شنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۴

گاردان در ايران

چنانكه ديديم، ناپلئون بناپارت پس از انعقاد قرارداد فين‌كنشتاين با نماينده فتحعلي‌شاه قاجار، ژنرال گاردان را به عنوان سفير به ايران فرستاد. به نوشته علي‌اصغر شميم در «ايران در دوره سلطنت قاجار» هدف امپراتور فرانسه از اعزام گاردن «در حقيقت ابراز دشمني و مخالفت با دو دولت روسيه و انگلستان بود. ناپلئون تسلط روسيه را بر گرجستان كه منجر به افتتاح روابط نزديك بين آن دولت و دولت عثماني مي‌شد، مخالف مصالح خود مي‌دانست و بنابراين لازم بود كه از هر حيث سپاه ايران را در برابر آن دولت تقويت كند. تهديد انگلستان به وسيله حمله به هندوستان نيز جزو نقشه سياسي امپراتور بود و براي اين منظور نيز تقويت سپاه ايران و ايجاد خط سوق‌الجيشي از كنار درياي سياه تا معابر شرقي فلات ايران لازم بود. به همين علت ناپلئون تعليمات مفصل و مشروحي به سرتيپ گاردان داد كه خلاصه آن، [انجام] تحقيقات كامل جغرافيايي راجع به راه‌هاي ايران و مقدار علوفه و آذوقه و وسايل حمل و نقل و چگونگي سپاه فعلي و تقويت آن سپاه در برابر دولت روسيه بود».
سفير
گاردان از راه آذربايجان به ايران وارد شد و ابتدا مورد استقبال شاهزاده عباس‌ميرزا (وليعهد و نايب‌السلطنه فتحعلي‌شاه) قرار گرفت: «ميرزا محمدرضا [قزويني] و جنرال غاردان (گاردان) ايلچي در دارالسلطنه تبريز به خدمت نايب‌السلطنه هنگام بار عام تشرّف جسته، نامه ناپليون را گذرانيدند و انواع التفات و احسان قرين حال خود ديدند. نواب نايب‌السلطنه، فتحعلي‌خان نوري قوريساول‌باشي (رئيس تشريفات نظامي) را كه از اعاظم درگاه و مردي با رتبت و كارآگاه بود، به مهمانداري ايلچيان تعيين و ايشان در دوازدهم شهر رمضان [1222ه.ق.]، روانه درگاه خاقان جم‌نگين (فتحعلي‌شاه) شدند و بعد از ورود ايشان به دارالسلطنه طهران، خسرو كامران انواع الطاف و اشقاق درباره ايشان مبذول داشته، جنرال غاردان به خطاب خاني سرافراز و همراهان او را به نوازش بي‌پايان مفتخر و ممتاز فرمودند و از تختگاه، سلطنت عسكرخان افشار رومي كه از سركردگان بود، با تدارك و سامان تمام به سفارت فرانسه مأمور و از اجناس نفيسه و تحف مرغوبه به رسم يادبود، با نامه محبّت آغاز مؤالفت‌طراز، از طرف قرين‌الشرف اعليحضرت گردون رتبت و نواب نايب‌السلطنه و الخلافه، مصحوب او (همراه او) روان گرديد». («مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي، تصحيح غلامحسين زرگري‌نژاد)
گاردن پس از رسيدن به تهران در نامه‌اي به وزارت‌خارجه فرانسه شرحي از سفر خود و برداشتش از اوضاع ايران ارائه داد كه بخش‌هايي از آن چنين بود: «در دربار تهران ما را به ملاطفت تمام پذيرفتند. معاهده‌اي را كه حامل آن بودم (معاهده فين‌كنشتاين) در تاريخ بيستم [دسامبر 1807م، 19 شوال 1222ه.ق. - آذر 1186ه.ش.] به تصويب [فتحعلي‌شاه] رساندم و معاهده‌اي تجاري نيز... بستم. به موجب اين معاهده، همانطور كه در... عهدنامه اتحاد (فين‌كنشتاين) قيد شده، جزيره خارك به ما واگذار گرديده و در تمام بلادي كه فرانسه قنسول دارد، به عيسويان آزادي مذهب داده شده [است]... خيال اردوكشي به هند، چون مردم اينجا همه فوق‌العاده پول‌پرستند، در جميع مغزها جا گرفته. اگرچه عباس‌ميرزا و برادران او جز فكر جنگ خيالي ديگر ندارند، اعيان مردم عموماً طالب فراغت و راحتند... در يكي از روزهايي كه به حضور امپراتور (ناپلئون) شرفياب شده بودم، او نسبت به اردوكشي به هند اظهار كمال علاقه‌مندي مي‌كرد و مي‌گفت تا روسيه گرجستان را در تصرّف دارد، اين خيال امكان‌پذير نيست و به اينكه اعليحضرت شاه ايران آن را دوباره متصرّف شود نهايت مساعدت را ابراز مي‌داشت. [اما] طبيعي است كه تا ماده چهارم معاهده [فين‌كنشتاين] مجري نشود، اجراي ماده هشتم ممكن نيست. (ماده چهار شامل تعهد فرانسه براي كمك به اخراج روسيه از گرجستان بود و ماده هشت شامل تعهد ايران نسبت به قطع رابطه با انگلستان و اعلان جنگ به آن كشور. به نظر مي‌رسد در متن نامه يا ترجمه آن اشتباهي صورت گرفته و منظور گاردن در اينجا ماده 8 نبوده بلكه ماده 12 بوده است كه تعهد ايران به كمك به فرانسه براي لشكركشي به هند را شامل مي‌شد)». («مأموريت ژنرال گاردان در ايران» ترجمه عباس اقبال)
استبداد
گاردان در ادامه نامه به مأموريت سري خود اشاره مي‌كند و مي‌نويسد: «بر حسب تعليمات سرّي كه داشتم، قراردادي [با ايرانيان] بستم كه 20هزار قبضه تفنگ از قرار هر قبضه‌اي سي فرانك تسليم ايران نمائيم. مجموع قيمت تفنگ‌ها در موقع تحويل آنها در بندر بوشهر يا يكي ديگر از بنادر خليج فارس تأديه خواهد شد».
فرستاده ناپلئون در مورد موقعيت سياسي و وضع حكومت ايران نيز به وزير خارجه خود چنين گزارش مي‌دهد: «حكومت در اينجا بي‌نهايت استبدادي است ولي با اينكه شاهزاده وليعهد (عباس‌ميرزا) نسبت به جان و مال رعاياي خود هر گونه حق دارد، كمتر اتفاق مي‌افتد كه از حقوق خود سوءاستفاده كند. او شخصاً مردي زيرك و نظامي قابلي است و به هر كس كه قابليتي داشته باشد، اجر صحيح مي‌دهد».
گاردان در پايان نامه توسط وزير خارجه، از امپراتور فرانسه اجازه مي‌خواهد تا نشان‌هايي را كه فتحعلي‌شاه به او و همراهانش اعطاء كرده است، به سينه نصب كنند: «اعليحضرت پادشاه [ايران] مرا به نشان خورشيد از درجه اول سرافراز فرمود و به هر يك از همراهان... نيز يك قطعه نشان از درجه دوم عطا كرد. از حضرتعالي استدعا دارم كه از طرف اعليحضرت امپراتور اجازه زدن اين نشان‌ها را صادر نمائيد، چه نشان مزبور تشويقي است براي كساني كه در ممالك بعيده با تحمل مشقات بسيار به خدمتگزاري مشغولند و اميدي است جهت اشخاصي كه بعدها به اين نواحي بيايند».

جمعه، تیر ۱۰، ۱۳۸۴

دوستي‌هاي ناپايدار

در شماره قبل مرور مفاد معاهده فين‌كنشتاين را كه در سال 1222ه.ق. (1807م.) ميان فرستاده فتحعلي‌شاه و نماينده ناپلئون بناپارت منعقد شده بود، آغاز كرديم. مفاد ده فصلي كه مرور كرديم به طور اجمال چنين بود: دو پادشاه (فتحعلي‌شاه و ناپلئون) بر صلح و اتحاد دائمي ميان ايران و فرانسه تأكيد مي‌كردند و متعهد مي‌شدند هرگاه انگلستان و روسيه عليه يكي از دو كشور فرانسه يا ايران متحد شدند، آنها هم عليه انگلستان و روسيه به طور اتحاد وارد عمل شوند. دولت فرانسه ضمن تضمين تماميت ارضي ايران و تأكيد بر حق حاكميت ايران بر گرجستان متعهد مي‌شد براي وادار كردن روسيه به تخليه گرجستان تلاش كند. فرانسوي‌ها در عين حال مي‌پذيرفتند هر مقدار توپ و تفنگ و سرنيزه كه دولت ايران بخواهد (به قيمت متداول در اروپا) در اختيارش بگذارند و هر تعداد مستشار توپخانه و پياده‌نظام كه براي تقويت قلعه‌ها و قواي خود نياز داشته باشد، برايش بفرستند. امپراطور فرانسه همچنين وعده مي‌داد كه سفيري دائمي براي اقامت در دربار فتحعلي‌شاه معين كند و بفرستد.
در مقابل، ايران متعهد مي‌شد تمام روابط تجاري و سياسي خود را با انگلستان (رقيب و دشمن ديرينه فرانسه) قطع كند، به آن كشور اعلان جنگ دهد، سفير خود را از هندوستان فرا خواند، نمايندگان كمپاني هند شرقي را اخراج و مال‌التجاره آنها را ضبط كند و افغان‌ها را عليه انگليسي‌ها بشوراند. شاه قاجار همچنين تضمين مي‌داد از پذيرش فرستادگان سياسي دولت انگلستان نيز خودداري كند.
راه هند
و اما شش فصل پاياني معاهده از اين قرار بود:
فصل يازدهم: در صورتي كه يك‌دست كشتي جنگي فرانسه به خليج ايران و به بنادر اعليحضرت امپراطور ايران بيايد، جميع اسباب سهولت و هر گونه كمكي كه به جهت كشتي‌ها لازم باشد داده شود.
فصل دوازدهم: هرگاه اعليحضرت امپراطور فرانسه قصد نمايد كه از خشكي قشوني به جهت يورش به طرف متصرفات انگليس واقع در هندوستان بفرستد اعليحضرت امپراطور ايران كه دولت متحده و با وفاي او مي‌باشد در خاك خود به قشون او راه خواهد داد. در چنين صورت قبل از وقت مابين دولتين فرانسه و ايران معاهده مخصوصي خواهد شد كه به موجب آن معبري كه قشون [بايد در اختيار] داشته باشد و آذوقه‌[اي] كه بايد به آن داده شود و وسايل حمل و نقلي كه بايد از جانب ايران فراهم آيد و همچنين قشون كمكي كه لازم است اعليحضرت امپراطور ايران به قشون فرانسه كمك نمايد مشروط خواهد گرديد.
فصل سيزدهم: آنچه كه موافق فصل قبل به كشتي‌ها و به قشون فرانسه داده مي‌شود بايد قيمت آنها موافق قيمتي باشد كه به خود اهل ايران داده مي‌شود.
فصل چهاردهم: شرايطي كه در فصل دوازدهم مقرر است فقط اختصاص به دولت فرانسه دارد، بنابراين به موجب معاهداتي كه بعدها بسته شود دولتين انگليس و روس هيچ‌كدام به شرايط مزبوره حق نخواهند داشت.
فصل پانزدهم: محض صرفه و فوايد دولتين ايران و فرانسه يك معاهده تجارتي مابين طرفين بسته خواهد شد كه قرار آن را در تهران خواهند گذاشت.
فصل شانزدهم: تصديق معاهده و مبادله آن در تهران به فاصله چهارماه از تاريخ امروز خواهد شد. اين معاهده در اردوي امپراطوري در فين‌كنشتاين به تاريخ چهارم ماه‌مه 1807 (25 صفر 1222ه.ق. يا 13 ارديبهشت 1186ه.ش.) نوشته و امضاء شده است... (نقل شده در «سفرنامه گاردن» ترجمه ميرزا علي‌خان مترجم‌باشي در دارالترجمه همايوني)
هراس
مي‌توان تصّور كرد خبر انعقاد اين پيمان چه ولوله‌اي در ميان انگليسي‌ها انداخته است. پيش‌تر ديده بوديم هدف اصلي انگليسي‌ها از فرستادن جان مالكوم به ايران و انعقاد عهدنامه‌هاي تجاري و سياسي توسط او با صدراعظم فتحعلي‌شاه، همانا محافظت از هندوستان در مقابل افغان‌ها و فرانسوي‌ها بود. اينك آنها مي‌ديدند اين هدف، با بسته‌شدن معاهده فين‌كنشتاين، بر باد رفته است. به نوشته دنيس رايت در «انگليسي‌ها در ميان ايرانيان»: «موفقيت فرانسه (در هم‌پيمان شدن با ايران) در لندن و كلكته هراس فراوان برانگيخت و به فعاليت‌هاي ديپلماتيك فوق‌العاده‌اي انجاميد كه بيانگر گيجي و سردرگمي مقامات انگليسي بود و تنها در ادوار بعد با نگريستن به آنچه گذشته بود مي‌شد آن فعاليت‌ها را خنده‌آور يافت. توضيح آنكه هم از انگلستان و هم از هندوستان فرستادگاني به ايران گسيل شدند تا شاه را به قطع رابطه با فرانسه و عقد پيمان جديدي با بريتانيا ترغيب نمايند».
فرستاده لندن -كه عنوان نخستين فرستاده سياسي بريتانيا (نه هندوستان) را به خود اختصاص داد- هارفورد جونز بود و فرستاده هند جان مالكوم.
از سوي ديگر ناپلئون براي اجراي بخشي از تعهدات خود در قبال ايران، ژنرال گاردان را به عنوان سفير، در رأس هيأتي از مستشاران و مهندسان نظامي راهي ايران كرد. ناپلئون دستيابي روس‌ها به قفقاز را مايه تسهيل تماس آنها با عثماني‌ها و مخالف منافع خود مي‌دانست. او با روس‌ها در حال جنگ بود و درگيري آنها با قوايي قدرتمند در قفقاز را نيز به نفع خود مي‌ديد، بنابراين در كمك به ايران براي مقاومت در برابر روس‌ها جدي بود. ناپلئون به گاردان و هيأت همراه او مأموريت داده بود تحقيق مفصلي در مورد توانايي‌هاي سپاه موجود ايران و امكان تقويت آن به عمل آورند و در سامان دادن به اين سپاه بكوشند. او همچنين از مهندسان نظامي فرانسوي خواسته بود نقشه دقيقي از راه‌هاي ايران تهيه كنند و امكان تهيه آذوقه و علوفه را در آنها به دقت بسنجند. ناگفته پيداست كه اين اطلاعات، علاوه بر كمكي كه مي‌توانست به سپاهيان ايران بكند، به كار لشكركشي احتمالي آينده ناپلئون به هند نيز مي‌آمد.
اما هم‌پيماني ايران و فرانسه كه در ابتدا به خوبي پيش مي‌رفت و اميدواركننده بود، دوام چنداني نيافت. دلايل و عواقب قطع اين رابطه را در شماره آينده مرور مي‌كنيم.

چهارشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۴

معاهده فين‌كنشتاين

محمدنبي‌خان شيرازي، دومين فرستاده سياسي فتحعلي‌شاه قاجار به هندوستان، پس از چهار ماه توقف پر دردسر در بمبئي و هشت‌ماه اقامت بي‌نتيجه در كلكته، با هدايا و مال‌التجاره فراوان به ايران بازگردانده شد. او در تنها مأموريت سياسي پر اهميت خود كه تشويق حكومت انگليسي هند به حمايت از ايران در جنگ با روسيه بود، ناكام ماند و پاسخ منفي شنيد. فتحعلي‌شاه در نامه‌اي به او دستور داده بود خبر رسيدن يك هيأت ديپلماتيك فرانسوي به تهران را به فرمانداركل هند اطلاع دهد و بر آمادگي ايران براي بازگرداندن اين هيأت (مطابق مفاد معاهده سياسي با انگلستان) تأكيد كند، البته مشروط بر اينكه حكومت هندوستان نيز پادشاه قاجار را در جنگ با روس‌ها ياري كند. «فرمانفرماي [وقت] هند، سر جورج بارلو، فوراً و بي آنكه با دولت بريتانيا مشورت كند، به محمدنبي پاسخ داد كه دولت متبوع او چگونه مي‌تواند به متحد قديمي خود روسيه حمله ببرد، مضافاً اينكه طبق شرايط عهدنامه اتحاد انگلستان و ايران، انگليسي‌ها ملزم به چنين عملي نيستند و اگر شاه از طرف ديگر با فرانسوي‌ها پيمان ببندد شرايط عهدنامه خود با انگلستان را نقض كرده است. استمداد قبلي فتحعلي‌شاه از انگليسي‌ها كه از طريق منستي (نماينده كمپاني در بصره و حامل نامه عذرخواهي فرمانداركل هندوستان در مورد قتل ايلچي ايران) به عمل آمده بود بي‌جواب مانده بود. فتحعلي‌شاه اين‌بار منتظر دريافت دومين جواب رد انگليسي‌ها نماند و در ماه مه 1807م (1222ه.ق.) در محلي به نام فين‌كنشتاين... عهدنامه‌اي با فرانسوي‌ها امضاء كرد». («ايرانيان در ميان انگليسي‌ها» دنيس رايت، ترجمه كريم امامي)
چرخش
انگلستان در آن هنگام از يك سو با روسيه عليه ناپلئون متحد شده بود و از سوي ديگر مايل بود هم‌پيماني خود با ايران را حفظ كند. اما طبيعي بود اين كار در شرايطي كه ايران و روسيه با يكديگر در حال جنگ بودند ممكن نبود. ايران با امضاي معاهده فين‌كنشتاين مي‌خواست متحدي نيرومند در برابر روسيه به دست آورد. بخشي از متن اين معاهده كه روز چهار ماه مه 1807م ميان نماينده فتحعلي‌شاه و نماينده ناپلئون امضاء شد چنين بود:
«فصل اول: مابين اعليحضرت امپراطور فرانسه - پادشاه ايتاليا (يعني ناپلئون) و اعليحضرت امپراطور ايران صلح و مودت و اتحاد دائمي برقرار خواهد بود.
فصل دوم: اعليحضرت امپراطور فرانسه - پادشاه ايتاليا برقرار ماندن خاك حاليه ايران را به جهت اعليحضرت امپراطور ايران ضمانت مي‌نمايد.
فصل سوم: اعليحضرت امپراطور فرانسه - پادشاه ايتاليا اعتراف مي‌نمايد كه گرجستان به طور استحقاق تعلق به اعليحضرت امپراطور ايران دارد.
فصل چهارم: اعليحضرت امپراطور فرانسه متعهد مي‌شود آنچه لازمه اهتمام است به عمل آورد كه دولت روس را در تخليه گرجستان و خاك ايران مجبور كند و اين فقره به موجب معاهده باشد. اين تخليه همواره مطمح پلتيك و لازمه اهتمامات امپراطور خواهد بود.
فصل پنجم: اعليحضرت امپراطور فرانسه - پادشاه ايتاليا يك نفر ايلچي مخصوص و اجزاء سفارت در دربار دولت ايران خواهد داشت.
فصل ششم: چون اعليحضرت امپراطور ايران مايل است عسكر پياده نظام و توپخانه و قلعه‌جات خود را موافق وضع اروپا قرار بدهد، لهذا اعليحضرت امپراطور فرانسه - پادشاه ايتاليا متعهد مي‌شود كه هر قدر اعليحضرت امپراطور ايران توپ صحرايي و تفنگ با سرنيزه لازم داشته باشد تهيه نمايد و قيمت اسلحه مذكور موافق قيمتي كه در اروپا معمول است پرداخت خواهد شد.
فصل هفتم: اعليحضرت امپراطور فرانسه - پادشاه ايتاليا متعهد مي‌شود كه هرقدر اعليحضرت امپراطور ايران صاحب‌منصب توپخانه و مهندس پياده‌نظام به جهت استحكام قلعه‌جات و ترتيب و انتظام قشون توپخانه و پياده‌نظام خود موافق قواعد علم نظامي اروپا لازم داشته باشد، بدهد.»
اعلان‌جنگ
اما فرانسوي‌ها در مقابل تعهداتي كه براي كمك به ايران مي‌دادند، انتظاراتي هم داشتند. مهمترين اين انتظارات، هم‌پيماني عليه انگليس بود:
«فصل هشتم: اعليحضرت امپراطور ايران از طرف ايران از طرف خود متعهد مي‌شود كه جميع روابط پلتيكي و تجارتي خود را با دولت انگليس مقطوع نموده و فوراً با دولت مشاراليها اعلان جنگ كرده و بلادرنگ به وضع عداوت رفتار نمايد و بنابراين سفير خود را كه به بمبئي فرستاده است احضار خواهد نمود. قنسول‌ها و ساير كارگزاران كمپاني انگليسي كه در ايران و در بنادر خليج فارس اقامت دارند بايد فوراً بروند. اعليحضرت امپراطور ايران مقرر خواهد فرمود كه جميع مال‌التجاره انگليس را ضبط نموده و در ممالك خود جميع روابط را با انگليسي‌ها هم در دريا و هم در خشكي موقوف خواهد داشت و اجازه نخواهد داد كه در وقت جنگ از سفير يا كارگزار دولت انگليس پذيرايي شود.
فصل نهم: در هر جنگي كه دولتين انگليس و روس بر ضد دولتين ايران و فرانسه اتفاق نمايند، دولتين فرانسه و ايران نيز با يكديگر اتفاق خواهند داشت. اتفاق در جنگ بر ضد دشمن به محض آن عملي خواهد شد كه يكي از دولتين متعاهدين يورش ببرد يا آنكه بر آن يورش برده شده باشد...
فصل دهم: اعليحضرت امپراطور ايران نهايت اهتمام را به عمل خواهد آورد كه افاغنه و ساير ملل قندهار را بر اين وا دارد كه قشون خود را با قشون او در جنگ با انگليس ملحق نمايند و بعد از اينكه اجازه حاصل نمود كه قشون خود را از ميان خاك افاغنه و ساير ملل قندهار عبور دهد قشوني به طرف متصرفات انگليس بفرستد...»

دوشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۴

كشمكش‌هاي سفير

رفتار عجيب و توقعات فراوان محمدنبي‌خان قزويني، دومين فرستاده فتحعلي‌شاه قاجار به هند، مقامات و مهمانداران انگليسي‌اش را در بمبئي چنان كلافه كرد كه در نامه‌اي به فرمانداركل هندوستان خواستار انتقال هر چه سريع‌تر سفير ايران به كلكته شدند. او در طول ماه‌هايي كه ميهمان مقامات كمپاني هند شرقي و دانكن (حكمران بمبئي) بود، مدام در مورد موضوعات كوچك و كم‌اهميت شكايت داشت و با انتظارات غيرمعقول خود ميزبانانش را مي‌آزرد. محمدنبي‌خان مثلاً دانكن را وادار كرده بود در اعلاميه‌اي خطاب به مردم بمبئي، آنها را از سبقت گرفتن از كالسكه ايلچي ايران در معابر منع كند و از ايشان بخواهد با ديدن كالسكه او كنار بروند تا او بدون توقف رد شود. حكمران نگون‌بخت اعلاميه را صادر كرد اما در عين حال مؤدبانه به سفير عالي‌مقام يادآور شد كه براي پرهيز از مشكلات بيشتر، مي‌تواند دستور دهد «اسب‌هاي كالسكه‌اش را به جاي سرعت قدم پياده»، به يورتمه حركت دهند.
به نوشته دنيس رايت: «آخر دسامبر [1805] (اوايل شوال 1220ه.ق.) ديگر جانِ دانكن از دست محمدنبي‌خان به لب رسيده بود. اگر تحمل رفتار توان‌فرساي محمدنبي بهايي بود كه بايد براي اتحاد با ايران در برابر فرانسويان پرداخت، پس بار گران دمساز شدن با اين شخص غيرقابل تحمل بايستي به تساوي بين بمبئي و كلكته تقسيم شود.» («ايرانيان در ميان انگليسي‌ها» دنيس رايت، ترجمه كريم امامي)
سم‌هاي طلايي
دانكن در نامه‌اي به كفيل فرمانداركل هندوستان نوشت كه راضي نگه داشتن محمدنبي‌خان در بمبئي تقريباً غير ممكن شده است. او يادآوري كرد نقش دوگانه محمدنبي به عنوان ايلچي و بازرگان مشكلات فراواني به بار مي‌آورد و او هرچه اميدش را براي تبديل موقعيت سفارت به منبعي براي كسب سود مادي از دست مي‌دهد، بهانه‌گيرتر مي‌شود. اشاره دانكن به تصوّرات اغراق‌آميز محمدنبي‌خان از منافع مادي سفارت بود. گفته مي‌شود او پيش از حركت به هند به يكي از مقامات انگليسي دفتر نمايندگي كمپاني هند شرقي در بصره گفته بود در بازگشت از اين مأموريت سم اسب‌هايش را از طلا و نقره خواهد ساخت! محمدنبي‌خان با همين تصوّر مبالغ هنگفتي را خرج به دست آوردن مقام سفارت و سفر به هند كرده بود و به همين دليل بسيار مقروض بود.
ايلچي ايران سرانجام در اوايل فوريه 1806 (ذيقعده 1220ه.ق.) با همراهانش سوار كشتي شد و راه كلكته در پيش گرفت. «فرمانفرماي هند كه از پيش گزارش‌هاي هشداردهنده‌اي از رفتار محمدنبي در بمبئي دريافت كرده بود، با مصلحت‌انديشي جان مالكوم سرسخت تصميم گرفت از همان ابتدا نرمش را كنار بگذارد. پيش از آنكه محمدنبي‌خان از كشتي پياده شود به اطلاع او رساندند كه رفتار تبخترآميز و دشوارش در بمبئي و اعمال وقيح همراهانش به هيچ وجه در اين منطقه (يعني كلكته) تحمل نخواهد شد. به او گفتند همراهانش نبايد با اسلحه خارج شوند مگر اينكه در معيّت خود او باشند و به ايشان هشدار دادند كه در صورتي كه مرتكب اعمال خلاف گردند، قوانين شهرداري كلكته به شدت در مورد آنان اعمال خواهد شد. به مقامات كمپاني هندشرقي در لندن نيز نوشته شد كه مقامات كلكته آماده هستند در برابر توقعات خصوصي و مالي او مقاومت كنند [زيرا] تن دادن به چنين توقعاتي به نظر ما فدا كردن شرف ملت بريتانيا خواهد بود. مقامات كلكته در گزارش خود [به لندن همچنين] نوشتند كه تصميم داردند به محض آغاز فصل مسافرت دريايي، محمدنبي‌خان را به ايران پس بفرستند و در اين ميان مخارج او را به پايين‌ترين حد ممكن محدود خواهند كرد.»
كلكته
محمدنبي‌خان هشت ماه در كلكته ماند. جالب اينجاست كه رفتار او در اين مدت (از نظر منابع انگليسي) «به نحو قابل ملاحظه‌اي بهتر از حد انتظار بود». البته او از لحن طعنه‌آميز و گلايه‌هاي مداوم خود عدول نكرد و سرانجام موفق شد دل فرمانداركل هندوستان را نرم كند. محمدنبي‌خان براي اين منظور تهديدي ملايم اما مؤثر به كار گرفت و به مقامات انگليسي هند اطلاع داد شاه ايران از او گزارش‌هاي منظم و با جزئيات خواسته است و او مجاز نيست در اين گزارش‌ها در مورد رفتار مقامات ميزبان سكوت كند. «از قرار معلوم فرمانفرماي هند كه نگران اخبار دسيسه‌چيني فرانسوي‌ها در تهران بود، از اين تهديد وحشت كرد و عزم جزم او براي مقاومت در برابر خواست‌هاي سفير ايران سست شد.»
نتيجه‌اي كه محمدنبي‌خان از اين وضعيت گرفت اين بود كه كمپاني هندشرقي سرانجام پذيرفت از بدهي‌هاي هنگفت محمدنبي‌خان (مربوط به روابط بازرگاني گذشته) صرف‌نظر كند و درعين حال يك مقرري مادام‌العمر (ماهانه 1000 روپيه) براي ايلچي در نظر بگيرد. او هنگام ترك هندوستان نيز مقدار زيادي مال‌التجاره را، به بهانه اينكه براي شاه و مقامات ايران تحفه مي‌برد، بدون پرداخت حقوق گمركي خارج كرد. در ميان مكاتبات به جا مانده از مقامات انگليسي هند، جابه‌جا اشاراتي در مورد وفاداري محمدنبي‌خان به منافع بريتانيا ديده مي‌شود كه به واقع مايه شرمساري است!
گذشته از همه اينها تنها مأموريت سياسي مهمي كه پادشاه ايران در اين مدت به ايلچي خود محول كرد، رساندن نامه‌اي بود كه در ژانويه 1807، 22 شوال 1221ه.ق. توسط محمدنبي‌خان تقديم فرمانداركل هند شد. شاه در اين نامه ضمن اشاره به پيروزي‌هاي خود بر قشون روسيه، اطلاع داده بود كه يك هيأت ديپلماتيك فرانسوي به تهران آمده و او آمادگي دارد مطابق معاهده سياسي با انگليسي‌ها، اين هيأت را اخراج كند؛ مشروط بر اينكه انگليسي‌ها آماده باشند «بر عليه روس منحوس» با ايران دست اتفاق بدهند.
پاسخ انگليسي‌ها منفي بود. آنها در آن مقطع با روسيه عليه ناپلئون هم‌پيمان بودند و با اشاره به اينكه معاهده سياسي ميان ايران و حكومت انگليسي هند تنها به تهاجم افغان‌ها يا فرانسوي‌ها دلالت دارد، از ياري رساندن به شاه ايران خودداري كردند. معاهده فينكن‌شتاين نتيجه اين پاسخ منفي انگليسي‌ها بود.

ارسال توسط omid @ ۱۱:۰۵   0 نظر

یکشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۴

توقع‌هاي ايلچي

ديديم كه محمدنبي‌خان شيرازي، دومين ايلچي ايران كه نزد حكومت انگليسي هند فرستاده مي‌شد، روز دهم جمادي‌الآخر 1220ه.ق. بوشهر را به سوي بمبئي ترك كرد. او و همراهان پر تعدادش سفر خود را با چهار كشتي آغاز كردند كه يكي از آنها به خود محمدنبي‌خان تعلق داشت و مال‌التجاره ايلچي را حمل مي‌كرد. سه كشتي ديگر، انگليسي و متعلق به كمپاني هند شرقي بود. محمدنبي‌خان كه برادر زن حاجي‌خليل، نخستين فرستاده فتحعلي‌شاه به هند بود، مي‌خواست از نظر شكوه و جلال و عده خدم و حشم از سلف خود برتر باشد. بنابراين بيش از دويست همراه با خود داشت كه در ميان آنها از آشپز و خياط و نگهبان گرفته تا قاطرچي و نوازنده و خواننده پيدا مي‌شد. از سوي ديگر مقامات بمبئي و صاحب‌منصبان كمپاني هندشرقي در اين شهر كه تجربه‌اي تلخ از پذيرايي ايلچي پيشين ايران داشتند، مي‌خواستند تا حد امكان ترتيبي اتخاذ كنند كه ايراني‌ها در بمبئي پياده نشوند و يكسره با كشتي به كلكته بروند. اما محمدنبي خان كه انگيزه اصلي‌اش از اين سفر تجارت بود، به هيچ‌وجه حاضر نشد از اقامت موقت در بمبئي چشم‌پوشي كند و خود را به مقامات شهر تحميل كرد.
مقام
«روز 9 اكتبر 1805 (15 رجب 1220ه.ق.) كشتي‌هاي حامل ايلچي و همراهان به آب‌هاي ساحلي بمبئي رسيدند و دكتر جوكس (پزشك كمپاني در بوشهر كه به سمت مهماندار هيأت تعيين شده بود و آنها را همراهي مي‌كرد) پيامي براي دانكن (حكمران بمبئي) فرستاد حاكي از امتناع محمدنبي از ادامه سفر با كشتي و نيز آماده‌باش براي تهيه اقامتگاه مناسبي كه براي 230 تا 240 ايراني همراه محمدنبي جا داشته باشد. دو روز بعد حكمران آشفته‌حال بمبئي گزارشي براي فرمانفرما (فرمانداركل هندوستان) در كلكته نوشت و او را از ورود غير مترقبه ايرانيان آگاه ساخت و خواستار صدور دستورات فوري براي ادامه سفرشان شد تا «اقامت پرهزينه سفير در بمبئي در كمترين حد ممكن اطاله يابد». دانكن پيش‌بيني كرد كه هزينه اقامت و سيورسات جماعت ايرانيان و بيش از 200 رأس اسب و قاطري كه همراه داشتند ماهانه حدود 30هزار روپيه براي كمپاني تمام خواهد شد.» («ايرانيان در ميان انگليسي‌ها» دنيس رايت، ترجمه كريم امامي)
محمدنبي خان گفته بود تا زمان آماده شدن اقامتگاهش و ترتيب يافتن مقدمات مراسم استقبال رسمي از او، در كشتي خواهد ماند. بنابراين وقتي كشتي حامل ايلچي ايران لنگر انداخت، عده‌اي از مقامات كمپاني با قايق پارويي براي خوش‌آمدگويي به كشتي رفتند. «دستور داده شد هر روز شخصي از سوي حكمران بمبئي به كشتي برود و صحت مزاج سفير محترم را جويا شود. برنامه مفصلي براي تشريفات استقبال از محمدنبي‌خان تهيه ديدند، خانه‌اي براي اقامت او تخليه كردند و اسب‌هايش را به ساحل آوردند. همه اين‌ها در عرض دو روز پس از ورود سفير ايران انجام گرفت. با اين وجود محمدنبي‌خان در بامداد روز سوم دكتر جوكس بينوا را به ساحل فرستاد تا هم از كوچك بودن خانه شكايت كند و هم از اينكه دو رأس از اسب‌هايش به علت بيرون ماندن در هواي آزاد با زين و برگشان خيس شده‌اند و دو تا از قاطرهايش را نره‌گاوي شاخ زده و زخمي كرده است و سرانجام اينكه هنوز براي او مهمانداري تعيين نشده است.»
محمدنبي‌خان به دكتر جوكس دستور داد به همه يادآوري كند كه سفير تازه انتظار دارد «در عالي‌ترين حد شكوه و جلال و احترام ممكن» از او پذيرايي شود، زيرا «مقام او، چنانكه به رأي‌العين مشاهده مي‌شود از مقام ايلچي سابق خيلي بالاتر است».
غراب
بايد توجه داشت كه بخشي از توقعات محمدنبي‌خان در مورد تشريفاتي كه انگليسي‌ها مي‌بايست براي او در نظر بگيرند، ناشي از حساسيتي مشروع بود كه سفراي همه پادشاهان نسبت به احترامي كه براي سرورشان در نظر گرفته مي‌شد، داشتند. وقتي مقامات بمبئي يكي از صاحب‌منصبان كمپاني را به مهمانداري سفير گماردند، محمدنبي‌خان از طريق او براي دانكن پيغام فرستاد كه انتظار دارد به هنگام ورود به خانه حاكم، مسير حركتش با ترمه مفروش شده باشد و هنگامي كه نامه فتحعلي‌شاه را در سيني نقره تقديم حاكم مي‌كنند، او براي گرفتن نامه دو سه پله پائين بيايد و نامه را به چشم بگذارد. دانكن بخشي از انتظارات محمدنبي‌خان را برآورده كرد اما حاضر نشد فروتني‌اي بيش از آنچه در مورد فرستادگان پادشاهان ديگر به كار مي‌برد، در مورد او نشان دهد.
روايت دنيس رايت از حوادث مربوط به دوره اقامت محمدنبي‌خان در بمبئي و رفتار متكبرانه او، بر منابع انگليسي استوار است. بنابراين ممكن است تصور شود با قدري اغراق همراه است. اما در منابع فارسي همان دوره نيز نشانه‌هايي از رفتار بي‌ملاحظه ايلچي ايران ديده مي‌شود. مثلاً عبدالرزاق مفتون دنبلي در «مآثر سلطانيه» نوشته است: «محمدنبي‌خان با تدارك و سامان بسيار عازم مقصد گشته در روز ورود به بنبايي (بمبئي) همه اهالي آنجا از سپاه و رعايا و اعزّه و اعيان، قريب به دويست‌هزار نفر(؟)، به استقبال او پرداخته به اعزاز و احترام تمام داخل كردند و شرايط سفارت را به آئيني شايسته به جا آوردند، از كمال دوستي و محبت، روزي او را به تماشاي لشكر تكليف كردند و روز ديگر به تماشاي توپخانه برده؛ به تكليف آنها به تماشاي جنگ جهاز رفت و براي اينكه تفرج اين معنا نمايد و معلوم كنند كه گلوله توپ چگونه عمارت چوبي و غراب (كشتي چوبي) را مي‌سوزاند، محمدنبي‌خان غافل از اينكه مبالغي خطير ضرر و خسارت مي‌رساند، قبول نمود. پس غرابي را كه در پائين قلعه لنگر انداخته بود و قريب ده هزار تومان قيمت داشت، توپچيان گلوله‌ها را نيم‌گرم كرده، توپ‌ها را پر كردند و به غراب مزبور انداختند تا يكجا آتش گرفته، سوخته گشت»!

ارسال توسط omid @ ۱۰:۲۳   0 نظر