شنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۴

جبهه گسترده

«گودويچ با عدتي موفور و كثرتي نامحصور به سمت ايروان روان و ينارال (ژنرال) نبالسين را هم با جمعيتي فراوان از راه قراباغ مأمور به نخجوان ساخت... به اين خيال كه شايد شاهد مرادش در بر آيد و نهال آرزوي ديرينه‌اش مثمر ثمر گردد و به سعي و تلاش، رخنه‌اي در سرحدات ممالك محروسه گشايد. شاهزاده نايب‌السلطنه... لشكري را كه از پياده و سوار در ظلّ رايت فتح‌آيت مجتمع بود، منقسم به دو قسم فرمود: دسته جزايرچي تبريزي و فوج سربازان مراغه با غلامان تفنگچي و توپچيان با توپ‌هاي مجره‌شكوه به معاونت و امداد تفنگچيان استرآبادي و دماوندي و كرماني و غلامان خراساني [را براي حفاظت از قلعه ايروان فرستاد]... و جمعي از سربازان تبريز و خوي را با معدودي از تفنگچيان مقصودلو و چناسكي و خان‌دوزي و چندين تن از غلامان سركار خاصه، به فتحعلي‌خان نوري قوريساول‌باشي، ابواب‌جمع [كرد] و به نخجوان مأمور فرمود... چون سرحد قراجه‌داغ و اردبيل و مشكين در چنين وقت از شيران بيشه هيجا خالي بود و تعيين سپاه به آن حدود لازم مي‌نمود، اميرخان قاجار را با فوجي سپاه مأمور به حدود مغان و قشلاق‌هاي قراجه‌داغ فرموده، با توپخانه و زنبورك‌خانه و پياده و سوار جرّار و تدراك بي‌شمار روانه ساختند. موكب نصرت‌پرور [نيز] با معدودي از ملتزمين ركاب ظفرانتصاب و سربازان فراهاني و كزازي كه هنوز نظام‌جديد را درست نياموخته بودند، در محال چورس توقف فرمودند.» («مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي، تحشيه و تصحيح غلامحسين زرگري‌نژاد)
شكست در نخجوان
در اين بين از نخجوان خبر رسيد كه احمدخان مقدم در نبرد با روس‌ها ترديد به دل راه داده است. همچنين معلوم شد حاكم اردبيل به فرمانده نظامياني كه مأمور انتظام قلعه شهر بوده سوءظن پيدا كرده و با ايل خود به لنگركنان گريخته است. حاكم لنگركنان نيز كه وضعيت حاكم اردبيل را مشاهده كرده، به وحشت افتاده و «همگي در خيال رخنه دادن روسيه به آن حدود» افتاده‌اند. شاهزاده عباس‌ميرزا در چنين شرايطي به سوي نخجوان حركت كرد و پس از رسيدن عده‌اي قواي كمكي آماده نبرد با روس‌ها شد. «در مجاري اين احوال سپاه روسيه به حوالي قريه قراباباي نخجوان رسيده بودند. شاهزاده جوان‌بخت به نفس نفيس متوجّه مشاهده كيفيت و كميت دشمن شده با آنكه محل نزول ايشان (روس‌ها) جاي مرتفع بود و از هيچ طرف سركوبي نداشت و يورش پياده و سواره به آن مقام مرتفع ممتنع و بي‌فايده بود، سرداران به تصوّر آن‌كه اطراف آن را محاصره نموده، روسيه (روس‌ها) را محصور خواهند ساخت، صلاح در جنگ ديدند و نواب نايب‌السلطنه هم به صواب‌ديد ايشان عازم آنجا [شد] و در ورود به آن حدود با دوربين مشاهده فرمودند و ديدند كه از سمت كتل سيستان، لشكري فراوان به امداد روسيه قرابابا مي‌آيد. اگر چه نظر به ارتفاع مكان و رسيدن آن همه امداد به آن گروه، اقدام به پيكار و انگيختن غبار كارزار متضمّن چندان صرفه نمي‌دانستند، ليكن چون بنه سپاه منصور دور و محل نزول موكب نصرت‌آيت در ميان دره واقع و مكمن آفت و توقف در آن مكان با مظنّه شبيخون لشكر روسيه خارج از رويه حزم و صرامت (دليري) [بود] و معاودت (بازگشت) بدون جنگ نيزشايان شأن غيرت و سزاوار رتبت عظمت و شوكت نمي‌نمود.»
عباس‌ميرزا با استدلال اخير و به رغم توصيه سردارانش در عدم ورود به جنگ، به دو گروه از سپاهيان دستور داد از چپ و راست به سوي بلندي هجوم آورند. جنگ درگرفت و ايراني‌ها موفقيت‌هايي به دست آوردند كه نيروي كمكي روس‌ها از عقب رسيد و «عرصه كارزار از غبار آن لشكر، تيره و تار شد».
پيروزي در ايروان
عباس‌ميرزا كه مي‌ديد سوارانش پس از رسيدن نيروي كمكي روس‌ها تاب مقاومت ندارند، خود با باقيمانده سپاه به ميدان زد و كوشيد با عقب راندن بخشي از قشون روسيه، باقي‌مانده سوارانش را نجات دهد. نتيجه اين بود كه شاهزاده از تصرّف تپه باز ماند و با دادن تلفات زياد ناچار به عقب‌نشيني شد. به اين ترتيب شهر نخجوان نيز به دست روس‌ها افتاد، هر چند به نوشته دنبلي «احشام و رعاياي آنجا به طوع و رغبت از مسكن خود كوچيده به اين طرف آب (ارس)، به مقامي كه به دره شام موسوم است و به رود ارس اتصال دارد، رحل اقامت افكندند».
اما از سوي ديگر فيلدمارشال گودويچ قلعه ايروان را در محاصره داشت و مي‌كوشيد آنجا را به تصرّف در آورد. او دستور داده بود چندين روز متوالي ديوارهاي قلعه را زير رگبار گلوله‌هاي توپ بگيرند تا بخش‌هايي از آن فرو ريزد. سرانجام شب نهم شوال 1223ه.ق. «صالدات را از چهار طرف قلعه حكم به يورش داد و قريب به طلوع صبح صادق از يورش روسيان بي‌ايمان زمانه ابواب بلا برگشاد. خوانين و سركردگان و مستحفظين قلعه... بوّابين خود را... به جان‌فشاني و جان‌ستاني ترغيب مي‌نمودند. بنا به تدبير خوانين مذكوره در آن شب تار، چراغ هم روشن نكرده و تفنگ‌ها بر سر دست گرفته و اسلحه و ادوات حرب را از قمه و خنجر و سرنيزه و غير آنها مهيّا نموده در كنار برج و باره خاموش بايستادند، به طوري كه گفتي احدي در قلعه نيست». («تاريخ ذوالقرنين» خاوري شيرازي، تصحيح ناصر افشارفر)
روس‌ها با نردبان از ديوارهاي قلعه كه در اثر گلوله باران «دو سه زرع» كوتاه‌تر شده بود، بالا آمدند و غافل از كمين قلعه نشينان، وارد باروها شدند. مدافعان قلعه در اين هنگام ناگهان مشعل‌ها را افروختند و با استفاده از غافلگيري روس‌ها توانستند آنها را شكست دهند و از قلعه برانند. روس‌ها در اين تهاجم تلفات بسياري را تحمل كردند، به طوري كه پس از آن نتوانستند بيش از يكي دو هفته محاصره را ادامه دهند و ناچار اطراف قلعه را ترك كردند.
(ادامه دارد)

جمعه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۴

آغاز دوباره جنگ

هنگامي كه مسيو «لاژار» (منشي سفارت فرانسه و فرستاده ژنرال گاردان) به اردوي فيلدمارشال گودويچ در نزديكي ايروان رسيد تا نامه سفير فرانسه در ايران را به او برساند، سپاه روسيه خود را براي حمله به قلعه ايروان آماده مي‌كرد. گودويچ (حاكم و فرمانده نظامي روسيه در منطقه قفقاز) براي اجراي دستور امپراتور الكساندر مبني بر حمله به خاك ايران، از دو دسته سپاه بهره مي‌گرفت. او دسته‌اي از قواي خود را به فرماندهي ژنرال «نبالسين» به نخجوان فرستاد و خود راهي ايروان شد. اين اقدام، در پي حدود يك سال آرامش نسبي در جبهه‌هاي نبرد، آغاز دوباره جنگي تمام‌عيار محسوب مي‌شد. قواي ايران در اين هنگام آمادگي كافي براي دفاع نداشت. گاردان به اين اميد كه بتواند غائله را به روش مذاكره و با ميانجي‌گري شخص ناپلئون خاتمه دهد، از ارسال نيروي كمكي به اردوي شاهزاده عباس‌ميرزا جلوگيري كرده بود؛ بنابراين وقتي دريافت كه روس‌ها حاضر به پذيرش ميانجي‌گري يا ترك موقّت مخاصمه نيستند، مسيو لاژار را با نامه‌اي هشداردهنده براي گودويچ راهي قفقاز كرد. لاژار در عين حال دستور داشت صاحب‌منصبان فرانسوي مأمور اردوي عباس‌ميرزا را از شركت در جنگ احتمالي آينده باز دارد.
گزارش
گاردان در گزارشي به تاريخ 24 نوامبر 1808 (4 يا 5 شوال 1223ه.ق.) به وزيرخارجه فرانسه نوشته است: «26 اكتبر خبر رسيد كه روس‌ها به يكي از قصبات نزديك ايروان حمله كرده‌اند. قشون ايراني نيز بدون حصول نتيجه بر ايشان حمله نموده‌اند. فرداي آن روز [ميرزا محمدشفيع] صدراعظم را ديدم كه به واسطه نرسيدن اخبار اروپا و عثماني فوق‌العاده مضطرب بود و از من پرسيد: «چگونه ممكن است كه اين همه فرستادگاني كه متوالياً از طرف ايران به اروپا رفته‌اند، نتوانسته باشند نظر دولت فرانسه را به طرف ايران معطوف كنند؟» من سعي كردم كه صدراعظم را به رسيدن جواب مراسلات اعليحضرت [فتحعلي‌شاه براي ناپلئون] به همين زودي‌ها مطمئن سازم... در سي‌ام اكتبر خبر رسيد كه روس‌ها ايروان را محاصره كرده‌اند و يك حمله‌اي كه محصورين بر ايشان نموده‌اند به فيروزي ايراني‌ها خاتمه يافته. در سي‌ويكم [اكتبر] مراسله‌اي از والاحضرت عباس‌ميرزا به من رسيد و در آن شاهزاده از اينكه من به صاحب‌منصبان فرانسوي مقيم اردوي او امر به عدم مداخله در جنگ داده‌ام اظهار تعجب كرده بود. براي فهماندن عللي كه مرا به اتخاذ اين تصميم وادار كرده بود به ميرزا شفيع زحمت بسيار كشيدم و گفتم كه ما تا موقعي‌كه دستور جديدي از طرف دولت فرانسه نرسد مجبوريم كه در نهايت بي‌طرفي باقي بمانيم. به‌علاوه به او فهماندم كه اين رفتار از روي كمال احتياط شده زيرا تنها راه حفظ اميد و امكان يافتن راهي جهت آشتي دادن روسيه و ايران همين بوده است. مراسله والاحضرت نايب‌السلطنه را هم به همين طريق جواب نوشتم و به او اطمينان دادم كه اعليحضرت امپراطور ما اين تعرّض روس‌ها را بر ضدّ مملكتي كه با او صميمانه عدنامه اتحاد بسته، با نهايت عدم رضايت تلقي خواهد كرد... صدراعظم همان روز... به من گفت كه شاه و شاهزاده عباس‌ميرزا و او تنها كساني هستند كه هنوز به فرانسوي‌ها اعتماد دارند... در اوّل نوامبر اسماعيل‌بيك (دامغاني) از طرف اعليحضرت (فتحعلي‌شاه) پيش من آمد تا به واسطه نرسيدن خبر از فرانسه مرا دلداري دهد. او از طرف شاه به من گفت كه اعليحضرت هميشه به ناپلئون كبير اعتماد داشته و هيچ‌وقت در باب اينكه اعليحضرت امپراطور با سربلندي به اجراي مواد عهدنامه قيام نكند شكي به خاطر خود راه نداده است...
در 22 نوامبر جناب ميرزا شفيع مرا براي ملاقات خصوصي دعوت كرد و در آن جلسه مراسله‌اي از شاهزاده عباس‌ميرزا را كه به برادر خود علي‌شاه نوشته بود به من ارائه داد... عباس‌ميرزا نوشته بود كه مردم نخجوان و ايروان به علت ضعف قشون ايران خود را دسته‌دسته در آغوش روس‌ها مي‌اندازند. خلاصه شاهزاده از اوضاع ناگوار آنجا شرح رقت‌آوري مرقوم داشته بود. صدراعظم از ذكر چند فقره شكستي كه حسين‌خان سردار ايروان با وجود شجاعت سواران ايراني و به علت بي‌تجربگي ايشان در مقابل قواي منظّم روس يافته بود خودداري نكرد... [البته] قعله ايروان با اينكه روس‌ها خندق‌هاي خود را تا پاي حصار آن جلو آورده‌اند، هنوز مقاومت مي‌كند». («مأموريت ژنرال گاردان در ايران» ترجمه عباس اقبال، با اندكي تغيير)
آشفتگي
بخش آخر گزارش گاردان در مورد شكست‌هاي حسين‌خان سردار، اشاره به حوادثي است كه آشفتگي قواي ايران و ضعف شديد شيوه‌هاي جنگي ايرانيان را به روشني آشكار مي‌كند. شاهزاده عباس‌ميرزا كه به امر فتحعلي‌شاه در خوي اردو زده بود، با شنيدن خبر حركت شاخه‌هايي از قواي روسيه به سوي نخجوان و ايروان، بخشي از نيروهاي تحت امر خود را به سوي نخجوان و بخشي را به ياري سردار ايروان فرستاد و خود تا ساحل ارس پيش آمد تا براي ياري رساندن به هر يك از جناحين آماده باشد. اما حسين‌خان پيش از رسيدن قواي كمكي، براي جلوگيري از تكميل محاصره قلعه ايروان به سپاه گودويچ حمله برد. در اين هنگام «حسين‌خان سردار با روس مشغول گيرودار بوده و روسيه (روس‌ها) در انداختن توپ خودداري نمي‌نموده‌اند. اكراد ايروان بي‌آنكه يك تن از آن گروه را آسيبي رسد، (از ترس گلوله‌هاي توپ) مانند وحوش صحرايي از مكان خود روي برتافته، رهنورد وادي فرار و از آنجا بر سر ايل خود شتافته و احشام و الوس (قبيله) خود را هر چه دسترس بود برگرفته از آب ارس عبور كردند. سردار بعد از كشش و كوشش بسيار، با قلت سپاه و كثرت بدخواه، صرفه در جنگ نديده معاودت به سنگر خود كرده بود». («مآثر سلطانيه»، عبدالرزاق مفتون دنبلي)
(ادامه دارد)

چهارشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۴

مكاتبه گاردان و گودويچ

پيش‌تر نوشتيم كه فيلدمارشال گودويچ (حاكم و فرمانده نظامي روسيه در قفقاز) پس از مشورت با امپراطور روسيه، پيشنهاد ژنرال گاردان (سفير فرانسه در دربار فتحعلي‌شاه) و مقامات ايراني را در مورد آتش‌بس يك‌ساله و آغاز مذاكرات صلح در پاريس با ميانجيگري ناپلئون را رد كرد. او تصميم خود را در نامه‌هايي به عباس‌ميرزا، ميرزا بزرگ قائم‌مقام و گاردان اطلاع داد. شاهزاده از محتوا و لحن نامه گودويچ چنان به خشم آمد كه آن را پاره كرد. رسيدن متن نامه‌هاي تهديدآميز روس‌ها به تهران، وحشتي در دربار حاكم كرد. گاردان كه بر اساس مفاد معاهده فين‌كنشتاين خود را در قبال حفظ منافع ايران مسئول مي‌دانست، در پاسخ به نامه گودويچ نوشت: «آقاي مارشال! مسيو «لاژار» منشي سفارت را فرستادم تا در باب مضمون مراسله‌اي كه در تاريخ دوم سپتامبر گذشته به من نوشته و در آن اظهار داشته بوديد كه اگر ايران فوراً به عقد صلح با حضرت اجل بدون واسطه فرانسه حاضر نشود، به خاك آن تعرض خواهيد نمود، مطالبي محرمانه به عرض عالي برساند. اگر بر خلاف انتظار من اظهارات «لاژار» تضميم شما را تغيير ندهد، وظيفه خود مي‌دانم كه به اطلاع حضرت‌اجل برسانم كه چون ايران متحد اعليحضرت امپراطور و پادشاه معظّم من است و اعليحضرت ناپلئون كبير ولاياتي را كه قشون روس حاليه متصرّف شده‌اند جزء لاينفك ايران دانسته‌اند، هر نوع حمله‌اي كه به خاك ايران از طرف قواي روس به عمل آيد در حكم توهين و تعرّض به دولت متبوع من است. با سابقه‌اي كه از مراتب دانش و حزم حضرت‌اجل دارم گمان مي‌كنم كه اگر حضرت‌اجل قبل از مبادرت به اقدامي بر ضد ايران انتظار نتيجه مذاكرات بين اعليحضرت امپراطور معظّم من و اعليحضرت امپراطور كل روسيه را بكشند بهتر است؛ چه در غير اين صورت مسئوليتي را به عهده خواهند گرفت كه يقيناً دو دربار عظيم‌الشأن فرانسه و روسيه را به مذاكرات ناپسند وا خواهد داشت». («مأموريت ژنرال گاردان در ايران» ترجمه عباس اقبال، با اندكي تغيير)
ضرورت ميانجي‌گري
اين نامه تاريخ 12 اكتبر 1808 (19 شعبان 1223ه.ق.) را دارد. گاردان يكي دو هفته بعد در گزارشي براي وزيرخارجه فرانسه ماجراي اعزام «لاژار» را شرح داده و نوشته است كه او از سوي شاهزاده عباس‌ميرزا اختيار خواهد داشت در صورتي كه گودويچ به متاركه جنگ راضي شود، قرارداد آتش‌بس را با او امضاء كند. سفير فرانسه نوشته است: «مجدداً خاطر عالي را به اين نكته متوجه مي‌سازم كه وساطت اعليحضرت امپراطور ما براي عقد عهدنامه صلح بين دربار ايران و روسيه از ضروريات است. شرايطي كه هر يك از دو طرف اظهار مي‌نمايند به‌هيچ‌وجه با يكديگر نمي‌سازد و از طريق صلح بسيار دور است؛ به همين جهت هر نوع مذاكراتي كه در محل بين طرفين به عمل آيد به طول خواهد انجاميد و دولتين را هرگز به يكديگر نزديك نخواهد كرد. آخرين مراسلات حضرت‌عالي تاريخ 24 مه دارد... با اين بي‌اطلاعي از اخبار سياسي نمي‌دانم اصرار روس‌ها را در تعرّض به ايران بر چه حمل كنم... در تاريخ 12 اكتبر به صاحب‌منصبان فرانسوي كه مأمور خدمت شاهزاده عباس‌ميرزا شده‌اند امر دادم كه در صورت بروز جنگ بين روسيه و ايران، به طهران بيايند و از «لاژار» تقاضا كردم كه در واداشتن شاهزاده به حفظ بي‌طرفي در حال حاضر سعي بليغ به خرج دهد... آخرين خبري كه به تاريخ 13 اكتبر (22 شعبان) از خوي، مركز اردوي شاهزاده عباس‌ميرزا، رسيده حاكي است كه سردار ايروان در موقعي‌كه از عمليات اكتشافي بر مي‌گشته در خاك ايران به يك دسته از سواره‌نظام روسي برخورده و از طرف ايشان مورد حمله واقع شده است و چند نفر نيز در اين گيرودار كشته شده‌اند. مارشال «گودويچ» در دهم همين‌ماه مركز اردوي خود را به نزديكي اوچ‌كليسا (اچميازدين) كه در دو فرسخي ايروان است و از اين شهر ديده مي‌شود آورده. ديروز كه روز بيست‌وچهارم (اكتبر) بود چاپاري فوق‌العاده از طهران به اردوي عباس‌ميرزا روانه شده تا اوامر اعليحضرت را به اطلاع او برساند. شاهزاده وليعهد نبايد از خوي خارج شود تا بتواند از هر طرف بر خطوط جنگي احاطه داشته باشد. ايران در اين جنگ بايد به حال تدافع بماند و فقط به خسته كردن دشمن قناعت نمايد».
تغيير شرايط
حدود يك ماه بعد پاسخ گودويچ به نامه گاردان به تهران رسيد. او چنين نوشته بود: «آقاي سفير! آقاي «لاژار» منشي سفارتخانه كه مردي لايق و شايسته اعتماد حضرت‌عالي است، مرقومه عالي را رساند و از مراتب دوستي حضرت اجل كمال امتنان دست داد. مرقوم داشته بوديد كه من به روابط دوستي ايران و فرانسه اعتنايي ندارم. براي اطلاع عالي عرض مي‌كنم كه من اولاً بر حسب اوامر اعليحضرت امپراطور مخدوم معظّم خود كه سواد آن را نيز خدمت فرستادم، رفتار كرده‌ام. ثانياً چنانكه در اولين مراسله خود در سال گذشته به عرض رسانده بودم تصوّر نمي‌كنم حاليه كه خوشبختانه جنگ بين روسيه و فرانسه خاتمه پيدا كرده و با حال دوستي كه بين دو امپراطور معظّم ما موجود است، ديگر جا داشته باشد كه حضرت‌عالي در اجراي دستورهايي كه قبل از عقد صلح بين فرانسه و روسيه گرفته‌ايد و مبني بر مخالفت با منافع روسيه بوده است، اصرار به خرج دهيد... آقاي «لاژار» كه طرف اعتماد حضرت‌عالي است به من شرح روابطي را كه در ضمن جنگ فرانسه با روسيه مابين ايران و فرانسه برقرار شده گفت و من در مقابل آن روابطي را كه بين امپراطور معظّم ما بعد از ختم جنگ مستقر گرديده خاطرنشان عالي مي‌نمايم. بعد از ذكر اين توضيحات با كمال افتخار به عرض مي‌رسانم كه من از اقداماتي كه از طرف اعليحضرت امپراطور سرور معظّم من شده به‌هيچ‌وجه تخطي نمي‌توانم و تخليه ولاياتي كه به توسّط قشون امپراطوري تسخير شده براي من غيرممكن است».
(ادامه دارد)

سه‌شنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۸۴

جنوب، شرق، غرب

شاهزاده عباس‌ميرزا، وليعهد و نايب‌السلطنه فتحعلي‌شاه قاجار، پس از دريافت نامه تهديدآميز فيلدمارشال گودويچ (كه بخش‌هايي از آن را در شماره گذشته خوانديد) فوراً به جمع‌آوري قواي خود در اردوگاه خوي پرداخت و كوشيد خود را براي هرگونه تهاجم روس‌ها آماده كند. ژنرال گاردان (سفير فرانسه در ايران) هنگامي كه از اقدامات شاهزاده آگاه شد، به ميرزا محمدشفيع صدراعظم گفت: «اوامر عباس‌ميرزا در باب اجتماع خوي به نظر من خيلي به عجله و علني صورت گرفته و بهتر آن بود كه شاهزاده وليعهد به حال آرامش مي‌ماند تا نتيجه مذاكرات لازمه با مارشال گودويچ (حكمران و فرمانده قشون روسيه در قفقاز) معلوم شود». («مأموريت ژنرال گاردان در ايران» ترجمه عباس اقبال)
اين گفته گاردان شبيه نظري بود كه او پيشتر و در سلطانيه در مورد عدم لزوم اعزام قواي كمكي به آذربايجان مطرح كرده بود. خواهيم ديد كه اين‌گونه توصيه‌هاي گاردان بعداً مورد انتقاد فتحعلي‌شاه قرار گرفت. به نظر مي‌رسد مشكل گاردان اين بود كه از جايي به بعد، به كلي از نظريات و تصميمات ناپلئون بي‌اطلاع مانده بود و نمي‌دانست سياست فرانسه در مورد ايران دقيقاً چيست. او به تعهّد گودويچ كه تا پايان آن سال به متصرّفات ايران يورش نخواهد برد، اعتماد كرد و ايراني‌ها را از تجمّع قوا در سرحدّ شمالي، كه به نظرش مي‌رسيد عليه روس‌ها تحريك‌كننده باشد، برحذر داشت. گاردان اميدوار بود كه سرانجام دخالت ناپلئون روس‌ها را به نشان دادن انعطاف لازم براي صلحي شرافتمندانه وادارد. او احتمالاً با توجه به ضعف آشكاري كه در طرف ايراني مي‌ديد، مطمئن شده بود فتحعلي‌شاه به اندازه كافي كوتاه خواهد آمد. او شايد پيش خود محاسبه مي‌كرد كه ايراني‌ها در جنگ هيچ شانسي براي پيروزي ندارند و به همين دليل دائماً مي‌كوشيد از هر اقدامي كه خطر درگيري مجدد با قشون روسيه را افزايش مي‌داد، جلوگيري كند.
خطر جنوب
در اين ميان، خطري كه ايران را از جنوب تهديد مي‌كرد نيز بر دشوراي‌ها مي‌افزود. «[شاه] در همان چمن سلطانيه [بود كه] از مملكت فارس خبر رسيد جنرال ملكم بهادر انگريز كه قبل از اين به سفارت ايران آمده بود، از جانب جناب فرمانفرماي هندوستان به جهت انجام عهد دوستي دولتين ايران و انگريز و جواب دادن (اخراج) سفراي فرانسه تا حوالي بندر ابوشهر آمده و در دريا لنگر اقامت انداخته منتظر است كه به اجازه اولياي دولت قاهره و تعيين مهماندار روانه دربار آسمان‌مدار شود.» («تاريخ ذوالقرنين» ميرزا فضل‌الله خاوري شيرازي، تصحيح ناصر افشارفر)
گاردان نيز در گزارش 2 ژوئن 1808 خود به وزيرخارجه فرانسه از قول ميرزا محمدشفيع صدراعظم نوشته است: «ملكم به خليج فارس رسيده و چهار كشتي جنگي همراه دارد و اين سفاين غير از شش كشتي و چهار سفينه نقّاله‌ (كشتي باري) است كه از پيش در آنجا بوده... اعليحضرت فتحعلي‌شاه چهار هزار نفر را براي دفاع از سواحل خليج [فارس] و جلوگيري از عمليات انگليسي‌ها روانه داشته است». سفير فرانسه حدود دو هفته بعد (از اردوگاه كمال‌آباد) از تشكيل جلسه‌اي با صدراعظم و بيلگربيگي (حاكم) اصفهان در اين مورد خبر داد: «تشكيل اين جلسه براي آن بود كه به من مراتب ذيل را اطّلاع دهند: اولاً عده سفاين انگليس در خليج فارس به سي عدد رسيده؛ ثانياً ملكم از دربار طهران تقاضاي صدور اجازه براي فرستادن يك نفر قاصد نموده است؛ ثالثاً شاهزاده حكمران فارس از طهران كسب تكليف كرده.»
گاردان، بيگلربيگي اصفهان را «پيشواي كساني» توصيف كرده بود كه «از انگليس طرفداري مي‌كنند» و نتيجه گرفته بود كه ميرزا محمدشفيع او را در جلسه حاضر كرده تا به او بفهماند اگر پاي يك انگليسي به ايران باز شود، سفير ناپلئون اينجا را ترك خواهد كرد. گاردان مي‌نويسد: «از من سئوال شد كه آيا با آمدن قاصد ملكم به طهران رضايت مي‌دهم يا نه. من جداً با آمدن او مخالفت كردم و گفتم افتتاح باب هر نوع ارتباطي با انگليس با تعهّدات فتحعلي‌شاه در قبال فرانسه (عهدنامه فين‌كنشتاين) و با منافع خصوصي ايران مباينت دارد و در صورتي كه يك نفر انگليسي در دربار ايران پذيرفته شود من طهران را ترك خواهم كرد. وزراء از جواب ردّ دادن به ملكم اظهار وحشت كردند و گفتند كه در اين صورت جهازات انگليسي سواحل خليج و ايالت فارس را طعمه آتش خواهند كرد و مردم آن را از دم تيغ خواهند گذراند. من از ايشان پرسيدم چهارهزار نفري كه صدراعظم يك ماه قبل خبر فرستادن آنها را به شيراز و بندر بوشهر داده [بود] چه شده[اند]؟ اقرار كردند كه از اين عدّه فقط هزار نفر رفته‌اند و حكمران فارس در حال حاضر نمي‌تواند چنانكه بايد جلوي انگليسي‌ها را بگيرد». گاردان در اين جلسه بر موضع ضد انگليسي خود پاي فشرد وصدراعظم را به ارسال نيروي بيشتر به جنوب تشويق كرد. فتحعلي‌شاه همان روز اسماعيل‌بيك دامغاني را مأمور كرد به شيراز برود و خود را براي مقابله با حمله احتمالي انگليسي‌ها آماده كند.
نفاق
در عين‌حال تداوم آشفتگي در سمت قندهار و همچنين سرحدات عثماني نگراني‌ها را افزون مي‌كرد. بدتر از همه رقابت‌ها و دشمني‌هايي بود كه ميان اعضاي خاندان سلطنتي و درباريان جريان داشت. به نوشته گاردان: «ولايات ايران در دست پسران فتحعلي‌شاه است، ولي ايشان همه با هم نفاق دارند و مطلب قطعي اين است كه يك دسته طرفدار عباس‌ميرزا هستند و يك دسته هوادار محمدعلي‌ميرزا [دولتشاه] كه در كرمانشاه حكومت دارد».
(ادامه دارد)

ارسال توسط omid @ ۰۷:۳۲   0 نظر

دوشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۴

نامه گودويچ به عباس‌ميرزا

چنانكه ديديم فيلدمارشال گودويچ (فرمانده قواي روسيه در قفقاز و حاكم گرجستان) در پاسخ به پيشنهاد آتش‌بس و آغاز مذاكرات صلح در پاريس (با ميانجي‌گري ناپلئون)، نامه‌هايي به عباس‌ميرزا، ميرزا بزرگ فراهاني و ژنرال گاردان (سفير فرانسه در ايران) نوشت و ضمن رد پيشنهادهاي مذكور، تهديد كرد چنانچه ايران به سرعت تسليم خواسته‌هاي روسيه نشود، قشون او بار ديگر به خاك ايران حمله خواهد كرد. نامه گودويچ به عباس‌ميرزا چنان تند و تكبّرآميز بود كه شاهزاده از سر خشم آن را دريد، بنابراين هنگامي كه ناچار شد متن آن را براي آگاهي به دربار تهران بفرستد، ابتداي آن از بين رفته بود. گاردان در گزارشي كه در اكتبر 1808 (شعبان 1223ه.ق.) براي وزيرخارجه فرانسه فرستاد، بخش‌هاي باقيمانده نامه مذكور را چنين نقل كرده است:
«يك‌بار ديگر، كه دفعه آخر خواهد بود، حضور اقدس ولايت‌عهد يادآور مي‌شوم كه دولت عظيم‌الشأن روسيه فقط در صورتي به عقد صلح حاضر است كه دولت ايران شرايطي را كه پيشنهاد كرده‌ام بپذيرد و آن (عبارت‌است از) قبول مجاري رودخانه‌هاي «كورا» و «ارس» و «آرپاچاي» (مرز فعلي ارمنستان و تركيه) به عنوان سرحد دولتين و امضاي عهدنامه از طرفين بدون فوت وقت.
چون من شخصاً طالب خيرم و تاكنون چندين‌بار امتحان آن را حضور حضرت اقدس ولايت‌عهد داده‌ام، در اين باب از اظهار عقيده خويش خودداري نخواهم كرد و نظر به احترامي كه نسبت به آن مقام محترم دارم، با كمال صميميت آن را بيان خواهم نمود. مرقومه حضرت ولايت‌عهد... مشعر بر حدود قديمه ايران و دعاوي آن دولت در اين باب بود. از اين ولاياتي كه دعوي تصرّف آن را داريد و حاليه امپراطور روسيه، پادشاه معظّم من، بر آنها مستولي است، قسمت عمده را قواي مظفّر ما به قدرت شمشير گرفته و بقيه نيز به ميل طبيعي تبعيت امپراطور روسيه را پذيرفته‌اند. از طرفي اين ولايات هيچوقت از اصل كاملاً جزء ايران محسوب نمي‌شده و از طرف ديگر دولت روسيه بر اثر عظمت و قدرت فوق‌العاده و زور سرنيزه و وسعت فتوحات، حقّ آن را داردكه هر سرحدّي را كه مطابق ميل اوست بخواهد و دعاوي شديدتر بنمايد.
اعليحضرت امپراطور مخدوم من، چون نيّتي جز استحكام روابط حسنه با همسايگان خود ندارد و ايران نيز يكي از آن جمله است، بر اثر احساسات عدالت‌خواهانه و حفظ حيثيت حاضر است كه به امضاي صلحي كه ايران خواسته مبادرت كند و به ايران راحت و فراغت ببخشد. در جواب ايرادات والاحضرت راجع به خطوط سرحدّي مي‌توانم بگويم كه اعليحضرت پتركبير تمام ولايات گيلان را فتح كرده (؟) ولي چون پادشاه معظّم من به وضع حاضر ايران نظر دارد و از همه بيشتر جانب انصاف را رعايت مي‌نمايد، به همان شرايطي كه امروز علني شده قناعت مي‌ورزد و اين شرايط كه من آنها را به اطلاع والاحضرت رسانده‌ام بايد بدون هيچگونه تغيير و تبديل، اساس صلح آينده محسوب شود.
اما دعاوي ايران در باب نواحي مجاور كه امروز تحت تصرّف اعليحضرت امپراطور روسيه قرار دارد به كلي بي‌جاست؛ مخصوصاً با وضع خطرناكي كه امروز ايران دارد فكر آن نيز باعث تعجّب من است، چه اين قبيل دعاوي به كلي از دوستي دور و به نظر من در حكم اعلان جنگ علني است.
براي اين نوع دعاوي لازم بود كه دولت ايران از جهت قدرت بر قواي سلحشور روسيه تفوّق داشته و از آن دولت بيشتر فتوحات كرده باشد. با نظر به گذشته و فوايدي كه در صورت ادامه جنگ عايد روسيه خواهد شد، خاطرنشان والاحضرت مي‌نمايم كه با حال نكبت حاليه ايران، فوايد ما روزبه‌روز فزوني خواهد گرفت.
اطلاع داريم كه چند ايالت عظيم از ممالك تابعه پادشاه ايران سر به طغيان برداشته‌اند، انگليسي‌ها به سواحل خليج‌فارس حمله‌ور شده و پاشاي بغداد نيز طرف انگليس‌ها را گرفته، به دشمني با ايران سر بلند كرده است. در حالي كه دربار ايران گرفتار اين مشكلات وخيم است آيا حاليه موقع آن است كه دولت مزبور بر عدد دشمنان خود بيفزايد و با ادّعاهاي غرورآميز، خشم مملكت مهيبي مثل روسيه را بر ضدّ خود برانگيزاند؟
اما من چون منافع حقيقي ايران را در نظر دارم خاطر حضرت ولايت‌عهد را مسبوق مي‌دارم كه امپراطور معظّم من نظر به حس عدالتخواهي و انسانيّت‌دوستي به هيچ‌وجه در صدد استفاده از اين وضع پريشان ايران نيست با اينكه امروز هيچكس تاب مقاومت در جلوي قدرت او را ندارد، باز همان شرايطي را كه من پيشنهاد حضور عالي كرده و چنانكه مسبوقيد به نفع كلي ايران است، يادآور مي‌شود و بدون فوت وقت تصويب و امضاي آنها را مي‌خواهد... دربار روسيه كه به اين عظمت و قدرت رسيده، اگر براي حفظ حيثيت خود نيز باشد، ممالكي را كه ظرف چند سال به قوّه شمشير لشكريان خود گرفته، نگاه خواهد داشت و دعاوي‌اي كه ايران در باب اين ولايات مي‌كند به هيچ‌وجه بر اساسي مبتني نيست.
بعد از بيان اين مطالب وظيفه خود مي‌دانم كه بار ديگر نظر حضرت ولايت‌عهد را متوجّه منافع حقيقي خود كرده به ايشان توطيه نمايم كه بر ردّ شرايطي كه تا اين اندازه به نفع ايران است و اگر دولت مزبور آنها را بدون فوت وقت تصويب نمايد، منفعت بزرگي از آن عايد وارث تاج و تخت ايران خواهد شد، نپردازد.
امري كه مرا به اختيار اين لحن در مكاتبه وا داشته همان كمال عقيده من به حضرت ولايت‌عهد و ستايشي است كه از او مي‌كنم و اگر قصدم جز آسودگي بخشيدن به ايران بود كه بايد شما روزگاري بر آن سلطنت كنيد -و آن به غير از صلح با دولت عظيم‌الشأني مثل روسيه ميسر نمي‌شود- يقيناً به قبول مذاكرات سابق و حاليه تن نمي‌دادم.» («مأموريت ژنرال گاردان در ايران» آلفرد گاردان، ترجمه عباس اقبال – با اندكي تغيير)
(ادامه دارد)

ارسال توسط omid @ ۰۷:۲۵   0 نظر

یکشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۴

رد متاركه و ميانجي‌گري

روايت ما از ماجراي دوره اول جنگ‌هاي ايران و روس به جايي رسيد كه دولت ايران، به پيشنهاد ژنرال گاردان فرستاده ناپلئون، اختيارات لازم را براي مذاكرات صلح به عسكرخان، سفير خود در پاريس داد و در نامه‌هايي به امپراتور و رئيس هيأت دولت روسيه درخواست كرد اختيارات مشابهي به سفير روسيه در پاريس داده شود تا مذاكرات صلح با ميانجي‌گري ناپلئون به انجام رسد. از سوي ديگر گاردان در نامه‌اي به گودويچ (فرمانده قواي روسيه در قفقاز و حاكم گرجستان) پيشنهاد ترك مخاصمه را ميان دوطرف تا روشن شدن نتيجه مذاكرات صلح مطرح كرد و حتي به اميد پذيرش اين پيشنهاد از ارسال نيروي كمكي به اردوي عباس‌ميرزا در آذربايجان ممانعت به عمل آورد.
اما گودويچ در نامه‌اي به تاريخ 4 سپتامبر 1808 (رجب 1223ه.ق.) پيشنهاد گاردان را رد كرد و نوشت: «من نمي‌توانم به‌هيچ‌وجه با ايران داخل مذاكراتي (براي آتش‌بس) شوم مگر اينكه دولت مزبور فوراً به قبول شرايطي كه پيشنهاد كرده و به امضاي صلحي كه همه‌وقت به آن مايل بوده‌ام رضا دهد». او براي تأكيد بيشتر بر موضعش، رونوشت نامه‌اي را كه از «نيكلا رومانزوف»، رئيس هيأت دولت روسيه، در اين باب دريافت كرده بود براي گاردان فرستاد. در اين نامه آمده بود: «مراسله‌اي را كه متضمن پيشنهاد صدراعظم (ميرزا محمدشفيع) بود در باب اين‌كه متاركه‌اي به مدّت يك سال منعقد و مذاكرات صلح در پاريس به توسط امپراطور ناپلئون تعقيب و عهدنامه بين «كنت تولستوي» (سفير روسيه در فرانسه) و عسكرخان امضاء شود، به نظر امپراطور رساندم. اعليحضرت از اينكه متاركه يك‌ساله را رد كرده‌ايد اظهار رضايت كرد زيرا كه قبول آن نه به نفع اعليحضرت است و نه شايسته شأن او. اعليحضرت شما را در شروع به جنگ در هر موقع كه لازم يا مفيد ديديد مختار مي‌گذراد و در عمليات آينده اعتماد او به كفايت و لياقت شماست... مستدعي است كه تصميم اعليحضرت را در باب متاركه و شروع جنگ به اطلاع صدراعظم ايران برسانيد. راجع به پيشنهاد تعقيب مذاكرات صلح در پاريس: با اينكه امپراطور ناپلئون را اعليحضرت دوست خود مي‌داند و بيش از همه سلاطين عصر حاضر به او اعتماد دارد و امپراطور ناپلئون هم از ساير پادشاهان بيشتر به روسيه اظهار دوستي مي‌نمايد، باز اعليحضرت (امپراطور روسيه) به قبول اين پيشنهاد نمي‌تواند رضا دهد و مصالح خود را به دست ديگري حلّ و عقد كند. موقع جغرافيايي سه مملكت مقتضي قبول اين تكليف نيست و دوري فرانسه تمام فوايدي را كه ممكن است از وساطت آن دولت انتظار داشت، بي‌فايده مي‌نمايد و بر خلاف ميل سه پادشاه به جاي تسريع كار موجب بطوء آن مي‌شود... دولت ايران وقتي كه به شما پيشنهاد صلح مي‌كند، مي‌گويد كه بايد سرحدّ دولتين تا خط «مزدف» عقب برود و شرط لازم اتّحاد بين فرانسه و روسيه و ايران را برگرداندن گرجستان ذكر مي‌كند... اعليحضرت (امپراطور روسيه) نظر به همين پيشنهاد غير منطقي ايران يقين كرده است كه ايران به صلح مايل نيست و ميل به ادامه جنگ دارد و غرض او از متاركه يك‌ساله هم اين است كه قواي تازه‌اي براي مقابله با ما جمع‌آوري كند، در اين صورت بديهي است كه منافع اعليحضرت امپراطور مقتضي قبول متاركه نيست و بهتر آن است كه به جاي شروع جنگ در يك‌سال ديگر و مواجهه با مشكلاتي صعب‌تر، آن را از همين حالا شروع كنيد». («مأموريت ژنرال گاردان در ايران» آلفرد گاردان، ترجمه عباس اقبال، با اندكي تغيير)
«فريب»
گودويچ مطابق دستوري كه دريافت كرده بود، موضوع رد پيشنهاد ترك مخاصمه و ميانجي‌گري ناپلئون را در نامه‌هايي به عباس‌ميرزا و وزيرش ميرزا بزرگ فراهاني اطلاع داد. لحن نامه گودويچ به شاهزاده چنان تند و متكبرانه بود كه نايب‌السلطنه از شدت خشم آن را پاره كرد و هنگامي كه ناچار شد نامه را به دربار تهران بفرستد، بخش ابتداي آن مفقود شده بود. گاردان در گزارشي به تاريخ 3 اكتبر 1808 (12 شعبان 1223ه.ق.) هراسي را كه رسيدن نامه گودويچ در دربار تهران به راه انداخت، براي وزير خارجه خود شرح داده است. به نوشته او ملاحظه نامه‌هاي گودويچ «اساس جميع تصوّرات دربار طهران را متزلزل ساخت و اعليحضرت (فتحعلي‌شاه) و وزراي او را دچار وحشت غريبي» كرد. ميرزا محمدشفيع صدراعظم در ديداري با گاردان با يادآوري مواد دوّم، سوّم و چهارم معاهده فين‌كنشتاين گفت: «اعليحضرت فتحعلي‌شاه حقّاً انتظار دارد... شما همانطور كه شايسته يك‌نفر سفير پادشاهي است كه به وفاي به عهد مشهور است، مارشال گودويچ را واداريد كه نظريات خود را نسبت به ايران تغيير دهد».
گاردان پذيرفت كه ايراني‌ها حق دارند از او انتظار داشته باشند و قول داد تمام كوشش خود را براي حفظ متاركه به كار گيرد. او در گزارش خود به شامپانيي (وزير خارجه فرانسه) واكنش فوري فتحعلي‌شاه را نيز از زبان ميرزا محمدشفيع روايت كرده است كه به نوبه خود بسيار روشنگر است. ميرزا محمدشفيع صدراعظم از معدود دربارياني بود كه بر اهميت دوستي با فرانسه تأكيد مي‌كرد. درباريان ديگر، تحت تأثير منافع شخصي يا رقابت با صدراعظم، از برقراري روابط دوستانه با انگليسي‌ها حمايت مي‌كردند. صدراعظم براي گاردان تعريف كرده است كه با رسيدن نامه‌ها: «فتحعلي‌شاه بعد از ملاحظه آنها با او به وضعي رفتار كرده كه چندان عادي شمرده نمي‌شد؛ يعني با كمال غضب از او رو گرداند و گفت: «معلوم مي‌شود تاكنون مرا فريب مي‌داده‌اند».»

ارسال توسط omid @ ۰۷:۰۱   0 نظر