جمعه، آذر ۰۴، ۱۳۸۴

آموزش، سياست، اقتصاد

ميرزا محمدهادي شيرازي (نويسنده كتاب «دليل‌السفراء»، شرح سفر ميرزا ابوالحسن‌خان ايلچي به روسيه) در ششمين مقاله از مقالات ده‌گانه خود، علاوه بر آنچه در شماره گذشته خوانديد، اشارات جالبي به شيوه آموزش و تحصيل كودكان روس دارد. به نوشته او مردم روسيه نسبت به تحصيل فرزندان خود بسيار علاقه‌مند هستند و «اطفال ذكور و اناث، يك‌نفر در كوچه و بازار شهر به‌هم نمي‌رسد كه بي‌شغل و بي‌عمل و بي‌جهت سروپا برهنه گردش كند و به هرزه‌گردي و ياوه‌گويي و تكدي عادت نمايد». چرا كه پسرها از هر طبقه اجتماعي، چه فقير و چه غني، از چهار پنج سالگي يا تحت تعليم قرار مي‌گيرند و يا به آموختن حرفه‌اي گمارده مي‌شوند و دختران نيز در خانه يا مدرسه آموزش مي‌بينند، «اين است كه كمتر دختري در ميان ايشان به‌هم مي‌رسد كه چند زبان نداند، خط و سواد و رقص و خواندن را نتواند و ساير كمالات نداشته باشد».
تاريخ
نويسنده همچنين اشاراتي روشنگر به علاقه مردم روسيه به خواندن و آموختن تاريخ دارد: «مجموع كتاب‌ها و تواريخ را چاپ مي‌كنند، يعني قالب مي‌زنند و به قيمت نازل همه كس مي‌خرند و مي‌خوانند و مي‌آموزند؛ نه به طريق ايران است كه يك جلد كتاب يا كلام‌الله مجيد به پنج تومان، ده تومان، كمتر بيشتر بايد خريد. در هر خانه فقير اين طايفه، يكصد، دويست، سيصد، پانصد، [يا] هزار جلد كتاب و تواريخ چاپ كرده دارند و دائم مرور مي‌كنند. اين است كه اطفال و دختران آنها آگاهي از همه عالم و دنيا دارند و مي‌دانند هر ولايت كجاست و آئين هرجا چه قسم است».
آخرين بخش مقاله ششم نيز به تشريح وضعيت حمل‌ونقل شهري با استفاده از انواع گاري، كالسكه، درشكه و سورتمه و همچنين اوضاع بازارها اختصاص دارد.
اما مقاله هفتم «در آئين پادشاهي و ملزومات آن و وضع كانسل و سنتور و وزراء و منصب و مرتبه‌اي كه به جهت اهل سپاه و غيره قرارداد نموده‌اند» عنوان دارد. ميرزا «كانسل» را چنين تعريف كرده است: «دوازده نفر از بزرگان و دانشمندان و اشخاصي كه اعتماد و اعتقاد كلي بر افكار و اطوار ايشان باشد از دولت تعيين هستند و مواجب و نشان‌ها از دولت دارند كه هرگاه امري از هر مقوله روي دهد، خواه در باب جنگ و منازعه، خواه در باب ساير امورات كلي، آنها را خبر مي‌دهند كه چه بايد كرد. ايشان همگي جاها و مكان‌هاي معين دارند. رفته نشسته فكر و مشاوره با يكديگر مي‌نمايند، اگر رأي همگي در آن باب به يك رأي قرار گرفت، با يكديگر آمده به پادشاه اظهار مي‌نمايند و از آن قرار عمل مي‌كنند و اگر رأي آنها مخالفت دارد، ملاحظه مي‌نمايند كه چند نفر قسم ديگر و چند نفر مخالف آنها گفتگو مي‌نمايند، هر سمت كه بيشتر باشند آن را قبول كرده عمل مي‌نمايند. اما پادشاه در هر حال از اين فقرات قادر به تغيير و تبديل هست. اگر خواهد جرح و تعديلي نمايد، مي‌نمايد».
از جمله وظايف و كارهاي اين «كانسل» مشاركت در انتخاب پادشاه تازه و ترتيب دادن آئين و مراسم تاجگذاري است، اما «هرگاه چندي بگذرد و پادشاه از قاعده و قانون تجاوز تجاوز كند و با مردم به خلاف قانون رفتار نمايد... بزرگان و كانسل نزد يكديگر جمع شده، مشاوره مي‌نمايند و در خفيه رفته و او را مي‌كشند و همان ساعت از كسان او مثل پسر يا برادر يا زن يا مادر، هر يك را شايسته بدانند و بعد از پادشاه آن كس قابل سلطنت باشد، نوشته از او مي‌گيرند و او را باز قسم مي‌دهند (كه مطابق قانون و قاعده و رسوم كهن رفتار كند) و به تخت سلطنت مي‌نشانند».
اسكناس
ميرزا در اين مقاله ساختار دولت و نام و وظيفه تعدادي از وزارتخانه‌ها، درجات و نشان‌هاي نظامي و دولتي و اهميت هر يك و قواعد ورود به خدمت و كناره‌گيري از آن را شرح‌داده و سپس به سراغ مقاله هشتم «در بيان مداخل و رواج كاغذ چاپ كه اسكناس مي‌گويند و...» رفته است. او در ابتداي اين فصل چنين نوشته است: «مداخل و منافع دولت روس از قراري كه مشخص شده، سابق بر اين اينقدرها نبوده و حال ساليانه به سي‌وپنج كرور (17و نيم ميليون) وجه ايران، بلكه قدري متجاوز رسيده است و اين مداخل مذكور از ماليات و متوجهات و مقاطعه‌ي ولايات و سري‌گرفتن از جميع رعايا... و جمع وجوهات گمرك‌خانه‌ها و بنادر» و عوارض خريد و فروش املاك تأمين مي‌شود. علاوه بر اين بازار «عرق و نمك» و بعضي اقلام ديگر در انحصار پادشاه (دولت؟) است كه عوايد آن به خزانه تعلق دارد.
توصيف مشروحي از شيوه‌هاي داد و ستد، اوراق بهادار (سفته و...) نظام مالي و تجاري، اسكناس و بانك موضوعات ديگر مقاله هشتم را تشكيل مي‌دهد. ميرزا اسكناس را چنين معرفي مي‌كند: «خانه بسيار بزرگ و وسيعي ساخته‌اند و در آنجا عمله و سركار و مستحفظ و اسباب بسيار دارد. كاغذ بسيار نازكي را به طريق ضرابخانه كه وجه سكه مي‌كنند، در آنجا مي‌نويسند و نقش مي‌كنند و چاپ مي‌زنند... و اين كاغذ در ممالك ايشان از وجه نقد بهتر است و معتبرتر است؛ اما در غير ممالك ايشان به هيچ‌وجه اعتباري ندارد، همچنانكه در تفليس چندان رواجي ندارد».
نكته قابل توجه ديگري كه در اين مقاله مورد اشاره ميرزا قرار گرفته است اين است كه برادران و بستگان پادشاه همگي در قشون مشغول هستند و هرگز به حكومت ولايات و امارات گمارده نمي‌شوند، چنانكه در ايران عصر قاجار متداول بوده است.

چهارشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۴

روزنامه‌نگاري روسي

ششمين مقاله‌اي كه ميرزا محمدهادي شيرازي (وقايع‌نگار سفر ميرزا ابوالحسن‌خان ايلچي، سفير اعزامي فتحعلي‌شاه به روسيه) در كتاب «دليل‌السفراء» پيرامون اوضاع سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه روسيه در روزگار خود نوشته است «در بيان طريق خلقت و عقد و نكاح و مذهب و ملت و بعضي آئين و رفتار ايشان» نام دارد. او در اين مقاله مسائل و رسوم اجتماعي متعددي را برمي‌شمرد و توصيف مي‌كند كه تعدادي از آنها را به نقل از او مي‌آوريم:
«در اين طايفه احترام زنان بسيار شيوع دارد، به حدي كه در هر مكان كه با يكديگر راه مي‌روند، زن پيش و شوهر از عقب است... طريقه عقد و نكاح ايشان اين است كه هر مردي كه مي‌خواهد هر دختري را بگيرد، همين‌قدر كه كسان يكديگر مطلع شدند مدت مديدي بايد آنها با يكديگر رسم دوستي و محبت مبذول داشته... بعد از آن مدت يك روز با كسان يكديگر آن زن و شوهر به كليسا رفته در آنجا پاره‌اي چيزها مي‌گويند و كشيش تحقيق مي‌كند از زن و مرد كه شما هر دو يكديگر را مي‌خواهيد؟ و دوست مي‌داريد؟ مي‌گويند بلي. دست زن را گرفته به دست شوهر مي‌دهد، آنها معاودت به منزل خود كرده زن و شوهر مي‌شوند».
مغ
ميرزا محمدهادي در بخشي از مقاله ششم به وضع دينداري «طايفه اروس» مي‌پردازد و البته در اين بخش مطالبي مي‌آورد كه نشان مي‌دهد در اين مورد كاملاً متوهم بوده و دليل رفتار و كردار مسيحيان روس را به درستي تحقيق نكرده است: «آئين و مذهب و طريقه دينداري ايشان اين نوع است كه در هر خانه و هر مكان و هرجا به اقسام مختلف تصوير عيسي (ع) و مريم را كشيده در گوشه‌هاي اطاق‌ها آويزان كرده‌اند و آن را مي‌پرستند و بغ (بت) مي‌گويند؛ يعني خدا اين است (!) و گاهي در مقابل او ايستاده و دست خود را جمع كرده به اطراف شانه و سر مي‌گذارند (بر خود صليب مي‌كشند) و تعظيم مي‌كنند و آن را نماز و عبادت مي‌دانند. چنانچه روزي در جائي وارد شديم، در بين اينكه صاحب‌خانه تخليه مكان مي‌كرد و منزل براي ما معين مي‌نمود، پارچه تخته نقاشي كه به جهت پرستيدن در گوشه اطاق داشتند از ميان رفته گوشه‌اي افتاده بود. بعد از لمحه‌اي صاحب‌خانه مضطرب‌حال و پريشان احوال در آنجا آمده عجز و التماس مي‌كرد كه بغ مفقود شده، يعني خداي ما گم شده است (!). ساعتي ايستاده حيران بود. من نگاه كردم در گوشه اطاق ديدم تخته‌اي افتاده، برداشتم و به او نمودم كه اين است خداي شما؟ گفت بلي و بي‌نهايت خوشوقت گرديده به آئين خود مرا دعا كرد. آن تخته را گرفته بوسيده بر سر و چشم ماليده به مكان ديگر برد. [باري] طريق ايشان بت‌پرستي صرف است. گاهي به كليساها مي‌روند و چيزها مي‌خوانند و حركات مي‌نمايند و آن را عبادت و نماز مي‌نامند و بسيار از فرنگان طريقه و مذهب ايشان را پوچ و باطل مي‌دانند و اعتقاد به پرستيدن تصوير و شبيه و رفتن به كليسا ندارند؛ چنانكه ناپليان تمام كليساهاي مسقو را در هنگام تسخير آنجا آتش زده بسوخت».
به نظر مي‌رسد توهم بت‌پرستي مسيحيان روسيه با توجه به اينكه كليساي آنجا از كليساي كاتوليك و كليساي انگلستان جدا است، توسط اروپائيان (به ويژه انگليسي‌ها) كه با ميرزا ابوالحسن خان و اطرافيانش رفت‌وآمد داشتند در ذهن ميرزا محمدهادي تقويت شده باشد؛ البته اين صرفاً يك حدس است و شاهد و قرينه‌اي براي آن نديده‌ام.
روزنامه
نويسنده «دليل‌السفراء» در بخش ديگري از ششمين مقاله خود به موضوع جمعيت روسيه و شهر سن‌پترزبورگ مي‌پردازد كه بسيار جالب توجه است. «كثرت و جمعيت اين طايفه هر چند از قراري‌كه خود مي‌گويند و در كتب و سررشته دارند، در هرجا و هرمحل (يعني در سراسر كشور) چهل و شش مليان (ميليون) –كه هر مليان ده صدهزار نفر بوده باشد- مي‌باشد؛ اما در اصل شهر پتربورغ سيصد و پنجاه هزار خلقيت و جمعيت دارد».
توصيف ميرزا از پديده روزنامه و آبونمان هم بسيار جالب است: «آئين اهالي فرنگ اين است كه هر امري كه در هر جا واقع مي‌شود «كاذت» (газета گازيتا به روسي به معني روزنامه است) كرده به همه‌جا مي‌فرستند، و كاذت ورق نازكي است كه هر امري در هر جا وقوع يافته، به قسم چاپ در آن كاغد مي‌نويسند و به اطراف مي‌فرستند كه خلق مطلع شوند. اين كاغد قيمت جزئي دارد، هر كه مي‌خواهد بخواند و از امور مطلع شود، يكي خريداري [مي‌كند] و مي‌خواند. حال اروس هم از فرنگ كسب كرده، هر امري كه واقع مي‌شود كاذت مي‌كنند. اول سال هر كس مي‌خواهد، عمله آن خانه را كه كاذت مي‌سازند ملاقات كرده، سفارش مي‌كند كه من فلان‌قدر ساليانه مي‌دهم و هر روز كاذت مي‌خواهم. ايشان قبول كرده، هر روز صبح كاذت درب خانه او برده مي‌دهند و [او] مي‌خواند و مطلع مي‌شود. اما همه يوروپ (اروپا) بيان واقع مي‌نويسند و اروس بسيار دروغ مي‌نويسد. چيزي كه نقص خود باشد و وقوع يافته باشد نمي‌نويسند. آخر الامر همان كاغذ را در بغل خود گذاشته در وقت قضاي حاجت در بيت‌الخلا برده، تطهير مي‌نمايند».
بله! ظاهراً تا بوده همين بوده!

سه‌شنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۴

عقل معاش

در مرور مقالات ده‌گانه ميرزا محمدهادي شيرازي (وقايع‌نگار سفر ميرزا ابوالحسن‌خان ايلچي به روسيه)، به مقاله چهارم رسيديم. ميرزا محمدهادي اين مقاله را به بيان «اسباب و اوضاع خانه و لباس زنان و مردان» روس ساكن سن‌پترزبورگ اختصاص داده است. بخش قابل توجهي از اين مقاله به توصيف لوازمي مي‌گذرد كه روس‌ها در خانه از آن استفاده مي‌كنند، از ميز و صندلي و بوفه گرفته تا انواع چراغ‌ها و تابلوها و لوازم تزئيني. نويسنده سپس به توضيح شيوه لباس‌پوشيدن زنان و مردان روس مي‌پردازد و تفاوت لباس‌پوشيدن ايشان را در شب و روز، منزل و بيرون منزل، مهماني و غيرمهماني و همچنين فرق ميان اعيان و تهيدستان را در پوشش به تفصيل شرح مي‌دهد. به نظر مي‌رسد كلاه‌هاي بزرگ و عجيبي كه زنان قرن هجدهم به سر مي‌گذاشته‌اند و شيوه دستكش‌پوشيدن و چتر دست گرفتن ايشان و همچنين پاكيزگي لباس‌ها و نحوه مراقبت از آنها توسط مردم براي ميرزا بسيار جالب بوده است. به نوشته او: «با وجود آنكه سواي شال و جواهرآلات ايشان، اصل لباس چندان قابليتي و قيمتي ندارد، اما بسيار نزاكت و صفا دارد و به طريق زنان اهل ايران نيستند كه اصراف بسيار در لباس كرده، شلوارهاي قيمتي، چكين‌هاي ترمه دوزي، ارخالق (نيم‌تنه) و پيراهن و دستمال و شال‌هاي آبره (رويه) و چهارحاشيه و چهارقدي قبه‌دار و غيره را به قيمت اعلا خريده و هر يك را سه‌چهار ماه استعمال كرده، مجدداً سرانجام مي‌نمايند و به اندك وقتي قروض و آلودگي بسيار به جهت شوهران خود به هم مي‌رسانند. يك طاقه شال كه زنان اين طايفه به هم مي‌رسانند و به قيمت اعلا مي‌خرند، ده‌بيست سال آن را نو و تازه نگه مي‌دارند. هرگاه كه از خانه بيرون مي‌روند، ساعتي به دوش مي‌اندازند و باقي اوقات به محافظت آن مشغول مي‌شوند. خلاصه اگرچه از هر رهگذر عقل معاش ايشان بسيار است، اما در امر لباس زياد از ساير امور امساك دارند و همين لباس‌هاي جزئي را ظاهراً هميشه پاك و پاكيزه نگه مي‌دارند».
لباس
موضوع ديگر مورد توجه ميرزا هادي در مقاله چهارم شيوه لباس پوشيدن نظاميان است: «بزرگان، جنرال‌ها و اشخاصي كه شايسته هستند، يقه همان قباي ماهوت كوتاه را مفتول و گلابتون و پولك به اقسام طرح‌ها دوخته و پوشيده‌اند و سرهاي دوش (سردوشي‌ها) را چيزي از گلابتون طلا و نقره ساخته نصب كرده‌اند (درجه‌هاي نظامي) و به آئين خود زينت به قبا بسيار مي‌كنند (مدال‌ها؟) و كله‌هاي كلاه‌ها را دسته پر سفيد يا سياه يا اقسام رنگ‌ها مي‌گذراند».
ميرزا در ميان توصيف لباس پوشيدن زنان و مردان روس تذكر مي‌دهد كه «اين لباس، لباس فرنگ است كه ايشان نيز كسب از آنها كرده مي‌پوشند».
عنوان پنجمين مقاله «در بيان وضع خوراك و خواب و ضيافت كردن و تقوي و طهارت و حمام رفتن و...» است. و ميرزا در آن ابتدا به توصيف سالن غذاخوري و ميز غذاخوري مي‌پردازد و سپس به توضيح شيوه پذيرايي از ميهمان، گرداندن ظرف‌هاي غذا توسط پيشخدمت‌ها، انواع ضيافت‌ها (ضيافت شام يا ناهار، مجالس رقص و شب‌نشيني) و موضوع قمار مشغول مي‌شود. «هر جا و هر خانه و هركس ميزخانه عليحده دارد، يعني مكان صرف غذا ميز كرسي مي‌باشد كه از چوب ساخته‌اند و پارچه پارچه است. آن را به يكديگر متصل كرده در وسط اتاق مي‌گذارند و پارچه سفيدي كه لطافت كلي دارد، مثل سفره روي آن ميز مي‌اندازند و تمام دور آن را به قدر جاي آدمي يك بشقاب و يك طاقه دستمال سفيد و قدري نان مي‌گذارند و پهلوي هر بشقاب كاردي و قاشقي و چنگالي، يا [از] نقره يا طلا يا برنج يا آهن –هر كس به قدر وسعت خود- مي‌گذارد و به فاصله بشقاب‌ها، فنجان و پياله بلور و اقسام شراب‌ها را مي‌گذارند. در وسط سفره گلدان‌ها و شمعدان‌ها و ظروف غريبه و ميوه و شيريني‌آلات و مرباها، هر كس هر چه دارد، مي‌چيند».
ضيافت
ميرزا انواع غذا كه در آنجا متداول است و تفاوت ميان طبقات مختلف اجتماعي را چنين شرح مي‌دهد: «روغن بسيار كم [مي‌خورند]، بلكه هيچ نمي‌خورند. طعام (در اينجا به معني گندم و غلات) صرف نمي‌كنند و غذاي اصلي ايشان اقسام گوشت‌هاست، خاصه گوشت گاو كه به طريق مختلف مي‌پزند و سرد و گرم به چندين قسم صرف مي‌نمايند و خوردن و اسباب ميز و مأكولات و ساير آنچه در اين باب تحرير شده نيز مرتبه مرتبه است. بزرگان و اعيان بسيار هستند كه اسباب و اثاث ميز آنها از طلا و نقره [است] و چيني و بلور و بارفطن و شمعدان‌ها و گلدان‌ها[ي‌ايشان] منتهاي آراستگي دارد. از آنها پست‌تر، قدري پست‌تر است و همچنين تا فقراي آنها كه با قاشق و اسباب چوبي غذا صرف مي‌كنند. غرض اصل صرف غذاي ايشان از قراري‌است كه تحرير يافت».
او در مورد رسم بازي و قمار در شب‌نشيني‌ها نيز مي‌نويسد: «در اطاق‌ها دو نفر، سه نفر، جوقه جوقه، دور يكديگر روي صندلي و كرسي‌ها نشسته، كاغذها و اسباب‌ها به طريق بازي گنجفه (نوعي ورق‌بازي كه از دوران صفوي در ايران مرسوم شد) در هر جا حاضر و آماده گذاشته، آنها بازي مي‌كنند و برد و باخت بسيار ميان آنها مي‌شود. يعني بسيار اتفاق افتاده كه در يك شب، يك آدم پنجاه هزار تومان، ده هزار تومان، بيشتر كمتر برد و باخت كرده است».
به نوشته او ماجراي عجيب باخت يك شخص كه به سكته و مرگ او انجاميد را براي امپراطور نقل كرده بودند و او حكم به ممنوعيت قمار داده است، اما پس از مدتي دوباره متداول شده است.

یکشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۴

پل‌هاي متحرّك

در شماره گذشته از مقالات ده‌گانه‌اي ياد كرديم كه ميرزا محمدهادي شيرازي (وقايع‌نگار سفر ميرزا ابوالحسن‌خان ايلچي به روسيه) به هنگام اقامت در سن‌پترزبورگ نوشته و در آن كوشيده است اين شهر و سامان اجتماعي، نظامي، اقتصادي و طبيعي آن را به تفصيل معرفي كند. قرار شد بخش‌هاي مهم اين مقالات را به اختصار بررسي كنيم تا با نگاه يك ايراني اهل ديوان نسبت به كشوري كه به تازگي از آن شكست خورده است آشنا شويم.
ميرزا محمدهادي در نخستين مقاله خود تاريخ پادشاهي روسيه را از پتر كبير تا الكساندر اول (تزار وقت) شرح داده و جا به جا از نظم، اقتدار و اراده كساني كه اين كشور را آباد و قدرتمند ساخته بودند ياد كرده است. شرح تصرف سرزمين و بناي شهر سن‌پترزبورگ توسط پتر كبير در همين بخش آورده شده است. مقاله دوم به اوضاع جغرافيايي اين شهر اختصاص دارد و نويسنده در آن با دقّتي درخور توجه جزئيات طبيعي آنجا را شرح مي‌دهد. به نوشته ميرزا محمدهادي پايتخت آن روزگار روسيه در واقع از يازده جزيره تشكيل مي‌شد كه ميان شاخه‌هاي مختلف چند رودخانه بزرگ محصور بودند و عبور و مرور ميان اين جزاير در بهار و تابستان از طريق پل‌هايي انجام مي‌شده است. ميرزا در كتابش وضعيت اين پل‌ها را توصيف كرده و از جمله به دو پل بزرگ متحرك اشاره مي‌كند كه بر روي رودخانه‌اي عظيم برپا بوده است: «چهل و پنج كشتي بزرگ كه طول هر كشتي چهل قدم و عرض هر يك ده قدم مي‌باشد و هر يك از يكديگر ده قدم فاصله دارند در روي آب به طناب‌هاي بسيار كلفت به اقسام مختلف به خط مستقيم به يكديگر بسته‌اند. روي آن كشتي‌ها را تخته‌بندي كرده‌اند. چرخ‌ها و بندها و زنجيرهاي بسيار قوي آهني و قلاب‌ها و حلقه‌ها و قرقره‌ها و ستون‌هاي چوبي روي آن تخته‌ها ساخته و نصب كرده، كه در نهايت استحكام و محكمي ايستاده و آنها را به آن كشتي‌ها كه در زير تخته‌بندي است محكم بسته‌اند و از دو طرف تخته‌بندي محجّر (نرده) چوبي ساخته كار گذاشته‌اند و خيابان كرده‌اند كه عرض هر خيابان دو سه ذرع مي‌شود و آن راه را مختص پيادگان قرارداد كرده‌اند كه هر پياده كه عبور نمايد از آن دو خيابان عبور كرده باشد و وسط تخته بندي كه بيست قدم عرض دارد مختص عبور گاريت‌هاي چهار اسبه و دو اسبه و عراده و سوار و بار... بوده باشد. طول اين پل نهصد و شصت قدم است. از غرايب اين است كه پل به اين طول و عرض و اين‌همه اسباب و اساس در هشت ماه ايام زمستان كه اين رودخانه به كلي يخ مي‌كند و خلق تمام با اسب و گاريت و غير آن از روي يخ آمد و شد مي‌نمايند، اين پل را با اسباب بر مي‌دارند و كشتي‌هاي مذكور را در يك‌طرف رودخانه كشيده در گوشه‌اي قرار مي‌دهند و اسباب آن را نيز به جايي مي‌گذارند... اول بهار كه مي‌شود و يخ رودخانه مذكور تمام شكسته و به سمت دريا مي‌رود، باز همان اساس و اسباب را آورده به هم نصب مي‌كنند و پل را مي‌بندند و مدت چهار ماه كه بهار و تابستان دارند از روي آن عبور مي‌كنند».
اين مقاله پر از نكته‌هاي جالبي است كه ميرزا محمدهادي در شهر سن‌پترزبورگ به آنها برخورده و توصيف ستايش‌آميز و دقيق آنها را آورده است. اما نكته جالب اينجاست كه او مقاله را با اين عبارات خاتمه مي‌دهد: «الحق آبادي و معموري شهر پترزبورغ از رودخانه‌هاي مذكور است. همچنانكه در وقتي‌كه به كلي يخ مي‌كند، روي رودخانه آمده به طريق چاه چندين جا و مكان مي‌سازند و سوراخ مي‌كنند و هر روزه آمده اگر يخ كرده مي‌شكنند و آب برداشته به خانه‌هاي خود مي‌برند. نقصي كه دارد اين است كه اگر چه آب تند مي‌رود، اما كثافات و فضلات خانه‌ها و مكان‌ها و كوچه‌ها از زير زمين راه‌ها ساخته‌اند كه داخل رودخانه مي‌شود و آب مي‌برد».
طنين امروزي و «محيط‌زيستي» انتقاد ميرزا به سيستم فاضلاب سن‌پترزبورگ كه از پس حدود 200 سال به گوش ما مي‌رسد، به نظرم بسيار جالب است.
كوچه
ميرزا محمدهادي در سومين مقاله خود به توصيف وضع ساختمان‌ها و خيابان‌بندي شهر پرداخته و از نظم و قاعده آن سخن بسيار گفته است. شرح وضعيت بلوارهايي كه فضاي مياني‌شان براي گشت و گذار و استراحت مردم طراحي شده است، از بخش‌هاي جالب اين مقاله است. ميرزا پس از توصيف بلوارها و خيابان‌هاي شهر مي‌نويسد: «همچنانكه در ايران «محله» مصطلح است، در اينجا «كوچه» مي‌گويند. هر كوچه كدخدا و پاكار و داروغه و جاروب‌كش و خاكروبه‌بردار –با عرّاده- و بنّاي مختصّ و آهنگر و ساير عمله و يك‌نفر سركار مشخصِ معيني دارد كه همه اينها از سركار پادشاه مواجب دارند و ماه به ماه درياف مي‌كنند و از طلوع صبح الي شام در اين كوچه‌ها، چه در زمستان چه ساير فصول، گردش مي‌نمايند. هر جا سنگي از جاي خود حركت كرده باشد به جاي خود مي‌گذارند و اگر محجّرهاي آهني كنار رودخانه اندك عيبي كرده باشد، آهنگر دكان حدادي خود را با كوره آتش روي عراده گذاشته، گردش مي‌كند؛ هر جا عيبي كرده، همان ساعت اسباب حاضر كرده در همانجا درست كرده، به جاي ديگر مي‌رود».
ميرزا سپس از فانوس‌هاي مرتبي كه نور شبانه كوچه‌ها را تأمين مي‌كند سخن مي‌گويد و بعد به كيفيت خانه‌هايي مي‌پردازد كه معمولاً دو سه طبقه و گاه تا پنج طبقه هستند. در اين بخش موضوع ارائه طرح و نقشه ساختمان به حكومت و اخذ اجازه ساخت خانه جالب به نظر مي‌رسد: «ابتدا معماران كوچه را ديده طرح و نقشه خانه را مي‌كشند. صاحب خانه آن نقشه را نزد پادشاه (؟!) برده و مذكور مي‌كند كه در فلان كوچه به اين عرض و طول و به اين طريق مي‌خواهم خانه ساخته باشم. پادشاه ملاحظه مي‌نمايد، اگر از نظام بيرون نيست و همه‌چيز آن موافق قاعده و ضابطه است، اذن ساختن مي‌دهد».

ارسال توسط omid @ ۰۸:۴۷   0 نظر