نشانههاي متناقض
ماجراي سفر ميرزا ابوالحسنخان شيرازي، ايلچي اعزامي فتحعليشاه به دربار امپراطور روسيه را تا ورود او به كاخ «ساروسكوسلو» در بيستودو كيلومتري پترزبورگ روايت كرديم و ديديم زيبايي و شكوه اين كاخ، او و همراهانش را مبهوت كرد. توقف ايلچي در اين باغ و كاخ زيبا 47 روز طول كشيد و در اين مدت كشمكشهاي جالبي براي او اتفاق افتاد. گزارشي كه ميرزا محمدهادي شيرازي (وقايعنگار سفر ايلچي به روسيه) از نخستين روز اقامت هيأت ايراني در باغ «ساروسكوسلو» ارائه ميكند به روشني گوياي رفتار مبهم ميزبانان روس و برداشت تناقضآميز ايلچي و همراهانش از اين رفتار است: «چون قاعده روس اين بُوَد كه پادشاه، در هر جا كه وارد ميشود سالدات و افيسرها و طبل و علم و سازنده (نوازنده) از براي حرمت به منزل او مأمور ميكنند كه شب و روز متوجه كشيك باشند، به طريقي كه به جهت پادشاه هر روز صبح جمعي ديگر با طبل و علم و ساز و نوا به آن مكان ميآيند و بزرگ آنها پيش رفته و سركردگان آنها آمده، كشيكچيان روز پيش را معاوضه مينمايند و سياهه اخبار دارند كه هر كس به كجا و هر كس به چه امر مشغول است و آن سياهه را بزرگ آنجا به حضور پادشاه ميآورد ميسپارد، غرض اين است كه كشيكچي عوض شده و هر يك به جايي و مكاني كه مأمورند مشغول خدمت خود ميباشند. اصل اين عمل حرمت است كه از براي پادشاه و ايلچي بزرگي كه بسيار احترام داشته باشد قرار دادهاند.
همين روز كه روز اول توقف در آنجا (باغ ساروسكوسلو) بود، قدري از روز رفته گراف (كنت) اژروسكي كه بزرگ و حاكم و صاحباختيار اين باغ و آن شهر بود، به آئين روس، جمع كثيري سالدات و افيسر با چند نفر بزرگان و يك دسته سازنده و طبل و علم برداشته به منزل صاحبيايلچي آمده در آنجا ايستاده و به آئين تمام سالدات را عوض و بدل كرده، همان سياهه كه قاعدتاً به جهت پادشاه است در دست گرفته نزد صاحبي ايلچي رفته در كمال عزت و احترام [سياهه را] نموده (نشان داده) و اقسام تعارف رسمي به جاي آورد». («دليلالسفراء»، ميرزا محمدهادي شيرازي، به كوشش محمد گلبن)
اما راوي، درست پس از ياد كردن اين «آئين تمام» و «تعارفات رسمي» كه شايسته پادشاهان است، موضوع تازهاي را ثبت ميكند كه كاملاً با آنچه تا كنون نوشته در تعارض است: «بعد يك نفر جنرال... به همراهي ميرزا ابوتراب ايراني كه مدت سيچهل سال است كه در پتربورغ توقف دارد و در دفترخانه مشغول ترجمه نوشتهجات ميباشد، از جانب دوي مايور (كه «در نبودن پادشاه در دفترخانه غربا (وزارت خارجه؟) مأمور رتقوفتق مهمات» بوده است) به ديدن صاحبي ايلچي آمده... مشخص شد كه ايشان از دولت خود مأمور نيستند كه (در استقبال رسمي از هيأت ايراني به هنگام ورود به پايتخت روسيه) عزت و احترامي كه شايسته ايلچي بزرگ باشد به عمل آورده باشند».
اين موضوع طبعاً به مذاق ايلچي خوش نيامد. او با خشم به همراهان خود گفت: «سر گور اوزلي، ايلچي بزرگ دولت انگريز كه اينقدر ما را تحريك و ترغيب به آمدن [از مسكو] به پتربورغ نمود، البته از اين فقره مطلع بود، چرا خواست كه بي حضور پادشاه ما به اين صوب آمده باشيم؟ از اين گذشته ما كه به نحو نوشته او از مسقو كه هفتصد ورث راه است به اينجا آمديم، او چرا در اين روز از پتربورغ كه بيستودو ورث است به اينجا به ديدن ما نيامد».
ملاقات
توقع ميرزا ابوالحسنخان روز بعد به جا آمد. «سر گور اوزلي و لارد (لرد) والپول، ايلچيان انگريز هر دو در آنجا به ديدن آمده انواع تعارفات رسمي به جاي آوردند... در سر ميز به آئين هر روز با يكديگر نشسته غذا صرف نمودند و بعد قدري توقف و از هر جا و هر مقوله صحبت داشته، مشخص شد كه چون همه پادشاهان قرال فرنگ در آن اوقات در يك جا جمع شده، عهد و ميثاق و تقسيم ولايات فرانسه و غيره را با هم ميكردند، و اين عمل را «كانگرس» (كنگره، كنفرانس) مينامند در همان ساعت كه ناپليان (ناپلئون) از جزيره آلب فرار و بيرون آمده بود، پاهاي خود را به زمين زده، گفته بود: «كنگرس پادشاهان بر هم خواهد خورد»، همچنانكه به محض شنيدن فرار او و آمدن به سمت پاريس، همه پادشاهان گريخته (؟!) هر يك به ولايات خود رفتند و بعد همه متفق شده و جمع گرديده بر سر او روانه شدند».
در واقع آنچه ايلچي و ميرزا محمدهادي از اوزلي و والپول شنيده بودند، خبر انعقاد پيمان اتحاد ميان انگلستان، روسيه، پروس و اتريش بود كه روز 25 مارس 1815م. (13 ربيعالثاني 1230ه.ق – 4 فروردين 1194ه.ش.) عليه ناپلئون به انجام رسيد.
ميرزا محمدهادي در ادامه ذكر ملاقات ايلچي با اوزلي و والپول مينويسد: «در همين روز مشخص شد و خبر رسيد كه ناپليان داخل شهر پاريس كه پايتخت او بود گرديده و استعداد و اساس و آتشخانه و قشون بسيار نزد خود جمع و فراهم آورده است». ميتوان حدس زد شنيدن اين خبر دل ايلچي را اندكي گرم كرده است، هر چند معناي ديگر آن، به تعويق افتادن بيشتر بازگشت تزار روسيه به پترزبورگ بوده باشد.
ماجراي سفر ميرزا ابوالحسنخان شيرازي، ايلچي اعزامي فتحعليشاه به دربار امپراطور روسيه را تا ورود او به كاخ «ساروسكوسلو» در بيستودو كيلومتري پترزبورگ روايت كرديم و ديديم زيبايي و شكوه اين كاخ، او و همراهانش را مبهوت كرد. توقف ايلچي در اين باغ و كاخ زيبا 47 روز طول كشيد و در اين مدت كشمكشهاي جالبي براي او اتفاق افتاد. گزارشي كه ميرزا محمدهادي شيرازي (وقايعنگار سفر ايلچي به روسيه) از نخستين روز اقامت هيأت ايراني در باغ «ساروسكوسلو» ارائه ميكند به روشني گوياي رفتار مبهم ميزبانان روس و برداشت تناقضآميز ايلچي و همراهانش از اين رفتار است: «چون قاعده روس اين بُوَد كه پادشاه، در هر جا كه وارد ميشود سالدات و افيسرها و طبل و علم و سازنده (نوازنده) از براي حرمت به منزل او مأمور ميكنند كه شب و روز متوجه كشيك باشند، به طريقي كه به جهت پادشاه هر روز صبح جمعي ديگر با طبل و علم و ساز و نوا به آن مكان ميآيند و بزرگ آنها پيش رفته و سركردگان آنها آمده، كشيكچيان روز پيش را معاوضه مينمايند و سياهه اخبار دارند كه هر كس به كجا و هر كس به چه امر مشغول است و آن سياهه را بزرگ آنجا به حضور پادشاه ميآورد ميسپارد، غرض اين است كه كشيكچي عوض شده و هر يك به جايي و مكاني كه مأمورند مشغول خدمت خود ميباشند. اصل اين عمل حرمت است كه از براي پادشاه و ايلچي بزرگي كه بسيار احترام داشته باشد قرار دادهاند.
همين روز كه روز اول توقف در آنجا (باغ ساروسكوسلو) بود، قدري از روز رفته گراف (كنت) اژروسكي كه بزرگ و حاكم و صاحباختيار اين باغ و آن شهر بود، به آئين روس، جمع كثيري سالدات و افيسر با چند نفر بزرگان و يك دسته سازنده و طبل و علم برداشته به منزل صاحبيايلچي آمده در آنجا ايستاده و به آئين تمام سالدات را عوض و بدل كرده، همان سياهه كه قاعدتاً به جهت پادشاه است در دست گرفته نزد صاحبي ايلچي رفته در كمال عزت و احترام [سياهه را] نموده (نشان داده) و اقسام تعارف رسمي به جاي آورد». («دليلالسفراء»، ميرزا محمدهادي شيرازي، به كوشش محمد گلبن)
اما راوي، درست پس از ياد كردن اين «آئين تمام» و «تعارفات رسمي» كه شايسته پادشاهان است، موضوع تازهاي را ثبت ميكند كه كاملاً با آنچه تا كنون نوشته در تعارض است: «بعد يك نفر جنرال... به همراهي ميرزا ابوتراب ايراني كه مدت سيچهل سال است كه در پتربورغ توقف دارد و در دفترخانه مشغول ترجمه نوشتهجات ميباشد، از جانب دوي مايور (كه «در نبودن پادشاه در دفترخانه غربا (وزارت خارجه؟) مأمور رتقوفتق مهمات» بوده است) به ديدن صاحبي ايلچي آمده... مشخص شد كه ايشان از دولت خود مأمور نيستند كه (در استقبال رسمي از هيأت ايراني به هنگام ورود به پايتخت روسيه) عزت و احترامي كه شايسته ايلچي بزرگ باشد به عمل آورده باشند».
اين موضوع طبعاً به مذاق ايلچي خوش نيامد. او با خشم به همراهان خود گفت: «سر گور اوزلي، ايلچي بزرگ دولت انگريز كه اينقدر ما را تحريك و ترغيب به آمدن [از مسكو] به پتربورغ نمود، البته از اين فقره مطلع بود، چرا خواست كه بي حضور پادشاه ما به اين صوب آمده باشيم؟ از اين گذشته ما كه به نحو نوشته او از مسقو كه هفتصد ورث راه است به اينجا آمديم، او چرا در اين روز از پتربورغ كه بيستودو ورث است به اينجا به ديدن ما نيامد».
ملاقات
توقع ميرزا ابوالحسنخان روز بعد به جا آمد. «سر گور اوزلي و لارد (لرد) والپول، ايلچيان انگريز هر دو در آنجا به ديدن آمده انواع تعارفات رسمي به جاي آوردند... در سر ميز به آئين هر روز با يكديگر نشسته غذا صرف نمودند و بعد قدري توقف و از هر جا و هر مقوله صحبت داشته، مشخص شد كه چون همه پادشاهان قرال فرنگ در آن اوقات در يك جا جمع شده، عهد و ميثاق و تقسيم ولايات فرانسه و غيره را با هم ميكردند، و اين عمل را «كانگرس» (كنگره، كنفرانس) مينامند در همان ساعت كه ناپليان (ناپلئون) از جزيره آلب فرار و بيرون آمده بود، پاهاي خود را به زمين زده، گفته بود: «كنگرس پادشاهان بر هم خواهد خورد»، همچنانكه به محض شنيدن فرار او و آمدن به سمت پاريس، همه پادشاهان گريخته (؟!) هر يك به ولايات خود رفتند و بعد همه متفق شده و جمع گرديده بر سر او روانه شدند».
در واقع آنچه ايلچي و ميرزا محمدهادي از اوزلي و والپول شنيده بودند، خبر انعقاد پيمان اتحاد ميان انگلستان، روسيه، پروس و اتريش بود كه روز 25 مارس 1815م. (13 ربيعالثاني 1230ه.ق – 4 فروردين 1194ه.ش.) عليه ناپلئون به انجام رسيد.
ميرزا محمدهادي در ادامه ذكر ملاقات ايلچي با اوزلي و والپول مينويسد: «در همين روز مشخص شد و خبر رسيد كه ناپليان داخل شهر پاريس كه پايتخت او بود گرديده و استعداد و اساس و آتشخانه و قشون بسيار نزد خود جمع و فراهم آورده است». ميتوان حدس زد شنيدن اين خبر دل ايلچي را اندكي گرم كرده است، هر چند معناي ديگر آن، به تعويق افتادن بيشتر بازگشت تزار روسيه به پترزبورگ بوده باشد.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی