جبهه گسترده
«گودويچ با عدتي موفور و كثرتي نامحصور به سمت ايروان روان و ينارال (ژنرال) نبالسين را هم با جمعيتي فراوان از راه قراباغ مأمور به نخجوان ساخت... به اين خيال كه شايد شاهد مرادش در بر آيد و نهال آرزوي ديرينهاش مثمر ثمر گردد و به سعي و تلاش، رخنهاي در سرحدات ممالك محروسه گشايد. شاهزاده نايبالسلطنه... لشكري را كه از پياده و سوار در ظلّ رايت فتحآيت مجتمع بود، منقسم به دو قسم فرمود: دسته جزايرچي تبريزي و فوج سربازان مراغه با غلامان تفنگچي و توپچيان با توپهاي مجرهشكوه به معاونت و امداد تفنگچيان استرآبادي و دماوندي و كرماني و غلامان خراساني [را براي حفاظت از قلعه ايروان فرستاد]... و جمعي از سربازان تبريز و خوي را با معدودي از تفنگچيان مقصودلو و چناسكي و خاندوزي و چندين تن از غلامان سركار خاصه، به فتحعليخان نوري قوريساولباشي، ابوابجمع [كرد] و به نخجوان مأمور فرمود... چون سرحد قراجهداغ و اردبيل و مشكين در چنين وقت از شيران بيشه هيجا خالي بود و تعيين سپاه به آن حدود لازم مينمود، اميرخان قاجار را با فوجي سپاه مأمور به حدود مغان و قشلاقهاي قراجهداغ فرموده، با توپخانه و زنبوركخانه و پياده و سوار جرّار و تدراك بيشمار روانه ساختند. موكب نصرتپرور [نيز] با معدودي از ملتزمين ركاب ظفرانتصاب و سربازان فراهاني و كزازي كه هنوز نظامجديد را درست نياموخته بودند، در محال چورس توقف فرمودند.» («مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي، تحشيه و تصحيح غلامحسين زرگرينژاد)
شكست در نخجوان
در اين بين از نخجوان خبر رسيد كه احمدخان مقدم در نبرد با روسها ترديد به دل راه داده است. همچنين معلوم شد حاكم اردبيل به فرمانده نظامياني كه مأمور انتظام قلعه شهر بوده سوءظن پيدا كرده و با ايل خود به لنگركنان گريخته است. حاكم لنگركنان نيز كه وضعيت حاكم اردبيل را مشاهده كرده، به وحشت افتاده و «همگي در خيال رخنه دادن روسيه به آن حدود» افتادهاند. شاهزاده عباسميرزا در چنين شرايطي به سوي نخجوان حركت كرد و پس از رسيدن عدهاي قواي كمكي آماده نبرد با روسها شد. «در مجاري اين احوال سپاه روسيه به حوالي قريه قراباباي نخجوان رسيده بودند. شاهزاده جوانبخت به نفس نفيس متوجّه مشاهده كيفيت و كميت دشمن شده با آنكه محل نزول ايشان (روسها) جاي مرتفع بود و از هيچ طرف سركوبي نداشت و يورش پياده و سواره به آن مقام مرتفع ممتنع و بيفايده بود، سرداران به تصوّر آنكه اطراف آن را محاصره نموده، روسيه (روسها) را محصور خواهند ساخت، صلاح در جنگ ديدند و نواب نايبالسلطنه هم به صوابديد ايشان عازم آنجا [شد] و در ورود به آن حدود با دوربين مشاهده فرمودند و ديدند كه از سمت كتل سيستان، لشكري فراوان به امداد روسيه قرابابا ميآيد. اگر چه نظر به ارتفاع مكان و رسيدن آن همه امداد به آن گروه، اقدام به پيكار و انگيختن غبار كارزار متضمّن چندان صرفه نميدانستند، ليكن چون بنه سپاه منصور دور و محل نزول موكب نصرتآيت در ميان دره واقع و مكمن آفت و توقف در آن مكان با مظنّه شبيخون لشكر روسيه خارج از رويه حزم و صرامت (دليري) [بود] و معاودت (بازگشت) بدون جنگ نيزشايان شأن غيرت و سزاوار رتبت عظمت و شوكت نمينمود.»
عباسميرزا با استدلال اخير و به رغم توصيه سردارانش در عدم ورود به جنگ، به دو گروه از سپاهيان دستور داد از چپ و راست به سوي بلندي هجوم آورند. جنگ درگرفت و ايرانيها موفقيتهايي به دست آوردند كه نيروي كمكي روسها از عقب رسيد و «عرصه كارزار از غبار آن لشكر، تيره و تار شد».
پيروزي در ايروان
عباسميرزا كه ميديد سوارانش پس از رسيدن نيروي كمكي روسها تاب مقاومت ندارند، خود با باقيمانده سپاه به ميدان زد و كوشيد با عقب راندن بخشي از قشون روسيه، باقيمانده سوارانش را نجات دهد. نتيجه اين بود كه شاهزاده از تصرّف تپه باز ماند و با دادن تلفات زياد ناچار به عقبنشيني شد. به اين ترتيب شهر نخجوان نيز به دست روسها افتاد، هر چند به نوشته دنبلي «احشام و رعاياي آنجا به طوع و رغبت از مسكن خود كوچيده به اين طرف آب (ارس)، به مقامي كه به دره شام موسوم است و به رود ارس اتصال دارد، رحل اقامت افكندند».
اما از سوي ديگر فيلدمارشال گودويچ قلعه ايروان را در محاصره داشت و ميكوشيد آنجا را به تصرّف در آورد. او دستور داده بود چندين روز متوالي ديوارهاي قلعه را زير رگبار گلولههاي توپ بگيرند تا بخشهايي از آن فرو ريزد. سرانجام شب نهم شوال 1223ه.ق. «صالدات را از چهار طرف قلعه حكم به يورش داد و قريب به طلوع صبح صادق از يورش روسيان بيايمان زمانه ابواب بلا برگشاد. خوانين و سركردگان و مستحفظين قلعه... بوّابين خود را... به جانفشاني و جانستاني ترغيب مينمودند. بنا به تدبير خوانين مذكوره در آن شب تار، چراغ هم روشن نكرده و تفنگها بر سر دست گرفته و اسلحه و ادوات حرب را از قمه و خنجر و سرنيزه و غير آنها مهيّا نموده در كنار برج و باره خاموش بايستادند، به طوري كه گفتي احدي در قلعه نيست». («تاريخ ذوالقرنين» خاوري شيرازي، تصحيح ناصر افشارفر)
روسها با نردبان از ديوارهاي قلعه كه در اثر گلوله باران «دو سه زرع» كوتاهتر شده بود، بالا آمدند و غافل از كمين قلعه نشينان، وارد باروها شدند. مدافعان قلعه در اين هنگام ناگهان مشعلها را افروختند و با استفاده از غافلگيري روسها توانستند آنها را شكست دهند و از قلعه برانند. روسها در اين تهاجم تلفات بسياري را تحمل كردند، به طوري كه پس از آن نتوانستند بيش از يكي دو هفته محاصره را ادامه دهند و ناچار اطراف قلعه را ترك كردند.
(ادامه دارد)
«گودويچ با عدتي موفور و كثرتي نامحصور به سمت ايروان روان و ينارال (ژنرال) نبالسين را هم با جمعيتي فراوان از راه قراباغ مأمور به نخجوان ساخت... به اين خيال كه شايد شاهد مرادش در بر آيد و نهال آرزوي ديرينهاش مثمر ثمر گردد و به سعي و تلاش، رخنهاي در سرحدات ممالك محروسه گشايد. شاهزاده نايبالسلطنه... لشكري را كه از پياده و سوار در ظلّ رايت فتحآيت مجتمع بود، منقسم به دو قسم فرمود: دسته جزايرچي تبريزي و فوج سربازان مراغه با غلامان تفنگچي و توپچيان با توپهاي مجرهشكوه به معاونت و امداد تفنگچيان استرآبادي و دماوندي و كرماني و غلامان خراساني [را براي حفاظت از قلعه ايروان فرستاد]... و جمعي از سربازان تبريز و خوي را با معدودي از تفنگچيان مقصودلو و چناسكي و خاندوزي و چندين تن از غلامان سركار خاصه، به فتحعليخان نوري قوريساولباشي، ابوابجمع [كرد] و به نخجوان مأمور فرمود... چون سرحد قراجهداغ و اردبيل و مشكين در چنين وقت از شيران بيشه هيجا خالي بود و تعيين سپاه به آن حدود لازم مينمود، اميرخان قاجار را با فوجي سپاه مأمور به حدود مغان و قشلاقهاي قراجهداغ فرموده، با توپخانه و زنبوركخانه و پياده و سوار جرّار و تدراك بيشمار روانه ساختند. موكب نصرتپرور [نيز] با معدودي از ملتزمين ركاب ظفرانتصاب و سربازان فراهاني و كزازي كه هنوز نظامجديد را درست نياموخته بودند، در محال چورس توقف فرمودند.» («مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي، تحشيه و تصحيح غلامحسين زرگرينژاد)
شكست در نخجوان
در اين بين از نخجوان خبر رسيد كه احمدخان مقدم در نبرد با روسها ترديد به دل راه داده است. همچنين معلوم شد حاكم اردبيل به فرمانده نظامياني كه مأمور انتظام قلعه شهر بوده سوءظن پيدا كرده و با ايل خود به لنگركنان گريخته است. حاكم لنگركنان نيز كه وضعيت حاكم اردبيل را مشاهده كرده، به وحشت افتاده و «همگي در خيال رخنه دادن روسيه به آن حدود» افتادهاند. شاهزاده عباسميرزا در چنين شرايطي به سوي نخجوان حركت كرد و پس از رسيدن عدهاي قواي كمكي آماده نبرد با روسها شد. «در مجاري اين احوال سپاه روسيه به حوالي قريه قراباباي نخجوان رسيده بودند. شاهزاده جوانبخت به نفس نفيس متوجّه مشاهده كيفيت و كميت دشمن شده با آنكه محل نزول ايشان (روسها) جاي مرتفع بود و از هيچ طرف سركوبي نداشت و يورش پياده و سواره به آن مقام مرتفع ممتنع و بيفايده بود، سرداران به تصوّر آنكه اطراف آن را محاصره نموده، روسيه (روسها) را محصور خواهند ساخت، صلاح در جنگ ديدند و نواب نايبالسلطنه هم به صوابديد ايشان عازم آنجا [شد] و در ورود به آن حدود با دوربين مشاهده فرمودند و ديدند كه از سمت كتل سيستان، لشكري فراوان به امداد روسيه قرابابا ميآيد. اگر چه نظر به ارتفاع مكان و رسيدن آن همه امداد به آن گروه، اقدام به پيكار و انگيختن غبار كارزار متضمّن چندان صرفه نميدانستند، ليكن چون بنه سپاه منصور دور و محل نزول موكب نصرتآيت در ميان دره واقع و مكمن آفت و توقف در آن مكان با مظنّه شبيخون لشكر روسيه خارج از رويه حزم و صرامت (دليري) [بود] و معاودت (بازگشت) بدون جنگ نيزشايان شأن غيرت و سزاوار رتبت عظمت و شوكت نمينمود.»
عباسميرزا با استدلال اخير و به رغم توصيه سردارانش در عدم ورود به جنگ، به دو گروه از سپاهيان دستور داد از چپ و راست به سوي بلندي هجوم آورند. جنگ درگرفت و ايرانيها موفقيتهايي به دست آوردند كه نيروي كمكي روسها از عقب رسيد و «عرصه كارزار از غبار آن لشكر، تيره و تار شد».
پيروزي در ايروان
عباسميرزا كه ميديد سوارانش پس از رسيدن نيروي كمكي روسها تاب مقاومت ندارند، خود با باقيمانده سپاه به ميدان زد و كوشيد با عقب راندن بخشي از قشون روسيه، باقيمانده سوارانش را نجات دهد. نتيجه اين بود كه شاهزاده از تصرّف تپه باز ماند و با دادن تلفات زياد ناچار به عقبنشيني شد. به اين ترتيب شهر نخجوان نيز به دست روسها افتاد، هر چند به نوشته دنبلي «احشام و رعاياي آنجا به طوع و رغبت از مسكن خود كوچيده به اين طرف آب (ارس)، به مقامي كه به دره شام موسوم است و به رود ارس اتصال دارد، رحل اقامت افكندند».
اما از سوي ديگر فيلدمارشال گودويچ قلعه ايروان را در محاصره داشت و ميكوشيد آنجا را به تصرّف در آورد. او دستور داده بود چندين روز متوالي ديوارهاي قلعه را زير رگبار گلولههاي توپ بگيرند تا بخشهايي از آن فرو ريزد. سرانجام شب نهم شوال 1223ه.ق. «صالدات را از چهار طرف قلعه حكم به يورش داد و قريب به طلوع صبح صادق از يورش روسيان بيايمان زمانه ابواب بلا برگشاد. خوانين و سركردگان و مستحفظين قلعه... بوّابين خود را... به جانفشاني و جانستاني ترغيب مينمودند. بنا به تدبير خوانين مذكوره در آن شب تار، چراغ هم روشن نكرده و تفنگها بر سر دست گرفته و اسلحه و ادوات حرب را از قمه و خنجر و سرنيزه و غير آنها مهيّا نموده در كنار برج و باره خاموش بايستادند، به طوري كه گفتي احدي در قلعه نيست». («تاريخ ذوالقرنين» خاوري شيرازي، تصحيح ناصر افشارفر)
روسها با نردبان از ديوارهاي قلعه كه در اثر گلوله باران «دو سه زرع» كوتاهتر شده بود، بالا آمدند و غافل از كمين قلعه نشينان، وارد باروها شدند. مدافعان قلعه در اين هنگام ناگهان مشعلها را افروختند و با استفاده از غافلگيري روسها توانستند آنها را شكست دهند و از قلعه برانند. روسها در اين تهاجم تلفات بسياري را تحمل كردند، به طوري كه پس از آن نتوانستند بيش از يكي دو هفته محاصره را ادامه دهند و ناچار اطراف قلعه را ترك كردند.
(ادامه دارد)
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی