سه‌شنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۵

مانا را چرا گرفتيد؟ مگر روزنامه صاحب نداشت؟

از اين شلوغ بازي كه بر سر كاريكاتور روزنامه ايران راه افتاده هيچ سر در نمي‌آورم. دستگيري «مانا نيستاني» اين وسط حسابي كفرم را در آورده است. راستش احساس مي‌كنم كليد ماجرا را يك كسي توي دعواي مديريت روزنامه ايران زده باشد، اما خب البته حالا ديگر از كنترل خارج شده است. هر چه باشد دستگيري مانا و سردبير ايران‌جمعه (كه نمي‌شناسمش) خيلي كار بي‌ربطي است. حكومت آشكارا تصميم گرفته كساني را قرباني كند تا خشم ترك‌ها را فرو بنشاند، اما به نظرم توقيف روزنامه و دستگيري اين دو نفر تأثيري جز دامن‌زدن به ناآرامي‌ها نخواهد داشت؛ در واقع به اين ترتيب دارند به خارج كردن موضوع از حد واقعي‌اش كمك مي‌كنند. اما اين‌ها به ما ربطي ندارد، مشكل حكومت است. حضرات جاهاي ديگر و وقت‌هاي ديگر بايد حواسشان را جمع مي‌كردند تا اين گريز از مركز شديد به وجود نيايد. آنچه فعلاً به ما روزنامه‌چي‌ها مربوط است دستگيري همكاران و توقيف روزنامه است. مگر اين روزنامه صاحب نداشت؟ گيريم مانا و سردبيرش سهل‌انگاري كرده باشند، متهم كردن ضمني‌شان به توطئه و دستگيري‌شان چه معنايي دارد؟ شما از اين جور كارها بوي بزدلي نمي‌شنويد؟
پ‌.ن: عمداً نوشتم «ترك‌ها»، براي اينكه بعضي از خودشان حساسند و مي‌گويند چرا مي‌گوييد «آذري»، ما تركيم.
اين لينك‌ها را هم ببينيد:
نيكان
الپر
سبيل‌طلا
پرستو و لينك‌هاي انتهاي مطلبش
پ.ن2: اين اظهارات وزير ارشاد هم خواندني است.

دردسر تحت‌الحمايگي

بررسي ماجراي كشمكش سفارت بريتانيا و دولت ايران را بر سر پناهندگي شاهزاده فرهادميرزا عموي ناصرالدين‌شاه، از شماره گذشته آغاز كرديم. اين كشمكش از آنجا كه به يك درگيري شديد و پيچيده بدل شد و ضمناً به آن دليل كه مسبوق به سابقه بود، اهميت ويژه‌اي دارد. ناصرالدين شاه از يكي دو سال پيش‌تر، از هنگامي كه جاستين شيل هنوز وزيرمختار بريتانيا در ايران بود و تامسون معاونت او را به عهده داشت، حساسيت خود را نسبت به موضوع تحت‌الحمايگي بروز داده بود. نگراني شاه قدمتي بيش‌تر داشت. او سال‌ها با اين نگراني به سر برده بود كه عموي ديگرش شاهزاده بهمن‌ميرزا كه تحت حمايت روسيه و در خاك آن كشور زندگي مي‌كرد، شانس سلطنت را از او بربايد. بعدها نيز اين شاهزاده تحت‌الحمايه روسيه به صورت خطري بالقوه به نظر مي‌آمد. از سوي ديگر حمايتي كه شيل از عباس‌ميرزاي سوم (ملك‌آرا) نشان داد و او را كمك كرد تا از غضب همايوني جان سالم به در برد و خود را به بغداد برساند، بدگماني شاه را به ماجراي تحت‌الحمايگي افزايش داد.
كشمكش
در چنين شرايطي شاه كوشيد سفارتخانه‌هاي خارجي را از اعطاي تحت‌الحمايگي به رعاياي خود باز دارد. طي يكي از كشمكش‌ها كه در اين مورد به وجود آمد، شاه در يادداشتي به ميرزاآقاخان نوري نوشت كه به اطلاع سفارتخانه‌ها برساند «شفاعت‌ها و وساطت‌ها خيلي زياد شده است» و «ما [از اين پس] شفاعت‌ها و وساطت‌هاي وزراي مختار را در مورد رعاياي خودمان نخواهيم پذيرفت».
پافشاري شاه باعث شد اين موضوع قدري محدود شود و شاه از اين بابت احساس پيروزي كرد. اما تامسون (كه پس از بازگشت شيل به انگلستان جانشين او شده بود) موضوع تازه‌اي پيش كشيد. او به حمايت از يك تاجر قندهاري كه ادعا مي‌كرد متولد هندوستان است و به همين دليل تحت حمايت بريتانيا قرار دارد برخاست و براي باز ستاندن طلبي كه تاجر مذكور از يكي از شاهزادگان بلندمرتبه قاجار داشت وارد عمل شد. شدت عملي كه تامسون عمداً به خرج داد شاه را چنان برآشفت كه تلويحاً دستور داد مردم را عليه سفارت تحريك كنند و نوكرهاي سفارت را كتك مفصلي بزنند. اما سرانجام به واسطه تهديد تامسون و اقدام او در پائين كشيدن پرچم انگلستان از سفارت و تعطيلي موقت آنجا، دولت ايران ناچار شد عقب‌نشيني كند.
با اين تفاصيل پيدا بود كه ماجراي فرهادميرزا اوضاع را بار ديگر به هم خواهد ريخت. اگر تاجر قندهاري به اين بهانه كه تابعيت انگليسي دارد تقاضاي حمايت بريتانيا كرده بود، فرهاد ميرزا از «رعاياي شاه» محسوب مي‌شدو حمايت سفارت از او به معني زير پا گذاشتن علني درخواست شاه بود. بنابراين طبيعي بود كه پاسخ صدراعظم به نامه تامسون (كه بخش‌هاي اصلي آن را در شماره گذشته خوانديد) تند باشد.
پاسخ
نوري در پاسخ به تامسون نوشت: «مراسله مورخه 26 شهر ربيع‌الاول آن جناب كه درباره نواب فرهاد‌ميرزا نگارش يافته بود رسيد. چون اين قبيل فقرات از امورات كليه داخله مملكت است و موافق قانون هيچ دولت دوستي نيست كه مأمور آن دولت در امورات داخله دولت ديگر مداخله نمايد، خاصه در كارهاي اشخاصي كه از اقارب سلطنت كبري و داخل دايره وجود همايون مي‌باشند... به اين جهت دوستدار حسب‌الامر ممنوع و معذور از سئوال و جواب رسمي است و از آن جناب در كمال توقير و احترام معذرت در سئوال و جواب رسمي مي‌خواهد. ليكن دوستانه فقط به جهت استحضار آن جناب به نگارش همين يك مراسله مختصراً مي‌پردازد». («مكاتبات ايران و انگليس درباره پناهندگي فرهادميرزا»، به كوشش هاشم محدث)
چنانكه نوري خود تأكيد كرده است، اين تدبير كه پاسخ رسمي به نامه تامسون داده نشود دستور شاه بود. اما پاسخ غيررسمي و «دوستانه» نوري نيز شامل اين نكات مي‌شد:
اولاً رفتار دولت ايران نسبت به تبعه خود توهين به بريتانيا تلقي نمي‌شود بلكه رفتار شما در حمايت از شاهزاده‌اي كه به فرمان پادشاه كشورش بي‌اعتنايي كرده است توهين شما به دولت ايران است.
ثانياً عزل فرهادميرزا از حكومت فارس مانند ساير عزل و نسب‌ها است و او بي‌جهت عزل خود را به دوستي‌اش با انگلستان نسبت داده است. ضمن اينكه دولت ايران با توجه به سوابق قبلي حق دارد نسبت به روابط بيش از اندازه گرم افراد با سفارتخانه‌هاي خارجي حساس باشد، اما روابط عادي را ممنوع نكرده است. در مورد اشاره‌اي كه به روابط دوستانه عهد خاقان مغفور (فتحعلي‌شاه) كرده‌ايد هم يادآوري مي‌شود كه در آن عهد مأموران خارجي هرگز در امور داخلي مداخله نمي‌كردند.
ثالثاً استنادي به نامه من در تضمين امنيت فرهادميرزا كرده بوديد اما توجه نكرده بوديد در آن نامه تصريح كرده بودم كه نامه يك مراسله شخصي و غير رسمي است. با اين وجود مفاد آن مراعات شده است، اين فرهادميرزا است كه دستور شاه را نقض كرده و بي‌اجازه از طالقان به تهران آمده و به سفارت پناه برده است.
رابعاً شما مي‌دانيد كه شاه حضور فرهادميرزا را در دارالخلافه به جهات مختلف از جمله احتمال همدستي با عباس‌ميرزا ملك‌آرا و توطئه عليه سلطنت به صلاح نمي‌دانستند، بنابراين براي او در طالقان تيولي تعيين كردند. اما او با خيالات فاسد به دارالخلافه بازگشت.
خامساً از شما انتظار داريم رعاياي شاه را به اطاعت تشويق كنيد. به فرض به شاهزاده ظلم شده بود، چرا به حرم حضرت عبدالعظيم يا حرم حضرت معصومه پناه نبرد؟

یکشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۵

آغاز ماجراي فرهادميرزا

براي ورود به ماجراي كشمكش دولت ايران و سفارت بريتانيا در تهران بر سر ماجراي پناهندگي شاهزاده فرهادميرزا (پسر عباس‌ميرزا نايب‌السلطنه و عموي ناصرالدين‌شاه) متن نامه اعتراض ويليام تيلر تامسون وزيرمختار وقت انگستان را به ميرزاآقاخان نوري صدراعظم دولت ايران مي‌آوريم تا علاوه بر روشن شدن مقدمه بحث، شيوه مكاتبات رسمي ميان سفارت و دولت ايران نيز روشن شود. اين نامه تاريخ 26 ربيع‌الاول 1271ه.ق. را دارد و به خط و زبان فارسي تحويل دولت ايران شده است.
گلايه
«جناب اشرفِ امجدِ ارفع محبان استظهاراً مسفقاً معظما!
در اين روزها بي‌احترامي بزرگ و غريب از اولياي دولت ايران نسبت به دولت انگليس شده؛ بر عهده دوستدار است كه مطالبه تلافي آن را از اولياي دولت ايران بكند. آن بي‌احترامي راجع به رفتاري است كه اين اوقات امناي دولت ايران به نواب شاهزاده فرهاد ميرزا نموده‌اند. در سنوات سابق كه شاهزاده حاكم فارس بودند با اينكه در رسانيدن ماليات و انجام امورات ديواني به هيچ‌وجه مورد ايراد نبودند و پيوسته مراقب بودند كه في‌مابين دولتين عليتين مودت و دوستي باشد و اين فقره را مصلحت دولتخود مي‌شمردند، چون مرحوم حاجي ميرزا آقاسي صدراعظم آن زمان علانيه اظهار افتخار به رعيتي روس مي‌كرد و رفتار شاهزاده را منافي رأي و عقيده خود مي‌دانست شاهزاده را عزل كرد، در كمال خفت و بي‌احترامي به دارالخلافه آورد و ظهور آن رفتار نالايق در آن زمان از صدراعظم آن وقت كه عمل شاهزاده منافي ميل و رضاي او بود چندان محل تعجب و حيرت نيست، اما در اين اوقات اگر نوشته‌جات و اظهارات شفاهي اولياي دولت ايران محل اعتماد و اعتقاد است كه قلباً مايل هستند بنيان دوستي في‌مابين دولتين عليتين كه در عهد خاقان مغفور (فتحعلي‌شاه» محكم بود، محكم‌تر و مضبوط‌تر نمايند، جاي كمال حيرت و تعجب است كه در حق شاهزاده همان رفتار سابق بلكه اشد از آن ديده شود.
ايراد صدراعظم آن زمان در صلاحديد دوستي شاهزاده بود و موجب نارضامندي اين اوقات اولياي دولت ايران از شاهزاده، مراوده شخصانه (شخصي) با سفارت دولت انگليس است و اين را هم خود اولياي دولت ايران در مجالس و محافل خود آشكار و بي‌پرده كرده‌اند. آمد و شد دوستانه اشخاص را با سفراي دول متحابه (دوست) كه در حقيقت مهمان پادشاه شمرده مي‌شوند، دوستدار تا به حال مخبر نبود كه تقصير [شمرده] مي‌شود. در سه سال قبل از اين كه بي‌ميلي اولياي دولت ايران به شاهزاده باعث توهم شاهزاده گرديده بود، به اين سفارت آمدند. در آن وقت آن جناب اشرف نوشته‌اي به مهر خود به جناب وزيرمختار [وقت] پادشاه انگليس (يعني به جاستين شيل) داده‌اند به اين مضمون كه :«به علي‌ابن‌ابي‌طالب و به جقّه مبارك سركار اعليحضرت شهرياري و به مرگ فرزندي (فرزندم) نظام‌الملك كه اگر نواب فرهادميرزا فرمايش پادشاه ولي‌نعمت خودش را اطاعت كند و به طالقان برود، ابداً ضرر جاني و مالي و آبرويي براي ايشان نيست». بعد از خاطرجمع شدن شاهزاده تا اين اوقات، اگر چه گاهي اظهار بي‌ميلي زياد به شاهزاده شده، وليكن حرفي به ميان نيامده بود كه سبب واهمه و عدم اطمينان شاهزاده از سلامت مال و وجود خود و عيالش گردد. ليكن اين اواخر پيغامات وحشت‌آميز اولياي دولت ايران را به شاهزاده رسانيدند كه مادامي كه كاغذ ندهيد كه به هيچ‌وجه من‌الوجوه آشنايي به سفير دولت انگليس نداريد، بايد حكماً در طالقان كه يكي از ييلاقات بسيار سرد است و جايي است كه ايلات معتاد به سرماهاي سخت نمي‌توانند زندگاني كرد، در چادر به سر ببريد، يا با كمال خفت و ذلت مانند رعايا در خانه‌هاي رعيتي ساكن شويد. علاوه بر اينها اگر تقصير هم نداشته باشند فراش و چوب و مي‌فرستم كه پانصد چوب بزنند و كي مي‌تواند يك كلمه حرف بگويد؟ و چون از اين‌گونه پيغامات و احكامات كه بالكليه منافي با مضاميني است كه آن جناب اشرف به جناب وزيرمختار پادشاه انگلستان داده‌اند، شاهزاده از تشويش سوار شده بار سلامت در خانه پادشاه انگلستان جسته. اولياي دولت ايران بعد از استحضار از آمدن شاهزاده به اين سفارت به صدور حكم و فرستادن آدم قدغن كردند (مقرر كردند) تيول ديواني و املاك اربابي شاهزاده -حتي باغي كه در شميران دارد- ضبط نمايند، عيال و اطفال هم در ده حبس باشند و در همه جا اشتهار داده‌اند كه اين كار محض از جهت آمدن شاهزاده به سفارت انگليس است...
در اين فقره بلاشك بي‌احترامي عظيم قصداً به عمل آمده و فرض دوستدار است كه تلافي آن را از اولياي دولت ايران بخواهد. لهذا از اولياي دولت ايران مطالبه مي‌نمايد كه حكم صادر كنند و آدم به طالقان و دهات اربابي شاهزاده روانه نمايند كه آنها را به طور سابق تسليم كسان شاهزاده كنند و آنچه محصل‌ها تفريط نموده‌اند به عينها رد شود و قرار بدهند كه بعداً از اين قطع گفتگوي ترك مراوده بشود و شاهزاده در سركشي تيول و دهات خود مانند امثال و اقران خود باشد. چون شاهزاده فرهاد ميرزا في‌مابين اهالي ايران مشهور به ديانت و امانت و صداقت با پادشاه خود و معروف به كم‌آزاري هستند موجب مزيد حيرت است كه اولياي دولت ايران چرا شاهزاده را اينطور تعاقب كرده‌اند».
در شماره آينده خواهيم ديد كه ميرزاآقاخان نوري در پاسخ نامه تامسون از ارسال جواب رسمي اجتناب كرده و در مراسله‌اي خصوصي پاسخ او را داده است.