جمعه، آذر ۲۵، ۱۳۸۴

درخواست‌هاي روسيه

در شماره گذشته خوانديد كه دولت روسيه ژنرال آلكسي پتروويچ يرملوف را كه به تازگي به فرمانروايي گرجستان برگزيده شده بود، به عنوان سفير راهي ايران كرد تا در مورد اختلافات ارضي و خواسته‌هاي ايران گفتگو كند. يرملوف به همراه ميرزا ابوالحسن‌خان ايلچي از سن‌پترزبورگ حركت كرد و پس از حدود دو ماه توقف در تفليس وارد خاك ايران شد. عباس‌ميرزا نايب‌السلطنه و ميرزا ابوالقاسم فراهاني (قائم‌مقام بعدي) تصميم گرفتند از مراسم استقبال او به عنوان فرصتي براي نمايش قدرت استفاده كنند و به اين منظور هزاران سرباز پياده و سواره را به همراه توپخانه آماده كردند و به نمايش گذاشتند.
ورود
خاوري شيرازي، نويسنده «تاريخ ذوالقرنين»، فرستاده تزار را چنين وصف كرده است: «اين الكساندر يرملوف را مرتبه از رتبه ينارالي فراتر بود و از منصب بلند صاحب‌اختياري كل توپخانه روسيه معتبر. خود را در نسب نبيره دختري جوجي‌خان بن چنگيزخان مي‌خواند و در چمن سلطانيه اكثر اوقات به مقبره اولجايتو –سلطان معروف به شاه خدابنده- رفته خطاب خالويي به وي مي‌راند. با جمعيتي خلاف عادت سرداران سابق به سرداري مملكت قفقاز آمد و اين جمعيت و تدارك او باعث توهمات دور و دراز شد. همواره با كمال خشونت و سختي سخن گفتي و در كاري كه مستبدالرأي گشتي، عذر حسابي از كس نشنفتي. با جمعيتي تمام و ثروتي مالاكلام (ناگفتني) و تداركي افزون از حوصله‌ي اوهام به سرداري ممالك قفقاز و حاجي‌ترخان و غيره سرافراز و به سفارت به دربار اين دولت علّيه نيز از همگان ممتاز گشته وارد تفليس و پس از چندي از نظم كارهاي آن ولايت مطمئن شده روانه دربار فلك تأسيس گرديد».
فتحعلي‌شاه هنگامي كه در بهار سال 1232ه.ق. از آمدن سفير روس مطلع شد، عسكرخان افشار ارومي را (كه پيش‌تر به سفارت نزد ناپلئون رفته بود و با آداب اروپايي آشنايي داشت) به مهمانداري او انتخاب كرد و به پيشواز فرستاد. عسكرخان در اوچ‌كليسا (اچميادزين) با يرملوف ملاقات كرد و او را با تشريفات و احترام شايسته ابتدا به ايروان و سپس به تبريز آورد. ميرزا ابوالقاسم با عده زيادي سپاهي در بيرون شهر تبريز به استقبال يرملوف شتافت و او را به شهر وارد كرد. گويا ملاقات فرستاده روس با شاهزاده عباس‌ميرزا كه دو سه روز بعد اتفاق افتاد به سردي و ترش‌رويي گذشته بود و يرملوف با اندكي كدورت راهي سلطانيه شد تا با فتحعلي‌شاه ديدار كند.
او هنگامي به مقصد رسيد كه شاه هنوز وارد نشده بود، بنابراين چند روزي در سلطانيه اقامت كرد تا اردوي شاهي وارد شد. كوتاه زماني بعد ديدار رسمي سفير با فتحعلي‌شاه انجام شد و او هداياي خود را كه از سوي تزار آورده بود، تقديم كرد. خاوري دو هديه از مجموع هدايا را شرح كرده است: «هيأت پيل و هودجي از طلا بود كه در پهلوي چپ آن استاد صنعت‌ساز تركيب ساعتي مرتب نمود. كليدي داشت كه چون كوك نمودندي اعضاء و جوارح پيل چون حركت طبيعي پيلان حركتي فنري كرده به بينندگان حيرت بر حيرت افزودندي. انواع نغمات دلكش از جوف آن ظاهر شدي و باعث حيرت سامع و ناظر آمدي. تحفه ديگر موازي سه قطعه آيينه صاف روشن بود كه هر يك به طول دو ذرع‌ونيم و به عرض يك ذراع افزون‌تر و ثخن (قطر) آن يك‌چارِ يك كمتر مي‌شد. گفتي مگر آب حيات را منجمد ساخته‌اند، يا صنعت‌سازان روسي‌نژاد جرم خورشيد را محلول كرده و باز به انجماد آورده و به ظهور سحرپردازي پرداخته‌اند... اين تحفه به اعلي درجه قبول طبع همايون اقدس اعلي رسيد».
مذاكره
اما اصل ماجرا گفتگوهايي بود كه پس از آن ميان يرملوف و مقامات درباري از جمله ميرزا شفيع صدراعظم آغاز شد. يرملوف چند خواسته مطرح كرد كه همگي از سوي دولت ايران رد شد. او ابتدا گفت كه «دولت بهيّه روس را پس از اين سازش، در سرحدات ممالك دولت عثمانيه بناي كاوش است» و انتظار دارد دولت ايران يا در حمله به عثماني، روسيه را همراهي كند و يا دست‌كم به دولت عثماني ياري نرساند. درخواست بعدي اين بود كه يا دولت ايران به سرزمين خوارزم لشكركشي كند و يا به سپاه روسيه از استرآباد و خراسان راه دهد تا به خوارزم بتازد (خوارزميان تجّار روس را مكرّر غارت مي‌كردند). خواسته ديگر روس‌ها هم داشتن اجازه استقرار كنسول دائم در گيلان بود.
مقامات ايراني هر سه پيشنهاد را با زباني ملايم رد كردند. يرملوف در خاطرات خود منظور از ارائه چنين پيشنهادهايي را به روشني بيان كرده است: «مقصود اصلي من اين بود كه نقاطي را كه دولت ايران اصرار داشت مسترد بداريم، از دست ندهيم... در جلسه اول مذاكرات با صدراعظم من نظر خودم را به طور صريح و جدي بيان كردم. ميرزا شفيع و ميرزا عبدالوهاب گفتند كه جرأت نمي‌كنند آنچه را كه من مي‌گويم به شاه عرض كنند. گفتم حاضرم خودم به عرض برسانم. گفتند اصرار بر بازگرداندن نقاط اشغالي از طرف خود آنهاست نه از طرف شاه و چه خوب مي‌شود اگر همه نقاط را نمي‌شود مسترد داشت، اقلاً بعضي از آن‌ها مسترد نمايد. من به طور صريح جواب دادم كه حسب‌الامر امپراتور تمام سرحد را سركشي كردم و به عرض رساندم كه هيچ قسمت را نمي‌شود مسترد داشت». («فصلي از خاطرات ژنرال يرملوف» نخستين سالنامه دنيا، نقل شده در حاشيه «مآثر سلطانيه» توسط غلامحسين زرگري‌نژاد)

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی