دوشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۴

اتمام حجّت

تقريباً همزمان با نبردهاي ايروان و نخجوان كه شرح را آن در شماره گذشته خوانديد، روابط دربار فتحعلي‌شاه با ژنرال گاردان (سفير فرانسه) به مراحل حساس مي‌رسيد. به ياد داريد كه گاردان، پس از انعقاد معاهده فين‌كنشتاين ميان ايران و فرانسه، در رأس هيأتي از كارشناسان نظامي و مهندسان فرانسوي به ايران آمد و ابتدا دستور داشت ضمن بررسي شرايط لشكركشي احتمالي فرانسه به هند، قشون ايران را براي جنگ با روس‌ها آماده كند. اما در اين بين ميان روسيه و فرانسه صلح اتفاق افتاد و مأموريت گاردان به برقراري صلح ميان ايران و همسايه شمالي تغيير يافت. او به ايراني‌ها پيشنهاد كرد به فرستاده خود در پاريس اختيار دهند در مذاكره با سفير روسيه مقدمات صلح را فراهم كند. گاردان همچنين پيشنهاد خود را به مارشال گودويچ (فرمانده نظامي و حاكم روسيه در قفقاز) اطلاع داد. مقامات ايران كه مي‌دانستند از راه جنگ قادر به بازپس گرفتن سرزمين‌هاي از دست رفته خود نيستند، نظر گاردان را پذيرفتند و در مكاتبه با پادشاه و رئيس هيأت دولت روسيه پيشنهاد او را تكرار كردند. اما چندي بعد نامه‌اي از گودويچ براي عباس‌ميرزا و گاردان رسيد كه رد پيشنهاد ايران را اطلاع مي‌داد. شامپاني، وزيرخارجه فرانسه هم در نامه‌اي به تاريخ دوم نوامبر 1808 (13 رمضان 1223ه.ق.) براي گاردان نوشت: «به عقيده من لازم نيست كه مذاكرات را به چنين نقطه دوري (پاريس) بكشانيم، زيرا اين مسئله مستلزم عقب افتادن كار صلح است. به جاي اينكه فرانسه را دچار زحمت مذاكراتي كنيد كه براي او نفعي ندارد و تازه ممكن است در صورت بي‌نتيجه ماندن، به دوستي بين فرانسه و ايران لطماتي بزند، سعي كنيد دولتين را با يكديگر در همانجا صلح دهيد» («مأموريت ژنرال گاردان در ايران» ترجمه عباس اقبال، با اندكي تغيير). اين در واقع به منزله رد پيشنهاد ميانجي‌گري ناپلئون در ميان دو كشور و نقض آشكار تعهدي بود كه در فين‌كنشتاين به عهده گرفته بود.
ملاقات
از سوي ديگر انگليسي‌ها در اين مدت بي‌كار ننشسته بودند و دو فرستاده مختلف (مالكوم از سوي فرمانداركل ‌هندوستان و هارفورد جونز از سوي دولت بريتانيا) را براي مذاكره با دربار فتحعلي‌شاه به سوي ايران فرستاده بودند. ايراني‌ها چنانكه به فرانسوي‌ها قول داده بودند از پذيرفتن فرستادگان انگليس طفره مي‌رفتند و كار را به بهانه‌هاي مختلف به عقب مي‌انداختند. شاه ايران كه از بي‌پاسخ ماندن نامه‌هايش به ناپلئون و بي‌خبري از تصميمات او كلافه شده بود، سرانجام تصميم گرفت در ملاقاتي با گاردان با او اتمام حجّت كند. مسيو «ژوانن»، مترجم اول سفارت فرانسه در تهران، شرح اين ملاقات را در گزارشي بسيار مفصل براي وزارت‌خارجه كشورش فرستاده است كه بخش‌هايي از آن از اين قرار است: «از تاريخ 19 دسامبر گذشته (شوال 1222ه.ق.) تا اين تاريخ اعليحضرت شاه جناب آقاي سفير (گاردان) را به علت انتظار بيهوده‌اي كه در رسيدن اخبار اروپا عموماً و فرانسه خصوصاً مي‌رفت، به حضور نطلبيده بود. اعليحضرت هر روز از جناب سفير استفسار مي‌كرد كه آيا از طرف دولت خود مراسلاتي به او رسيده يا نه. آقاي سفير جز اظهار تأسف از بي‌خبري و اميد به رسيدن قاصدي در ظرف يكي دو روز جوابي ديگر نداشت. پادشاه دچار اضطراب فوق‌العاده بود و صدراعظم براثر ملامت‌هاي پي‌درپي شاه به او در باب سكوت فرانسه از غصه قلبي مجروح داشت. تا تاريخ 23 نوامبر (سوم شوال 1223ه.ق.) كه اعليحضرت جناب سفير را با مترجم اول سفارت كه اين شرح را امضاء كرده به حضور پذيرفت، حال بدين منوال بود.
بعد از اداي تعارفات و مراسم معموله اعليحضرت پرسيد كه علت اين بدبختي كه از فرانسه هيچ‌نوع خبري نمي‌رسد چيست؟ جناب سفير گفت كه جهت عدم مبادرت او به درخواست اذن حضور نيز همين نرسيدن اخبار از فرانسه بود ولي او هر روز در انتظار وصول چاپار است. لابد همين‌كه چاپار رسيد علت اين قضيه معلوم خواهد شد و اعليحضرت امپراطور ما با دلايل روشن مراتب محبت عاليه خود را نسبت به اعليحضرت شاه مدلل خواهد ساخت.
اعليحضرت با مختصر تبسمي گفت: معلوم مي‌شود كه رسيدن اخبار خيلي طول دارد و بيم ما از آن است كه وقتي ترياق از عراق برسد كه مار گزيده مرده باشد. ما چندبار به اعليحضرت امپراطور مراسله نوشته‌ايم ولي جواب هيچكدام نرسيده است. روس‌ها در طرف شمال ما را مورد تعرض قرار داده‌اند و قشون ايران هم كه هنوز درست آداب مشق را نياموخته‌اند در بدترين فصول بايد به مبارزه اقدام كنند. اردويي را كه ما در سلطانيه گردآورده بوديم و مي‌خواستيم آنها را براي دفاع سرحدّات پيش وليعهد خودمان عباس‌ميرزا بفرستيم، چون شما به ما اطمينان داديد كه روس‌ها بدون جلب موافقت اعليحضرت ناپلئون ممكن نيست دست به كار جنگ زنند مرخص كرديم. مارشال گودويچ سر ايران و فرانسه را شيره ماليده و درست در موقعي كه ما به استظهار اطمينانات شما كمال اعتماد را ابراز داشتيم و در بدترين فصول سال جنگ را بدون انتظار رسيدن جواب‌هاي شما و ما شروع كرده است. عباس‌ميرزا در اين موقع جز سپاهيان ايالت آذربايجان قواي ديگري در دسترس نداشته و گردان‌هايي كه به دستياري «ورديه» مهيا و منظم شده، هنگامي كه از همه موقع بيشتر به وجود اين صاحب‌منصب احتياج داشته‌اند، شما آنها را بي‌فرمانده گذاشتيد و به جميع صاحب‌منصبان فرانسوي امر داده‌ايد كه دست از كار بكشند... معلوم مي‌شود جريان امور بر خلاف مرام ماست و بدتر از همه امپراطور ناپلئون هنوز به ما اطلاع نداده است كه تصميمات او با انتظاري كه ما از دوستي او داريم موافقت مي‌نمايد يا نه. اين كه امپراطور ما را به اين وضع رها كرده جاي تعجب فوق‌العاده است. ما از بيان حقيقت اوضاع به شما مضايقه نكرديم و از مشاهده احوال چنين تصوّر مي‌كنيم كه فرانسه نمي‌تواند به ما كمك و معاونتي بنمايد».
(ادامه دارد)

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی