روزنامهنگاري روسي
ششمين مقالهاي كه ميرزا محمدهادي شيرازي (وقايعنگار سفر ميرزا ابوالحسنخان ايلچي، سفير اعزامي فتحعليشاه به روسيه) در كتاب «دليلالسفراء» پيرامون اوضاع سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه روسيه در روزگار خود نوشته است «در بيان طريق خلقت و عقد و نكاح و مذهب و ملت و بعضي آئين و رفتار ايشان» نام دارد. او در اين مقاله مسائل و رسوم اجتماعي متعددي را برميشمرد و توصيف ميكند كه تعدادي از آنها را به نقل از او ميآوريم:
«در اين طايفه احترام زنان بسيار شيوع دارد، به حدي كه در هر مكان كه با يكديگر راه ميروند، زن پيش و شوهر از عقب است... طريقه عقد و نكاح ايشان اين است كه هر مردي كه ميخواهد هر دختري را بگيرد، همينقدر كه كسان يكديگر مطلع شدند مدت مديدي بايد آنها با يكديگر رسم دوستي و محبت مبذول داشته... بعد از آن مدت يك روز با كسان يكديگر آن زن و شوهر به كليسا رفته در آنجا پارهاي چيزها ميگويند و كشيش تحقيق ميكند از زن و مرد كه شما هر دو يكديگر را ميخواهيد؟ و دوست ميداريد؟ ميگويند بلي. دست زن را گرفته به دست شوهر ميدهد، آنها معاودت به منزل خود كرده زن و شوهر ميشوند».
مغ
ميرزا محمدهادي در بخشي از مقاله ششم به وضع دينداري «طايفه اروس» ميپردازد و البته در اين بخش مطالبي ميآورد كه نشان ميدهد در اين مورد كاملاً متوهم بوده و دليل رفتار و كردار مسيحيان روس را به درستي تحقيق نكرده است: «آئين و مذهب و طريقه دينداري ايشان اين نوع است كه در هر خانه و هر مكان و هرجا به اقسام مختلف تصوير عيسي (ع) و مريم را كشيده در گوشههاي اطاقها آويزان كردهاند و آن را ميپرستند و بغ (بت) ميگويند؛ يعني خدا اين است (!) و گاهي در مقابل او ايستاده و دست خود را جمع كرده به اطراف شانه و سر ميگذارند (بر خود صليب ميكشند) و تعظيم ميكنند و آن را نماز و عبادت ميدانند. چنانچه روزي در جائي وارد شديم، در بين اينكه صاحبخانه تخليه مكان ميكرد و منزل براي ما معين مينمود، پارچه تخته نقاشي كه به جهت پرستيدن در گوشه اطاق داشتند از ميان رفته گوشهاي افتاده بود. بعد از لمحهاي صاحبخانه مضطربحال و پريشان احوال در آنجا آمده عجز و التماس ميكرد كه بغ مفقود شده، يعني خداي ما گم شده است (!). ساعتي ايستاده حيران بود. من نگاه كردم در گوشه اطاق ديدم تختهاي افتاده، برداشتم و به او نمودم كه اين است خداي شما؟ گفت بلي و بينهايت خوشوقت گرديده به آئين خود مرا دعا كرد. آن تخته را گرفته بوسيده بر سر و چشم ماليده به مكان ديگر برد. [باري] طريق ايشان بتپرستي صرف است. گاهي به كليساها ميروند و چيزها ميخوانند و حركات مينمايند و آن را عبادت و نماز مينامند و بسيار از فرنگان طريقه و مذهب ايشان را پوچ و باطل ميدانند و اعتقاد به پرستيدن تصوير و شبيه و رفتن به كليسا ندارند؛ چنانكه ناپليان تمام كليساهاي مسقو را در هنگام تسخير آنجا آتش زده بسوخت».
به نظر ميرسد توهم بتپرستي مسيحيان روسيه با توجه به اينكه كليساي آنجا از كليساي كاتوليك و كليساي انگلستان جدا است، توسط اروپائيان (به ويژه انگليسيها) كه با ميرزا ابوالحسن خان و اطرافيانش رفتوآمد داشتند در ذهن ميرزا محمدهادي تقويت شده باشد؛ البته اين صرفاً يك حدس است و شاهد و قرينهاي براي آن نديدهام.
روزنامه
نويسنده «دليلالسفراء» در بخش ديگري از ششمين مقاله خود به موضوع جمعيت روسيه و شهر سنپترزبورگ ميپردازد كه بسيار جالب توجه است. «كثرت و جمعيت اين طايفه هر چند از قراريكه خود ميگويند و در كتب و سررشته دارند، در هرجا و هرمحل (يعني در سراسر كشور) چهل و شش مليان (ميليون) –كه هر مليان ده صدهزار نفر بوده باشد- ميباشد؛ اما در اصل شهر پتربورغ سيصد و پنجاه هزار خلقيت و جمعيت دارد».
توصيف ميرزا از پديده روزنامه و آبونمان هم بسيار جالب است: «آئين اهالي فرنگ اين است كه هر امري كه در هر جا واقع ميشود «كاذت» (газета گازيتا به روسي به معني روزنامه است) كرده به همهجا ميفرستند، و كاذت ورق نازكي است كه هر امري در هر جا وقوع يافته، به قسم چاپ در آن كاغد مينويسند و به اطراف ميفرستند كه خلق مطلع شوند. اين كاغد قيمت جزئي دارد، هر كه ميخواهد بخواند و از امور مطلع شود، يكي خريداري [ميكند] و ميخواند. حال اروس هم از فرنگ كسب كرده، هر امري كه واقع ميشود كاذت ميكنند. اول سال هر كس ميخواهد، عمله آن خانه را كه كاذت ميسازند ملاقات كرده، سفارش ميكند كه من فلانقدر ساليانه ميدهم و هر روز كاذت ميخواهم. ايشان قبول كرده، هر روز صبح كاذت درب خانه او برده ميدهند و [او] ميخواند و مطلع ميشود. اما همه يوروپ (اروپا) بيان واقع مينويسند و اروس بسيار دروغ مينويسد. چيزي كه نقص خود باشد و وقوع يافته باشد نمينويسند. آخر الامر همان كاغذ را در بغل خود گذاشته در وقت قضاي حاجت در بيتالخلا برده، تطهير مينمايند».
بله! ظاهراً تا بوده همين بوده!
ششمين مقالهاي كه ميرزا محمدهادي شيرازي (وقايعنگار سفر ميرزا ابوالحسنخان ايلچي، سفير اعزامي فتحعليشاه به روسيه) در كتاب «دليلالسفراء» پيرامون اوضاع سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه روسيه در روزگار خود نوشته است «در بيان طريق خلقت و عقد و نكاح و مذهب و ملت و بعضي آئين و رفتار ايشان» نام دارد. او در اين مقاله مسائل و رسوم اجتماعي متعددي را برميشمرد و توصيف ميكند كه تعدادي از آنها را به نقل از او ميآوريم:
«در اين طايفه احترام زنان بسيار شيوع دارد، به حدي كه در هر مكان كه با يكديگر راه ميروند، زن پيش و شوهر از عقب است... طريقه عقد و نكاح ايشان اين است كه هر مردي كه ميخواهد هر دختري را بگيرد، همينقدر كه كسان يكديگر مطلع شدند مدت مديدي بايد آنها با يكديگر رسم دوستي و محبت مبذول داشته... بعد از آن مدت يك روز با كسان يكديگر آن زن و شوهر به كليسا رفته در آنجا پارهاي چيزها ميگويند و كشيش تحقيق ميكند از زن و مرد كه شما هر دو يكديگر را ميخواهيد؟ و دوست ميداريد؟ ميگويند بلي. دست زن را گرفته به دست شوهر ميدهد، آنها معاودت به منزل خود كرده زن و شوهر ميشوند».
مغ
ميرزا محمدهادي در بخشي از مقاله ششم به وضع دينداري «طايفه اروس» ميپردازد و البته در اين بخش مطالبي ميآورد كه نشان ميدهد در اين مورد كاملاً متوهم بوده و دليل رفتار و كردار مسيحيان روس را به درستي تحقيق نكرده است: «آئين و مذهب و طريقه دينداري ايشان اين نوع است كه در هر خانه و هر مكان و هرجا به اقسام مختلف تصوير عيسي (ع) و مريم را كشيده در گوشههاي اطاقها آويزان كردهاند و آن را ميپرستند و بغ (بت) ميگويند؛ يعني خدا اين است (!) و گاهي در مقابل او ايستاده و دست خود را جمع كرده به اطراف شانه و سر ميگذارند (بر خود صليب ميكشند) و تعظيم ميكنند و آن را نماز و عبادت ميدانند. چنانچه روزي در جائي وارد شديم، در بين اينكه صاحبخانه تخليه مكان ميكرد و منزل براي ما معين مينمود، پارچه تخته نقاشي كه به جهت پرستيدن در گوشه اطاق داشتند از ميان رفته گوشهاي افتاده بود. بعد از لمحهاي صاحبخانه مضطربحال و پريشان احوال در آنجا آمده عجز و التماس ميكرد كه بغ مفقود شده، يعني خداي ما گم شده است (!). ساعتي ايستاده حيران بود. من نگاه كردم در گوشه اطاق ديدم تختهاي افتاده، برداشتم و به او نمودم كه اين است خداي شما؟ گفت بلي و بينهايت خوشوقت گرديده به آئين خود مرا دعا كرد. آن تخته را گرفته بوسيده بر سر و چشم ماليده به مكان ديگر برد. [باري] طريق ايشان بتپرستي صرف است. گاهي به كليساها ميروند و چيزها ميخوانند و حركات مينمايند و آن را عبادت و نماز مينامند و بسيار از فرنگان طريقه و مذهب ايشان را پوچ و باطل ميدانند و اعتقاد به پرستيدن تصوير و شبيه و رفتن به كليسا ندارند؛ چنانكه ناپليان تمام كليساهاي مسقو را در هنگام تسخير آنجا آتش زده بسوخت».
به نظر ميرسد توهم بتپرستي مسيحيان روسيه با توجه به اينكه كليساي آنجا از كليساي كاتوليك و كليساي انگلستان جدا است، توسط اروپائيان (به ويژه انگليسيها) كه با ميرزا ابوالحسن خان و اطرافيانش رفتوآمد داشتند در ذهن ميرزا محمدهادي تقويت شده باشد؛ البته اين صرفاً يك حدس است و شاهد و قرينهاي براي آن نديدهام.
روزنامه
نويسنده «دليلالسفراء» در بخش ديگري از ششمين مقاله خود به موضوع جمعيت روسيه و شهر سنپترزبورگ ميپردازد كه بسيار جالب توجه است. «كثرت و جمعيت اين طايفه هر چند از قراريكه خود ميگويند و در كتب و سررشته دارند، در هرجا و هرمحل (يعني در سراسر كشور) چهل و شش مليان (ميليون) –كه هر مليان ده صدهزار نفر بوده باشد- ميباشد؛ اما در اصل شهر پتربورغ سيصد و پنجاه هزار خلقيت و جمعيت دارد».
توصيف ميرزا از پديده روزنامه و آبونمان هم بسيار جالب است: «آئين اهالي فرنگ اين است كه هر امري كه در هر جا واقع ميشود «كاذت» (газета گازيتا به روسي به معني روزنامه است) كرده به همهجا ميفرستند، و كاذت ورق نازكي است كه هر امري در هر جا وقوع يافته، به قسم چاپ در آن كاغد مينويسند و به اطراف ميفرستند كه خلق مطلع شوند. اين كاغد قيمت جزئي دارد، هر كه ميخواهد بخواند و از امور مطلع شود، يكي خريداري [ميكند] و ميخواند. حال اروس هم از فرنگ كسب كرده، هر امري كه واقع ميشود كاذت ميكنند. اول سال هر كس ميخواهد، عمله آن خانه را كه كاذت ميسازند ملاقات كرده، سفارش ميكند كه من فلانقدر ساليانه ميدهم و هر روز كاذت ميخواهم. ايشان قبول كرده، هر روز صبح كاذت درب خانه او برده ميدهند و [او] ميخواند و مطلع ميشود. اما همه يوروپ (اروپا) بيان واقع مينويسند و اروس بسيار دروغ مينويسد. چيزي كه نقص خود باشد و وقوع يافته باشد نمينويسند. آخر الامر همان كاغذ را در بغل خود گذاشته در وقت قضاي حاجت در بيتالخلا برده، تطهير مينمايند».
بله! ظاهراً تا بوده همين بوده!
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی