شنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۴

مأموريت دوباره ميرزا

آلكسي پتروويچ يرمُلوف (حاكم گرجستان و فرستاده تزار روسيه به دربار فتحعلي‌شاه قاجار) روز 20 شوال 1232ه.ق. (11 شهريور 1196ه.ش. – 2 سپتامبر 1817م.) پس از حدود يك ماه توقف در سلطانيه و مذاكره با مقامات دولت ايران، به سوي روسيه بازگشت. فتحعلي‌شاه و درباريانش در مواجهه با ژنرال روس و با شنيدن خواسته‌هاي دشوار و غير عملي او دريافتند كه روس‌ها خيال بازپس دادن هيچ يك از متصرفات خود را به ايران ندارند و ظاهراً وعده‌هاي سر گور اوزلي (سفيركبير بريتانيا و ميانجي صلح ميان دولت‌هاي ايران و روس) عملي نخواهد شد. محمدتقي لسان‌الملك سپهر، نويسنده «ناسخ‌التواريخ» در ذكر وقايع سال 1233ه.ق. در اين مورد مي‌نويسد: «شهريار تاجدار فتحعلي‌شاه قاجار... ميرزا ابوالحسن‌خان شيرازي را به سفارت انگلتره (انگلستان) مأمور فرمود تا پادشاه انگلستان را كه صلح دولت ايران و روس به توسط كارداران او بود آگاه سازد كه الكسندر يرمُلوف فرستاده ايمپراطور روس را ديگرگون يافتيم، از اطوار او چنين تفرّس كرديم كه زماني دير بر نگذرد كه عهد بشكند و اوراق عهدنامه را درنوردد و رقم مصالحت را به دست مسامحت محو سازد و ديگرباره كار به مقاتلت و مبارزت اندازد. و همچنين [ميرزا ابوالحسن‌خان مأمور شد] از 200000 تومان مسكوك كه در ايام مقاتلت با روسيه [طبق عهدنامه اتحاد ايران و بريتانيا] همه ساله از دولت انگريز به دولت ايران حمل مي‌شد و پس از مصالحه پيشكاران انگريز از انفاذ (ارسال) يك نيمه آن ذهب (طلا) دست بازداشته‌اند، طلب كند... و چون ميرزا ابوالحسن‌خان از طريق اسلامبول رهسپار بود، هم مكتوبي به سلطان محمودحان مَلِك روم مرقوم افتاد و همچنان نامه‌اي به ايمپراطور نمسه (اطريش) و كتاب ديگر به پادشاه فرانسه رقم شد و هر يك را ارمغاني جداگانه فرمان رفت و ميرزا ابوالحسن‌خان در نيمه رجب (سال 1233ه.ق. مطابق اوايل خرداد 1197ه.ش. و اواسط ماه مه 1818م) راه برگرفت».
نامه
سر دنيس رايت، سفير اسبق بريتانيا در ايران و نويسنده كتاب‌هاي «انگليسي‌ها در ميان ايرانيان» و «ايرانيان در ميان انگليسي‌ها»، در مورد موقعيت دشوار ميرزا ابوالحسن‌خان و دومين سفر او به بريتانيا چنين نوشته است: «فتحعلي‌شاه در اثر تلقينات سر گور اوزلي در اين گمان بود كه روس‌ها زير فشار دولت بريتانيا به بازگرداندن بخشي از اراضي از دست رفته به ايران موافقت خواهند كرد. ولي روس‌ها چنين نكردند. ميرزا ابوالحسن كه از سرسختي روس‌ها و فقدان حمايت بريتانيا كه اوزلي وعده آن را داده بود نوميد شده بود، نامه تلخي از سن‌پطرزبورگ به زبان انگليسي خاص خود به لرد كاسلري (وزير امور خارجه وقت بريتانيا).... نوشت:
من حالا با دست خالي به ايران برگشت و نمي‌دانم قبله عالم با من چه كرد. تقاضاي من از آن مقام اين است كه مرا فراموش نكرد، و فراموش نكرد كه من با برقراري صلح براي انگلستان چكار كرد. شما اين را هم فراموش نكنيد كه به خاطر قسم به شرف يك مرد انگليس، قسم به شرف سفير انگليس و قول‌هاي حتمي كه در ايران (توسط اوزلي) به من داده شد از قبله عالم استدعا كرد صلح را قبول كنند. اگر اوضاع همينطور بماند كه حالا هست براي شرف انگلستان خيلي بد. من خيلي متأسف و فكر مي‌كنم به زودي روزي مي‌رسد كه چشم‌هاي شما باز شود و مصالح واقعي و ارزش دوستي پادشاه ايران را ديد». («ايرانيان در ميان انگليسي‌ها»، دنيس رايت، ترجمه كريم امامي)
دگرگوني
رايت در ادامه وضعيت روابط بين‌المللي را در زماني كه فتحعلي‌شاه تصميم گرفت ميرزا ابوالحسن را به لندن بفرستد چنين توصيف كرده است: «در اين زمان موقعيت سياسي جهان به نحو چشمگيري دگرگون شده بود. روسيه و بريتانيا بار ديگر پيمان اتحاد بسته بودند. ناپلئون به آخرين شكست خود در واترلو تن در داده بود و تهديد فرانسويان نسبت به هند كه با عقب‌نشيني آنها از جزيره موريس در سال 1810 كاهش يافته بود، اكنون به كلي از ميان رفته بود. دوستي با ايران ديگر در نظر مقامات لندن يا كلكته اهميت حياتي سابق را نداشت و انگليسي‌ها بي‌تفاوتي خود را نسبت به ايران با سپردن امور سفارت به دست يك كاردار بعد از عزيمت اوزلي از ايران در سال 1814 نشان مي‌دادند. همچنين هنوز مركب امضاي عهدنامه مفصل خشك نشده بود كه انگليسي‌ها از ترس رنجاندن روس‌ها با اصرار خواستار تجديدنظر در عهدنامه و حذف مواردي شدند كه آنان را به تربيت سپاهيان ايران متعهد مي‌ساخت. ايراني‌ها از اين رو كاملاً حق داشتند از خودشان بپرسند روابطشان با انگلستان در چه وضعي است. اكنون براي يافتن پاسخ به اين سئوال و در صورت امكان جلب حمايت انگليسي‌ها در برابر روس‌ها بود كه ميرزا ابوالحسن را دوباره به لندن مي‌فرستادند... انگليسي‌ها به خاطر تغيير شرايط اين بار شور و شوق كمتري در استقبال از ميرزا ابوالحسن داشتند... سفير ايران در ماه مه 1819 وارد لندن شد و در ماه مارس سال بعد انگلستان را ترك گفت... در اين بين ميرزا ابوالحسن چند ملاقات دشوار و طولاني با وزير امور خارجه داشت كه از آنها طرفي نبست. در اولين ديدارشان روز 20 ژوئن 1819 ميرزا ابوالحسن سه هدف اصلي مأموريت خود را تشريح كرد: اول و مهمتر از همه مي‌خواست بداند «احساس فعلي انگلستان نسبت به ايران چيست؟» او گفت روشن است كه بين دو كشور صميميت سال‌هاي قبل ديگر وجود ندارد. اگر انگليسي‌ها ايران را در حال حاضر رها كرده‌اند، اين نكته را اعليحضرت (فتحعلي‌شاه) مي‌خواهند بدانند «تا ايران بتواند سياست جديدي را به اقتضاي مصالحش طرح‌ريزي كند». ثانياً ميرزا ابوالحسن خواستار پرداخت اصل و بهره اقساط معوق كمكي بود... و ثالثاً فتحعلي‌شاه از اينكه نمايندگي دولت انگلستان را در تهران يك كاردار بر عهده داشته باشد ناراضي بود».
(ادامه دارد)

جمعه، آذر ۲۵، ۱۳۸۴

درخواست‌هاي روسيه

در شماره گذشته خوانديد كه دولت روسيه ژنرال آلكسي پتروويچ يرملوف را كه به تازگي به فرمانروايي گرجستان برگزيده شده بود، به عنوان سفير راهي ايران كرد تا در مورد اختلافات ارضي و خواسته‌هاي ايران گفتگو كند. يرملوف به همراه ميرزا ابوالحسن‌خان ايلچي از سن‌پترزبورگ حركت كرد و پس از حدود دو ماه توقف در تفليس وارد خاك ايران شد. عباس‌ميرزا نايب‌السلطنه و ميرزا ابوالقاسم فراهاني (قائم‌مقام بعدي) تصميم گرفتند از مراسم استقبال او به عنوان فرصتي براي نمايش قدرت استفاده كنند و به اين منظور هزاران سرباز پياده و سواره را به همراه توپخانه آماده كردند و به نمايش گذاشتند.
ورود
خاوري شيرازي، نويسنده «تاريخ ذوالقرنين»، فرستاده تزار را چنين وصف كرده است: «اين الكساندر يرملوف را مرتبه از رتبه ينارالي فراتر بود و از منصب بلند صاحب‌اختياري كل توپخانه روسيه معتبر. خود را در نسب نبيره دختري جوجي‌خان بن چنگيزخان مي‌خواند و در چمن سلطانيه اكثر اوقات به مقبره اولجايتو –سلطان معروف به شاه خدابنده- رفته خطاب خالويي به وي مي‌راند. با جمعيتي خلاف عادت سرداران سابق به سرداري مملكت قفقاز آمد و اين جمعيت و تدارك او باعث توهمات دور و دراز شد. همواره با كمال خشونت و سختي سخن گفتي و در كاري كه مستبدالرأي گشتي، عذر حسابي از كس نشنفتي. با جمعيتي تمام و ثروتي مالاكلام (ناگفتني) و تداركي افزون از حوصله‌ي اوهام به سرداري ممالك قفقاز و حاجي‌ترخان و غيره سرافراز و به سفارت به دربار اين دولت علّيه نيز از همگان ممتاز گشته وارد تفليس و پس از چندي از نظم كارهاي آن ولايت مطمئن شده روانه دربار فلك تأسيس گرديد».
فتحعلي‌شاه هنگامي كه در بهار سال 1232ه.ق. از آمدن سفير روس مطلع شد، عسكرخان افشار ارومي را (كه پيش‌تر به سفارت نزد ناپلئون رفته بود و با آداب اروپايي آشنايي داشت) به مهمانداري او انتخاب كرد و به پيشواز فرستاد. عسكرخان در اوچ‌كليسا (اچميادزين) با يرملوف ملاقات كرد و او را با تشريفات و احترام شايسته ابتدا به ايروان و سپس به تبريز آورد. ميرزا ابوالقاسم با عده زيادي سپاهي در بيرون شهر تبريز به استقبال يرملوف شتافت و او را به شهر وارد كرد. گويا ملاقات فرستاده روس با شاهزاده عباس‌ميرزا كه دو سه روز بعد اتفاق افتاد به سردي و ترش‌رويي گذشته بود و يرملوف با اندكي كدورت راهي سلطانيه شد تا با فتحعلي‌شاه ديدار كند.
او هنگامي به مقصد رسيد كه شاه هنوز وارد نشده بود، بنابراين چند روزي در سلطانيه اقامت كرد تا اردوي شاهي وارد شد. كوتاه زماني بعد ديدار رسمي سفير با فتحعلي‌شاه انجام شد و او هداياي خود را كه از سوي تزار آورده بود، تقديم كرد. خاوري دو هديه از مجموع هدايا را شرح كرده است: «هيأت پيل و هودجي از طلا بود كه در پهلوي چپ آن استاد صنعت‌ساز تركيب ساعتي مرتب نمود. كليدي داشت كه چون كوك نمودندي اعضاء و جوارح پيل چون حركت طبيعي پيلان حركتي فنري كرده به بينندگان حيرت بر حيرت افزودندي. انواع نغمات دلكش از جوف آن ظاهر شدي و باعث حيرت سامع و ناظر آمدي. تحفه ديگر موازي سه قطعه آيينه صاف روشن بود كه هر يك به طول دو ذرع‌ونيم و به عرض يك ذراع افزون‌تر و ثخن (قطر) آن يك‌چارِ يك كمتر مي‌شد. گفتي مگر آب حيات را منجمد ساخته‌اند، يا صنعت‌سازان روسي‌نژاد جرم خورشيد را محلول كرده و باز به انجماد آورده و به ظهور سحرپردازي پرداخته‌اند... اين تحفه به اعلي درجه قبول طبع همايون اقدس اعلي رسيد».
مذاكره
اما اصل ماجرا گفتگوهايي بود كه پس از آن ميان يرملوف و مقامات درباري از جمله ميرزا شفيع صدراعظم آغاز شد. يرملوف چند خواسته مطرح كرد كه همگي از سوي دولت ايران رد شد. او ابتدا گفت كه «دولت بهيّه روس را پس از اين سازش، در سرحدات ممالك دولت عثمانيه بناي كاوش است» و انتظار دارد دولت ايران يا در حمله به عثماني، روسيه را همراهي كند و يا دست‌كم به دولت عثماني ياري نرساند. درخواست بعدي اين بود كه يا دولت ايران به سرزمين خوارزم لشكركشي كند و يا به سپاه روسيه از استرآباد و خراسان راه دهد تا به خوارزم بتازد (خوارزميان تجّار روس را مكرّر غارت مي‌كردند). خواسته ديگر روس‌ها هم داشتن اجازه استقرار كنسول دائم در گيلان بود.
مقامات ايراني هر سه پيشنهاد را با زباني ملايم رد كردند. يرملوف در خاطرات خود منظور از ارائه چنين پيشنهادهايي را به روشني بيان كرده است: «مقصود اصلي من اين بود كه نقاطي را كه دولت ايران اصرار داشت مسترد بداريم، از دست ندهيم... در جلسه اول مذاكرات با صدراعظم من نظر خودم را به طور صريح و جدي بيان كردم. ميرزا شفيع و ميرزا عبدالوهاب گفتند كه جرأت نمي‌كنند آنچه را كه من مي‌گويم به شاه عرض كنند. گفتم حاضرم خودم به عرض برسانم. گفتند اصرار بر بازگرداندن نقاط اشغالي از طرف خود آنهاست نه از طرف شاه و چه خوب مي‌شود اگر همه نقاط را نمي‌شود مسترد داشت، اقلاً بعضي از آن‌ها مسترد نمايد. من به طور صريح جواب دادم كه حسب‌الامر امپراتور تمام سرحد را سركشي كردم و به عرض رساندم كه هيچ قسمت را نمي‌شود مسترد داشت». («فصلي از خاطرات ژنرال يرملوف» نخستين سالنامه دنيا، نقل شده در حاشيه «مآثر سلطانيه» توسط غلامحسين زرگري‌نژاد)

چهارشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۴

مأموريت يرملوف

در شماره گذشته ديديم كه بخش مربوط به مذاكرات اصلي ميان ميرزا ابوالحسن‌خان ايلچي با مقامات دولت روسيه در مورد بازگرداندن بخشي از سرزمين‌هاي اشغال شده قفقاز توسط روس‌ها، از كتاب «دليل‌السفراء» حذف شده است. علاوه بر اين نسخه‌هاي باقي‌مانده اين كتاب كه به دست ما رسيده، بي‌مقدمه و در وسط يك جمله تمام مي‌شود و ادامه آن در دسترس نيست. در اين نسخه‌ها هيچ اشاره‌اي به نتيجه اين مأموريت طولاني نمي‌شود و ذكري از چگونگي بازگشت ميرزا ابوالحسن‌خان نيز در آنها وجود ندارد. اما بررسي ساير منابع روشن مي‌كند كه دولت روسيه پاسخ نهايي به درخواست ايران را به نتيجه مذاكراتي موكول كرده است كه ژنرال الكسي پتروويچ يرملوف، فرمانرواي تازه گرجستان در سفر به ايران به عمل خواهد آورد. گويا يرملوف به همراه ميرزا ابوالحسن‌خان سن‌پترزبورگ را به سوي تفليس ترك كرده است و پس از مدتي اقامت در گرجستان به ايران آمده است.
ايلچي
عبدالرزاق مفتون دنبلي، مورخ رسمي دولت قاجار، در كتاب «مآثر سلطانيه» در مورد بازگشت ميرزا ابوالحسن‌خان از روسيه و مأموريت يرملوف مي‌نويسد: «اعليحضرت خاقاني (فتحعلي‌شاه) بعد از انقضاي جشن نوروز سلطاني (نوروز سال 1196ه.ش.) روي به ساختن مهمات ملك و ملت آورد و رايت بيضا اضائت، ساحت‌افروز چمن سلطانيه گرديد و در منزل مزبور به عرض باريافتگان انجمن‌حضور رسيد كه ميرزا ابوالحسن‌خان از پادشاه روس رخصت انصراف يافت؛ [پادشاه روس همچنين] الكسندر يرمولوف را سردار عساكر روسيه و صاحب‌اختيار گرجستان ساخته، [كه] از عقب او به سفارت ايران مأمور است. كيفيت اين گزارش آن است كه يرمولوف ايلچي روس با نامه دوستانه و با تحف و هدايا به گرجستان آمده، دو ماهي در آنجا متوقف و چون هوا اعتدالي يافت از گرجستان عازم تبريز شد و نواب نايب‌السلطنه، عسكرخان افشار را كه پيش از اين سفير دولت فرانسه شده بود و مردي آگاه است به مهمانداري او تعيين فرمود. وقت ورود او به تبريز بعضي از امرا و خوانين مملكت آذربايجان [كه] در ركاب حاضر بودند، به استقبال ايلچي حاضر شدند. جماعت سواره و پياده و توپچيان نظام و افواج سرباز و مجاهدين از حوالي قريه سهلان تا در دولتخانه نايب‌السلطنه پانزده هزار سرباز و بيست و پنج هزار سوار و از مجاهدين بيست‌هزار پياده، مجموع شصت‌هزار كس و چهل عراده توپ بازداشته، به نظام و ترتيب آرميدند و حدود چهل‌هزار كس از غريب و بومي، اهالي تبريز از اصناف و غيره به تماشا حاضر و به ورود ايچي [دولت روس] ناظر. اين همه مردم و اصناف و خلايق به ترتيبي و آئيني صف كشيده بودند كه نه جنبشي از ايشان پديدار بود و نه صدايي آشكار. همگي چون نقش ديوار صف كشيده و گوش بر فرمان ايستاده و ايلچي را به احترام تمام داخل منزل نمودند. فرداي آن روز (ورود يرملوف به تبريز 2 رجب 1232ه.ق. مطابق 29 ارديبهشت 1196ه.ش. بوده است) شرف حضور لامع‌النور نواب نايب‌السلطنه دريافت و چون سخن صلح در زبان داشت و آن جناب ميل چندان به صلح نداشتند، ايلچي مزبور را محبت و دلگرمي كامل حاصل نشد و شكفتگي و سروري كه منظورش بود اتفاق نيفتاد».
رعب
عقيده بر اين است كه هدف از استقبال بزرگي كه در تبريز از يرمُلوف به عمل آمد، قدرتنمايي و گرفتن زهرچشم بوده است. چنانكه ميرزا ابوالقاسم قائم‌مقام پيش از ورود يرملُف در نامه‌اي به يكي از واليان مي‌نويسد: «بايد آن برادر در اين مدت كه هنوز ايلچي وارد نشده اساسي بچيند و اسباب كار فراهم آورد و شوق جهادي در قلوب خواص و عوام بيندازد كه هر كس از دوست و دشمن از آن راه بگذرد از وضع كار آنجا حيرت كند و قدر و مقدار كارداني و اهتمام آن برادر بيش از پيش در نظر مهراثر والا جلوه كند. ولايت خلخال هم بر سر راه عراق است، هم سرحد طالش است، هم همسايه اردبيل و گيلان است. هرگاه در آنجا اسباب جهادي شايسته فراهم آيد، هم مايه اعتضاد و استظهار سرحدداران اردبيل و گيلان خواهد شد، هم همه وقت به كار دوستي و دشمني طالش خواهد آمد، هم در عبور و مرور در آنجا رعب و هراسي كلي در قلوب كفره خواهد افتاد... اين صلح و سازشي كه حالا در ميان ما و روس است از كجا كه ابدالدهر بماند؟... احتمال مي‌رود در همين سفر كه ايلچي آنها به دربار خلافت مي‌رود، اگر در واگذاشتن ولايات مغصوبه، في‌الجمله اهمالي كند، غيرت سلطنت متحمل نشود و فوراً صلح و سازش به جنگ و كاوش مبدل گردد... همين كه مثل شما كسي مردم را ترغيب و تشويق كند و هر كس فراخور استعداد خود يراقي و اسبابي و سرب و باروطي بگيرد [و] جسته‌جسته مشقي نمايد، در اندك وقت ان‌شاءالله تعالي آن ولايت را استعدادي به هم خواهد رسيد... روزهاي جمعه در هر شهر و هر ده و هر قصبه بناي مشق و تيراندازي است و تمام ملاها مباشر اين كارند... بحمدالله در ولايت خلخال عاليجنابان ميرفاضل و آقا سيد رفيع و آقا مير علي‌اكبر و آقا مير شريف و ملا عبدالكريم و علماي خوچين تشريف دارند و هر يك از ايشان در غيرت دينداري و حميت دولت‌خواهي بي‌عديل و بي‌نظير مي‌باشند». («نامه‌هاي پراكنده قائم‌مقام فراهاني»، جهانگير قائم‌مقام فراهاني، نقل شده در حاشيه «مآثر سلطانيه» توسط غلامحسين زرگري‌نژاد)

سه‌شنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۴

روزهاي حذف شده

چنانكه در شماره گذشته گفتيم، ميرزا ابوالحسن‌خان شيرازي (ايلچي اعزامي فتحعلي‌شاه به روسيه) سرانجام پس از ماه‌ها انتظار در ديدار با نسلرود خواسته‌هاي دولت ايران را مطرح كرد. نسلرود كه از سوي تزار آلكساندر مأمور مذاكره با ايلچي ايران شده بود از ايلچي خواست مطالب خود را در نامه‌اي كوتاه مكتوب كند تا مفاد آن به اطلاع تزار برسد. ايلچي پذيرفت و روز بعد (اول ربيع‌الاول 1231ه.ق. مطابق 10 بهمن 1194ه.ش.) رقعه‌اي به اين شرح براي نسلرود فرستاد:
«عاليجاه ايلچي بزرگ دولت عليه ايران به عاليجاه گراف نسل‌رود وزير دولت روس دعا مي‌رساند كه مطالبي كه از پادشاه خود مأمور است كه از امپراطور اعظم خواهش نمايد اين است:
مطلب اول اينكه چون عهدنامه مجملي قبل از اين بسته شده، موقع است كه عهدنامه مفصل حال در پايتخت امپراطوري بسته شود كه سرحد طرفين معين گردد و از قراري كه در فصل هفتم عهدنامه مجمل قيد شده است، بعضي مواد ديگر فيصل يابد.
مطلب دوم اينكه نظر به اينكه في‌مابين دولتين عليتين روس و ايران به علت قرب جوار در قديم الايام دوستي بوده و اما بعضي مفسدين منازعه در ميان انداخته‌اند و پاره‌اي از ولايات ايران به تصرف دولت روس در آمده و خسارت‌ها بر جانبين روي داده، حال از سخاوت امپراطوري متوقع است كه ولايات مذكور را رد نمايد و اگر به علت خسران منازعه اولياي دولت روس را در استرداد كل ولايات سخني باشد به طريقي كه في‌مابين انفصال يابد از طرف دولت خود حاضر است.
مطلب سيم اينكه كلاً اگر ولايات متصرفي را رد نمي‌نمايند گرجستان و داغستان متعلق به دولت عليه روس بوده مابقي ولايات تصرفي را رد نمايند و در خسران آنها هم به طريقي كه في‌مابين قرار يابد باز حاضر است.
مطلب چهارم اينكه پادشاه ايران از همت و جوانمردي مشهور ايمپراطوري نهايت اطمينان و خاطرجمعي دارد و يقين حاصل است كه خواهش‌هاي او -كه در جنب جوانمردي ايمپراطور جزئي مي‌باشد- قبول خواهند فرمود و قسمي قرار خواهد داد كه باعث خوشوقتي او و استحكام دوستي دولتين عليتين و نيكنامي امپراطور اعظم در همه عالم شده باشد. ديگر امر امر ايمپراطور است. الباقي ايام مستدام باد».
انگريزي‌ها
ميرزا محمدهادي شيرازي (وقايع‌نگار سفر ايلچي) كه متن نامه را در كتاب «دليل‌السفراء» ثبت كرده است، در ادامه چنين شرح مي‌دهد: «بعد از اتمام رقعه مذكور داكتر كمل انگريزي نزد صاحبي‌ايلچي آمده و رقعه را به خط انگريزي ترجمه كرده ارسال نزد لارد كلرك ايلچي بزرگ دولت انگريز نمودند كه چون حسب‌الامر نواب اشرف وليعهد (عباس‌ميرزا) مقرر شده بود كه بدون اطلاع دولت انگريز مرتكب امري نشوند، لارد مذكور از مضمون رقعه مطلع و مستحضر گرديده، بعد نزد گراف نسل‌رود وزير برده باشند».
علاوه بر توصيه عباس‌ميرزا، خود كلرك نيز پيش از آن به ايلچي گفته بود «در صورتي كه شما خواسته باشيد كه دولت انگريز در باب حمايت و اعانت دولت عليه ايران نزد دولت روسيه برآمده باشد، بايد در هر باب گفتگو... مي‌نمائيد يا مكاتيب به دولت آنها مي‌نويسيد به اطلاع و استحضار من كه ايلچي بزرگ دولت انگريز مي‌باشم بوده باشد».
حاصل رنج
وقايع ثبت شده در كتاب «دليل‌السفراء» تا روز نهم ربيع‌الاول 1231ه.ق. (يعني هشت روز پس از نوشته شدن رقعه مذكور) مرتب و در دسترس است. در يادداشت‌هاي روز پنجم، خبر رسيدن نامه‌ها و فرامين مقامات ايراني و مقداري پول نقد و اجناس گرانبها براي هديه نوشته شده است. در اين ميان خلعتي هم از سوي عباس‌ميرزا براي ميرزا ابوالحسن‌خان رسيده بود. واكنش ميرزا به رسيدن اين خلعت به روشني وضعيت روحي او را در آن ايام نشان مي‌دهد: «صاحبي‌ايلچي را آن‌وقت بي‌اختيار رقّت دست داده، مذكور نمود كه خدا جان و مال و عيال ما را به تصدق خاك‌پاي جواهرآساي نواب اشرف نمايد؛ با اين گونه مرحمت‌ها و شفقت‌ها مي‌ترسم كه اگر خدمتي از من به تقديم نرسد كه باعث روسفيدي من باشد، در اين سفر هلاك شوم»!
اما نكته جالب‌تر اين است كه يادداشت‌هاي ميرزا محمدهادي از نهم ربيع‌الاول تا بيست‌وسوم اين ماه از كتاب برداشته شده و بدون اشاره به پاسخ دولت روسيه و تزار به رقعه ايلچي، ناگهان به شرح بسيار مختصر و ناقصي از ماجراي بازگشت ايلچي و همراهان، آن هم در بخش مربوط به شهر حاجي‌ترخان، مي‌پرد. محمد گلبن، گردآورنده و مصحّح «دليل‌السفراء» در مقدمه‌اي كه بر كتاب نوشته، بخش مربوط به اول تا نهم ربيع‌الاول را هم ناقص مي‌داند و مي‌نويسد: «شرح 9 روز مذاكرات ميرزا ابوالحسن‌خان و امپراطور و گراف نسلرود وزير امور خارجه روسيه را حذف كرده‌اند و قسمت حذف شده چنان ماهرانه حذف شده و تاريخ روز را به هم ربط داده‌اند كه خواننده كمتر متوجه اين كمبود مي‌شود. اين قسمت حذف شده مربوط به پنجشنبه نهم شهر ربيع‌الاول 1231ه.ق. الي جمعه 23 همان ماه است كه ظاهراً بايد به دستور خود ميرزا ابوالحسن‌خان ايلچي و به دست نويسنده كتاب حذف شده باشد چرا كه قسمت حذف شده از مهمترين قسمت‌هاي اين كتاب [بوده] است و مي‌بايد نتيجه اين همه زحمت و رنج در اين مذاكراتي كه در آن ده روز ميرزا ابوالحسن‌خان با امپراطور و كارگزاران دولت روسيه مذاكره مي‌كنند روشن شود».
(ادامه دارد)

ارسال توسط omid @ ۰۶:۲۰   0 نظر

یکشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۴

انتظار براي مذاكره

ميرزا ابوالحسن‌خان شيرازي، ايلچي اعزامي فتحعلي‌شاه قاجار به دربار روسيه، سرانجام روز 4 صفر 1231ه.ق. (13 دي 1194ه.ش – 4 ژانويه 1816م) رسماً به ملاقات تزار آلكساندر رفت و نامه‌هاي پادشاه و مقامات ايران را به او تحويل داد. او اميدوار بود مذاكره در باب تقاضاهاي ايران به زودي آغاز شود و با كمك ديپلمات‌هاي بريتانيايي مقيم سن‌پترزبورگ و همچنين گروهي از مقامات روسيه كه به آنها وعده هديه و لطف داده بود، امتيازهايي به دست آورد. اما آغاز گفتگو در اين باب به دلايل مختلف از جمله جشن‌هاي آغاز سال نوي مسيحي، مراسم مفصل ازدواج دو تن از خواهران تزار و بيماري نسلرود (صدراعظم) چندبار به تعويق افتاد. از سوي ديگر يكي از ديپلمات‌هاي عالي‌رتبه انگليسي در ملاقاتي با ميرزا ابوالحسن‌خان در مورد احتمال موفقيت او در مأموريتش ابراز ترديد كرد و بر اضطراب و پريشاني ايلچي ايران افزود.
تلاش
ميرزا ابوالحسن‌خان در مدت طولاني و عذاب‌آور انتظار، به شيوه خود مي‌كوشيد مقدمات موفقيت خود را آماده‌تر كند. ميرزا محمدهادي شيرازي (وقايع‌نگار سفر ايلچي) در چند جاي سفرنامه خود به اين موضوع اشاره كرده است: «امورات وقوعي اين است كه مكرر اوقات بزرگان از مقوله پرنس ليوجين و لارد كلرك ايلچي انگريز و اوروف و بسياري از امناي دولت روس نزد صاحبي ايلچي مي‌آمدند و ايشان نيز بعضي را كه شايسته مي‌دانستند بازديد مي‌كردند و صحبت في‌مابين ايشان منحصر به انجام مهام منظوره و حصول مقصود صاحبي‌ايلچي مي‌بود. به اين طريق كه صاحبي ايلچي هر يك از آنها را كه شب و روز... ملاقات مي‌كردند، تطميع و ترغيب مي‌نمودند و وعده و نويد تعارفات و بخشش‌ها به آنها مي‌دادند و ايشان [نيز] تمامي نويدهاي كلي و وعده‌هاي زباني مي‌دادند كه چنين و چنان خواهيم گفت و خواهيم كرد و صاحبي ايلچي را خاطرجمع مي‌كردند كه ان‌شاءالله شما با نيل مقصود معاودت خواهيد كرد». («دليل‌السفراء»، به كوشش محمد گلبن)
يا مثلاً در ديدار با يكي از خواهران تازه عروس تزار، «بعد از مباركباد و انجام تعارفات، صاحبي ايلچي در باب انجام مهام خود فقرات مبسوطي با او گفتگو كرده او را هم به اصطلاح يك واسطه در امر خود نزد پادشاه قرار دادند. او نيز قبول كرده نويد و وعده بسيار داد و تعهدات كرد».
اما روزي در همين ايام «لرد كلرك» به ديدار ميرزا ابوالحسن‌خان آمد، با او خلوت كرد و پس از ملاحظه نقشه ولايات اشغال شده ايران گفت: «از اينكه حال ناپليان كه دشمن قوي روسيه بود از ميان رفته و [روسيه] ديگر به هيچوجه دشمني در مقابل ندارد و غرور و كبر بسيار به هم رسانيده، من مشكل مي‌بينم كه ولايتي را به ايران پس بدهند و منتقل سازند. خاصه ولايت قراباغ كه تعريف زياد از حد از آنجا نزد ايمپراطور كرده‌اند و چنين مي‌داند كه بهتر از آن جايي نيست. در اين صورت من كه ايلچي بزرگ دولت انگليس هستم، چنين صلاح و خيريت احوال شما را مي‌دانم كه به همين مصالحه (معاهده گلستان) قانع و قايل شده باشيد و ادعاي ولايت رد كردن از آنها ننمائيد، زيرا كه امروز دولتي از دولت روس قوي‌تر در همه عالم نيست و بالفعل ده صد هزار (يعني يك ميليون) سپاه جرار دارد و با آنها به جز طريق دوستي و اتحاد، قسم ديگر نمي‌توان رفتار كرد». ميرزا البته سخنان او را رد كرد و به يادش آوردكه سر گور اوزلي وعده مكتوب داده است كه بخشي از اين ولايات را با مذاكره پس بگيرد. لرد انگليسي فوراً گفت اين تعهد را دولت انگليس نمي‌پذيرد و به او هم در اين مورد دستوري داده نشده، اما به دليل روابط دوستي همه كوشش خود را در اين جهت به كار خواهد گرفت.
رقعه
جالب است كه چند روز بعد روس‌ها پيام فرستادند كه مايل نيستند ديپلمات‌هاي انگليسي نقشي در ميانه داشته باشند و از ايلچي خواستند موضوع مذاكرات و آنچه ميان دو طرف رخ مي‌دهد را به انگليسي‌ها اطلاع ندهد، اما او «نظر به حكم نواب اشرف وليعهد (عباس‌ميرزا)... كه مقرر فرموده بود بدون اطلاع و استحضار و مشاورت اهالي انگريز مرتكب امري نشده باشيد» آنها را كاملاً در جريان امور نگاه داشت.
ايلچي ايران با گذشت زمان و تأخير زياد در آغاز مذاكرات (كه ميرزا ابوالحسن‌خان اميدوار بود مستقيماً با تزار انجام دهد)، چند بار براي نسلرود پيام فرستاد كه مدت اقامت او بسيار طولاني شده و نمي‌تواند بيشتر صبر كند. سرانجام از سوي تزار پاسخ آمد كه خواسته‌هاي خود را با نسلرود در ميان نهيد تا به اطلاع ما برسد. ايلچي قدري از اين بابت كه طرف مذاكره خود تزار نيست گله كرد اما سرانجام به اين امر تن داد. نسلرود در اين ايام بيمار بود و ملاقات طرفين چند روزي هم به اين دليل به تأخير افتاد تا اينكه سرانجام در تاريخ 30 صفر 1231ه.ق. (9 بهمن 1194ه.ش.) ديدار انجام شد. وزير روس تقاضاهاي ايلچي ايران را شنيد و از او خواست آنها را در نامه‌اي كوتاه خطاب به او بنويسد تا به آگاهي تزار رسانده شود. ايلچي چنين كرد و هرآنچه مي‌خواست را در چهار بند نوشت و براي نسلرود فرستاد. انتظار كشنده براي گرفتن پاسخ پس از آن آغاز شد.
متن نامه كوتاه ميرزا ابوالحسن‌خان ايلچي كه خواسته‌هاي دولت ايران را در كمال اختصار بيان مي‌كند، تلاش نوميدانه او پس از تحويل اين نامه و ماجراي حذف يكي از مهمترين بخش‌هاي كتاب دليل‌السفراء (احتمالاً به درخواست خود ايلچي) موضوع يادداشت آينده خواهد بود.

ارسال توسط omid @ ۱۲:۵۶   0 نظر