مذاكرات عسكران
در شماره گذشته خوانديد كه ژنرال ترومسوف (فرمانده قواي روسيه در قفقاز) همزمان با بازگشت ميرزا بزرگ فراهاني از تهران (با لقب تازه قائممقام)، فرستادهاي نزد شاهزاده عباسميرزا فرستاد و پيشنهاد كرد مذاكراتي براي متاركه جنگ ميان دو طرف انجام گيرد. او مايل بود با ميرزا محمد شفيع (صدراعظم) يا ميرزا بزرگ فراهاني ملاقات و گفتوگو كند. عباسميرزا نامه ترومسوف را براي فتحعليشاه فرستاد و او ميرزا بزرگ را براي اين مأموريت انتخاب كرد. چنين بود كه سرانجام ميرزا بزرگ قائممقام به اتفاق عدهاي از اميران و سرداران ايراني در ربيعالاول 1225 (آوريل 1810) در عسكران به ملاقات ترومسوف رفتند. در عينحال –چنانكه پيشتر خوانديد- در مدتي كه مقدمات اين ملاقات فراهم ميشد گروهي از قواي روسيه «مقري» را تصرّف كردند، اما با اعتراض شاهزاده و به امر ترومسوف مجبور شدند آنجا را ترك كنند. گروه ديگري نيز در يورش به مغان هزاران گوسفند را از ايل قراجهداغ تاراج كردند. ترومسوف رسيدگي به اين امر را نيز به زمان مذاكرات موكول كرد.
شكست
«قائممقام حسبالمقرّر روانه و طورمصوف (ترومسوف) در بادي امر سه مكان پيدرپي براي ملاقات معين و اخبار كرده بود، فوراً پشيمان شده، بالاخره محل تلاقي را در آن طرف عسكران مشخص كرد و قائممقام بدون انديشه (ترس) روانه آنجا [شد] و به آنچه مأمور بود عمل نمود. طورمصوف، اگر چه به حسب ظاهر، شرايط استقبال و اعزاز و احترام را زياده از آنچه مظنون بود به آداب تواضع و فروتني مقرون داشت و دقيقه[اي] از مراسم انسانيت فرو نگذاشت. فرمان پادشاهان دو دولت هم به وضعي شايان ابراز شده، حسبالصلاح جانبين، بناي نوشتن متاركهنامه گذاشته شد. فرق و توفير در نوشتن آداب و انصاف پادشاهان دو دولت قويبنياد در ميانه واقع نگشت و امري كه ظاهراً خلاف قاعده و قانون باشد از طرفين رو نداد؛ اما بالاخره [ترومسوف] از تقريرات بارون ويردي و تحريرات خود در باب گوسفندان قراجهداغي نكول نموده، علاوه بر آن در ايام توقّف نايبالوزاره (قائممقام) به عسكران، فوجي روسيه را باز به «مقري» تعيين نمود. بعد از اطلاع نايبالوزاره از ادعاي او به رخنه و تصرّف «مقري» و اظهار اين مدعا، جواب ناصواب و عذر ناموجّه كه شنيد اين بود كه چون قبل از اين فوجي از روس به آنجا آمدوشدي دو روزه نموده و «مقري» از جمله بلوكات قراباغ است و بالفعل سالدات در آنجا متمكناند، اين ادعا و مدعا بيجا نيست. [اما دليل] عمده بر هم خوردن صلح اين بود كه تلكيف او (ترومسوف) آن بود كه بعد از مصالحه به اين دولت، از سمت آخسه و قارص به سمت روم (عثماني) لشكر خواهم برد؛ ميبايد از طرف اين دولت (يعني ايران) به هيچوجه [به عثمانيها] امداد نشود. نظر به اينكه ميانه دولت عليّه و دولت عثمانيه شروط مؤكده شده بود كه در صلح و جنگ متّفق باشند و هيچيك بيديگري طالب صلح نشوند، نظر به آن شرايط حفظ عهد و شرط، نواب نايبالسلطنه (عباسميرزا) مراعات نموده قبول صلح نكردند و قائممقام را مأمور به مراجعت فرمودند و رضا به تقدير داده خلاف شرط را عار دولت دانستند. نايبالوزاره بنا به فرموده نايبالسلطنه به همين سبب، ترك متاركه نموده برگ معاودت (بازگشت) ساز كردند. طورمصوف باز به قاعده ظاهرسازي كوشيده، هنگام معاودت نايبالوزاره، زايدالوصف در آداب و احترام و بدرقه و اكرام افزود... بالجمله اگر چه «مقري» با وصف زدوخورد بسيار و اتلاف مردان كار از طرفين در كارزار، به حكم قضا و اقتدار قدر، به تصرّف روسيه در آمد، اما ابوالفتحخان [جوانشير] تمامي اهالي آنجا و قپنات و بلوكات قرب و جوار آنجا را كوچانيده، به اين طرف رود ارس آورد.» («مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي)
عواقب
غلامحسين زرگرينژاد در حاشيه «مآثر» در مورد انگيزه و شيوه عمل ترومسوف در اين ماجرا چنين نوشته است: «گرچه بر اساس نوشته دنبلي و تمام مورخين عصر فتحعليشاه، جز تعرضهاي پراكنده قواي روسيه به بخشي از مناطق مرزي متعلّق به ايران، علتالعلل عقيم ماندن مذاكرات عسكران درخواست تورمسوف از مقامات ايراني براي مشاركت با قواي روسيه در حمله به عثماني بود، اما به نظر ميرسد كه هدف اصلي ترومسوف از آن تعرّضهاي پراكنده در هنگام مذاكره و همچنين درخواست نامعقول و غير قابل قبول وي (در مورد همراهي ايران در تهاجم به عثماني) صرفاً بر بنياد سياست وقتكشي جهت اخذ نتيجه مطلوب از هجوم قواي روس به عثماني بود. شايان ذكر است كه هجوم قواي روسيه به مرزهاي عثماني در اواخر سال گذشته، آن هم در شرايطي كه بابعالي (دربار عثماني) با شورش ينيچريها (سپاه نيروهاي ويژه عثماني) مواجه ميشد، باعث شده بود تا مقامات عثماني براي مقابله با تعرضّات پياپي روسها، قواي مستقر در صربستان خويش را فرا خوانده و روانه مناطق نبرد با نيروهاس ژنرال ترومسوف كنند».
ميرزا فضلالله خاوري شيرازي در «تاريخذوالقرنين، نامه خاقان» پيآمدهاي شكست مذاكرات عسكران را چنين جمعبندي كرده است: «اكثري از ايلات قراباغ و گنجه به سعي ابوالفتحخان جوانشير و اغورلوخان گنجوي و پيرقليخان شامبياتي از امكنه خود كوچيده درين طرف رود ارس منزل گزيدند و ايل آيرملوي گنجه از سمت شرور نخجوان آمده در ظلّ ظليل دولت قاهره آرميدند. شاهنشاه رئوف بعد از اطلاع از معاملات قائممقام و طورمصوف، نوّاب عليخان شاهزاده را با سپاهي جرّار از چمن سلطانيه به دفع روسيه پنبك آباران مأمور فرمود و اسماعيلخان دامغاني و برادرانش ذوالفقارخان [و] مطلبخان و جانبازان سمنان و دامغان و سواران مافي و خواجهوند و عبدالملكي را به التزام ركاب شاهزاده مسرور نمود».
شرح اقدامات شاهزاده عليخان (عليشاه) را در شماره آينده بخوانيد.
در شماره گذشته خوانديد كه ژنرال ترومسوف (فرمانده قواي روسيه در قفقاز) همزمان با بازگشت ميرزا بزرگ فراهاني از تهران (با لقب تازه قائممقام)، فرستادهاي نزد شاهزاده عباسميرزا فرستاد و پيشنهاد كرد مذاكراتي براي متاركه جنگ ميان دو طرف انجام گيرد. او مايل بود با ميرزا محمد شفيع (صدراعظم) يا ميرزا بزرگ فراهاني ملاقات و گفتوگو كند. عباسميرزا نامه ترومسوف را براي فتحعليشاه فرستاد و او ميرزا بزرگ را براي اين مأموريت انتخاب كرد. چنين بود كه سرانجام ميرزا بزرگ قائممقام به اتفاق عدهاي از اميران و سرداران ايراني در ربيعالاول 1225 (آوريل 1810) در عسكران به ملاقات ترومسوف رفتند. در عينحال –چنانكه پيشتر خوانديد- در مدتي كه مقدمات اين ملاقات فراهم ميشد گروهي از قواي روسيه «مقري» را تصرّف كردند، اما با اعتراض شاهزاده و به امر ترومسوف مجبور شدند آنجا را ترك كنند. گروه ديگري نيز در يورش به مغان هزاران گوسفند را از ايل قراجهداغ تاراج كردند. ترومسوف رسيدگي به اين امر را نيز به زمان مذاكرات موكول كرد.
شكست
«قائممقام حسبالمقرّر روانه و طورمصوف (ترومسوف) در بادي امر سه مكان پيدرپي براي ملاقات معين و اخبار كرده بود، فوراً پشيمان شده، بالاخره محل تلاقي را در آن طرف عسكران مشخص كرد و قائممقام بدون انديشه (ترس) روانه آنجا [شد] و به آنچه مأمور بود عمل نمود. طورمصوف، اگر چه به حسب ظاهر، شرايط استقبال و اعزاز و احترام را زياده از آنچه مظنون بود به آداب تواضع و فروتني مقرون داشت و دقيقه[اي] از مراسم انسانيت فرو نگذاشت. فرمان پادشاهان دو دولت هم به وضعي شايان ابراز شده، حسبالصلاح جانبين، بناي نوشتن متاركهنامه گذاشته شد. فرق و توفير در نوشتن آداب و انصاف پادشاهان دو دولت قويبنياد در ميانه واقع نگشت و امري كه ظاهراً خلاف قاعده و قانون باشد از طرفين رو نداد؛ اما بالاخره [ترومسوف] از تقريرات بارون ويردي و تحريرات خود در باب گوسفندان قراجهداغي نكول نموده، علاوه بر آن در ايام توقّف نايبالوزاره (قائممقام) به عسكران، فوجي روسيه را باز به «مقري» تعيين نمود. بعد از اطلاع نايبالوزاره از ادعاي او به رخنه و تصرّف «مقري» و اظهار اين مدعا، جواب ناصواب و عذر ناموجّه كه شنيد اين بود كه چون قبل از اين فوجي از روس به آنجا آمدوشدي دو روزه نموده و «مقري» از جمله بلوكات قراباغ است و بالفعل سالدات در آنجا متمكناند، اين ادعا و مدعا بيجا نيست. [اما دليل] عمده بر هم خوردن صلح اين بود كه تلكيف او (ترومسوف) آن بود كه بعد از مصالحه به اين دولت، از سمت آخسه و قارص به سمت روم (عثماني) لشكر خواهم برد؛ ميبايد از طرف اين دولت (يعني ايران) به هيچوجه [به عثمانيها] امداد نشود. نظر به اينكه ميانه دولت عليّه و دولت عثمانيه شروط مؤكده شده بود كه در صلح و جنگ متّفق باشند و هيچيك بيديگري طالب صلح نشوند، نظر به آن شرايط حفظ عهد و شرط، نواب نايبالسلطنه (عباسميرزا) مراعات نموده قبول صلح نكردند و قائممقام را مأمور به مراجعت فرمودند و رضا به تقدير داده خلاف شرط را عار دولت دانستند. نايبالوزاره بنا به فرموده نايبالسلطنه به همين سبب، ترك متاركه نموده برگ معاودت (بازگشت) ساز كردند. طورمصوف باز به قاعده ظاهرسازي كوشيده، هنگام معاودت نايبالوزاره، زايدالوصف در آداب و احترام و بدرقه و اكرام افزود... بالجمله اگر چه «مقري» با وصف زدوخورد بسيار و اتلاف مردان كار از طرفين در كارزار، به حكم قضا و اقتدار قدر، به تصرّف روسيه در آمد، اما ابوالفتحخان [جوانشير] تمامي اهالي آنجا و قپنات و بلوكات قرب و جوار آنجا را كوچانيده، به اين طرف رود ارس آورد.» («مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي)
عواقب
غلامحسين زرگرينژاد در حاشيه «مآثر» در مورد انگيزه و شيوه عمل ترومسوف در اين ماجرا چنين نوشته است: «گرچه بر اساس نوشته دنبلي و تمام مورخين عصر فتحعليشاه، جز تعرضهاي پراكنده قواي روسيه به بخشي از مناطق مرزي متعلّق به ايران، علتالعلل عقيم ماندن مذاكرات عسكران درخواست تورمسوف از مقامات ايراني براي مشاركت با قواي روسيه در حمله به عثماني بود، اما به نظر ميرسد كه هدف اصلي ترومسوف از آن تعرّضهاي پراكنده در هنگام مذاكره و همچنين درخواست نامعقول و غير قابل قبول وي (در مورد همراهي ايران در تهاجم به عثماني) صرفاً بر بنياد سياست وقتكشي جهت اخذ نتيجه مطلوب از هجوم قواي روس به عثماني بود. شايان ذكر است كه هجوم قواي روسيه به مرزهاي عثماني در اواخر سال گذشته، آن هم در شرايطي كه بابعالي (دربار عثماني) با شورش ينيچريها (سپاه نيروهاي ويژه عثماني) مواجه ميشد، باعث شده بود تا مقامات عثماني براي مقابله با تعرضّات پياپي روسها، قواي مستقر در صربستان خويش را فرا خوانده و روانه مناطق نبرد با نيروهاس ژنرال ترومسوف كنند».
ميرزا فضلالله خاوري شيرازي در «تاريخذوالقرنين، نامه خاقان» پيآمدهاي شكست مذاكرات عسكران را چنين جمعبندي كرده است: «اكثري از ايلات قراباغ و گنجه به سعي ابوالفتحخان جوانشير و اغورلوخان گنجوي و پيرقليخان شامبياتي از امكنه خود كوچيده درين طرف رود ارس منزل گزيدند و ايل آيرملوي گنجه از سمت شرور نخجوان آمده در ظلّ ظليل دولت قاهره آرميدند. شاهنشاه رئوف بعد از اطلاع از معاملات قائممقام و طورمصوف، نوّاب عليخان شاهزاده را با سپاهي جرّار از چمن سلطانيه به دفع روسيه پنبك آباران مأمور فرمود و اسماعيلخان دامغاني و برادرانش ذوالفقارخان [و] مطلبخان و جانبازان سمنان و دامغان و سواران مافي و خواجهوند و عبدالملكي را به التزام ركاب شاهزاده مسرور نمود».
شرح اقدامات شاهزاده عليخان (عليشاه) را در شماره آينده بخوانيد.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی