شنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۴

نخستين نبرد

در شماره گذشته خوانديد كه محمدخان ايروانى (قاجار)، بيگلربيگى ايروان، چون خبر حركت عباس ميرزا و سپاهيانش را به سوى آذربايجان شنيد، «رعايا و احشام» ايروان را به سوى بايزيد و وان كوچاند و خود به قلعه ايروان درآمد و موضع دفاعى گرفت. شاهزاده عباس ميرزا ابتدا براى او پيام دوستانه فرستاد و او را به اطاعت فراخواند. اما محمدخان نه تنها به اين پيام توجه نكرد، بلكه پيكى نزد سيسيانف (ژنرال روس كه گنجه را تصرف كرده بود) فرستاد و از او درخواست يارى كرد.سپاه عباس ميرزا در نيم فرسنگى قلعه ايروان، در ساحل زنگى رود، فرود آمد و همان جا را سنگربندى كرد. زدوخورد با قلعه نشينان از روز نخست آغاز شد و طرفين با گلوله توپ هاى كوچكى كه در اختيار داشتند به يكديگر آتش كردند. عباس ميرزا پس از آنكه از محاصره قلعه اطمينان يافت به فكر بازگرداندن رعاياى كوچ داده شده به سوى سرزمين هاى تحت تسلط دولت عثمانى افتاد. او پس از تماس با پاشايان ولايات عثمانى و هماهنگى با ايشان، مهدى قلى خان دولوى قاجار را «با شش هزار سوار جرار» به سوى «قارص» (شهر كارس در تركيه امروز) روانه كرد. مهدى قلى خان حامل پيامى دوگانه از بيم و اميد براى رؤساى ايلات كوچيده بود.
برخورد
به نوشته عبدالرزاق دنبلى: «[عباس ميرزا] مهدى قلى خان... را مقرر فرمود كه اول نسبت به معارف و احشام ملايمت مرعى دارد و آنها را به الطاف و اشفاق سلطان آفاق اميدوار ساخته به مقام اصلى رساند و هرگاه رفق و مدارا سودمند نيايد و در كوچ كردن امتناع نمايند، با ايشان به دم شمشير آبدار معامله كند و اناث و ذكور ايشان اسير و دستگير و اموال ايشان را به صرصر غارت و تاراج دهد.» («مآثر سلطانيه») اين هم خود نمونه جالبى است از تصورى كه حاكمان نسبت به رعايا داشته اند. به ياد داشته باشيد كه اين دستور را يكى از خوشنام ترين و رعيت پرورترين شاهزادگان قاجار صادر كرده است... بگذريم!
حاكمان عثمانى پيام دوستانه عباس ميرزا را به شايستگى پاسخ دادند و ايل هاى كنگرلو و قاجار را كه از ايروان به آن سامان كوچيده بودند، باز گردانده به اختيار مهدى قلى خان گذاشتند. اما هنگامى كه مردم و گله در پناه سپاه به سوى ايروان باز مى گشتند، در ميانه راه با قواى ژنرال سيسيانف روس روبه رو شدند و جنگ ميان آنها در گرفت. سيسيانف بيست هزار تفنگچى پياده، بيش از پنج هزار سوار و سى عراده توپ همراه داشت. مهدى قلى خان چاره را در آن ديد كه خود با هفتصد سوار جلوى سپاه روس را بگيرد تا بقيه نيروهايش رعايا و رمه را تا اردوگاه عباس ميرزا برسانند، و چنين كرد. او پس از مدتى درگيرى و معطل كردن روس ها عقب نشينى كرد و به اردوى اصلى بازگشت.
صف آرايى
قواى سيسيانف پس از درگيرى مختصرى كه با سواران مهدى قلى خان روى داد، چند روزى در محلى به نام پنبك توقف كرد و سپس رو به سوى قلعه ايروان گذارد. روس ها عصر يكشنبه اى در اواخر ربيع الاول ۱۲۱۹ (مرداد ۱۱۸۳ه ش) به نزديكى قلعه ايروان رسيدند. در آن نزديكى كليسايى موسوم به «اوچ كليسا» وجود داشت كه گروهى از تفنگچيان عباس ميرزا در آن مخفى شده بودند. روس ها به گمان اينكه كليسا خالى است به آن نزديك شدند كه مورد حمله تفنگچيان قرار گرفتند و عده اى از آنها كشته و زخمى شدند. خبر رسيدن روس ها و درگيرى اوچ كليسا غروب همان روز به عباس ميرزا رسيد. او على قلى خان شاهسون را به همراه عده اى از مردانش به نزديكى كليسا فرستاد و دستور داد تا صبح، با شبيخون و تيراندازى، سپاه سيسيانف را بيازارد.
صبح روز بعد، عباس ميرزا محافظت از اردوگاهش را به چند فرمانده و گروهى از سواران و پيادگان سپرد (تا از حمله احتمالى قلعه نشينان ايروان در امان بماند) و خود با سپاه به سوى اوچ كليسا رهسپار شد. ساعتى پس از ظهر دو سپاه در برابر هم صف آراستند. وصفى كه دنبلى از وضعيت طرفين داده است، حكايت از نظم دقيق روس ها دارد كه به سه گروه تقسيم شده بودند و توپچيان در ميان آنان قرار داشتند: «روسيه در اول مصاف، دست به عراده هاى توپ جهان آشوب برده، شروع به انداختن گلوله هاى البرز شكاف كردند. از رعد و برق تفنگ هاى آذرافشان شعله و شرار به سقف آسمان رسيد.» عباس ميرزا چون چنين ديد، فرمان حمله داد و سواران شاهسون، خواجه وند و عبدالملكى به روس ها تاختند. دو سپاه آن روز را تا غروب به مقاتله گذراندند و سه روز پس از آن را نيز. پس از سه روز به تدريج بر ژنرال روس روشن شد كه با قوايى كه در اختيار دارد نخواهد توانست ايروان را به چنگ آورد. در اين ميان محمدخان ايروانى نيز به فكر چاره افتاد و كوشيد با وساطت و عذرخواهى جان و مال خود را از خطر شاهزاده قاجار برهاند. بنابراين به كوشش هايى آغاز كرد كه شرح آن را در شماره بعد خواهيد خواند.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی