شنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۴

از نگاه ميرزا محمدهادي

شرح ماجراي سفر ميرزا ابوالحسن‌خان شيرازي، ايلچي اعزامي فتحعلي‌شاه به روسيه را تا ورود بي‌تشريفات و بدون استقبال او به سن‌پترزبورگ (پايتخت وقت امپراطوري روسيه) باز گفتيم. او روز پانزدهم جمادي‌الثاني 1230ه.ق. (3 خرداد 1194ه.ش. – 25 مه 1815م.) اقامتگاهش را در 22 كيلومتري سن‌پترزبورگ ترك كرد و وارد پايتخت شد. به نوشته ميرزا محمدهادي شيرازي (وقايع‌نگار سفر): «چون ظاهر بود كه اساس و دستگاه استقبالي و وضع و ساماني به جهت ورود صاحبي‌ايلچي در كار نيست، صاحبي هم روز را در آنجا (باغ ساروسكوسلو) به سر برده، شام سوار گاريت شده و كمترين خدمتگذاران را در خدمت خود نشانيده روانه شهر شديم و در خانه‌اي كه منزل بود رفته سكنا نموديم. مهمانداران قديم و جديد و چند نفر مستخدمان و خدمتكاران نيز در آنجا بودند. چون مسافت راه بيست‌ودو ورث بود، قدري از شب گذشته وارد شديم». («دليل‌السفراء»، به كوشش محمد گلبن)
مقالات
نويسنده «دليل‌السفراء» پس از ذكر ورود شبانه و نيمه مخفيانه «ايلچي بزرگ» به سن‌پترزبورگ، قدري در وصف اقامتگاه سفير و وضعيت قرار گرفتن آن در شهر توضيح مي‌دهد و يادداشت روز بعد را چنين آغاز مي‌كند: «يوم شنبه شانزدهم كه صاحبي‌ايلچي و همراهان و مهمانداران و همه عمله‌جات در همان خانه و منزل متوقف [بودند] و امري كه شايسته تحرير باشد واقع نبود، به خاطر[م] رسيد كه هرگاه هر روزه در روزنامه (شرح روزانه وقايع) به تحرير شرح امورات اتفاقيه پردازد (پردازم)، تفصيل اساس سلطنت و مملكت‌داري و آئين و قانون روسيه و وضع اهل شهر پتربورغ و ساير گزارشات و بناهاي روس به كلي از نظر خواهد رفت، و حال اينكه مطلب اصلي و مقصد كلي در اين رساله مطلع بودن از همين فقرات است. بنابراين در همين روز قدري به تحرير وقايع پادشاهي و آئين و قانون و عمارت و ساختن شهر پتربورغ و ساير چيزها [خواهم] پرداخت و چون منظور اين بود كه هر چيزي به جا و مكان خود نوشته شود، اين فقرات را به تحرير ده مقاله قرار داد نموده كه بعد از تحرير اينها امورات وقوعي را روز به روز به طريق روزنامه قلمي دارد».
عناويني كه ميرزا محمدهادي براي ده مقاله خود برگزيده است تا حدود زيادي محتواي آنها را آشكار مي‌كند:
1- در باب بناي سلطنت و امپراطوري پادشاهان روسيه
2- در بيان بناي آبادي شهر پتربورغ و كيفيت رودخانه بزرگ كه در وسط آن شهر جاري است
3- در بيان وضع عمارات و خانه‌ها و كوچه‌هاي شهر كه در سمت جنوبي رودخانه بزرگ واقع است 4- در بيان اسباب و اوضاع خانه و لباس زنان و مردان ايشان
5- در بيان وضع خوراك و خواب و ضيافت‌كردن و تقوي و طهارت و حمام رفتن و...
6- در بيان طريق خلقت و عقد و نكاح و مذهب و ملت و بعضي از آئين و رفتار ايشان
7- در آئين پادشاهي و ملزومات آن و وضع كانسل و سنتور و وزراء و منصب و مرتبه‌اي كه به جهت اهل سپاه و غيره قرارداد نموده‌اند
8- در بيان مداخل و رواج كاغذ چاپ كه اسكناس مي‌گويند و مخارج دولت و طريق معامله و مرابحه با خزانه پادشاهي و بعضي وقايع ديگر
9- در بيان آئين و اساس سپاه، سواره و پياده‌ي سالدات و عزت آنها و طريق گرفتن و نگاه‌داشتن دولت و خدمت كردن آنها و وضع مواجب و رخوت (رخت و لباس) و بالاپوش و خوراك كه از دولت به جهت آنها برقرار است و طريق اسب و اسلحه و آلات حرب كه به آنها داده‌اند و سوار و پياده‌ي كواردي كه هميشه كشيك‌خانه‌ي پادشاه مي‌باشند و وضع و لباس و اساس و عزت آنها نزد پادشاه و كيفيت آتش‌خانه و توپخانه و ساير اساس سپاهي و قاعده ايشان و غيره (!)
10- در بيان وضع قاعده و قانون ايشان كه در هر مواد معمول مي‌دارند و...
سنجش
اين بخش از كتاب «دليل‌السفراء» حجم نسبتاً مفصلي را تشكيل مي‌دهد و به نظر نمي‌رسد در يك روز نوشته شده باشد. گمان من اين است كه اين مطالب را نويسنده به تدريج نوشته و در جايي كه قبلاً برايش در نظر گرفته جاي داده است. اين بخش از كتاب در نسخه چاپي جديد حدود 50 صفحه را (در قطع رقعي) اشغال كرده است.
مقالات ده‌گانه ميرزا محمدهادي نشان‌دهنده نگاه تيزبين و طبع روان او در توصيف و تشريح پديده‌هاست و به انصاف ذاتي او گواهي مي‌دهد. همچنين اگر كسي قصد به دست دادن قضاوتي از اعمال و شخصيت ميرزا ابوالحسن‌خان ايلچي داشته باشد، بايد تصميم او را در به همراه بردن وقايع‌نگاري چون ميرزا محمدهادي براي ثبت وقايع سفر و مشاهداتش از كشور روسيه، در كفه مثبت ترازوي سنجش قرار دهد (ضمن اينكه كتاب ارزشمند «حيرت‌نامه» كه شرح سفر ايلچي به انگلستان به قلم خود اوست در چنين سنجشي جايگاه ويژه خواهد داشت).
از آنجا كه ما مجالي براي مرور مفصل مقالات ميرزا محمدهادي در اختيار نداريم و بسياري از مطالب مورد اشاره او نيز شايد قابل ذكر نباشد، در شماره‌هاي آينده خواهيم كوشيد مهمترين بخش‌هاي آن را به طور موجز بررسي كنيم تا خوانندگان ارجمند در جريان چند و چون آنها قرار گيرند و از مرور تجربه مواجهه ميرزا با پديده‌هاي تازه و تأثيري كه اين پديده‌ها مي‌توانسته بر ذهن او بگذارد لذت ببرند.

جمعه، آبان ۲۷، ۱۳۸۴

كشمكش بر سر تشريفات

در يكي از نخستين روزهاي اقامت ميرزا ابوالحسن‌خان شيرازي (ايلچي اعزامي فتحعلي‌شاه به دربار تزار روسيه) در كاخ «ساروسكوسلو» در نزديكي سن‌پترزبورگ، ميرزا محمدهادي (وقايع‌نگار سفر) در يادداشت‌هاي خود نوشت: «يوم پنجشنبه دوم جمادي‌الاول [1230] قدري از روز گذشته گراف اژروسكي (مسئول كاخ) به آئين هر روزه آمده، معاوضه كشيك‌چيان و سالدات را كرده سياهه معمولي را آورده به صاحبي ايلچي سپرد. چون در اين اوقات كه پادشاه در پتربورغ حضور ندارد، وزير دانشمندي يا حكمران مقتدري كه منشاء و مصدر جميع امورات تواند شد در پتربورغ نگذاشته و بزرگان تمامي نزد پادشاه مي‌باشند و در پتربورغ سواي يك دو نفر «فرت‌مارشال» و «دوي‌مايور» (صاحب‌منصبان نظامي) كه اسم نيابت وزارت غربا با اوست، ديگر كسي نيست و اينها هم خود را در عرضه و تعداد اينكه بايد اساس و دستگاهي به جهت ايلچي بزرگ برپا نمود نمي‌دانستند، به بساناويچ مهماندار پيغام كرده بودند كه خدمت ايلچي بزرگ اظهار كرده باشد كه ما را عرضه انجام احترام و اساسي (تشريفاتي) كه شايسته شما مي‌باشد نيست و نمي‌توانيم از پيش خود منشاء و مصدر اساسي به جهت شما بشويم. گاه باشد قصوري در آن واقع شود و ما مورد غضب پادشاه بشويم. بهتر اين است كه شما كه ايلچي بزرگ هستيد، خود اگر صلاح دانيد بدون اساس (تشريفات) داخل شهر شويد و اگر صلاح ندانيد در همان باغ توقف نمائيد و به همان طريق كه مهمانداران سابق شما متوجه اخراجات (هزينه‌ها) شما بوده‌اند، باشند تا اينكه از جانب پادشاه حكمي صادر شود. چرا كه ما مي‌دانيم كه پادشاه هنگام ورود خود لامحاله به جهت ورود شما به شهر اساس و دستگاه كلي برپا خواهد كرد». («دليل‌السفراء» ميرزا محمدهادي شيرزاي، به كوشش محمد گلبن)
استراحت
ميرزا ابوالحسن‌خان پس از شنيدن اين پيغام از زبان بساناويچ تصميم گرفت اقامت در باغ را تا بازگشت تزار ادامه دهد. بنابراين «بساناويچ را مأمور كردند كه پيشخدمتان پادشاهي و اسباب ميز و اساسي كه در اين چند روز به رسم ضيافت آورده بودند از آنجا جواب گفته روانه شهر نمايند و خود به نحوي كه اخراجات مي‌داده در كار باشد».
به اين ترتيب اقامت طولاني ايلچي در باغ ساروسكوسلو تا حدود يك ماه و نيم به طول انجاميد و سرانجام نيز او ناچار شد پيش از بازگشت امپراطور و بدون تشريفات و استقبال رسمي به پايتخت روسيه وارد شود (كه ذكر آن خواهد آمد).
در دوره اقامت ايلچي در ساروسكوسلو «شبي به اسرار سر گور اوزلي، صاحبي ايلچي به جهت ديدن شهر پتربورغ و بازديد او به لباس تبديل سوار گاريت گرديده به همراهي دو نفر خاطرجمعان روانه شهر شدند و به خانه سر گور اوزلي رفته در آنجا خلوت كرده ساعتي يكديگر را ملاقات و بعد سوار گاريت گرديده معاودت به منزل فرمودند. در اين روزها اكثر نوشته‌جات رقعه‌گونه از جانب سر گور اوزلي به صاحبي ايلچي مي‌رسيد و اصرار در رفتن ايشان به شهر پتربورغ بسيار داشت. صاحبي ايلچي نيز جوابي كه شايسته مي‌دانستند به او قلمي مي‌داشتند. چون به تواتر خبر رسيده بود كه حال پادشاه روس به دعواي ناپليان رفته و در اين اوقات اثري از آمدن او ظاهر نمي‌شود و دوي‌مايور نايب وزير و ساير اشخاصي كه در پتربورغ بودند هم مأمور به عمل آوردن لوازم احترام و اساس ورود به شهر به جهت صاحبي ايلچي نبودند، بعد از صدمات و مشقت و تصديعات ايام زمستان و شدت سردي هوا و كثرت برف و باران و زحمات عرض راه، در اين فصل بهار كه در اين باغ از هر گوشه و كنار اقسام گل‌ها و رياحين با يكديگر توأم و چمن‌ها تمام سبز و خرم و اشجار در كمال خضارت و هوا در عين خوبي و... صاحبي ايلچي را منظور اين بود كه چندي در همين باغ توقف [كند] و از تفرج و گردش در آنجا زنگ اندوهي كه به علت مشقت عرض راه در خاطر ايشان قرار گرفته بود، زدوده باشند».
انعطاف
در همين ايام بود كه از ايران خبر رسيد «مستر آلس»، جانشين اوزلي در تهران، در پرداخت مستمري سالانه كه دولت انگليس آن را در پيمان اتحاد با ايران متعهد شده بود، تعلل مي‌كند. اوزلي داوطلب شد فرستاده‌اي به تهران اعزام كند و از آلس بخواهد كه مستمري را بپردازد. ايلچي از اين ابتكار استقبال كرد اما به اوزلي گفت كه اين انعطاف ناشي از ظهور دوباره ناپلئون است و انگليسي‌ها به محض قدرت گرفتن ناپلئون با ايران نرم مي‌شوند و به محض سركوب او دوباره به سردي مي‌گرايند.
انتظار طولاني ايلچي در باغ ساروسكوسلو ادامه داشت تا سرانجام در اواسط جمادي‌الثاني 1230ه.ق.، روزي اوزلي و لرد والپول به ديدار ميرزا ابوالحسن‌خان آمدند و «مذكور نمودند كه لامحاله بايد شما توقف در اين باغ را موقوف و به شهر آمده باشيد، كه ما شما را به بعضي اهالي روس ملاقات داده آشنا كرده باشيم. هر چند صاحبي ايلچي امتناع نمودند، مفيد نگرديده لابداً قبول نمودند كه دو يوم ديگر روانه شهر شوند».
به اين ترتيب ايلچي يكي دو روزي را به تمهيد مقدمات عزيمت به پترزبورگ و خداحافظي و انعام دادن به خدمتگزاران كاخ ساروسكوسلو گذراند و روز پانزدهم جمادي‌الثاني بدون تشريفات و استقبال روانه پايتخت روسيه شد.

چهارشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۴

نشانه‌هاي متناقض

ماجراي سفر ميرزا ابوالحسن‌خان شيرازي، ايلچي اعزامي فتحعلي‌شاه به دربار امپراطور روسيه را تا ورود او به كاخ «ساروسكوسلو» در بيست‌ودو كيلومتري پترزبورگ روايت كرديم و ديديم زيبايي و شكوه اين كاخ، او و همراهانش را مبهوت كرد. توقف ايلچي در اين باغ و كاخ زيبا 47 روز طول كشيد و در اين مدت كشمكش‌هاي جالبي براي او اتفاق افتاد. گزارشي كه ميرزا محمدهادي شيرازي (وقايع‌نگار سفر ايلچي به روسيه) از نخستين روز اقامت هيأت ايراني در باغ «ساروسكوسلو» ارائه مي‌كند به روشني گوياي رفتار مبهم ميزبانان روس و برداشت تناقض‌آميز ايلچي و همراهانش از اين رفتار است: «چون قاعده روس اين بُوَد كه پادشاه، در هر جا كه وارد مي‌شود سالدات و افيسرها و طبل و علم و سازنده (نوازنده) از براي حرمت به منزل او مأمور مي‌كنند كه شب و روز متوجه كشيك باشند، به طريقي كه به جهت پادشاه هر روز صبح جمعي ديگر با طبل و علم و ساز و نوا به آن مكان مي‌آيند و بزرگ آنها پيش رفته و سركردگان آنها آمده، كشيك‌چيان روز پيش را معاوضه مي‌نمايند و سياهه اخبار دارند كه هر كس به كجا و هر كس به چه امر مشغول است و آن سياهه را بزرگ آنجا به حضور پادشاه مي‌آورد مي‌سپارد، غرض اين است كه كشيك‌چي عوض شده و هر يك به جايي و مكاني كه مأمورند مشغول خدمت خود مي‌باشند. اصل اين عمل حرمت است كه از براي پادشاه و ايلچي بزرگي كه بسيار احترام داشته باشد قرار داده‌اند.
همين روز كه روز اول توقف در آنجا (باغ ساروسكوسلو) بود، قدري از روز رفته گراف (كنت) اژروسكي كه بزرگ و حاكم و صاحب‌اختيار اين باغ و آن شهر بود، به آئين روس، جمع كثيري سالدات و افيسر با چند نفر بزرگان و يك دسته سازنده و طبل و علم برداشته به منزل صاحبي‌ايلچي آمده در آنجا ايستاده و به آئين تمام سالدات را عوض و بدل كرده، همان سياهه كه قاعدتاً به جهت پادشاه است در دست گرفته نزد صاحبي ايلچي رفته در كمال عزت و احترام [سياهه را] نموده (نشان داده) و اقسام تعارف رسمي به جاي آورد». («دليل‌السفراء»، ميرزا محمدهادي شيرازي، به كوشش محمد گلبن)
اما راوي، درست پس از ياد كردن اين «آئين تمام» و «تعارفات رسمي» كه شايسته پادشاهان است، موضوع تازه‌اي را ثبت مي‌كند كه كاملاً با آنچه تا كنون نوشته در تعارض است: «بعد يك نفر جنرال... به همراهي ميرزا ابوتراب ايراني كه مدت سي‌چهل سال است كه در پتربورغ توقف دارد و در دفترخانه مشغول ترجمه نوشته‌جات مي‌باشد، از جانب دوي مايور (كه «در نبودن پادشاه در دفترخانه غربا (وزارت خارجه؟) مأمور رتق‌وفتق مهمات» بوده است) به ديدن صاحبي ايلچي آمده... مشخص شد كه ايشان از دولت خود مأمور نيستند كه (در استقبال رسمي از هيأت ايراني به هنگام ورود به پايتخت روسيه) عزت و احترامي كه شايسته ايلچي بزرگ باشد به عمل آورده باشند».
اين موضوع طبعاً به مذاق ايلچي خوش نيامد. او با خشم به همراهان خود گفت: «سر گور اوزلي، ايلچي بزرگ دولت انگريز كه اينقدر ما را تحريك و ترغيب به آمدن [از مسكو] به پتربورغ نمود، البته از اين فقره مطلع بود، چرا خواست كه بي حضور پادشاه ما به اين صوب آمده باشيم؟ از اين گذشته ما كه به نحو نوشته او از مسقو كه هفتصد ورث راه است به اينجا آمديم، او چرا در اين روز از پتربورغ كه بيست‌ودو ورث است به اينجا به ديدن ما نيامد».
ملاقات
توقع ميرزا ابوالحسن‌خان روز بعد به جا آمد. «سر گور اوزلي و لارد (لرد) والپول، ايلچيان انگريز هر دو در آنجا به ديدن آمده انواع تعارفات رسمي به جاي آوردند... در سر ميز به آئين هر روز با يكديگر نشسته غذا صرف نمودند و بعد قدري توقف و از هر جا و هر مقوله صحبت داشته، مشخص شد كه چون همه پادشاهان قرال فرنگ در آن اوقات در يك جا جمع شده، عهد و ميثاق و تقسيم ولايات فرانسه و غيره را با هم مي‌كردند، و اين عمل را «كانگرس» (كنگره، كنفرانس) مي‌نامند در همان ساعت كه ناپليان (ناپلئون) از جزيره آلب فرار و بيرون آمده بود، پاهاي خود را به زمين زده، گفته بود: «كنگرس پادشاهان بر هم خواهد خورد»، همچنانكه به محض شنيدن فرار او و آمدن به سمت پاريس، همه پادشاهان گريخته (؟!) هر يك به ولايات خود رفتند و بعد همه متفق شده و جمع گرديده بر سر او روانه شدند».
در واقع آنچه ايلچي و ميرزا محمدهادي از اوزلي و والپول شنيده بودند، خبر انعقاد پيمان اتحاد ميان انگلستان، روسيه، پروس و اتريش بود كه روز 25 مارس 1815م. (13 ربيع‌الثاني 1230ه.ق – 4 فروردين 1194ه.ش.) عليه ناپلئون به انجام رسيد.
ميرزا محمدهادي در ادامه ذكر ملاقات ايلچي با اوزلي و والپول مي‌نويسد: «در همين روز مشخص شد و خبر رسيد كه ناپليان داخل شهر پاريس كه پايتخت او بود گرديده و استعداد و اساس و آتش‌خانه و قشون بسيار نزد خود جمع و فراهم آورده است». مي‌توان حدس زد شنيدن اين خبر دل ايلچي را اندكي گرم كرده است، هر چند معناي ديگر آن، به تعويق افتادن بيشتر بازگشت تزار روسيه به پترزبورگ بوده باشد.

دوشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۸۴

روياي صادقه

در شماره گذشته شرحي بسيار مختصر از تحولات مهم اروپا در سال‌هاي 1813 و 1814 ميلادي ارائه شد تا اهميت اين حوادث بر مأموريت ميرزا ابوالحسن‌خان شيرازي و سرنوشت سرزمين‌هاي از دست رفته ايران در قفقاز روشن شود. ديديم كه ناپلئون بناپارت پس از شكست مصيبت‌بار در لشكركشي به روسيه تنها توانست مقاومتي مختصر در برابر اشغال كشورش توسط كشورهاي خصم نشان دهد و با پيوستن اتريش به مهاجمان (و تشكيل اتحاد مربع شامل انگلستان، روسيه، پروس و اتريش)، فرانسه اشغال شد و مجلس سنا به بازگشت سلطنت بوربون‌ها رأي داد. ناپلئون با حفظ عنوان امپراطور، عملاً به جزيره كوچك آلبا در مديترانه تبعيد شد و همانجا تحت‌نظر قرار گرفت. فرانسه در پيمان صلحي كه پس از آن با مهاجمان بست، تمام فتوحات اروپايي خود را پس از سال 1795 از دست داد. از سوي ديگر رفتار تكبّرآميز پادشاه تازه (لوئي هجدهم) و فساد خاندان بوربون همراه با احساس خطري كه مردم فرانسه در مورد از دست رفتن دستاوردهاي انقلاب داشتند، به تدريج زمينه را براي بازگشت ناپلئون فراهم مي‌كرد.
روزنه
ميرزا محمدهادي شيرازي، وقايع‌نگار سفر ايلچي به روسيه، در يادداشت روز دوشنبه 22 ربيع‌الثاني 1230ه.ق. (13 فروردين 1194ه.ش. – 3 آوريل 1815م.) از خوابي عجيب خبر مي‌دهد كه شب پيش از آن به سراغ ميرزا ابوالحسن‌خان ايلچي آمده بود. در آن هنگام ايلچي و همراهانش در ميانه راه مسكو به پترزبورگ قرار داشتند. ميرزا محمدهادي مي‌نويسد: «از منزل (والدايي) حركت و روانه «زي‌سف» شديم... محلي بود خانه كهنه بسيار داشت و جايي نبود كه وصف آن تحرير شود. شب در آنجا توقف شد. صاحبي ايلچي شب پيش خواب ديدند كه ناپليان (ناپلئون) از جزيره آلب (آلبا) فرار كرده و اين خبر در يوروپ منتشر شده و فتنه و آشوبي در ميان آنها برپا شده است. صبح از خواب برخاسته نقل نمودند، بگفتم انشاءالله روياي صادقه باشد. مقارن آن حال، به [محض] ورود منزل خبر رسيد كه در همه كاذت‌ها (روزنامه‌ها) نوشته‌اند كه ناپليان... با هزار و يكصد نفر آدم و چهار توپ و چند غراب از جزيره آلب فرار نموده، به حوالي فيرنكس (فرانسه؟) رفته است و سپاه بسيار از هر گروه او را تعاقب كرده اند و بنا دارند كه هرگاه او را به دست بياورند مقتول سازند. از استماع اين خبر و خواب صاحبي ايلچي تعجب كلي بر همگي دست داده، پاره صحبت داشتند و آن شب را در آنجا به سر بردند». («دليل‌السفراء»، ميرزا محمدهادي شيرازي، به كوشش محمد گلبن)
واقعيت اين است كه اين خبر از دو جنبه براي ايلچي اهميت داشت. از يك سو آشوب دوباره در اروپا به معناي به تعويق افتادن بازگشت امپراطور روسيه به سن‌پترزبورگ بود و از سوي ديگر بازگشت ناپلئون به صحنه روزنه اميدي براي ميرزا ابوالحسن‌خان مي‌گشود كه روسيه‌ي تحت فشار، به بخشي از درخواست‌هاي دولت ايران پاسخ مثبت دهد. او كاملاً نسبت به تأثير قدرت گرفتن دوباره ناپلئون در رفتار روس‌ها و انگليسي‌ها با مقامات ايراني آگاه بود و خواهيم ديد كه اين آگاهي را در جاي خود به چشم سر گور اوزلي نيز آورده است.
به درستي روشن نيست كيفيت اين «روياي صادقه» چگونه بوده است. آنچه مي‌توان گفت اين است كه ناپلئون اوايل مارس 1815م. به اتفاق معدودي از افسران همراهش از آلبا گريخت و خود را به خاك فرانسه رساند. مقصد نهايي او پاريس بود و در طول مسير گروه‌هاي بزرگي از مردم و نظاميان ناراضي به او پيوستند. ورود او به پاريس با گريز سراسيمه پادشاه و درباريانش به بلژيك همراه شد. اين حادثه به «كودتاي 20 مارس» مشهور است.
كاخ
بازگشت ناپلئون به قدرت گويا با برگزاري كنفرانسي در وين همزمان شد كه در آن سران كشورهاي پيروز به تقسيم سرزمين‌هاي به دست آمده از فرانسه نشسته بودند و تزار الكساندر نيز در آن حاضر بود. بديهي است شركت‌كنندگان در كنفرانس با شنيدن خبر كودتاي ناپلئون خود را آماده رويارويي دوباره با او كردند. چنين بود درست پنج روز پس از ورود او به پاريس چهار كشور روسيه، پروس، انگلستان و اتريش پيمان تازه‌اي عليه فرانسه به امضاء رساندند.
به ماجراي سفر ايلچي باز گرديم: چنانكه وقايع‌نگار سفر نوشته است، ايلچي روز بيست و هفتم ربيع‌الثاني 1230ه.ق. (18 فروردين 1194ه.ش) به كاخ «ساروسكوسلو» در بيست‌ودو كيلومتري پترزبورگ وارد شد: «گراف (كنت) اژروسكي كه حاكم و صاحب‌اختيار عمارات پادشاهي و بزرگ همين مكان كه متعلق به پادشاه است مي‌بود و از بزرگان مي‌باشد، گاريت مخصوص پادشاهي را برداشته با جمع كثيري در سر راه به استقبال صاحبي ايلچي آمده، صاحبي سوار گرديده رفتند تا وارد منزل شدند. جمع بزرگان و اعيان كه آنجا بودند همگي آمده انواع و اقسام تعارف و احترام به جاي آوردند».
ميرزا محمدهادي پس از اين، شرح بسيار مبسوطي او وضع باغ و ساختمان و تاريخچه آن كه به زمان كاترين كبير باز مي‌گردد ارائه داده و از تزئينات و جلال و شكوه حيرت‌انگيز آنجا ذكر مي‌كند و مي‌نويسد: «صاحبي ايلچي روزي كه مجموع اين جا را گردش نمودند، مذكور كردند كه با وجود آن همه سياحت كه من كرده‌ام، در هيچ‌جا و هيچ‌مكان چنين جايي و چنين مكاني نديده‌ام و گويا در هيچ‌جاي عالم هم نباشد».
(ادامه دارد)

یکشنبه، آبان ۲۲، ۱۳۸۴

اوضاع اروپا

چنانكه پيش‌تر خوانديد، ميرزا ابوالحسن‌خان شيرازي، ايلچي اعزامي فتحعلي‌شاه به روسيه، روز دهم محرم 1230ه.ق. (22 آذر 1193ه.ش. – 13 اكتبر 1814م.) وارد مسكو شد. او پيش از ترك اين شهر به سوي سن‌پترزبورگ كه مقصد نهايي سفرش بود، 97 روز در مسكو توقف كرد. اين ايام بيشتر به ديد و بازديد اعيان و بزرگان شهر، شركت در ميهماني‌ها، تماشاي اپرا، ملاقات با تجار و بازرگانان ايراني (كه از رفتار مأموران گمرك حاجي‌‌ترخان گله‌مند بودند)، بازديد از موزه سلطنتي و تأسيسات نظامي، شركت در بال‌ماسكه و نمايش اسب‌ها، بازديد از بيمارستان، آشنايي با مدرسه مخصوص بزرگ‌زادگان فقير و يتيم و همچنين بازديد از آسايشگاه و زايشگاهي گذشت كه از محل خزانه سلطنتي اداره مي‌شد و مخصوص زنان و دختراني بود كه بدون ازدواج حامله مي‌شدند و مي‌خواستند بي‌سروصدا وضع‌حمل كنند. فرزنداني كه به اين ترتيب به دنيا مي‌آمدند در اين مكان نگهداري مي‌شدند و «اولاد پادشاه» لقب مي‌گرفتند. به نوشته ميرزا محمدهادي شيرازي، وقايع‌نگار سفر ايلچي، اين كودكان تا هنگام به عرصه رسيدن در آنجا زندگي مي‌كردند: «روز و شب دخترها را تعليم خواندن و نوشتن و آواز و ساز زدن و رقص و زري‌دوزي و خياطي و اقسام كمالات مي‌دهند و آنها را از هر كمال از اين مقوله مكمل مي‌سازند و اطفال ذكور را نيز به همين نسبت استادان هستند كه آنها را به كسب‌هاي مختلف از هر مقوله، حتي بافتن لباس خود از پشم تحريك و ترغيب مي‌نمايند و مي‌آموزند و در آنجا توقف دارند. [اين وضع برقرار است] تا مدت هيجده سال كه به جميع كمالات آراسته مي‌شوند... بعد از آن مدت، ذكور آنها را هر يك كه قابل باشند سالدات و سرجمع و افيسر مي‌كنند كه رفته‌رفته جنرال و سركرده سپاه مي‌شوند و هر چه قابل نوكري (خدمت در ارتش) نباشد آزاد هستند، به هر جا خواهند مي‌روند و متوجه همان كسبي كه آموخته‌اند مي‌شوند».
توقف
به نظر مي‌رسد علت توقف طولاني ايلچي در مسكو، علاوه بر خستگي ناشي از مسافرت در سرماي سخت، انتظار براي بازگشت تزار روسيه از سفر به اروپا بود. حدود 35 روز پس از ورود ميرزا ابوالحسن‌خان به مسكو، سر گور اوزلي كه در آن هنگام در سن‌پترزبورگ به سر مي‌برد، در يكي از مكاتبات خود به ميرزا خبر داد كه امپراطور يك ماه ديگر به پترزبورگ باز خواهد گشت. اما اين امر به واسطه تحولات اروپا تا مدت‌هاي طولاني به تعويق افتاد. اهميت اين تحولات و تأثيري كه بر ماجراي سفر ميرزا ابوالحسن‌خان و سرنوشت مذاكرات او در سن پترزبورگ داشت، به حدي است كه لازم است پيش از ادامه روايت مأموريت ايلچي، اشاره‌اي به اوضاع اروپا در آن روزگار داشته باشيم.
به ياد داريد كه ميرزا ابوالحسن‌خان در تبريز از زبان ميرزا بزرگ فراهاني اخباري مبني بر شكست ناپلئون و محدود شدن او در جزيره آلبا شنيد و فوراً دريافت كه اين امر مأموريت او را بسيار دشوار خواهد كرد. ماجرا از اين قرار بود كه ناپلئون پس از شكست مصيبت‌بار در لشكركشي به روسيه كه به مرگ صدهاهزار تن از سربازان و نابودي كامل ارتشش انجاميد، با خطر اشغال فرانسه توسط اتحاد مثلث (انگلستان، پروس و روسيه) روبرو شد. او به سرعت توانست قواي تازه‌اي از جوانان و نوجوانان فرانسوي ترتيب دهد و در دو نبرد پياپي بر قواي مهاجم پيروز شود. اما از آنجا كه اين جوانان نوبالغ و بي‌تجربه قادر نبودند سواره‌نظامي شايسته تشكيل دهند و با تعقيب قواي دشمن، پيروزي خود را تكميل كنند، خطر همچنان باقي ماند.
امپراطور
در چنين شرايطي دو طرف با ميانجي‌گري مترنيخ، صدراعظم اتريش كه ظاهراً بي‌طرف بود اما در نهان به اتحاد ضد ناپلئون گرايش داشت، يك قرارداد آتش‌بس امضاء كردند و براي صلح به مذاكره پرداختند. قواي اتحاد در اين مذاكرات خواستار عقب‌نشيني فرانسه از بخش‌هايي از فتوحات اروپايي خود بودند كه ناپلئون حاضر به پذيرش آن نشد. مترنيخ سرسختي ناپلئون را نشانه سوءنيت او قلمداد كرد و در اواسط اوت 1813 به فرانسه اعلان جنگ داد. اتحاد مربع (انگلستان، پروس، روسيه و اتريش) حدود دو ماه بعد در نبرد دو روزه‌اي در لايپزيك كه به «نبرد ملل» مشهور است قواي فرانسه را شكست داد و به سوي پاريس به حركت در آمد (اين تقريباً با انعقاد معاهده گلستان همزمان بود).
مدافعان پاريس كه قادر به مقاومت در برابر مهاجمان نبودند، روز 30 مارس 1814 قرارداد تسليم شهر را امضاء كردند. درست يك هفته بعد مجلس سناي فرانسه به بازگشت بوربون‌ها به سلطنت رأي داد و لوئي هجدهم را پادشاه فرانسه خواند. ناپلئون كه در كاخ خود پناه گرفته بود سرانجام پس از يك خودكشي ناموفق پذيرفت كه كشورش را ترك كند. البته او توانست عنوان «امپراطور» را حفظ كند و قرار شد «امپراطوري» تازه خود را در جزيره كوچك آلبا در درياي مديترانه برپا سازد. بديهي بود كه دشمنان سرسختش او را به دقت زير نظر گرفته بودند تا دوباره مايه دردسر نشود. اما كوشش‌هاي آنها بي‌فايده بود.
رفتار تبخترآميز لوئي هجدهم و فساد خاندان او كه بار ديگر بر فرانسه حاكم شده بود، به علاوه‌ي اوضاع دشوار اقتصادي و خطري كه فرانسوي‌ها در مورد از دست رفتن دستاوردهاي انقلاب خود احساس مي‌كردند، فرانسه را به يك بشكه باروت شبيه مي‌كرد... (ادامه دارد)