شنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۴

اصلاحات ديگر

آنچه شاهزاده عباس‌ميرزا (وليعهد و نايب‌السلطنه فتحعلي‌شاه قاجار) را به صرافت ساماندهي «نظام جديد» انداخت و او را به اصلاح‌گري واداشت، تجربه رويارويي نظامي با روسيه بود و خطري كه از آن سو سرزمين‌هاي تحت تسلط قاجارها را تهديد مي‌كرد. بنابراين تعجبي نداشت كه بخش عمده تلاش‌هاي او صرف تجهيز و آموزش نظاميان و ساخت توپ و تفنگ و دژهاي دفاعي مي‌شد. اما اين اقدامات اصلاحي در همين سطح متوقف نشد و به امور ديگر نيز گسترش يافت. از جمله مهمترين اقدامات غير نظامي عباس‌ميرزا، تشكيل مجلس «مظالم» بود. به نوشته دنبلي، مورخ رسمي دربار، نايب‌السلطنه «وضع روز مظالم فرمودند كه ماهي يك روز هر كه را از قوي و ضعيف عرضي باشد، در پيشگاه ايوان عرضه دارد. از براي دادخواهان و حاجت‌مندان [در اين روز] حاجبي و درباني ضرور و دركار نيست. [شاهزاده همچنين] امناي شرع در هر بلد تعيين فرمودند كه حافظ حدود شرع باشند و نگذارند كه كسي پاي از جاده شرع نبوي بيرون گذارد». («مآثر سلطانيه»)
آيين نشستن حاكمان به «مظالم»، شيوه‌اي كهن و ستوده در فرمانروايي ايراني بود كه از جمله در «سياستنامه» خواجه نظام‌الملك طوسي بر لزوم آن تأكيد شده است: «چاره نيست پادشاه را از آن كه در هفته دو روز به مظالم نشيند و داد از بيدادگر بستاند و انصاف بدهد و سخن رعيت به گوش خويش بشنود، بي‌واسطه».
قاصدان
عباس‌ميرزا كه انديشه نظم و قاعده در سر داشت، به وضع كاروانسراها و چاپارخانه‌هاي ميان آذربايجان و تهران نيز پرداخت و سر و ساماني به آنها داد. دنبلي در شرح اقداماتي كه به اين منظور صورت گرفت، به فزوني آمد و شد در اين مسير اشاره دارد و مي‌نويسد: «عابرين و قاصدين از ايلچيان روم و فرنگ... هر روز يكي مي‌آيد و يكي مي‌رود و هرگز راه از مردم آگاه خالي نيست». اين وضع را وقتي با شرايط يكصد سال بعد مقايسه مي‌كنيم، معناي تازه‌اي پيدا مي‌كند. حدود صد سال پس از دوره نوسازي عباس‌ميرزا، هنگامي كه جنبش مشروطه پيروز و مجلس شوراي ملي تشكيل شد، نمايندگان تبريز براي رسيدن به تهران، به شيوه مرسوم روزگار خود، ابتدا از سرحد خارج شدند و به بادكوبه (باكو) رفتند، از آنجا به كشتي نشستند و به انزلي آمدند و از انزلي راه تهران در پيش گرفتند، چرا كه مسير مستقيم آذربايجان به تهران امنيت نداشت.
به دنباله سخن دنبلي باز گرديم كه از آمد و شد پي‌درپي «قاصدان روم و فرنگ» به دستگاه نايب‌السلطنه حكايت داشت. او روابط خارجي عباس‌ميرزا را در شرحي كه از اغراق مرسوم در تاريخ‌نگاري‌هاي رسمي خالي نيست، چنين توصيف مي‌كند: «بعد از تمكن و استقرار نايب‌السلطنه در مملكت آذربايجان، از حسن سلوك آن حضرت، پادشاه هر دولت قوي مكنت و شهريار هر ديار، راه ذهاب و اياب به دربار كيوان‌مدار پادشاهي گشاده‌اند و شادمان به دوستي و صداقت و محبت و وفا و درستي عهد نايب‌السلطنه، به خدمت اعليحضرت شاهي آمد و رفت مي‌نمايند و ايلچيان و نامه‌ي دوستانه ايشان از هم بريده نمي‌شود.
اگر پادشاه والاجاه مملكت روس است، آن حضرت (منظور عباس‌ميرزا است) را واسطه انجام كار صلح در ميان دو دولت... كرد... و اگر پادشاه انگليس است، به حدي رابطه خصوصيت و يگانگي با حضرت نايب‌السلطنه دارد كه روز به روز سفرا و چاپاران آن دولت از هم بريده نمي‌شود و از كلي و جزوي امور خود، نايب‌السلطنه را به ارسال مكاتيب دوستانه، وسيله محبت و مراودت مي‌سازد. حتي اينكه در اين اوقات آن پادشاه ذي‌جاه (پادشاه انگلستان) را در يك روز، دو فرزند نيكو مولد قدم از كتم عدم به عرصه وجود نهاده و از اين نعمت، آن پادشاه را خوشحالي تمام حاصل شده بود. مراسله‌اي دوستانه در اين باب ارسال داشته كه «چون ما از اين حالت خوشحال شديم، بايد نايب‌السلطنه نيز از شنيدن اين مژده خوشحال باشند». و اگر پادشاه نمسه (اتريش) و فرانسه است، همواره وسيله دوستي و يگانگي مي‌جويند و راه اتحاد مي‌پويند.»
ارباب عمايم
امر ديگري كه عباس‌ميرزا به آن پرداخت و مي‌توان آن را تا حدودي به منظور جلب موافقت علما با «نظام جديد» و اقدامات اصلاحي تلقي كرد، «انضباط امور شرعي» بود. به نوشته دنبلي، عباس‌ميرزا به همراه ميرزا بزرگ قائم مقام «مجتهدين و علماء و ارباب عمايم را تعظيم و تكريم مي‌نمايند و نايب‌السلطنه... خود به نفس نفيس در اكثر جماعت به نماز جمعه در مسجد جامع حاضر مي‌شوند وكاري كه نه بر قانون شرع است، از درجه اعتبار ساقط است و قائم مقام، صدر دولت را هر شب پنجشنبه و جمعه، فقها و ارباب عمايم موعودند و اگر دعوايي كه در خارج سماجت پيدا كرده باشد و به انجام نرسيده، در شب اجلاس علماء به آساني طي مي‌شود و قائم مقام نسخه‌اي در آداب جهاد و نسخه‌اي در اثبات نبوت و ولايت خاصه و عامه و اثبات معجزه باقيه نبويه مرقوم و محرر داشته‌اند (كتاب «احكام الجهاد و اسباب الرشاد»)، در كمال خوبي و فطانت و ذكاوت و دلايل و براهين اضافه به دلايل قديمه علماي متقدمين، از حكما و متكلمين آورده و دانايان و صاحب سواران از جانب علماء و مجتهدين به هر قريه و بلد تعيين رفته كه عوام را رسوم جهاد و قواعد صلات و صيام و در ميان يكديگر رسم عدالت و مروت آموزند و بدين شيوه ستوده نام نيك از براي دولت اندزوند.»

جمعه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۴

افزايش آمادگي

چنانكه پيش‌تر آمد، شاهزاده عباس‌ميرزا، وليعهد و نايب‌السلطنه فتحعلي‌شاه قاجار، در دومين مأموريت خود در آذربايجان به سال 1220ه.ق. (1184ه.ش.)، با توجه به تجربه رويارويي با قواي ژنرال سيسيانف روس، به فكر نوسازي قشون ايران افتاد. الگوي مورد نظر او اقدامات اصلاحي سلطان سليم سوم، سلطان عثماني بود و نام «نظام جديد» را نيز به تقليد از او بر تشكيلات خود گذاشت. اما عباس‌ميرزا براي اينكه مانند سليم با مخالفت‌هاي مذهبي روبرو نشود، تصميم گرفت موافقت علماء را براي اصلاحات خود جلب كند و چنين كرد.
او سپس ترتيبي داد كه تعداد زيادي از جوانان شايسته آذربايجاني به خدمت «نظام جديد» درآيند و توسط معلمان فرانسوي و انگليسي آموزش بينند. اين جوانان مواجب مرتب و لباس يكدست داشتند و در سربازخانه زندگي مي‌كردند. به نوشته عبدالرزاق مفتون دنبلي (مورخ رسمي عباس‌ميرزا) 12 هزار سرباز با شيوه تازه در طول دو سال آموزش ديدند و سواري و تيراندازي آموختند. او به آمادگي جسمي آنها مي‌نازد كه: «در پيادگي مشق را به جايي رسانيدند كه اگر به سمتي مأمور مي‌شدند، اتفاق مي‌افتاد دوازده فرسخ منزل (يعني در يك روز) طي مي‌كردند؛ و اتفاقاً در آنجا اگر به خصم مصادف مي‌شدند، بي‌بهانه‌ي خستگي به دشمن مي‌آويختند [و] ظفر مي‌يافتند، چنانكه چندين دفعه در سفر بلباس (محلي در نزديكي مهاباد) و اكراد و جاي ديگر اتفاق افتاد». («مآثر سلطانيه»)
توپ و تفنگ
علاقه عباس‌ميرزا به سازمان تازه چنان بود كه گاهي شخصاً سر تمرين سربازان حاضر مي‌شد و در تعليم آنها شركت مي‌كرد. او سربازان منظم را مي‌نواخت و جايزه مي‌داد. شاهزاده سفارش كرده بود شش‌هزار قبضه تفنگ از انگلستان برايش بياورند و چون اين سلاح‌ها به دستش رسيد، استادان ابزارساز ايراني را فرمان داد هزاران قبضه ديگر از روي آنها بسازند. چنين بود كه ايرانيان در مدت كوتاهي بيست‌هزار تفنگ ديگر از روي نمونه‌هاي خارجي ساختند و براي تأمين باروت مورد نياز نيز باروت‌خانه‌اي، «به وضع باروط‌خانه فرنگ»، پرداختند كه روزي سه خروار باروت در آن توليد مي‌شد.
عباس‌ميرزا كه اهميت دانش‌هاي جديد اروپايي را به خوبي دريافته بود، هنگامي كه سر هارفورد جونز، «ايلچي دولت عليه انگليس» قصد داشت به كشورش بازگردد، دو جوان مستعد ايراني را همراه او فرستاد تا در آنجا آموزش ببينند. آنها چهار-پنچ سال بعد بازگشتند و در «نظام جديد» مشغول خدمت شدند.
از ديگر اقدامات نايب‌السلطنه، استخدام توپچي‌هايي از فرانسه و انگلستان بود تا ايرانيان را در ساختن و استفاده كردن از توپ‌هاي بزرگ و جديد آموزش دهند. به اين ترتيب «كوره توپ‌ريزي و چرخ سوراخ كردن توپ به وضع فرنگ» در تبريز آماده شد و صدها عراده توپ «صخره‌كوب جهان آشوب» توسط صنعتگران ايراني به عرصه آمد. دنبلي وضعيت اين توپ‌ها را چنين توصيف كرده است: «توپ‌ها را به عراده‌ها آويزان كرده‌اند. توپي كه نادرشاهِ به آن اقتدار، بر سر دره‌خوار ورامين، براي جنگ افغان بي‌تمكين، با صد نفر مي‌برد و با بيست و سي نفر پر كرده خالي مي‌نمودند، الحال با پنج و شش نفر توپچي و چهار سر اسب كوه‌پيكرِ پيل‌تن در ميدان دشمن مي‌گردد و به هر طرف كه مي‌خواهند مي‌گردانند». هزار نفر در توپخانه عباس‌ميرزا به كار گرفته شده بودند كه همگي مواجب دائمي داشتند. توپچيان چنان آموزش ديدند كه مي‌توانستند «در يك دقيقه هفت بار توپ را پر كرده خالي» نمايند.
مهندس و قلعه
اما اين اعمال، هزينه بسيار زيادي به بار مي‌آورد كه مي‌بايست تأمين شود. به نوشته دنبلي: «هر يك از اين [كارها] كه مذكور گرديد، به آساني ميسر نمي‌شود، بلكه خزاين بايد بر باد داد تا اين كارهاي شگرف صورت اتمام و اختتام گيرد». عباس‌ميرزا براي تأمين اين هزينه‌ها ناچار شد حقوق‌هاي گزاف و مستمري‌هاي سنگين را در دارالسلطنه تبريز كاهش دهد. ميرزا بزرگ قائم مقام كه رياست دستگاه ديواني وليعهد را به عهده داشت، عباس‌ميرزا را در اين امر ياري داد. آنها همچنين نوعي تعرفه گمرگي به وجود آوردند و براي افزايش درآمدها، استفاده از پارچه‌هاي خارجي را تحريم كردند.
از جمله اقدامات ديگر شاهزاده براي نوسازي قشون، تربيت تعدادي مهندس بود كه براي اين كار عده‌اي از اميرزادگان مستعد را نزد مهندسي فرانسوي به تعليم گمارد تا زبان فرانسه و علم هندسه جديد بياموزند. عباس‌ميرزا مي‌دانست كه براي دفاع مؤثر از سرزمين‌هاي تحت تسلطش نياز به قلعه‌هاي نظامي محكم و قابل اتكاء دارد، بنابراين همزمان با سازماندهي «نظام جديد»، به ساخت دژهاي جديد و تعمير قلعه‌هاي قديمي همت گماشت. او با ساخت قلعه‌ متينه عباس‌آباد در نخجوان، قلعه اردبيل و قلعه خوي از سويي و تعمير و تجهيز قلعه‌هاي «النجق»، ايروان و تبريز از سوي ديگر، زمينه‌هاي لازم براي دفاع از اين سرزمين‌ها را فراهم كرد.
اقدامات اصلاحي عباس‌ميرزا در آذربايجان نمونه‌ها و آثار ديگري هم داشت كه در شماره‌هاي آينده به آنها خواهيم پرداخت.

چهارشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۴

مأموريت دوم

چنانكه ديديم نخستين درگيري از دوره اول جنگ‌هاي ايران و روس (بر سر ايروان) با پيروزي فتحعلي‌شاه قاجار به پايان رسيد و شاه به اتفاق عباس‌ميرزا به تهران بازگشتند. اما هنوز يك سال نگذشته بود كه خبر تحركات تازه روس‌ها در قفقاز به پايتخت رسيد. قضيه از اين قرار بود كه يكي از خوانين دست‌نشانده روسيه به سرزمين‌هاي تحت نفوذ ايران تعرض كرده بود. عباس‌ميرزا كه مي‌دانست اين تعرض امري ساده نيست و به درازا خواهد كشيد، داوطلب سفر به آذربايجان و دفاع از نواحي سرحدي شد. فتحعلي‌شاه موافقت كرد و به اين ترتيب شاهزاده قاجار روز 14 صفر 1220ه.ق. (مطابق 24 ارديبهشت 1184ه.ش.) با بيست‌هزار سپاهي و يكصد عراده توپ راه آذربايجان در پيش گرفت. اين بار ميرزا بزرگ قائم مقام فراهاني، وزير سرشناس دربار فتحعلي‌شاه نيز مأمور شد عباس‌ميرزا را در اين مأموريت همراهي كند. فتحعلي‌شاه ده روز پس از عزيمت عباس‌ميرزا، خود «به بهانه شكار» عازم سلطانيه زنجان شد و هنگامي كه چند روزي در آنجا استراحت كرد، به سوي آذربايجان به راه افتاد. او اسماعيل‌خان دامغاني را از ميانه راه مأمور كرد كه سريع‌تر خود و نفراتش را به عباس‌ميرزا برساند و در خدمت او باشد. گفته مي‌شود شاه قاجار تصميم گرفته بود گنجه را به سرزمين‌هاي تحت حاكميت خود بازگرداند.
آشفتگي
عباس ميرزا در ميانه راه به دستور شاه، مهدي‌قلي‌خان قاجار را با فوجي از سپاه روانه ايروان كرد كه اگر محمدخان ايرواني (بيگلربيگي ايروان) دوباره با روس‌ها سر و سري پيدا كرده، او را معزول و خود حكومت ايروان را كفالت كند؛ ولي اگر محمدخان بر عهد خود با شاهزاده برقرار است، او را در دفاع از ايروان در برابر حمله احتمالي روس‌ها ياري رساند. عبدالرزاق مفتون دنبلي، مورخ رسمي كه در اين سفر همراه عباس‌ميرزا بوده است، شرحي از اوضاع آشفته منطقه (پيش از رسيدن شاه و شاهزاده) ارائه مي‌دهد كه بسيار روشنگر است: «طاغيان و باغيان از بيگانه و بومي، عنان گشاده و نقد فراغت را به باد فتنه و تاراج داده، نه سپاه را نظامي و نه رعيت را انتظامي و نه كار را قوامي و نه ملتزمان ركاب را مقامي و نه قلعه و حصاري كه در هجوم نابكاري به كار آيد و نه -از پياده و سوار- نامداري كه در ميدان پيكار و هنگام كارزار در شمار آيد. نظم امور رعيت و سپاهي از هم ريخته و شيرازه كتاب ملك و ملت از هم گسيخته، حكام طامع در جلب منافع هواپرستان در تاراج مال زيردستان آتش بيداد از هر سو افروخته بود و براي اندوختن خزاين، خانه‌ها سوخته [بود]»! («مآثر سلطانيه»)
دنبلي سپس به توضيح ويژگي‌هاي اخلاقي و شخصيت عباس‌ميرزا مي‌پردازد و تأكيد مي‌كند كه سپاه شاهزاده، بر خلاف معمول، اجازه تاراج دارايي مردم و ستم كردن بر تهي‌دستان را نداشتند و از ترس بازخواست شراب نمي‌نوشيدند و قمار نمي‌كردند. او براي جذاب‌تر كردن روايتش، ماجراي پيرزني را به ميان مي‌آورد كه در نزديكي اردوي شاهزاده زندگي مي‌كرد و گاوي داشت. پيرزن روزي بيمار شد و «گاوش بي‌افسار، سر به چادرهاي اردو نهاده، در ميان اردو مي‌گرديد. و كسي را ياراي آن نبود كه آن را رانده از چشم مردم پوشد (يعني بدزدد) يا آن را گرفته شيرش را براي خود دوشد. تا عجوز (پيرزن) از ناتواني وارست و گاو خود را گرفته به منزل خود پيوست.»
راوي همچنين شرحي از سختگيري‌هاي عباس‌ميرزا در امر اخذ ماليات و مخارج حكومتي داده است و از هزينه‌هاي هنگفتي كه خرج سپاهيان مي‌شد ناليده است كه : «چون در جنگ و جهاد، آيين پيشين اسلاميان مرعي و معمول نبود، كار جنگ بر وجه دلخواه ساخته نمي‌شد. و نواب نايب‌السلطنه به نظر دقت، ملاحظه فرمودند كه جنگ فرنگ (شيوه جنگي اروپائيان) همان «نظام» است كه خداوند مجيد در قرآن حميد اشاره به آن فرموده و سپاه ايران نظام قديم را از دست دادند و همان قاعده را مخالفان به دست گرفتند».
ميراث
نوشته دنبلي همان توجيهي است كه يرواند آبراهاميان در «ايران بين دو انقلاب» به آن اشاره كرده است: «[عباس ميرزا] براي جلوگيري از تكرار شورش‌هاي مذهبي كه سلطان سليم سوم (سلطان اصلاح‌گر عثماني) را از پاي درآورده بود، نظر مساعد علماء را به نظام جديد جلب كرد. دوست او شيخ‌الاسلام تبريزي مي‌گفت نوسازي ارتش كاملاً با اسلام منطبق است... وقايع‌نگار درباري او نيز مي‌نويسد كه وليعهد «به نظر دقت» و از طريق اروپائيان، راهكارهاي نظامي اختراع شده توسط پيامبر را كشف كرده بود، زيرا در حالي كه اروپائيان اين راهكارها را حفظ كرده بودند، مسلمانان قرباني جهالت، تنبلي، غرور، حسادت و تفرقه خود شده بودند. بنابراين، ارتش جديد (از نظر او) ميراث غير مستقيم اما مشروع پيامبر بود».
موضوع اخير در نوشته آبراهاميان، اشاره به مقدمه‌اي است كه دنبلي براي فصلي از كتابش تحت عنوان «نظام جديد» نوشته است و در آن به شرح ويژگي جنگ‌هاي پيامبر اسلام پرداخته است. دنبلي رمز موفقيت مسلمانان در صدر اسلام را نظام و دوامي مي‌داند كه «اتحاد دوپيكر (صورت فلكي جوزا) و نظم پروين (ستارگان خوشه پروين)» را از نظر بينندگان مي‌انداخته است.
مورخ رسمي دستگاه وليعهد، با اين مقدمه به سراغ تلاش‌هاي شاهزاده براي نوسازي نظام ايران مي‌رود و كوشش‌هاي او را به تفصيل و با جزئيات مرور مي‌كند. در شماره‌هاي آينده بخش‌هايي از اين جزئيات را از نظر خواهيم گذراند.

دوشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۴

نظم و بي‌نظمي

ماجراي نخستين نبرد ايران و روسيه را، از دوره اول جنگ‌هاي دو كشور، در شماره‌هاي گذشته مرور كرديم. چنانكه خوانديد كوشش سيسيانف براي تصرف ايروان، با وجود همراهي اوليه محمدخان ايرواني (بيگلربيگي شهر)، نتيجه نداد و با شكست روبرو شد. در روايتي از نبردها كه عبدالرزاق مفتون دنبلي، مورخ رسمي دربار قاجار، ارائه مي‌كند، بارها به سلاح‌هاي نيرومند روس‌ها و نظم و ترتيب كار آنها اشاره شده است. از سوي ديگر ملاحظه كرديد كه اردوي شاهزاده عباس‌ميرزا چندبار به سبب خيانت سران طوايف و ايلات به دردسر افتاد و شكست‌هايي به آن وارد شد. دنبلي در پايان روايتش از اين مرحله، به موضوعي اشاره مي‌كند كه نشان‌دهنده هشيار شدن تدريجي ايرانيان نسبت به نقاط ضعف خود در رويارويي با روسيه است.
نقطه‌ضعف
به نوشته دنبلي: «در حقيقت نواب اعليحضرت شاهنشاهي زحمتي كه در اين سفر كشيدند و افكار صايبه و تدابير نيكو كه به كار بردند، مقدور احدي از سلاطين سابقه نبود. عاقلان روزگار ديدند و دانستند و به تدابير ملوكانه آفرين‌ها خواندند و تحسين‌ها نمودند. معلوم است كه از قشون بي‌نظام، فتحي كه ازو دلي گشايد و كاري كه ازو خاطر برآسايد، ميسر نمي‌شود. و در آن وقت، مدت‌ها بود كه لشكر ايران و اهل اسلام بي‌نظام بودند و در اين دفعه ايشپخدر (صورت تغيير يافته واژه روسي «اسپختر» به معني بازرس – در اينجا منظور سيسيانف است) بر جميع سالدات (سربازان) و دلاوران شجاع و با نظام و غيرت لشكر روس را انتخاب كرده خود نيز رشادت بي‌مثل و نظير [نشان داد] و در ميان فرنگستان نيز ازو رشيدتر و باجوهرتر كسي نبود. با وجود اين حالات، لشكر بي‌نظام ايران قريب به دو ماه در برابر آنها صف‌آراي قتال (جنگ) شدند و خاقان بلند اقبال (فتحعلي‌شاه) چهل روز بود كه كمر باز نكرده بودند و پهلو بر زمين استراحت ننهاده و به جز شكست و قلع و قمع و استيصال آن جماعت كه پيشنهاد خاطر فرموده بودند، به هيچ‌چيز و هيچ‌كار التفات نمي‌فرمودند و شب و روز همت خسروانه آرام و قرار بر خود حرام فرموده بودند.» («مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي؛ تصحيح و تحشيه غلامحسين زرگري‌نژاد)
يك سياح غربي نيز كه در همان روزگار به ايران سفر كرده بود در مورد وضعيت قشون ايران نوشته است: «در ايران نه سربازخانه وجود دارد و نه بيمارستان نظامي، نه مخزني براي آذوقه‌گيري ارتش... ارتش ايران چنين تركيبي دارد: 1- نگهبانان شاه و شاهزادگان 2- دسته‌هاي چريكي 3- چند رسته پياده نظام و سواره‌نظام...»
همين وضعيت بود كه عباس‌ميرزا را به فكر بازسازي قشون انداخت. او در رويارويي با «گلوله‌هاي البرز شكاف» توپخانه متحرك روس‌ها كه حتي اين قابليت را داشت كه شبانه و بي‌صدا از جايي به جاي ديگر منتقل شود، ناچار بود از زنبورك‌هاي قديمي استفاده كند كه بر پشت شتر حمل مي‌شد و بيشتر به تفنگ بزرگ شباهت داشت تا توپ. علاوه بر اين نيروهاي او را سواران طوايف و ايلات تشكيل مي‌دادند كه هر لحظه ممكن بود با دشمن بسازند و به حريف بپيوندند. گويا شاهزاده بلندپرواز قاجار، اين سواره نظام را به تحقير «اراذل» خطاب مي‌كرده است.
نظام جديد
در آن هنگام سلطان سليم سوم در كشور همسايه، عثماني، ارتش خود را نوسازي كرده بود كه آن را «نظام جديد» مي‌خواندند. عباس‌ميرزا نيز كوشيد اقداماتي شبيه به او در قشون ايران انجام دهد. كوشش‌هاي او، به نوشته يرواند آبراهاميان، نخستين برنامه نوسازي در ايران عصر قاجار به حساب مي‌آيد: «[عباس‌ميرزا] به تقليد از... سلطان سليم سوم و مطابق برداشت خود از «نظام جديد» عثماني، به ايجاد «نظام جديد» در آذربايجان دست زد. هسته اصلي اين «نظام جديد» از شش هزار نظامي تشكيل مي‌شد. اين نيروها به توپخانه متحرك و سلاح‌هاي كاملاً جديد مجهز بودند، مقرّري منظمي دريافت مي‌كردند، لباس متحدالشكلي داشتند، در پادگان‌ها سكنا مي‌گزيدند و توسط افسران اروپايي آموزش مي‌ديدند. عباس ميرزا براي تأمين و تجهيز اين ارتش جديد، كارخانه توپ و تفنگ‌سازي در تبريز ساخت و اداره ترجمه‌اي داير كرد تا نظامنامه و مقررات مهندسي و نظامي لازم را ترجمه و تدوين كند. او براي تضمين اقدامات مذكور، اولين دفاتر دائمي نمايندگي ايران در پاريس و لندن را افتتاح كرد و همچنين براي تأمين نيروي اين نهاد، نخستين گروه از محصلان ايراني را به اروپا اعزام كرد تا در برخي رشته‌هاي كاربردي مانند علوم نظامي، مهندسي، تفنگ‌سازي، پزشكي، چاپ و زبان‌هاي مدرن آموزش ببينند. عباس ميرزا براي تأمين هزينه اين امور، مستمري‌ها و مخارج گزاف و غيرلازم دربار را قطع كرد و با استفاده از تعرفه‌هاي حمايتي و تحريم استفاده از پارچه‌هاي خارجي، درآمدها را افزايش داد. و سپس براي جلوگيري از تكرار شورش‌هاي مذهبي كه سلطان سليم سوم را از پاي در آورده بود، نظر مساعد علماء را به «نظام جديد» جلب كرد.» («ايران بين دو انقلاب» يرواند آبراهاميان)
جزئيات بيشتر كوشش‌هاي اصلاح‌گرانه عباس‌ميرزا را در شماره‌هاي آينده مرور خواهيم كرد.

ارسال توسط omid @ ۱۱:۱۷   0 نظر

یکشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۴

افت و خيز

به آنجا رسيده بوديم كه محمدخان ايرواني قاجار، بيگلربيگي ايروان (كه با درخواست كمك از روس‌ها و پناه گرفتن در قلعه ايروان، از يك سو شاهزاده عباس‌ميرزا و از سوي ديگر ژنرال سيسيانف را به آنجا كشيد و آتش جنگ را ميان آنها نهاد) با مشاهده وضعيت نبرد به اين نتيجه رسيد كه اظهار پشيماني نزد عباس‌ميرزا برد، تا شايد از اين راه جان و منزلت خود را نجات دهد. بنابراين پيكي به اردوگاه شاهزاده فرستاد و ميرزا محمدشفيع صدر، آصف‌الحضرت، وزير دستگاه وليعهد را براي مذاكره فراخواند. ميرزا محمدشفيع نزد او رفت و وعده مرحمت عباس‌ميرزا را به او ابلاغ كرد. محمدخان ايرواني نيز پسر خود را با هدايا و پيشكش بسيار راهي اردوي شاهزاده كرد تا تعهد او را به اطاعت و جانفشاني به عباس‌ميرزا برساند.
شاهزاده پس از آنكه از مطيع شدن محمدخان اطمينان يافت، اردوي خود را به محلي به نام «قرخ‌بلاغ» جابجا كرد تا چند روزي بياسايد. از سوي ديگر سيسيانف كه خبر سرسپردن محمدخان را به وليعهد قاجار شنيد، به فكر چاره افتاد و طرحي براي شبيخون به اردوي عباس‌ميرزا ريخت.
شبيخون
بامداد روز ششم ربيع‌الثاني 1219 (24 مرداد 1183) در حالي كه سپاهيان ايران هنوز در خواب بودند، روس‌ها از دره‌‌ي منتهي به اردوگاه شاهزاده ايراني گذشتند و به سپاه او تاختند. گويا راه شبيخون قواي سيسيانف را خيانت سران طوايف قزاق و شمس‌الدين‌لو هموار كرده بود. عبدالرزاق دنبلي شرح داده است كه امراي لشكر درون خيمه‌ها در استراحت به سر مي‌بردند و حتي اسب‌هاي خود را براي چرا رها كرده بودند. بنابراين عباس‌ميرزاي سراسيمه، هر چه مي‌توانست از سوار و پياده به سرعت جمع كرد و كوشيد جلوي حمله را بگيرد. اما سربازان پرشمار روس با توپ و تفنگ بر سر ايشان آتش ريختند. سپاه ايران كه هراس در آن افتاده بود آشفته شد و سربازان به جاي دفاع، به خيال نجات بنه و اموال خود افتادند. از سوي ديگر سواران قزاق و شمس‌الدين‌لو كه درون اردو بودند، دست به قتل و تاراج گشودند و بر پريشاني افزودند. سپاه ايران به سرعت شكست را پذيرفت و به سوي شرق بناي گريز گذارد. كوشش‌ها و فريادهاي عباس‌ميرزا براي بازگرداندن سربازان نتيجه نداد و آنها به سرعت پراكنده شدند. روس‌ها خود را به قلعه ايروان رساندند و جنگ ميان آنها و قلعه‌نشينان درگرفت.
شاهزاده عباس‌ميرزا كه خود را به صدرك ايروان رسانده بود، بقاياي سپاه را جمع كرد و خبر واقعه را براي فتحعلي‌شاه فرستاد. اسماعيل‌بيك دامغاني كه به همراه گروهي از جنگاوران خراسان در سلطانيه زنجان به سر مي‌برد، مأمور حمايت از شاهزاده شد. او و همراهانش چند روز بعد از ارس گذشتند و به اردوي نايب‌السلطنه پيوستند. شخص شاه نيز در پي اسماعيل بيك آمد و در صحنه حاضر شد. سپاه ايران دو روز پس از رسيدن قواي كمكي، بر سر روس‌ها تاخت و قلعه ايروان را از محاصره رهانيد. شاه سپس از بيم خيانت قلعه‌داران ارمني كه «هم‌كيش» روس‌ها به حساب مي‌آمدند، گروهي از سواران كرماني را مأمور محافظت از برج و باروي قلعه كرد و آنها را به درون فرستاد كه مورد استقبال قرار گرفتند.
فتحعلي‌شاه كه مي‌دانست سپاهش پيش‌تر يك‌بار از شبيخون روس‌ها تلخكام شده است، حسن‌خان يوزباشي را با چند سوار مأمور كرد تا در نزديكي اردوگاه روس‌ها به نگهباني بايستند و شب و روز آنها را تحت‌نظر داشته باشند. از قضا سيسيانف بار ديگر به فكر شبيخون افتاد و گروهي را با چند عراده توپ شبانه راهي اردوي ايرانيان كرد. اما از آنجا كه مأموران روس راه را به درستي نمي‌دانستند، چند بار به بيراهه رفتند و اين امر حسن‌خان را در مورد مقصد ايشان به گمان انداخت. سرانجام سحرگاه كه روس‌ها به بلندي‌اي بر سر اردوگاه ايران رسيدند، حسن‌خان پيكي فرستاد و چگونگي را به آگاهي شاه رساند. چنين بود كه سپاه ايران اين‌بار غافلگير نشد بلكه به موقع به سوي روس‌ها تاخت و آنها را وادار به عقب‌نشيني كرد. سواران ايراني روس‌ها را تا لشگرگاه تعقيب كردند و آنجا را به محاصره در آوردند. نقشه فتحعلي‌شاه اين بود كه از رسيدن آذوقه به قواي سيسيانف جلوگيري كند تا عرصه بر او تنگ شود.
پيروزي
در اين ميان سواران علي‌خان قاجار و علي‌قلي‌خان شاهسون، هر دو از سران سپاه ايران، با كارواني از گرجيان و روس‌ها روبرو شدند كه كالاهاي گرانبها مي‌بردند. جدال در ميان آنها در گرفت و سواران ايراني كاروان را تاراج كردند. به نوشته دنبلي: «علي‌خان [قاجار] و علي‌قلي‌خان [شاهسون] از يمين و يسار با دلاوران ظفر شعار، هجوم آورده، تمامت ايشان را گرفتار كمند اسار (اسارت) و اموال و دواب (ستوران) و نقود و اجناس ايشان را غارت كردند و گرفتاران را دست و گردن به خم كمند بسته، به درگاه آوردند و اردو از فروغ چهره پري‌چهرگان گرج و روس، رشك روضه مينو شد».
از گفته‌هاي اسيران چنين آشكار شد كه عده‌اي از طايفه ايشان در پنبك مستقر شده‌اند و آذوقه‌اي را كه از گرجستان فرستاده مي‌شود، به سيسيانف مي‌رسانند. شاه فوراً گروهي را به فرماندهي پيرقلي‌خان قاجار بر سر آنان به پنبك فرستاد. چون خبر به سيسيانف رسيد، عده‌اي از ورزيده‌ترين سواران خود را راهي پنبك كرد، اما اين گروه در ميانه راه به محاصره سواران علي‌قلي‌خان شاهسون و پيرقلي‌خان در آمدند و تارومار شدند. سيسيانف كه ضربه آخر را با شكست در نبرد پنبك دريافت كرده بود، دانست كه ماندن در آنجا برايش عواقب وخيم خواهد داشت و سرانجام در روز دهم جمادي‌الاخري 1219 (25 يا 26 شهريور 1183) از ايروان گريخت و به تفليس بازگشت.
فتحعلي‌شاه، محمدخان ايرواني قاجار را كه در نبردهاي اخير وفاداري نشان داده بود، به بيگلربيگي ايروان ابقاء كرد، كلب‌علي‌خان كنگرلو را نواخت و به تهران بازگشت. به اين ترتيب نخستين مرحله از جنگ‌هاي ايرانيان و روس‌ها با پيروزي ايران به پايان رسيد، اما اين نبردها در عين حال درس‌هاي فراواني براي عباس‌ميرزا داشت كه در شماره آينده به آن‌ها خواهيم پرداخت.

ارسال توسط omid @ ۱۲:۱۸   0 نظر