شنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۴

سقوط ايروان

در شرح دوره دوم نبردهاي ايران و روسيه به آنجا رسيديم كه ژنرال پاسكويچ (حكمران گرجستان و فرمانده سپاه قفقاز) با شنيدن خبر شكست قوايش در جنگ اُشترك، قلعه عباس‌آباد را به ژنرال آريستوف سپرد و به سوي ايروان حركت كرد. شاهزاده عباس‌ميرزا نيز قلعه سردارآباد را به حسن‌خان سارواصلان سپرد و خود به طرف عباس‌آباد به راه افتاد. در واقع هر يك از فرماندهان دو طرف براي استفاده از غياب فرمانده مقابل به طرف آخرين ارودوگاه او پيش رفتند. «ينارال اريستوف از عباس‌آباد پذيره جنگ [با عباس‌ميرزا] شده با لشكري ساخته تا قريه خوك نخجوان بتاخت. در آنجا هر دو لشكر صف راست كردند و جنگي هولناك در انداختند. نايب‌السلطنه پاس اصطبار استوار كرد، چندانكه ارستوف شكسته شد و راه عباس‌آباد پيش داشت، آنگاه نايب‌السلطنه به منزل چشمه‌شاهيِ خوي فرود شد و پادشاه را از قصه آگاه كرد». («ناسخ‌التواريخ»، محمدتقي لسان‌الملك سپهر، به اهتمام جمشيد كيانفر)
فتحعلي‌شاه
فتحعلي‌شاه كه براي نظارت نزديك بر عملكرد سپاه ايران در چمن مهربان در نزديكي خوي اردو زده بود، آصف‌الدوله وزيراعظم را به همراه سرداراني چون عبدالله‌خان ارجمندي، طهماسب‌قلي‌خان لاريجاني، ولي‌خان تنكابني، حاجي‌حسين‌خان دامغاني و علي‌نقي‌خان قراگوزلو به محافظت قلعه تبريز گمارد، «معادل ده‌هزار تومان زر مسكوك» به نايب‌السلطنه داد و به سوي تهران بازگشت. به نظر مي‌رسد اين اقدام به منزله پايان كمك‌هاي فتحعلي‌شاه به عباس‌ميرزا بوده است. چنانكه علي‌اكبر بينا در «تاريخ سياسي و ديپلوماسي ايران» نوشته است: «با قطع كمك مالي از طرف فتحعلي‌شاه، عايدات عباس‌ميرزا منحصر به وصول ماليات ايالت آذربايجان شد. با در نظر گرفتن اينكه قسمت اعظم اين ايالت در جنگ اول ايران و روس ويران شده و نواحي معمور آن به دست روس‌ها افتاده بود، وضع خزانه وليعهد فوق‌العاده بد بود. چنانكه در نتيجه اين پيش‌آمد، عباس‌ميرزا مجبور شد قسمت عمده‌ي لشكريان تحت فرماندهي خود را مرخص كند. اجراي اين تصميم ساخلوي شهر تبريز را ضعيف كرد و پايتخت ايالت مهم آذربايجان بلادفاع ماند».
حقيقت هر چه بود، شكست‌هاي سخت قواي ايران از اين مقطع آغاز شد. به نوشته سپهر، «بعد از بيرون شدن شهريار تاجدار از مملكت آذربايجان لشكر ايران را يك‌باره هول و هرب (پريشاني) در خاطر نشست و بسقاويج (پاسكويچ) را طمع و طلب زيادت شد. اين هنگام آصف‌الدوله افواج مازندراني را روانه تبريز داشت و گروهي از رجال را برداشته به اتفاق ميرزا ابوالقاسم قائم‌مقام از آب ارس عبور كرده به قريه النجق آمد. و نايب‌السلطنه روزي چند در نخجوان به پاي برده، چون علف و آذوقه اندك بود به اراضي چورس شتافت و از آنجا به بلده خوي درآمده، آصف‌الدوله و قائم‌مقام را طلب داشت و بسقاويج در محاصره سردارآباد قدم اجتهاد استوار كرد».
«سردارآباد» مهمترين قلعه ايروان و دژ استوار دفاع از اين شهر بود كه توسط حسن‌خان سارواصلان (برادر حسين‌خان سردار) محافظت مي‌شد. حسن‌خان چنان كه ديديم فرماندهي شجاع و كارآزموده بود كه به دلاوري و جلادت شهرت داشت. اما هول و آشفتگي كه در اثر بازگشت فتحعلي‌شاه به تهران در دل سپاهيان ايران افتاده بود، باعث شد حسن‌خان جرأت خارج شدن از قلعه و درگير شدن با روس‌ها را به خود ندهد. بنابراين نيمه شبي «ديوار حصار را ثلمه كرد (شكاف داد) و از آنجا به در شده به جانب ايروان گريخت. بامداد كه ارامنه‌ي سردارآباد از فرار او آگهي يافتند يكباره دل از خويشتن‌داري برگرفتند و ابواب قلعه را گشوده روز دوشنبه نهم ربيع‌الاول بسقاويج را با مردم او [به قلعه] در آوردند و علف و آذوقه كه انباشته داشتند به روسيان گذاشتند».
سارواصلان
به اين ترتيب پاسكويچ با دست يافتن بر آذوقه درون قلعه سردارآباد، از دشواري تهيه مايحتاج براي سپاه خود رهيد، فوراً به سوي ايروان تاخت و آنجا را به محاصره در آورد. ده‌ها عراده توپ روسي قلعه ايروان را زير آتش گرفت. «در اول بار جعفرقلي‌خان مقدم كه با فوج مراغه از جمله مستحفظين عمده بود، يا از بيم جان با به سبب اغواي احسان‌خان نادان فرار نمود. ثانياً حسن‌خان سارواصلان كه به سبب سوءرفتار خود از اهالي قلعه نامطمئن بود، دست اهتمام در قعله‌داري نگشود و از ده شبان‌روز روسيه از اطراف قلعه ايروان سنگرها بستند و از شدت باريدن مهره‌هاي آتشين تفنگ، بنيان قرار اهل قلعه را در هم شكستند. بالاخره در شب جمعه دوازدهم شهر ربيع‌الاول سنه 1243، هنگام طلوع صبح صادق، روسيه كاذب پاي جلادت پيش نهادند و از سمت جامع ايروان دست قدرت به آتش‌فشاني گشادند. حارسين قلعه را از تردّد گلوله‌هاي آتشين پي‌درپي از پشت ديوار باره ياراي سر بر آوردن نبود و سارو اصلان نيز دست از قلعه داري كشيده و در مسجدي كه در درون قلعه از مستحدثات اوست رفته، اقامت نمود. باب قلعه به آن استحكام را بر چهره روسيان بدفرجام گشادند و كليد آن حصار استوار را به دست آن قوم بدكردار دادند. حضرت سارواصلان را با دست بسته در حضور پسقاويچ آوردند و مشاراليه را با حاجي ميرزا محمدخان مقصودلو و حمزه‌خان انزلي و ساير تبعه و لحقه محبوساً روانه تفليس كردند».
به اين ترتيب شهر ايروان كه در طول ده‌ها سال جنگ همواره سنگري محكم در برابر نفوذ قواي روسيه به شمار مي‌آمد سقوط كرد. هنگامي كه نايب‌السلطنه، آصف‌الدوله و قائم‌مقام خبر از دست رفتن ايروان را در خوي شنيدند، بلافاصله تبريز را در خطر ديدند، بنابراين آصف‌الدوله و علي‌نقي‌ميرزا ركن‌الدوله به سرعت بدان سوي شتافتند.

سه‌شنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۴

تلاش‌هاي ديپلماتيك

ماجراي دومين دوره جنگ‌هاي ايران و روسيه را تا آماده شدن دو طرف براي نبرد بر سر قلعه «سردارآباد» در نزديكي ايروان ادامه داديم، اما اينك -پيش از پي‌گرفتن ادامه ماجرا- اندكي به عقب باز مي‌گرديم و كوشش‌هاي ديپلماتيكي را كه پيرامون موضوع اختلافات دو طرف جريان داشت مرور مي‌كنيم.
فتحعلي‌شاه قاجار در اوايل سال 1242ه.ق. هنگامي كه دوره دوم جنگ‌ها به تازگي آغاز شده بود از شاهزاده عباس‌ميرزا خواست نماينده‌اي براي مذاكره با دولت روسيه به سن‌پترزبورگ بفرستد. «داودخان از طرف وليعهد براي انجام اين مأموريت در نظر گرفته شد. چون ژنرال يرملوف (حاكم وقت گرجستان) اجازه نمي‌داد كه دولت ايران از طريق گرجستان با سن‌پطرزبورگ تماس حاصل كند، نماينده ايران... از طريق قسطنطنيه عازم پايتخت روسيه گرديد. داودخان مأمور بود چگونگي و علل اختلافات دو دولت را به عرض امپراطور (روسيه) برساند و در قسطنطنيه با نماينده دولت اطريش ملاقات كرده تقاضا كند كه دولت اطريش در رفع اختلاف ميان دولت‌هاي ايران و روس ميانجي گردد». («تاريخ سياسي و ديپلماسي ايران»، علي‌اكبر بينا)
داودخان
به اين ترتيب مشخص مي‌شود كه فتحعلي‌شاه تقريباً همزمان با آغاز جنگ، كوشش‌هاي خود را براي رسيدن به مصالحه شروع كرده بود. پيداست كه او قلباً عقيده به جنگ نداشته و در اثر فشار شاهزاده عباس‌ميرزا و اصرار علماء به اين كار تن داده است.
داودخان روز 5 ربيع‌الاول 1242ه.ق. (15 مهر 1205ه.ش. - 7 اكتبر 1826م.) از قسطنطنيه نامه‌اي به مترنيخ (صدراعظم اتريش) نوشت و در آن ضمن ارائه شرحي از اختلافات ايران و روسيه، علل و عوامل آغاز دوباره جنگ را تشريح كرد. او از صدراعظم اتريش خواسته بود به نماينده خود در قسطنطنيه (كه ضمناً حافظ منافع دولت روسيه هم بود) دستور دهد اجازه‌نامه‌اي براي سفر به پترزبورگ در اختيار نماينده ايران بگذارد. داودخان همچنين خواستار ميانجي‌گري و كمك سفير اتريش در پايتخت روسيه براي موفقيت مأموريت خود شده بود. «داودخان كه در 29 محرم 1242 (سپتامبر 1826) وارد قسطنطنيه شده بود، بيش از يك ماه در پايتخت دولت عثماني معطل شد. نمايندگان دولت روس به عنوان اينكه جنگ ميان دو كشور آغاز گرديده است به وي اجازه مسافرت به سن‌پطرزبورگ را نمي‌دادند. نماينده ايران بالاخره مجبور شد علت و موضوع مأموريت خود را به كنت نسلرود صدراعظم روسيه اطلاع دهد تا وي دستور تهيه وسايل مسافرت نماينده دولت ايران را به مأمورين خويش صادر كند. نماينده ايران نامه‌اي از طرف شاهزاده عباس‌ميرزا به پرنس كنستانتين (دوك ورشو و نايب‌السلطنه لهستان، پسر دوم تزار پل اول و برادر تزار آلكساندر و تزار نيكلاي اول) داشت كه قرار بود آن را در حين عبور از سرحد لهستان تسليم كند. در مدت اقامت داودخان در قسطنطنيه از طرف دولت روسيه جوابي نرسيد. پس او پايتخت دولت عثماني را ترك گفت و به طرف سرحد لهستان حركت كرد تا در آنجا منتظر وصول جواب دولت روسيه باشد. بالاخره كنت نسلرود در نامه‌اي به ژنرال (گراف) پلن حاكم عدسه دستور داد كه به توسط مأمورين سرحدي به اطلاع نماينده ايران برساند كه جنگ در جبهه‌ي ايران و روس متوقف گشته و مأموري براي شروع مذاكرات از طرف دولت ايران تعيين شده و قريباً به سرحد خواهد آمد و نظر به اينكه امپراطور مسئوليت امور مربوط به ايران را به عهده ژنرال فرمانده كل قواي قفقاز محول كرده است، مسافرت داودخان به سن‌پطرزبورگ ضرورت ندارد».
ميرزا محمدعلي
به اين ترتيب داودخان ناچار شد بدون اخذ هرگونه نتيجه‌اي به ايران باز گردد. اما فرستاده‌اي كه نسلرود خبر حركت او را به سوي روسيه داده بود، ميرزا محمدعلي، برادرزاده ميرزا ابوالحسن‌خان (وزير امور دول خارجه) بود كه به خواست فتحعلي‌شاه و در مدت متاركه زمستاني جنگ مأمور سفر به تفليس شده بود. اين مأموريت به صلاحديد سر جان مك دونالد، فرستاده جديد دولت بريتانيا به دربار فتحعلي‌شاه، انجام مي‌پذيرفت. ميرزا محمدعلي نامه‌هايي از مقامات ايران خطاب به نسلرود همراه داشت كه در آنها به تمايل دولت قاجار براي برقراري صلح و روابط دوستانه ميان دو كشور اشاره شده بود. او همچنين 300 اسير جنگي روس را به نشانه حسن نيت با خود به گرجستان مي‌برد.
«ميرزا محمدعلي در ماه جمادي‌الاول 1242 (دسامبر 1826) از تهران حركت كرد و مدتي در تبريز معطل شد زيرا بر خلاف انتظار، ژنرال مددوف در اواسط ماه دسامبر در بحبوحه‌ي سرما كه معمولاً انجام عمليات نظامي متوقف مي‌شد، با شش‌هزار نفر از سپاهيان روس از رود ارس گذشت و به جانب تبريز پيش آمد... (او مدتي بعد ناچار به عقب‌نشيني شد و) بلافاصله پس از عقب‌نشيني قواي روس، ميرزا محمدعلي به همراهي اسيران روس به سمت تفليس حركت كرد. پس از ورود به آن شهر با ژنرال يرملوف ملاقات نمود و نامه‌هاي كنت نسلرود را تسليم وي كرد. از مذاكرات طولاني ميان ژنرال يرملوف و نماينده دولت ايران نتيجه‌اي حاصل نشد و بالاخره ميرزا محمدعلي مجبور شد به ژنرال دبيچ كه از سن‌پترزبورگ به تفليس آمده بود مراجعه كند».
دبيچ شرط مصالحه را واگذاري تمام سرزمين‌هاي شمال ارس به روسيه و پرداخت غرامت از سوي دولت ايران اعلام كرد. طبعاً ميرزا محمدعلي اجازه مذاكره در مورد چنين شرايطي را نداشت و دست خالي به ايران بازگشت. پاسخ نامه‌هاي مقامات ايران به نسلرود نيز مدتي بعد رسيد. پاسخ سرد او نشان مي‌داد كه روس‌ها خود را براي نبردهاي سنگين در بهار سال بعد آماده مي‌كنند.

دوشنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۴

وبا و پيشنهاد مصالحه

چنانكه در شماره گذشته خوانديد، قواي ايران در چند نبرد پياپي در بهار سال 1206 ه.ش. از روس‌ها شكست خورد و شهر گنجه و قلعه مهم عباس‌آباد را در نزديكي ارس از دست داد. با اين وجود به نظر مي‌رسيد موقعيت متصرّفات دولت قاجار نسبت به وضعيت پس از مصالحه گلستان اندكي بهتر شده است (شيروان، شكي و لنكران هنوز در تصرف ايران قرار داشت). در چنين شرايطي فتحعلي‌شاه به تقويت نيروهاي محافظ قلعه‌هاي تبريز و خوي پرداخت و محمدميرزا (پسر عباس‌ميرزا - محمدشاه بعدي) را مأمور كرد به غارت قراباغ بپردازد. از سوي ديگر اندكي پس از تصرّف قلعه عباس‌آباد توسط روس‌ها و استقرار ژنرال پاسكويچ در آنجا، بيماري وبا در ميان سپاهيان او همه‌گير شد و او ناچار قلعه را ترك كرد. پاسكويچ در اين شرايط خواهرزاده خود، گريبايدوف را با پيشنهاد مصالحه نزد عباس‌ميرزا فرستاد. به نظر مي‌رسد اين مأموريت نخستين ورود گريبايدوف به مسئله روابط با ايران بوده است كه فرجامي شوم براي او در پي داشت.
گريبايدوف
محمدتقي لسان‌الملك سپهر (از مورخان دولت قاجار) در كتاب «ناسخ‌التواريخ» در مورد پيشنهاد پاسكويچ و پاسخ فتحعلي‌شاه چنين نوشته است: «بعد از ورود بسقاويج (پاسكويچ) در عباس‌آباد مرض وبا در لشكرگاه او در افتاد و هر روز سيصد تن و زياده رهسپار هلاك مي‌گشت. ناچار از آنجا كوچ داده راه قراباباي قراباغ پيش گرفت و خواهرزاده خود ميرزا گربايدوف را به نزديك نايب‌السلطنه (عباس‌ميرزا) گسيل داشت و سخن از در مصالحه و مداهنه كرد. سخنان او را به عرض شهريار تاجدار رسانيدند، پسنده نداشت و فرمود «سخنان بسقاويج از در حيلت و نيرنگ است، بدين ترّهات وقعي نبايد گذاشت». لاجرم ميرزا گربايدوف بي نيل مرام از نزد نايب‌السلطنه مراجعت نمود».
كسي چه مي‌داند، شايد اگر فتحعلي‌شاه گريبايدوف را به حضور مي‌پذيرفت و در همين مرحله به مذاكرات صلح تن مي‌داد در نهايت نتيجه‌اي بهتر از معاهده تركمان‌چاي به دست مي‌آورد.
درست پس از بازگشت گريبايدوف از اين مأموريت بي‌نتيجه، حاكم اردوباد كه برادر احسان خان كنگرلو (كسي كه دروازه عباس‌آباد را بر روي قواي پاسكويچ گشود) بود -به تأسي از برادر- قلعه اردوباد را به روس‌ها سپرد. فتحعلي‌شاه فوراً ابراهيم‌خان قاجار دوّلو را با فوج‌هاي مقدم و قراگوزلو به مقابله فرستاد و آنها توانستند به سرعت قلعه را بازپس ستانند.
«اما نايب‌السلطنه چون ايام عاشورا[ي سال 1243ه.ق.] را به پاي برد، شاهزاده ركن‌الدوله را در چورس گذاشته راه ايروان برداشت و بعد از ورود به ايروان قاسم‌خان تبريزي سرهنگ فوج خاصّه و جعفرقلي‌خان مقدّم و حاجي ميرزا محمدخان مقصودلوي استرآبادي و لطفعلي‌خان ملايري را با لشكري كارآزموده و توپخانه و قورخانه به حراست قلعه ايروان مأمور ساخت، حسين‌خان سردار ايروان را ملتزم ركاب فرمود و به قدم عجل شتافته، قلعه اوچ‌كليسا را حصار داد (محاصره كرد). حرسه قلعه از جماعت روسيان كه ساكن اباران (آپاران) بودند استمداد كردند و ايشان اجابت نمودند».
هنگامي كه خبر حركت قشون روسيه از آپاران به سمت اوچ‌كليسا (اچميادزين) به عباس‌ميرزا رسيد، او تصميم گرفت به استقبال روس‌ها برود، بنابراين تعدادي از سرداران خود را با عده‌اي از سپاه به محاصره قلعه گمارد و خود راه آپاران در پيش گرفت. دو سپاه در مكاني به نام «اُشترك» با يكديگر روبرو شدند و جنگ آغاز شد.
اشترك
به نوشته خاوري شيرازي: «از هنگام طلوع مهر فروزان تا وقتي كه از جانب سمت‌الرأس به سمت مغرب روان گشت، ابواب مجادله باز بود و دست مجاهدين اسلام به سرافشاني (سر بريدن) آن كفره ظالم دراز. بالاخره از طالع فيروز خسروي، نور بر ظلمت و اسلام بر كفر غلبه كرد و جنود روسيه از شهاب ثاقب، چون جنود ابليس روي به هزيمت آورد. توپخانه و اسباب خود را كلّاً ريختند و بقية‌السيف به [سوي] اوچ‌كليسا گريختند و از عقب ايشان سواران جلادت‌انتماء و از پيش رو سربازان متوقف در خارج اوچ‌كليسا در آمدند و آن جمع پريشان به غايت مضطّر شدند؛ به علامت امان تفنگ‌ها از دست انداختند و غازيان مظفّر كلّاً را دستگير ساختند».
در اين هنگامه تنها عده ناچيزي از سربازان مجروح روس با اشاره عباس‌ميرزا اجازه يافتند به قلعه اوچ‌كليسا وارد شوند. نايب‌السلطنه يكي دو روز در آنجا ماند، سرهاي بريده و اسراي روس را به اردوگاه فتحعلي‌شاه در چمن مهربان فرستاد و سپس به ايروان بازگشت.
از سوي ديگر پاسكويچ چون خبر شكست قوايش را در اشترك شنيد و دانست كه اوچ‌كليسا در محاصره قواي ايران افتاده است، ژنرال آريستوف را به محافظت از قلعه عباس‌آباد نخجوان گماشت و خود به سوي ايروان حركت كرد. «شاهزاده ركن‌الدوله و حسن‌خان سارواصلان نيز از ارض چورس كوچ داده طريق ايروان گرفتند و صحرانشينان ايروان كه در كنار رود ارس نشيمن داشتند در سيغناق‌هاي (سنگرهاي) محكم جاي داده، لشكري به حفظ ايشان گماشتند و بعد از ورود ايشان به ايروان، نايب‌السلطنه از آنجا بيرون شده در دامن آقري‌داغ نزديك به قريه آبخوره لشكرگاه كرد و بسقاويج به اوچ‌كليسا شده، مجروحان لشكر را روانه تفليس داشت (ظاهراً قواي ايران با آمدن پاسكويچ دست از محاصره اوچ‌كليسا برداشته بودند) و خود خاطر بر فتح قلعه سردارآباد گماشت. نايب‌السلطنه سارواصلان را به حفظ قلعه سردارآباد مأمور فرمود و خود آهنگ عباس‌آباد كرد».
(ادامه دارد)

یکشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۴

سقوط عباس‌آباد

نبردهاي سال 1242ه.ق. ميان ايران و روسيه را تا جايي روايت كرديم كه فتحعلي‌شاه به تبريز آمد و بيرون شهر اردو زد. در اين هنگام ايروان در محاصره بود و حسن‌خان سارواصلان كوشش مي‌كرد محاصره را بشكند. از قضا در همين روزها كاروان آذوقه‌اي كه براي سربازان روس از تفليس به سوي ايروان مي‌رفت به دست حسن‌خان افتاد و ادامه كار محاصره بر روس‌ها دشوار آمد. چنين بود كه قواي روسيه دست از ايروان برداشت و به سوي نخجوان شتافت تا قلعه «عباس‌آباد» (از ساخته‌هاي شاهزاده عباس‌ميرزا) را فراچنگ آورد. به نوشته محمدتقي‌خان لسان‌الملك سپهر، «نايب‌السلطنه اين بدانست و از بلده خوي تا محال چورس براند و احسان‌خان پسر كلبعلي‌خان را كه از پيش حكومت نخجوان داشت با سپاه نخجواني به حراست قلعه عباس‌آباد مأمور فرمود و محمدامين‌خان دولّوي قاجار را با گروهي از بختياري با او همداستان كرد. [اما] احسان‌خان چشم از احسان شهريار و حفظ بيضه اسلام پوشيده، در نهان با ينارال بسقاويچ (پاسكويچ) ابواب مؤاتات (سازش) باز داشت و او را به محاصره عباس‌آباد تحريض نمود. لشكر روس شتاب كرده عباس‌آباد را حصار دادند (به محاصره گرفتند)». («ناسخ‌التواريخ»)
جاسوس
خبر محاصره قلعه عباس‌آباد هنگامي به فتحعلي‌شاه رسيد كه اردوي شاهي به كنار شهر خوي انتقال يافته بود. به اين ترتيب بار ديگر الله‌يارخان آصف‌الدّوله (وزير اعظم) با پنچ‌هزار سپاهي براي كمك به نايب‌السلطنه مأمور شد و به اتفاق راه عباس‌آباد پيش گرفتند. خاوري شيرازي قلعه عباس‌آباد را در كتاب «تاريخ ذوالقرنين» چنين توصيف كرده است: «عباس‌آباد از مستحدثات نوّاب وليعهد زمان و واقع در دو فرسخي قصبه‌ي نخجوان و قريب به رودخانه‌ي ارس به فاصله دو ميدان است».
عباس‌ميرزا تدبير كار را چنان ديد كه نامه‌اي براي حسن‌خان سارواصلان بنويسد و او را ترغيب كند كه از جنوب ارس به قلعه نزديك شود. در اين نامه شرح داده شده بود كه قواي نايب‌السلطنه در گوشه‌اي كمين مي‌كند تا قواي روسيه براي مبارزه با سواران سارواصلان از ارس بگذرند، آنگاه از پشت به آنها مي‌تازد و از ميانشان بر مي‌دارد. در واقع قرار بود تاختن سواران كم‌تعداد سارواصلان مانند طعمه‌اي پاسكويچ را به دست كشيدن از محاصره قلعه ترغيب كند و قواي او را به كمينگاه سپاه عباس‌ميرزا بياورد. «تدبير درست بود، ولي تقدير كار خود را نمود: يك نفر از ارامنه ايروان كه در اردوي سارواصلان بود شب‌هنگام بر اسبي از اصطبل او سوار گشته، به جهت اعلام خبر (يعني فاش كردن نقشه عباس‌ميرزا) روي به اردوي بسقاويچ نمود. علي‌الصباح حضرت ولي‌عهد زمان غافل از ماجراي جاسوسيِ ارمنيِ ايروان، از منزلي كه بودند با همراهان عزيمت راه نمودند». (تاريخ ذوالقرنين)
اما پاسكويچ كه از حقيقت امر آگاه شده بود سپاه خود را در كمال آمادگي و احتياط از ارس گذراند و در مقابل قواي شاهزاده عباس‌ميرزا قرار گرفت. به نوشته سپهر، عباس‌ميرزا كه كار را بر وفق مراد نيافته بود «ناچار صف كارزار راست كرده جنگ پيوسته شد. اگرچه زماني دراز مردم ايران پاس اصطبار (تحمل) افشردند، اما با قلّت عِدّه و عُدّه روي ظفر نتوانستند ديد. بسيار كس پشت با جنگ دادند (گريختند). در ميانه چهار تن از روسيان به آهنگ (به قصد) نايب‌السلطنه تاختن كردند و خدمتش به خويشتن (يعني به تنهايي) هر چهار را دفع داد. يك دو تن را با تيغ بزد و ديگري را با گلوله به خاك انداخت. فضعلي‌خان قوانلوي قاجار در آن رزمگاه از پس آنكه اسبش از پاي درآمد پياده همي رزم داد تا از كثرت جراحت با كشتگان هم‌آغوش افتاد. ملازمانش او را گرفته به كنار آوردند. چون بهبودي گرفت از شاهنشاه ايران «جان‌نثار دولت» لقب يافت». (ناسخ‌التواريخ)
احسان
اما نتيجه اين نبرد به هر حال شكست و هزيمت قواي عباس‌ميرزا بود. پاسكويچ در هنگام بازگشت -از در حيله- پرچمي با نشان دولت ايران برافراشت و به سوي قلعه عباس‌آباد رفت. با اين وجود خاوري شيرازي از دست رفتن اين قلعه را به خيانت احسان‌خان (حاكم نخجوان) مربوط دانسته است: «احسان‌خان نمك‌به‌حرام كه سابقاً با او (پاسكويچ) مراود بود، در روز بيست و هفتم شهر ذي‌الحجة‌الحرام سنه يك‌هزار و دويست و چهل و دو (30 تيرماه 1206ه.ش.) حرسه‌ي قلعه را بند بر پا نهاده، باب مراد بر چهره‌ي روسيان بدنهاد برگشود. ينارال بسقاويچ، سردار محمدامين‌خان قاجار و خواجه عباس‌خان، سركرده جانبازان بختياري و برخي از خوانين آن طايفه را محبوساً روانه تفليس كرد و احسان‌خان حرامزاده در اجر آن خدمت از تفويض حكومت محال نخجوان نام بر آورد».
هنگامي كه فتحعلي‌شاه خبر سقوط قلعه عباس‌آباد را شنيد به فكر دفاع از ساير قلعه‌هاي مهم منطقه افتاد. بنابراين گروه گروه سرداران و فوج‌هاي تحت فرمان ايشان را به محافظت از قلعه‌هاي خوي و تبريز مأمور كرد و شاهزادگان محمدميرزا (محمدشاه بعدي) و جهانگير ميرزا را براي تاخت و غارت به قراباغ و ساليان فرستاد. همچنين علي‌نقي ميرزا ركن‌الدوله به محافظت از سرحدات ايران در منطقه چورس و شاهزاده عباس‌ميرزا به اردوكشي براي دفاع از ايروان مأمور شدند. «پس از انجام اين مهام، اردوي ظفرفرجام را از منزل مرند، مكان در قريه النجق گشت و پس از روزي چند در چمن مهربان كه از جمله توابع بلوكات آلان‌براغوش تبريز است، قبّه بارگاه از گنبد مهر و ماه درگذشت».
از تصميمات و اقدامات فتحعلي‌شاه در اين مقطع مي‌توان دريافت كه او چه مخاطراتي را براي كدام مناطق آذربايجان پيش‌بيني مي‌كرده است. به نظر مي‌رسد شاه قاجار در اين هنگام بيشتر در انديشه حفظ سرزمين‌هاي باقي‌مانده آذربايجان بوده و ديگر موضوع بازپس گرفتن سرزمين‌هاي قفقاز مطمح نظر نبوده است.

ارسال توسط omid @ ۰۸:۰۱   0 نظر