وبا و پيشنهاد مصالحه
چنانكه در شماره گذشته خوانديد، قواي ايران در چند نبرد پياپي در بهار سال 1206 ه.ش. از روسها شكست خورد و شهر گنجه و قلعه مهم عباسآباد را در نزديكي ارس از دست داد. با اين وجود به نظر ميرسيد موقعيت متصرّفات دولت قاجار نسبت به وضعيت پس از مصالحه گلستان اندكي بهتر شده است (شيروان، شكي و لنكران هنوز در تصرف ايران قرار داشت). در چنين شرايطي فتحعليشاه به تقويت نيروهاي محافظ قلعههاي تبريز و خوي پرداخت و محمدميرزا (پسر عباسميرزا - محمدشاه بعدي) را مأمور كرد به غارت قراباغ بپردازد. از سوي ديگر اندكي پس از تصرّف قلعه عباسآباد توسط روسها و استقرار ژنرال پاسكويچ در آنجا، بيماري وبا در ميان سپاهيان او همهگير شد و او ناچار قلعه را ترك كرد. پاسكويچ در اين شرايط خواهرزاده خود، گريبايدوف را با پيشنهاد مصالحه نزد عباسميرزا فرستاد. به نظر ميرسد اين مأموريت نخستين ورود گريبايدوف به مسئله روابط با ايران بوده است كه فرجامي شوم براي او در پي داشت.
گريبايدوف
محمدتقي لسانالملك سپهر (از مورخان دولت قاجار) در كتاب «ناسخالتواريخ» در مورد پيشنهاد پاسكويچ و پاسخ فتحعليشاه چنين نوشته است: «بعد از ورود بسقاويج (پاسكويچ) در عباسآباد مرض وبا در لشكرگاه او در افتاد و هر روز سيصد تن و زياده رهسپار هلاك ميگشت. ناچار از آنجا كوچ داده راه قراباباي قراباغ پيش گرفت و خواهرزاده خود ميرزا گربايدوف را به نزديك نايبالسلطنه (عباسميرزا) گسيل داشت و سخن از در مصالحه و مداهنه كرد. سخنان او را به عرض شهريار تاجدار رسانيدند، پسنده نداشت و فرمود «سخنان بسقاويج از در حيلت و نيرنگ است، بدين ترّهات وقعي نبايد گذاشت». لاجرم ميرزا گربايدوف بي نيل مرام از نزد نايبالسلطنه مراجعت نمود».
كسي چه ميداند، شايد اگر فتحعليشاه گريبايدوف را به حضور ميپذيرفت و در همين مرحله به مذاكرات صلح تن ميداد در نهايت نتيجهاي بهتر از معاهده تركمانچاي به دست ميآورد.
درست پس از بازگشت گريبايدوف از اين مأموريت بينتيجه، حاكم اردوباد كه برادر احسان خان كنگرلو (كسي كه دروازه عباسآباد را بر روي قواي پاسكويچ گشود) بود -به تأسي از برادر- قلعه اردوباد را به روسها سپرد. فتحعليشاه فوراً ابراهيمخان قاجار دوّلو را با فوجهاي مقدم و قراگوزلو به مقابله فرستاد و آنها توانستند به سرعت قلعه را بازپس ستانند.
«اما نايبالسلطنه چون ايام عاشورا[ي سال 1243ه.ق.] را به پاي برد، شاهزاده ركنالدوله را در چورس گذاشته راه ايروان برداشت و بعد از ورود به ايروان قاسمخان تبريزي سرهنگ فوج خاصّه و جعفرقليخان مقدّم و حاجي ميرزا محمدخان مقصودلوي استرآبادي و لطفعليخان ملايري را با لشكري كارآزموده و توپخانه و قورخانه به حراست قلعه ايروان مأمور ساخت، حسينخان سردار ايروان را ملتزم ركاب فرمود و به قدم عجل شتافته، قلعه اوچكليسا را حصار داد (محاصره كرد). حرسه قلعه از جماعت روسيان كه ساكن اباران (آپاران) بودند استمداد كردند و ايشان اجابت نمودند».
هنگامي كه خبر حركت قشون روسيه از آپاران به سمت اوچكليسا (اچميادزين) به عباسميرزا رسيد، او تصميم گرفت به استقبال روسها برود، بنابراين تعدادي از سرداران خود را با عدهاي از سپاه به محاصره قلعه گمارد و خود راه آپاران در پيش گرفت. دو سپاه در مكاني به نام «اُشترك» با يكديگر روبرو شدند و جنگ آغاز شد.
اشترك
به نوشته خاوري شيرازي: «از هنگام طلوع مهر فروزان تا وقتي كه از جانب سمتالرأس به سمت مغرب روان گشت، ابواب مجادله باز بود و دست مجاهدين اسلام به سرافشاني (سر بريدن) آن كفره ظالم دراز. بالاخره از طالع فيروز خسروي، نور بر ظلمت و اسلام بر كفر غلبه كرد و جنود روسيه از شهاب ثاقب، چون جنود ابليس روي به هزيمت آورد. توپخانه و اسباب خود را كلّاً ريختند و بقيةالسيف به [سوي] اوچكليسا گريختند و از عقب ايشان سواران جلادتانتماء و از پيش رو سربازان متوقف در خارج اوچكليسا در آمدند و آن جمع پريشان به غايت مضطّر شدند؛ به علامت امان تفنگها از دست انداختند و غازيان مظفّر كلّاً را دستگير ساختند».
در اين هنگامه تنها عده ناچيزي از سربازان مجروح روس با اشاره عباسميرزا اجازه يافتند به قلعه اوچكليسا وارد شوند. نايبالسلطنه يكي دو روز در آنجا ماند، سرهاي بريده و اسراي روس را به اردوگاه فتحعليشاه در چمن مهربان فرستاد و سپس به ايروان بازگشت.
از سوي ديگر پاسكويچ چون خبر شكست قوايش را در اشترك شنيد و دانست كه اوچكليسا در محاصره قواي ايران افتاده است، ژنرال آريستوف را به محافظت از قلعه عباسآباد نخجوان گماشت و خود به سوي ايروان حركت كرد. «شاهزاده ركنالدوله و حسنخان سارواصلان نيز از ارض چورس كوچ داده طريق ايروان گرفتند و صحرانشينان ايروان كه در كنار رود ارس نشيمن داشتند در سيغناقهاي (سنگرهاي) محكم جاي داده، لشكري به حفظ ايشان گماشتند و بعد از ورود ايشان به ايروان، نايبالسلطنه از آنجا بيرون شده در دامن آقريداغ نزديك به قريه آبخوره لشكرگاه كرد و بسقاويج به اوچكليسا شده، مجروحان لشكر را روانه تفليس داشت (ظاهراً قواي ايران با آمدن پاسكويچ دست از محاصره اوچكليسا برداشته بودند) و خود خاطر بر فتح قلعه سردارآباد گماشت. نايبالسلطنه سارواصلان را به حفظ قلعه سردارآباد مأمور فرمود و خود آهنگ عباسآباد كرد».
(ادامه دارد)
چنانكه در شماره گذشته خوانديد، قواي ايران در چند نبرد پياپي در بهار سال 1206 ه.ش. از روسها شكست خورد و شهر گنجه و قلعه مهم عباسآباد را در نزديكي ارس از دست داد. با اين وجود به نظر ميرسيد موقعيت متصرّفات دولت قاجار نسبت به وضعيت پس از مصالحه گلستان اندكي بهتر شده است (شيروان، شكي و لنكران هنوز در تصرف ايران قرار داشت). در چنين شرايطي فتحعليشاه به تقويت نيروهاي محافظ قلعههاي تبريز و خوي پرداخت و محمدميرزا (پسر عباسميرزا - محمدشاه بعدي) را مأمور كرد به غارت قراباغ بپردازد. از سوي ديگر اندكي پس از تصرّف قلعه عباسآباد توسط روسها و استقرار ژنرال پاسكويچ در آنجا، بيماري وبا در ميان سپاهيان او همهگير شد و او ناچار قلعه را ترك كرد. پاسكويچ در اين شرايط خواهرزاده خود، گريبايدوف را با پيشنهاد مصالحه نزد عباسميرزا فرستاد. به نظر ميرسد اين مأموريت نخستين ورود گريبايدوف به مسئله روابط با ايران بوده است كه فرجامي شوم براي او در پي داشت.
گريبايدوف
محمدتقي لسانالملك سپهر (از مورخان دولت قاجار) در كتاب «ناسخالتواريخ» در مورد پيشنهاد پاسكويچ و پاسخ فتحعليشاه چنين نوشته است: «بعد از ورود بسقاويج (پاسكويچ) در عباسآباد مرض وبا در لشكرگاه او در افتاد و هر روز سيصد تن و زياده رهسپار هلاك ميگشت. ناچار از آنجا كوچ داده راه قراباباي قراباغ پيش گرفت و خواهرزاده خود ميرزا گربايدوف را به نزديك نايبالسلطنه (عباسميرزا) گسيل داشت و سخن از در مصالحه و مداهنه كرد. سخنان او را به عرض شهريار تاجدار رسانيدند، پسنده نداشت و فرمود «سخنان بسقاويج از در حيلت و نيرنگ است، بدين ترّهات وقعي نبايد گذاشت». لاجرم ميرزا گربايدوف بي نيل مرام از نزد نايبالسلطنه مراجعت نمود».
كسي چه ميداند، شايد اگر فتحعليشاه گريبايدوف را به حضور ميپذيرفت و در همين مرحله به مذاكرات صلح تن ميداد در نهايت نتيجهاي بهتر از معاهده تركمانچاي به دست ميآورد.
درست پس از بازگشت گريبايدوف از اين مأموريت بينتيجه، حاكم اردوباد كه برادر احسان خان كنگرلو (كسي كه دروازه عباسآباد را بر روي قواي پاسكويچ گشود) بود -به تأسي از برادر- قلعه اردوباد را به روسها سپرد. فتحعليشاه فوراً ابراهيمخان قاجار دوّلو را با فوجهاي مقدم و قراگوزلو به مقابله فرستاد و آنها توانستند به سرعت قلعه را بازپس ستانند.
«اما نايبالسلطنه چون ايام عاشورا[ي سال 1243ه.ق.] را به پاي برد، شاهزاده ركنالدوله را در چورس گذاشته راه ايروان برداشت و بعد از ورود به ايروان قاسمخان تبريزي سرهنگ فوج خاصّه و جعفرقليخان مقدّم و حاجي ميرزا محمدخان مقصودلوي استرآبادي و لطفعليخان ملايري را با لشكري كارآزموده و توپخانه و قورخانه به حراست قلعه ايروان مأمور ساخت، حسينخان سردار ايروان را ملتزم ركاب فرمود و به قدم عجل شتافته، قلعه اوچكليسا را حصار داد (محاصره كرد). حرسه قلعه از جماعت روسيان كه ساكن اباران (آپاران) بودند استمداد كردند و ايشان اجابت نمودند».
هنگامي كه خبر حركت قشون روسيه از آپاران به سمت اوچكليسا (اچميادزين) به عباسميرزا رسيد، او تصميم گرفت به استقبال روسها برود، بنابراين تعدادي از سرداران خود را با عدهاي از سپاه به محاصره قلعه گمارد و خود راه آپاران در پيش گرفت. دو سپاه در مكاني به نام «اُشترك» با يكديگر روبرو شدند و جنگ آغاز شد.
اشترك
به نوشته خاوري شيرازي: «از هنگام طلوع مهر فروزان تا وقتي كه از جانب سمتالرأس به سمت مغرب روان گشت، ابواب مجادله باز بود و دست مجاهدين اسلام به سرافشاني (سر بريدن) آن كفره ظالم دراز. بالاخره از طالع فيروز خسروي، نور بر ظلمت و اسلام بر كفر غلبه كرد و جنود روسيه از شهاب ثاقب، چون جنود ابليس روي به هزيمت آورد. توپخانه و اسباب خود را كلّاً ريختند و بقيةالسيف به [سوي] اوچكليسا گريختند و از عقب ايشان سواران جلادتانتماء و از پيش رو سربازان متوقف در خارج اوچكليسا در آمدند و آن جمع پريشان به غايت مضطّر شدند؛ به علامت امان تفنگها از دست انداختند و غازيان مظفّر كلّاً را دستگير ساختند».
در اين هنگامه تنها عده ناچيزي از سربازان مجروح روس با اشاره عباسميرزا اجازه يافتند به قلعه اوچكليسا وارد شوند. نايبالسلطنه يكي دو روز در آنجا ماند، سرهاي بريده و اسراي روس را به اردوگاه فتحعليشاه در چمن مهربان فرستاد و سپس به ايروان بازگشت.
از سوي ديگر پاسكويچ چون خبر شكست قوايش را در اشترك شنيد و دانست كه اوچكليسا در محاصره قواي ايران افتاده است، ژنرال آريستوف را به محافظت از قلعه عباسآباد نخجوان گماشت و خود به سوي ايروان حركت كرد. «شاهزاده ركنالدوله و حسنخان سارواصلان نيز از ارض چورس كوچ داده طريق ايروان گرفتند و صحرانشينان ايروان كه در كنار رود ارس نشيمن داشتند در سيغناقهاي (سنگرهاي) محكم جاي داده، لشكري به حفظ ايشان گماشتند و بعد از ورود ايشان به ايروان، نايبالسلطنه از آنجا بيرون شده در دامن آقريداغ نزديك به قريه آبخوره لشكرگاه كرد و بسقاويج به اوچكليسا شده، مجروحان لشكر را روانه تفليس داشت (ظاهراً قواي ايران با آمدن پاسكويچ دست از محاصره اوچكليسا برداشته بودند) و خود خاطر بر فتح قلعه سردارآباد گماشت. نايبالسلطنه سارواصلان را به حفظ قلعه سردارآباد مأمور فرمود و خود آهنگ عباسآباد كرد».
(ادامه دارد)
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی