یکشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۴

افت و خيز

به آنجا رسيده بوديم كه محمدخان ايرواني قاجار، بيگلربيگي ايروان (كه با درخواست كمك از روس‌ها و پناه گرفتن در قلعه ايروان، از يك سو شاهزاده عباس‌ميرزا و از سوي ديگر ژنرال سيسيانف را به آنجا كشيد و آتش جنگ را ميان آنها نهاد) با مشاهده وضعيت نبرد به اين نتيجه رسيد كه اظهار پشيماني نزد عباس‌ميرزا برد، تا شايد از اين راه جان و منزلت خود را نجات دهد. بنابراين پيكي به اردوگاه شاهزاده فرستاد و ميرزا محمدشفيع صدر، آصف‌الحضرت، وزير دستگاه وليعهد را براي مذاكره فراخواند. ميرزا محمدشفيع نزد او رفت و وعده مرحمت عباس‌ميرزا را به او ابلاغ كرد. محمدخان ايرواني نيز پسر خود را با هدايا و پيشكش بسيار راهي اردوي شاهزاده كرد تا تعهد او را به اطاعت و جانفشاني به عباس‌ميرزا برساند.
شاهزاده پس از آنكه از مطيع شدن محمدخان اطمينان يافت، اردوي خود را به محلي به نام «قرخ‌بلاغ» جابجا كرد تا چند روزي بياسايد. از سوي ديگر سيسيانف كه خبر سرسپردن محمدخان را به وليعهد قاجار شنيد، به فكر چاره افتاد و طرحي براي شبيخون به اردوي عباس‌ميرزا ريخت.
شبيخون
بامداد روز ششم ربيع‌الثاني 1219 (24 مرداد 1183) در حالي كه سپاهيان ايران هنوز در خواب بودند، روس‌ها از دره‌‌ي منتهي به اردوگاه شاهزاده ايراني گذشتند و به سپاه او تاختند. گويا راه شبيخون قواي سيسيانف را خيانت سران طوايف قزاق و شمس‌الدين‌لو هموار كرده بود. عبدالرزاق دنبلي شرح داده است كه امراي لشكر درون خيمه‌ها در استراحت به سر مي‌بردند و حتي اسب‌هاي خود را براي چرا رها كرده بودند. بنابراين عباس‌ميرزاي سراسيمه، هر چه مي‌توانست از سوار و پياده به سرعت جمع كرد و كوشيد جلوي حمله را بگيرد. اما سربازان پرشمار روس با توپ و تفنگ بر سر ايشان آتش ريختند. سپاه ايران كه هراس در آن افتاده بود آشفته شد و سربازان به جاي دفاع، به خيال نجات بنه و اموال خود افتادند. از سوي ديگر سواران قزاق و شمس‌الدين‌لو كه درون اردو بودند، دست به قتل و تاراج گشودند و بر پريشاني افزودند. سپاه ايران به سرعت شكست را پذيرفت و به سوي شرق بناي گريز گذارد. كوشش‌ها و فريادهاي عباس‌ميرزا براي بازگرداندن سربازان نتيجه نداد و آنها به سرعت پراكنده شدند. روس‌ها خود را به قلعه ايروان رساندند و جنگ ميان آنها و قلعه‌نشينان درگرفت.
شاهزاده عباس‌ميرزا كه خود را به صدرك ايروان رسانده بود، بقاياي سپاه را جمع كرد و خبر واقعه را براي فتحعلي‌شاه فرستاد. اسماعيل‌بيك دامغاني كه به همراه گروهي از جنگاوران خراسان در سلطانيه زنجان به سر مي‌برد، مأمور حمايت از شاهزاده شد. او و همراهانش چند روز بعد از ارس گذشتند و به اردوي نايب‌السلطنه پيوستند. شخص شاه نيز در پي اسماعيل بيك آمد و در صحنه حاضر شد. سپاه ايران دو روز پس از رسيدن قواي كمكي، بر سر روس‌ها تاخت و قلعه ايروان را از محاصره رهانيد. شاه سپس از بيم خيانت قلعه‌داران ارمني كه «هم‌كيش» روس‌ها به حساب مي‌آمدند، گروهي از سواران كرماني را مأمور محافظت از برج و باروي قلعه كرد و آنها را به درون فرستاد كه مورد استقبال قرار گرفتند.
فتحعلي‌شاه كه مي‌دانست سپاهش پيش‌تر يك‌بار از شبيخون روس‌ها تلخكام شده است، حسن‌خان يوزباشي را با چند سوار مأمور كرد تا در نزديكي اردوگاه روس‌ها به نگهباني بايستند و شب و روز آنها را تحت‌نظر داشته باشند. از قضا سيسيانف بار ديگر به فكر شبيخون افتاد و گروهي را با چند عراده توپ شبانه راهي اردوي ايرانيان كرد. اما از آنجا كه مأموران روس راه را به درستي نمي‌دانستند، چند بار به بيراهه رفتند و اين امر حسن‌خان را در مورد مقصد ايشان به گمان انداخت. سرانجام سحرگاه كه روس‌ها به بلندي‌اي بر سر اردوگاه ايران رسيدند، حسن‌خان پيكي فرستاد و چگونگي را به آگاهي شاه رساند. چنين بود كه سپاه ايران اين‌بار غافلگير نشد بلكه به موقع به سوي روس‌ها تاخت و آنها را وادار به عقب‌نشيني كرد. سواران ايراني روس‌ها را تا لشگرگاه تعقيب كردند و آنجا را به محاصره در آوردند. نقشه فتحعلي‌شاه اين بود كه از رسيدن آذوقه به قواي سيسيانف جلوگيري كند تا عرصه بر او تنگ شود.
پيروزي
در اين ميان سواران علي‌خان قاجار و علي‌قلي‌خان شاهسون، هر دو از سران سپاه ايران، با كارواني از گرجيان و روس‌ها روبرو شدند كه كالاهاي گرانبها مي‌بردند. جدال در ميان آنها در گرفت و سواران ايراني كاروان را تاراج كردند. به نوشته دنبلي: «علي‌خان [قاجار] و علي‌قلي‌خان [شاهسون] از يمين و يسار با دلاوران ظفر شعار، هجوم آورده، تمامت ايشان را گرفتار كمند اسار (اسارت) و اموال و دواب (ستوران) و نقود و اجناس ايشان را غارت كردند و گرفتاران را دست و گردن به خم كمند بسته، به درگاه آوردند و اردو از فروغ چهره پري‌چهرگان گرج و روس، رشك روضه مينو شد».
از گفته‌هاي اسيران چنين آشكار شد كه عده‌اي از طايفه ايشان در پنبك مستقر شده‌اند و آذوقه‌اي را كه از گرجستان فرستاده مي‌شود، به سيسيانف مي‌رسانند. شاه فوراً گروهي را به فرماندهي پيرقلي‌خان قاجار بر سر آنان به پنبك فرستاد. چون خبر به سيسيانف رسيد، عده‌اي از ورزيده‌ترين سواران خود را راهي پنبك كرد، اما اين گروه در ميانه راه به محاصره سواران علي‌قلي‌خان شاهسون و پيرقلي‌خان در آمدند و تارومار شدند. سيسيانف كه ضربه آخر را با شكست در نبرد پنبك دريافت كرده بود، دانست كه ماندن در آنجا برايش عواقب وخيم خواهد داشت و سرانجام در روز دهم جمادي‌الاخري 1219 (25 يا 26 شهريور 1183) از ايروان گريخت و به تفليس بازگشت.
فتحعلي‌شاه، محمدخان ايرواني قاجار را كه در نبردهاي اخير وفاداري نشان داده بود، به بيگلربيگي ايروان ابقاء كرد، كلب‌علي‌خان كنگرلو را نواخت و به تهران بازگشت. به اين ترتيب نخستين مرحله از جنگ‌هاي ايرانيان و روس‌ها با پيروزي ايران به پايان رسيد، اما اين نبردها در عين حال درس‌هاي فراواني براي عباس‌ميرزا داشت كه در شماره آينده به آن‌ها خواهيم پرداخت.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی