوكات قرب و جوار آنجا را كوچانيده، به اين طرف رود ارس آورد.» («مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي)
عواقب
غلامحسين زرگرينژاد در حاشيه «مآثر» در مورد انگيزه و شيوه عمل ترومسوف در اين ماجرا چنين نوشته است: «گرچه بر اساس نوشته دنبلي و تمام مورخين عصر فتحعليشاه، جز تعرضهاي پراكنده قواي روسيه به بخشي از مناطق مرزي متعلّق به ايران، علتالعلل عقيم ماندن مذاكرات عسكران درخواست تورمسوف از مقامات ايراني براي مشاركت با قواي روسيه در حمله به عثماني بود، اما به نظر ميرسد كه هدف اصلي ترومسوف از آن تعرّضهاي پراكنده در هنگام مذاكره و همچنين درخواست نامعقول و غير قابل قبول وي (در مورد همراهي ايران در تهاجم به عثماني) صرفاً بر بنياد سياست وقتكشي جهت اخذ نتيجه مطلوب از هجوم قواي روس به عثماني بود. شايان ذكر است كه هجوم قواي روسيه به مرزهاي عثماني در اواخر سال گذشته، آن هم در شرايطي كه بابعالي (دربار عثماني) با شورش ينيچريها (سپاه نيروهاي ويژه عثماني) مواجه ميشد، باعث شده بود تا مقامات عثماني براي مقابله با تعرضّات پياپي روسها، قواي مستقر در صربستان خويش را فرا خوانده و روانه مناطق نبرد با نيروهاس ژنرال ترومسوف كنند».
ميرزا فضلالله خاوري شيرازي در «تاريخذوالقرنين، نامه خاقان» پيآمدهاي شكست مذاكرات عسكران را چنين جمعبندي كرده است: «اكثري از ايلات قراباغ و گنجه به سعي ابوالفتحخان جوانشير و اغورلوخان گنجوي و پيرقليخان شامبياتي از امكنه خود كوچيده درين طرف رود ارس منزل گزيدند و ايل آيرملوي گنجه از سمت شرور نخجوان آمده در ظلّ ظليل دولت قاهره آرميدند. شاهنشاه رئوف بعد از اطلاع از معاملات قائممقام و طورمصوف، نوّاب عليخان شاهزاده را با سپاهي جرّار از چمن سلطانيه به دفع روسيه پنبك آباران مأمور فرمود و اسماعيلخان دامغاني و برادرانش ذوالفقارخان [و] مطلبخان و جانبازان سمنان و دامغان و سواران مافي و خواجهوند و عبدالملكي را به التزام ركاب شاهزاده مسرور نمود».
شرح اقدامات شاهزاده عليخان (عليشاه) را در شماره آينده بخوانيد.
شكست
«قائممقام حسبالمقرّر روانه و طورمصوف (ترومسوف) در بادي امر سه مكان پيدرپي براي ملاقات معين و اخبار كرده بود، فوراً پشيمان شده، بالاخره محل تلاقي را در آن طرف عسكران مشخص كرد و قائممقام بدون انديشه (ترس) روانه آنجا [شد] و به آنچه مأمور بود عمل نمود. طورمصوف، اگر چه به حسب ظاهر، شرايط استقبال و اعزاز و احترام را زياده از آنچه مظنون بود به آداب تواضع و فروتني مقرون داشت و دقيقه[اي] از مراسم انسانيت فرو نگذاشت. فرمان پادشاهان دو دولت هم به وضعي شايان ابراز شده، حسبالصلاح جانبين، بناي نوشتن متاركهنامه گذاشته شد. فرق و توفير در نوشتن آداب و انصاف پادشاهان دو دولت قويبنياد در ميانه واقع نگشت و امري كه ظاهراً خلاف قاعده و قانون باشد از طرفين رو نداد؛ اما بالاخره [ترومسوف] از تقريرات بارون ويردي و تحريرات خود در باب گوسفندان قراجهداغي نكول نموده، علاوه بر آن در ايام توقّف نايبالوزاره (قائممقام) به عسكران، فوجي روسيه را باز به «مقري» تعيين نمود. بعد از اطلاع نايبالوزاره از ادعاي او به رخنه و تصرّف «مقري» و اظهار اين مدعا، جواب ناصواب و عذر ناموجّه كه شنيد اين بود كه چون قبل از اين فوجي از روس به آنجا آمدوشدي دو روزه نموده و «مقري» از جمله بلوكات قراباغ است و بالفعل سالدات در آنجا متمكناند، اين ادعا و مدعا بيجا نيست. [اما دليل] عمده بر هم خوردن صلح اين بود كه تلكيف او (ترومسوف) آن بود كه بعد از مصالحه به اين دولت، از سمت آخسه و قارص به سمت روم (عثماني) لشكر خواهم برد؛ ميبايد از طرف اين دولت (يعني ايران) به هيچوجه [به عثمانيها] امداد نشود. نظر به اينكه ميانه دولت عليّه و دولت عثمانيه شروط مؤكده شده بود كه در صلح و جنگ متّفق باشند و هيچيك بيديگري طالب صلح نشوند، نظر به آن شرايط حفظ عهد و شرط، نواب نايبالسلطنه (عباسميرزا) مراعات نموده قبول صلح نكردند و قائممقام را مأمور به مراجعت فرمودند و رضا به تقدير داده خلاف شرط را عار دولت دانستند. نايبالوزاره بنا به فرموده نايبالسلطنه به همين سبب، ترك متاركه نموده برگ معاودت (بازگشت) ساز كردند. طورمصوف باز به قاعده ظاهرسازي كوشيده، هنگام معاودت نايبالوزاره، زايدالوصف در آداب و احترام و بدرقه و اكرام افزود... بالجمله اگر چه «مقري» با وصف زدوخورد بسيار و اتلاف مردان كار از طرفين در كارزار، به حكم قضا و اقتدار قدر، به تصرّف روسيه در آمد، اما ابوالفتحخان [جوانشير] تمامي اهالي آنجا و قپنات و بلوكات قرب و جوار آنجا را كوچانيده، به اين طرف رود ارس آورد.» («مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي)
عواقب
غلامحسين زرگرينژاد در حاشيه «مآثر» در مورد انگيزه و شيوه عمل ترومسوف در اين ماجرا چنين نوشته است: «گرچه بر اساس نوشته دنبلي و تمام مورخين عصر فتحعليشاه، جز تعرضهاي پراكنده قواي روسيه به بخشي از مناطق مرزي متعلّق به ايران، علتالعلل عقيم ماندن مذاكرات عسكران درخواست تورمسوف از مقامات ايراني براي مشاركت با قواي روسيه در حمله به عثماني بود، اما به نظر ميرسد كه هدف اصلي ترومسوف از آن تعرّضهاي پراكنده در هنگام مذاكره و همچنين درخواست نامعقول و غير قابل قبول وي (در مورد همراهي ايران در تهاجم به عثماني) صرفاً بر بنياد سياست وقتكشي جهت اخذ نتيجه مطلوب از هجوم قواي روس به عثماني بود. شايان ذكر است كه هجوم قواي روسيه به مرزهاي عثماني در اواخر سال گذشته، آن هم در شرايطي كه بابعالي (دربار عثماني) با شورش ينيچريها (سپاه نيروهاي ويژه عثماني) مواجه ميشد، باعث شده بود تا مقامات عثماني براي مقابله با تعرضّات پياپي روسها، قواي مستقر در صربستان خويش را فرا خوانده و روانه مناطق نبرد با نيروهاس ژنرال ترومسوف كنند».
ميرزا فضلالله خاوري شيرازي در «تاريخذوالقرنين، نامه خاقان» پيآمدهاي شكست مذاكرات عسكران را چنين جمعبندي كرده است: «اكثري از ايلات قراباغ و گنجه به سعي ابوالفتحخان جوانشير و اغورلوخان گنجوي و پيرقليخان شامبياتي از امكنه خود كوچيده درين طرف رود ارس منزل گزيدند و ايل آيرملوي گنجه از سمت شرور نخجوان آمده در ظلّ ظليل دولت قاهره آرميدند. شاهنشاه رئوف بعد از اطلاع از معاملات قائممقام و طورمصوف، نوّاب عليخان شاهزاده را با سپاهي جرّار از چمن سلطانيه به دفع روسيه پنبك آباران مأمور فرمود و اسماعيلخان دامغاني و برادرانش ذوالفقارخان [و] مطلبخان و جانبازان سمنان و دامغان و سواران مافي و خواجهوند و عبدالملكي را به التزام ركاب شاهزاده مسرور نمود».
شرح اقدامات شاهزاده عليخان (عليشاه) را در شماره آينده بخوانيد.
دوشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۴
ميرزا بزرگ و ترومسوف
در شماره گذشته ماجراي عزيمت فتحعليشاه قاجار را به آذربايجان و يورش دو شاهزاده را به ولايات نخجوان، گنجه، پنبك و شورهگل در تابستان سال 1188ه.ش. (1224ه.ق. – 1809م.) خوانديد. شاه قاجار پس از پايان اين عمليات به تهران بازگشت: «چون رأي عالمآرا بر آن تعلق يافت كه در جميع سرحدّ و ثغور مملكت آذربايجان قلاع زرّينه به جهت محافظت از دستبرد روسيه بسته گردد، لهذا حكم رفت كه جناب ميرزا بزرگ فراهاني از آذربايجان به دربار سپهر مباني شتابد. پس از ورود، مبلغ دويست هزار تومان زر نقد از خزانه عامره به جهت مصارف اين كار عنايت رفت و حكم شد كه به دستياري مهندسين انگريزي در حدود قراباغ و نخجوان و خوي و اردبيل و سرحدّ طوالش، قلعهجات رفيع و خناديق عميق مهيّا داشته درون هر يك را از انواع آلات و ادوات حرب و آذوقه بيشمار انباشته دارند.» («تاريخ ذوالقرنين؛ نامه خاقان» خاوري شيرازي، تصحيح ناصرافشارفر)
گويا در همين سفر، ميرزا بزرگ فراهاني از شاه درخواست كرد سمت وزارت نايبالسلطنه را به پسر ارشدش ميرزا محمدحسن واگذارد و خود مقيم پايتخت شود: «وزير عديمالنظير... چون مرحمت پادشاهانه را نظر به سيادت و قدمت خدمت درباره خود به سرحدّ كمال يافت، استدعا كرد كه منصب وزارت او به خلف ارشد اكبرش سلالهالكرام والطياب، ميرزا محمدحسن كه به حسن سلوك و خلق حسن و صفات مستحسن... مستثني است، مفوض [شود] و آن جناب خود معتكف آستان پادشاهي كه مقام راستان است گردد... چون وزيرزاده معظّم نظر به استعداد و قابليت فطري، منظور عنايت سلطاني بود و رعايت خاطر ميرزا بزرگ نيز داور كشورستان را به سبب ظهور خدمات شايان فرض عين و عين فرض مينمود، ملتمس (درخواست) او در پيشگاه سريرِ گردوننظير مقرون به قبول [افتاد] و خدمت وزارت نواب نايبالسلطنه و الخلافه به ميرزا محمدحسن موكول شد... ميرزا بزرگ هم به رتبه جليلالقدر قائممقامي و نيابت وزارت ديوان اعلي سرافراز گشت... و در همان اوقات مأمور به آذربايجان گرديد كه خلف سعادتمند را در كار خود مستقل ساخته... [سپس به تهران بازگردد و] مقيم آستان كيوانمقام گردد.» («مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي، تصحيح و تحشيه غلامحسين زرگرينژاد)
فرستاده
از قضا بازگشت ميرزابزرگ به آذربايجان با ورود پالكونيك بارون ويردي، فرستاده ترومسوف (حكمران گرجستان و فرمانده سپاهيان روسيه در قفقاز) همزمان شد. ويردي حامل نامهاي از ژنرال روس براي شاهزاده عباسميرزا بود كه در آن چنين مضموني آمده بود: «از جانب پادشاه روس شرحي به من رسيده، واضح و مبرهن گرديده كه پادشاه روس خواهان دوستي با دولت ايران است و من براي تمهيد قواعد مصالحه مأمورم... اگر رأي اولياي دولت ايران قرار بر متاركه يابد، در مدت متاركت از تردد سفرا و اجتماع آراء آفتاب مصالحه اصلي بر اقطار امصار (شهرها) تابد و به واسطه اين صلح و صلاح هر دو مملكت آسودگي يابند و تجّار و ارباب معاملات طرفين، به فراغ بال و عدم تشويش به سوي سودا و سود خود شتابند. به همين سبب شروح مؤكده به هر يك از سرحدّداران نوشتهام و بساط مجادلت از هر كران در نوشته، از شما نيز خواهش دارم كه چون انجام كار متاركه موقوف بر آن است كه در سرحدّ محال متصرّفي خود شرفياب حضور نايبالسلطنه و الخلافه شوم، با يك كدام از ميرزا شفيع اعتمادالدوله يا ميرزا بزرگ نايبالوزاره ملاقات نمايم، بنابرآن بارون ويردي را روانه ساخته منتظر حصول مأمول (موضوع مورد انتظار) خواهم بود». (مآثر سلطانيه)
ملاقات
شاهزاده عباسميرزا نامه ترومسوف و پيغامهاي ويردي را براي كسب تكليف نزد فتحعليشاه فرستاد. شاه ميرزا بزرگ فراهاني را كه به تازگي منصب قائممقامي يافته بود، مأمور ملاقات ژنرال روس و سنجش شرايط او كرد. به اين ترتيب ويردي پاسخ دربار ايران را براي فرماندهاش فرستاد و خود در تبريز ماند تا مقدمات ملاقات را تدارك ببيند. عباسميرزا نيز براي نشان دادن حسن نيت خود عمليات جنگي را متوقف كرد و به سردارانش فرمان داد فعلاً از نبرد با روسها بپرهيزند. در همين ايام دو حادثه اتفاق افتاد كه نزد بسياري از تاريخنگاران ايراني نشانه عدم صداقت روسها در ارائه پيشنهاد متاركه به حساب آمده است. نخست اينكه «فوجي از طرف شيروان به حدود مغان تاختن كرده، قريب 20هزار رأس گوسفند ايل قراجهداغ را تاراج نمودند و ايل مزبور از بيم بازخواست نايبالسلطنه در مقام تلافي و كاوش بر نيامد». دوم اينكه «فوجي از روسيه عليالغفله وارد «مقري» در قرهباغ –كه تا آن زمان از جانب شاهزاده كامران در تصرّف ابوالفتحخان (جوانشير) بود- گشتند».
عباسميرزا به هر دو حادثه اعتراض كرد و بارون ويردي ناخرسندي او را به آگاهي ترومسوف رساند. ترومسوف در نامهاي به عباسميرزا از ماجراي مغان اظهار تأسف كرد و مدعي شد اين كار خلاف دستور او بوده است. او وعده داد در هنگام ملاقات با ميرزا بزرگ درباره چگونگي جبران خسارت مذاكره خواهد كرد. ترومسوف همچنين به قواي روس كه «مقري» را تصرّف كرده بودند دستور داد آنجا را تخليه كنند و چنين شد.
سرانجام ميرزا بزرگ قائممقام به همراه عدهاي از امرا و سرداران ايراني در عسكران به ديدار ترومسوف رفتند. به گزارش دنبلي، ترومسوف «شرايط استقبال و اعزاز و احترام را زياده از آنچه مظنون (مورد گمان) بود، به آداب تواضع و فروتني مقرون داشت و دقيقه[اي] از مراسم انسانيت فرو نگذاشت». اما اين ملاقات، به دلايلي كه در شماره آينده ذكر خواهد شد، موفقيتي در بر نداشت.
گويا در همين سفر، ميرزا بزرگ فراهاني از شاه درخواست كرد سمت وزارت نايبالسلطنه را به پسر ارشدش ميرزا محمدحسن واگذارد و خود مقيم پايتخت شود: «وزير عديمالنظير... چون مرحمت پادشاهانه را نظر به سيادت و قدمت خدمت درباره خود به سرحدّ كمال يافت، استدعا كرد كه منصب وزارت او به خلف ارشد اكبرش سلالهالكرام والطياب، ميرزا محمدحسن كه به حسن سلوك و خلق حسن و صفات مستحسن... مستثني است، مفوض [شود] و آن جناب خود معتكف آستان پادشاهي كه مقام راستان است گردد... چون وزيرزاده معظّم نظر به استعداد و قابليت فطري، منظور عنايت سلطاني بود و رعايت خاطر ميرزا بزرگ نيز داور كشورستان را به سبب ظهور خدمات شايان فرض عين و عين فرض مينمود، ملتمس (درخواست) او در پيشگاه سريرِ گردوننظير مقرون به قبول [افتاد] و خدمت وزارت نواب نايبالسلطنه و الخلافه به ميرزا محمدحسن موكول شد... ميرزا بزرگ هم به رتبه جليلالقدر قائممقامي و نيابت وزارت ديوان اعلي سرافراز گشت... و در همان اوقات مأمور به آذربايجان گرديد كه خلف سعادتمند را در كار خود مستقل ساخته... [سپس به تهران بازگردد و] مقيم آستان كيوانمقام گردد.» («مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي، تصحيح و تحشيه غلامحسين زرگرينژاد)
فرستاده
از قضا بازگشت ميرزابزرگ به آذربايجان با ورود پالكونيك بارون ويردي، فرستاده ترومسوف (حكمران گرجستان و فرمانده سپاهيان روسيه در قفقاز) همزمان شد. ويردي حامل نامهاي از ژنرال روس براي شاهزاده عباسميرزا بود كه در آن چنين مضموني آمده بود: «از جانب پادشاه روس شرحي به من رسيده، واضح و مبرهن گرديده كه پادشاه روس خواهان دوستي با دولت ايران است و من براي تمهيد قواعد مصالحه مأمورم... اگر رأي اولياي دولت ايران قرار بر متاركه يابد، در مدت متاركت از تردد سفرا و اجتماع آراء آفتاب مصالحه اصلي بر اقطار امصار (شهرها) تابد و به واسطه اين صلح و صلاح هر دو مملكت آسودگي يابند و تجّار و ارباب معاملات طرفين، به فراغ بال و عدم تشويش به سوي سودا و سود خود شتابند. به همين سبب شروح مؤكده به هر يك از سرحدّداران نوشتهام و بساط مجادلت از هر كران در نوشته، از شما نيز خواهش دارم كه چون انجام كار متاركه موقوف بر آن است كه در سرحدّ محال متصرّفي خود شرفياب حضور نايبالسلطنه و الخلافه شوم، با يك كدام از ميرزا شفيع اعتمادالدوله يا ميرزا بزرگ نايبالوزاره ملاقات نمايم، بنابرآن بارون ويردي را روانه ساخته منتظر حصول مأمول (موضوع مورد انتظار) خواهم بود». (مآثر سلطانيه)
ملاقات
شاهزاده عباسميرزا نامه ترومسوف و پيغامهاي ويردي را براي كسب تكليف نزد فتحعليشاه فرستاد. شاه ميرزا بزرگ فراهاني را كه به تازگي منصب قائممقامي يافته بود، مأمور ملاقات ژنرال روس و سنجش شرايط او كرد. به اين ترتيب ويردي پاسخ دربار ايران را براي فرماندهاش فرستاد و خود در تبريز ماند تا مقدمات ملاقات را تدارك ببيند. عباسميرزا نيز براي نشان دادن حسن نيت خود عمليات جنگي را متوقف كرد و به سردارانش فرمان داد فعلاً از نبرد با روسها بپرهيزند. در همين ايام دو حادثه اتفاق افتاد كه نزد بسياري از تاريخنگاران ايراني نشانه عدم صداقت روسها در ارائه پيشنهاد متاركه به حساب آمده است. نخست اينكه «فوجي از طرف شيروان به حدود مغان تاختن كرده، قريب 20هزار رأس گوسفند ايل قراجهداغ را تاراج نمودند و ايل مزبور از بيم بازخواست نايبالسلطنه در مقام تلافي و كاوش بر نيامد». دوم اينكه «فوجي از روسيه عليالغفله وارد «مقري» در قرهباغ –كه تا آن زمان از جانب شاهزاده كامران در تصرّف ابوالفتحخان (جوانشير) بود- گشتند».
عباسميرزا به هر دو حادثه اعتراض كرد و بارون ويردي ناخرسندي او را به آگاهي ترومسوف رساند. ترومسوف در نامهاي به عباسميرزا از ماجراي مغان اظهار تأسف كرد و مدعي شد اين كار خلاف دستور او بوده است. او وعده داد در هنگام ملاقات با ميرزا بزرگ درباره چگونگي جبران خسارت مذاكره خواهد كرد. ترومسوف همچنين به قواي روس كه «مقري» را تصرّف كرده بودند دستور داد آنجا را تخليه كنند و چنين شد.
سرانجام ميرزا بزرگ قائممقام به همراه عدهاي از امرا و سرداران ايراني در عسكران به ديدار ترومسوف رفتند. به گزارش دنبلي، ترومسوف «شرايط استقبال و اعزاز و احترام را زياده از آنچه مظنون (مورد گمان) بود، به آداب تواضع و فروتني مقرون داشت و دقيقه[اي] از مراسم انسانيت فرو نگذاشت». اما اين ملاقات، به دلايلي كه در شماره آينده ذكر خواهد شد، موفقيتي در بر نداشت.
اشتراک در:
پستها (Atom)