شنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۴

دستگيري كامبخش

عبدالصمد كامبخش (عدل قاجار)، عضو برجسته حزب كمونيست ايران، روز 19 ارديبهشت 1316 توسط مأموران اداره سياسي شهرباني دستگير شد. دستگيري كامبخش و نقش او در معرفي ساير اعضاي گروه معروف به «53 نفر»، از بحث‌انگيزترين موضوعاتي است كه همواره در رقابت‌هاي دروني رهبران حزب توده و چپگرايان ايران مورد مناقشه بوده است.
عبدالصمد كامبخش فرزند كامران‌ميرزا عدل‌الملك و از نوادگان فتحعلي‌شاه قاجار بود كه از كودكي براي تحصيل به روسيه فرستاده شد. او پس از اتمام تحصيلات متوسطه به مدرسه عالي علوم اقتصادي مسكو وارد شد، آموزش‌هاي حزبي را در مدرسه «كوتو» گذراند و به عضويت حزب كمونيست درآمد. كامبخش پس از آن به ايران بازگشت و چند سالي به فعاليت‌هاي نيمه مخفي حزبي پرداخت. او سپس بار ديگر براي فراگرفتن فنون خلباني و مهندسي هواپيما به شوروي اعزام شد، در سال 1311 به ايران بازگشت و با درجه ستوان دومي وارد ارتش شد. كامبخش در همين سال براي نخستين‌بار به اتهام جاسوسي بازداشت شد و مدتي را در زندان گذراند. او كه از ارتش اخراج شده بود، پس از آزادي به كار در يك شركت اتوبوسراني متعلق به شوروي‌ها پرداخت تا اينكه در سال 1313 از سوي كمينترن مأموريت يافت حزب كمونيست ايران را تجديد سازمان كند.
اراني
كامبخش در اين هنگام با دكتر تقي اراني و محفل روشنفكري او آشنا شد. اراني انديشه‌هاي چپ را از طريق مباحثه در گروه‌هاي كوچك و انتشار مجله «دنيا» معرفي مي‌كرد. او با توجه به مأموريتي كه براي تجديد سازمان حزب كمونيست داشت، اين گروه را به كمينترن وصل كرد. مدتي بعد فردي به نام محمد شورشيان (كه رابط كمينترن با كمونيست‌هاي ايران بود) به طور اتفاقي توسط مأموران شهرباني بازداشت شد و دكتر اراني، دكتر بهرامي و گويا كامبخش را معرفي كرد. به اين ترتيب اراني و بهرامي (به همراه يكي دو همفكر ديگر) در روز 16 ارديبهشت 1316 بازداشت شدند. خواهر اراني موضوع را به كامبخش اطلاع داد و او فوراً مخفي شد. اما گويا سه روز بعد سرانجام تصميم گرفت خود را معرفي كند.
موضوع بحث‌انگيز نقش كامبخش در «لو رفتن» گروه 53 نفر از اينجا آغاز مي‌شود. ايرج اسكندري، از رهبران حزب توده كه خود عضو گروه 53 نفر بود، در خاطرات خود گفته است كه ابتدا مأموران و بازجويان چنين القاء مي‌كردند كه بقيه اعضاي گروه توسط دكتر اراني لو رفته‌اند. با توجه به اينكه به نظر مي‌رسيد اراني تنها كسي است كه همه بازداشت شدگان اصلي را مي‌شناسد، ادعاي بازجويان عليه او ميان بازداشت شدگان پذيرفته شد و آنها او را به عنوان كسي كه ضعف نشان داده و يارانش را لو داده است، بايكوت كردند. اما سرانجام قرار شد متهمان در دادگاه محاكمه شوند و مطابق قانون لازم بود به پرونده دسترسي داشته باشند. به گفته اسكندري از آنجا كه حجم پرونده زياد بود و خواندن آن توسط تك‌تك اعضاي گروه بسيار وقت‌گير مي‌شد، مسئولان پرونده تصميم گرفتند پرونده را يكجا براي همه بخوانند: «همه با هم در سالن زندان قصر جمع شديم و منشي دادگاه، كه پرونده را آورده بود، خود را آماده براي قرائت پرونده نمود. دكتر اراني پهلوي من نشسته بود. نيرومند (رئيس زندان) و غيره حضور داشتند. البته آنها نيز نمي‌دانستند كه واقعاً چه كسي چي گفته است. لذا از روي تلقينات اداره سياسي آنها هم خيال مي‌كردند اراني ضعف نشان داده است. نيرومند براي اينكه آبروي اراني را ببرد اظهار داشت: خيال مي‌كنم اول بايد بيانات و تحقيقات آقاي دكتر اراني را خواند. همه تأييد كردند. منشي شروع به قرائت اظهارات دكتر اراني نمود. آقا! اين اراني يك دفاعي از ما كرده بود! نه تنها كسي را لو نداده بود، بلكه تمام تحقيقات او دفاع از حقانيت همه ما بود... همينطور كه قرائت اظهارات اراني پيش مي‌رفت، من مي‌ديدم گل از گلش مي‌شكفت. پس از خاتمه من بلند شدم و دكتر اراني را محكم بوسيدم و گفتم: دكتر! لااقل از لحاظ معنوي مرا ببخشيد، من واقعاً خيال كرده بودم كه اينها راست مي‌گويند. اراني گفت: مهم نيست! حالا اظهارات كامبخش را بخواند!»
كامبخش
به نوشته اسكندري هنگامي كه منشي دادگاه اظهارات كامبخش را در هنگام تحقيقات خواند، آشكار شد كه بيشتر دستگير شدگان را او معرفي كرده است.
البته كامبخش و هوادارانش (مانند كيانوري كه برادر زن او هم بود) عقيده دارند كه اقدام كامبخش در معرفي اعضاي 53 نفر در جهت نجات آنان و بركنار ماندن شاخه مخفي حزب از آسيب ديدن بوده است. كامبخش در يكي از پلونوم‌هاي حزب توده اين ماجرا را توضيح داده و گفته است كه با نام‌بردن از اعضاي گروه نزد مأموران، عملاً آنها را از اتهام فعاليت مخفي و جاسوسي (كه مجازات مرگ داشت) رهانيده و به عنوان گروهي كه تنها كار نظري و فكري مي‌كرده‌اند معرفي كرده است. از سوي ديگر شاخه مخفي را كه سيامك (سرهنگ سيامك بعدي) در آن فعاليت داشت حفظ كرده است. در واقع هم اعضاي گروه در هنگام محاكمه از اتهام جاسوسي مبرا دانسته شدند و حد اكثر به ده سال زندان محكوم شدند. شاخه مخفي هم تا پس از كودتاي 1332 محفوظ ماند. بنابراين به نظر مي‌رسد ادعاي كامبخش درست بوده است. هر چند با وجود اين تفاصيل، اسكندري اين انتقاد را به كامبخش وارد مي‌داند كه در تمام مدتي كه اراني در زندان متهم بود كه ديگران را لو داده است، او ساكت ماند و از اراني رفع اتهام نكرد.

جمعه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۴

دولت اميني

دكتر علي اميني روز 16 ارديبهشت 1340، دو روز پس از كناره‌گيري مهندس جعفر شريف‌امامي، از سوي شاه مأمور تشكيل كابينه شد. اميني در سال 1339، پس از مدتي دوري از كار سياست، نامزد نمايندگي مجلس شده بود، اما نه در انتخابات تابستاني و نه در تجديد انتخابات در زمستان به مجلس راه نيافت. اين دو انتخابات به دليل دخالت‌هاي بيش از حد دولت و دربار اعتراضات ملي و بين‌المللي فراواني را برانگيخت و به سقوط دولت اقبال و تزلزل دولت شريف‌امامي انجاميد. پس از كناره‌گيري شريف‌امامي بر سر ماجراي اعتصاب معلمان و برخورد نيروهاي انتظامي، شاه گويا به درخواست آمريكايي‌ها اميني را به نخست‌وزيري برگزيد. اميني در خاطراتش ادعا كرده است از موضوع حمايت آمريكايي‌ها اطلاعي نداشته و حتي شاه را به دليل پذيرش سفارش آنها در مورد چنين موضوع مهمي به تندي سرزنش كرده است. اما سال‌ها بعد سفير وقت آمريكا در تهران در يك سخنراني، ابراز تمايل آمريكايي‌ها نسبت به اميني را تأييد كرد. هر چه بود اميني در زماني به زمامداري رسيد كه كندي در آمريكا رئيس‌جمهور بود. كندي عقيده داشت براي جلوگيري از نفوذ كمونيسم در كشورهايي مانند ايران، اصلاح ساختار اجتماعي و مبارزه با فساد حكومتي لازم است. بسياري از اقدامات اميني نيز در همين راستا بود.
اصلاحات
علي اميني روز بعد از انتصاب به نخست‌وزيري در يك نطق راديويي وضعيت اقتصادي و سياسي موجود را اسفناك توصيف كرد و قول داد با فساد و تباهي مبارزه كند. شاه در روز 19 ارديبهشت‌ماه به درخواست نخست‌وزير تازه انحلال مجلسين (شوراي ملي و سنا) را اعلام كرد. اميني همان روز تشكيل اجتماعات سياسي را در ميدان جلاليه تهران آزاد اعلام كرد و درست يك روز بعد برنامه اصلاحات ارضي در جلسه فوق‌العاده هيأت دولت به تصويب رسيد.
گروهي از فعالان سياسي كه پس از كودتاي 28 مرداد 1332 كمتر امكان فعاليت مي‌يافتند، فرصت را مغتنم شمرده و به ابتكارات تازه آغاز كردند. از جمله مهندس مهدي بازرگان روز 21 ارديبهشت (تنها 5 روز پس از نخست‌وزير شدن اميني) در نامه‌اي تشكيل جمعيت نهضت آزادي ايران را به دكتر مصدق اطلاع داد. سران جبهه ملي نيز به سرعت خود را براي تشكيل ميتينگي در ميدان جلاليه آماده كردند.
به نوشته غلامرضا نجاتي در «تاريخ سياسي 25 ساله ايران»: «رهبران و فعالان جبهه ملي در زمينه روش جبهه در قبال دولت اميني اتفاق نظر نداشتند. جناح راديكال معتقد بود كه بايد از اختلاف بين شاه و اميني استفاده كرد و با تحكيم قدرت نخست‌وزير، شاه را تضعيف نمود. اين آزمايش هنگام اعتصاب معلمان، با پشتيباني دانشجويان وابسته به جبهه ملي از اعتصابيون، به نتيجه رسيده بود و موجب سقوط دولت شريف‌امامي شده بود. برخي از عناصر مذهبي نيز عقيده داشتند كه بايد به اميني فرصت داد و عمليات او را ارزيابي كرد. جناح ميانه‌روي جبهه ملي، كه در شوراي عالي نيز در اكثريت بود، به مبارزه عليه اميني تأكيد داشت، به شاه حمله نمي‌كرد ولي مي‌گفت «پادشاه بايد سلطنت كند نه حكومت» در صورتي كه محمدرضاشاه مي‌خواست هم سلطنت كند و هم حكومت. بنابراين برنامه جناح محافظه‌كار ادامه مبارزه عليه دولت... براي تأمين آزادي انتخابات بود. ولي اميني (نخست‌وزير) توانايي انجام چنين كاري را نداشت، زيرا كه پايگاه مالكان و محافظه‌كاران در مناطق روستايي كشور همچنان محكم و استوار بود... جبهه ملي در مورد برنامه رفورم و اصلاحات ارضي دولت اميني نيز بسيار محتاط بود، زيرا چند تن از اعضاي شوراي‌عالي جبهه ملي در زمره مالكان بودند. از سوي ديگر رهبران جبهه ملي مايل نبودند با اعضاي روحاني عضو شوراي‌عالي، كه برخي از آنها مخالف اصلاحات ارضي بودند، اختلاف و درگيري پيدا كنند.»
جبهه ملي
ميتينگ بزرگ جبهه ملي در روز 28 ارديبهشت در ميدان جلاليه تهران، علاوه بر اينكه نوعي نمايش قدرت محسوب مي‌شد، آزمايشي هم براي سنجش صداقت اميني در مورد ادعاهايش بود. نتايج برگزاري اين ميتينگ از جهات گوناگون قابل بررسي است. نخست اينكه استقبال غير منتظره مردم از آن باعث نگراني شاه از تجديد قدرت جبهه ملي شد و او را به فكر چاره انداخت. از سوي ديگر سخنراني‌هاي رهبران جبهه ملي در ميتينگ نشان داد كه آنها هماهنگي لازم براي رهبري جرياني منسجم را ندارند و به بيان ديگر جبهه از ضعف رهبري رنج مي‌برد.
جبهه ملي تصميم داشت روز 30 تير نيز مراسمي به مناسبت سالروز حوادث سال 1331 در شهر ري برگزار كند، اما دولت اميني با توجه به تجربه ميتينگ جلاليه با برگزاري مراسم 30 تير مخالفت كرد. هواداران جبهه ملي به رغم مخالفت دولت گردهم آمدند و درگيري به وجود آمد. در اين حوادث عده زيادي از اعضا و رهبران جبهه بازداشت شدند.
گفته مي‌شود يكي از دلايلي كه باعث شد دولت اميني دوام چنداني نداشته باشد اين بود كه جبهه ملي و دولت او نتوانستند روابط خود را تنظيم كنند. اميني مي‌دانست شاه از او دل خوشي ندارد، بنابراين به دنبال يافتن تكيه‌گاه ديگري بود. اما جبهه ملي نتوانست با واقع‌بيني و انسجام از فرصت به وجود آمده در دولت اميني استفاده كند. با سقوط اميني قدرت بار ديگر در دستان شاه متمركز شد.

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۴

اقدام عليه بهائيت

آيت‌الله حاج‌حسين بروجردي روز 17 ارديبهشت 1334 در نامه‌اي به حجت‌الاسلام فلسفي از مبارزات پيگير او عليه بهائيت تقدير كرد. آيت‌الله سيد محمد بهبهاني نيز همان روز در ملاقاتي با شاه از اقدام دولت در تصرف حظيره‌القدس (مركز مذهبي بهائيان) در خيابان حافظ تهران تشكر كرد. روز قبل (16 ارديبهشت 1334) عده زيادي از مردم خشمگين كه در اثر سخنراني‌هاي راديويي پياپي آقاي فلسفي نسبت به بهايي‌ها برآشفته شده بودند، در اطراف حظيره‌القدس تجمع كردند و قصد داشتند اين مركز را از ميان ببرند. اما سرتيپ تيمور بختيار (فرماندار نظامي تهران) و سرلشكر باتمانقليچ (رئيس ستاد ارتش) با شش كاميون سرباز مسلح در محل حاضر شدند و ساختمان را تصرّف كردند. دخالت فرماندهان ارشد نظامي در اين ماجرا نشان مي‌داد كه ميان سران روحانيت و حكومت در اين مورد توافقي به وجود آمده بود.
مذاكره
مبارزه عليه بهائيان را از مهمترين اقدامات آيت‌الله بروجردي قلمداد كرده‌اند. آيت‌الله حسينعلي منتظري در خاطرات خود در اين مورد گفته است: «مرحوم آيت‌الله بروجردي خيلي ضد بهايي بود، مثلاً در طرف‌هاي يزد‏ ‏يك بهايي را كشته بودند و بنا بود قاتل را اعدام كنند، آن هم در روز‏ ‏پانزده شعبان، آقاي بروجردي در اين قضيه خواب نداشت و مي‎خواست به هر‏ ‏قيمتي كه هست از اعدام او جلوگيري كند... گويا اين شخص پس از قتل فرار كرده بود به‏ ‏عراق و دولت عراق او را گرفته بود و به دولت ايران تحويل داده بود و‏ ‏بالاخره هم آن شخص ظاهراً اعدام نشد. خلاصه آيت‌الله بروجردي با بهايي‌ها‏ ‏خيلي بد بود، گويا يك سال (1334) ماه رمضان كه آقاي فلسفي از راديو صحبت‏ ‏مي‎كرد آقاي بروجردي به او گفته بود كه عليه بهائيت صحبت كند، آيت‌الله‏ ‏كاشاني هم با اين معنا موافق بود. آقاي فلسفي در آن ماه رمضان شروع‏ ‏كرد عليه بهايي‌ها صحبت كردن، صحبت آقاي فلسفي در آن سال خيلي گل‏ ‏كرد و مردم همه اطراف راديوها جمع مي‎شدند صحبت‌هاي آقاي فلسفي را‏ ‏گوش كنند، بعد يكدفعه دولت به دستور شاه جلوي سخنراني آقاي فلسفي‏ ‏را گرفت؛ در همان زمان مشخص بود كه مشوّق آقاي فلسفي آيت‌الله‏ ‏بروجردي است و مخالفت شاه با پخش سخنراني آقاي فلسفي مخالفت‏ ‏شاه با آيت‌الله بروجردي تلقي مي‎شد.»
در آن هنگام آيت‌الله خميني روابط بسيار نزديكي با آيت‌الله بروجردي داشت، به طوري كه از او به عنوان «وزيرخارجه آقاي بروجردي» ياد مي‌شد. مهدي حائري يزدي (يكي ديگر از نزديكان آقاي بروجردي در آن دوران) در خاطرات خود اشاره مي‌كند كه آقاي بروجردي يك بار آيت‌الله خميني را براي مذاكره در مورد بهايي‌ها نزد شاه فرستاده كه احتمالاً پس از قطع سخنراني‌هاي ضد بهايي در راديو بوده است. به گفته حائري يزدي: «آقاي خميني از طرف آقاي بروجردي به دربار رفت و شاه را ملاقات كرد. بعد از اينكه شاه را ملاقات كرد من خودم ايشان را ديدم... خودش براي من تعريف كرد. گفت كه بله، من از طرف آقاي بروجردي رفتم شاه را ملاقات كردم. در آن جلسه آقاي خميني واقعاً خيلي شاداب و نيرومند به نظر مي‌رسيد. به طوري كه براي خود من نقل كرد [به شاه] گفته بود: «... پدر تاجدار شما اين گروه ضاله را داد به طويله بستند... الآن هم مردم ايران همان جريان را از شما انتظار دارند». اين مطلبي بود كه آقاي خميني براي بنده نقل كردند... [ايشان] گفتند: «اين جوان (شاه) آهي كشيد و گفت: آقاي خميني! شما الآن را با آن‌وقت مقايسه نكنيد. آن‌وقت همه وزراء و همه رجال مملكت از پدرم حرف‌شنوي داشتند. جرأت نمي‌كردند تخطي كنند. الآن حتي وزير دربار من هم از من حرف‌شنوي ندارد»... آيت‌الله بروجردي [در آن هنگام] نقشه‌اش اين بود كه مقدار زيادي بهايي‌ها را كه به نظر ايشان خيلي اخلالگري مي‌كردند، حتي به امنيت مملكت ايران هم مخل بودند، زير كنترل اسلام در آورد. بنابراين با شاه توطئه كرده بود كه يك مقدار زيادي اينها را كنترل كند. از جمله اين كه مركز تبليغاتشان را كه همان حظيره‌القدس در خيابان حافظ است، تعطيل نمايد.» («خاطرات دكتر مهدي حائري يزدي» طرح تاريخ شفاهي ايران، نشر كتاب نادر)
فتوا
برخورد با بهائي‌ها به طور همزمان در ساير نقاط كشور نيز به ابتكار آيت‌الله بروجردي جريان داشت. ايشان در پاسخ به استفتايي در مورد معاشرت و رابطه با بهائي‌ها، اعلام كرده بود: «لازم است‏ ‏مسلمين با اين فرقه معاشرت و مخالطه و معامله را ترك كنند، فقط از‏ ‏مسلمين تقاضا دارم آرامش و حفظ انتظام را از دست ندهند». علماي نجف‌آباد و گروهي از روحانيون اصفهان با تكيه بر همين فتوا، نوعي بايكوت را عليه اجتماع بهايي‌هاي آنجا اعلام كردند كه آسيب زيادي به آنان زد. پيروان اين فرقه تا پيش از آن در نجف‌آباد نفوذ زيادي داشتند و حتي عده‌اي از مهمترين بازرگانان بازار نجف‌آباد بهايي بودند، اما پس از اعلام بايكوت اجتماع آنها از هم پاشيد و حظيره‌القدس آنها نيز شبانه به آتش كشيده شد.
علماي نجف نيز در اين مبارزه همراهي داشتند. از جمله آيت‌الله حاج سيد جمال گلپايگاني در پاسخ به استفتاي آقاي منتظري نوشته بود: «معاشرت و مخالطه و معامله با اين طائفه‏ ‏ضاله مضله كه ضرر آنها به دين و ملت و دولت و منحرف كردن آنها مردم را از‏ ‏طريق حق بيان كردني نيست، به انواع‌ها و اقسام‌ها حرام است و اجتناب از‏ ‏آنها لازم است كما اينكه حضرت آيت‌الله بروجردي متعنا الله و جميع‏ ‏المسلمين بطول بقائه مرقوم فرمودند و حكم آن بزرگوار لازم الاتباع و‏ ‏مخالفت ايشان حرام و در حد شرك بالله است». همچنين آيت‌الله حاج سيد محمود شاهرودي و آيت‌الله سيد عبدالهادي شيرازي نيز در تأييد فتواي آقاي بروجردي فتاوي صادر كردند.
بحث مبارزه با بهائيان در روزهاي پس از تصرف حظيره‌القدس در تهران، به مجلس شوراي ملي نيز كشيده شد و دولت چند روز بعد گزارشي از انحلال مجامع بهائيان به مجلس ارائه كرد؛ هر چند حكومت در عين حال ناچار شد تدابيري هم براي جلوگيري از قتل‌عام بهائيان در اثر خشم عمومي به كار گيرد.

دوشنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۴

سقوط شريف‌امامي

مهندس جعفر شريف‌امامي، نخست‌وزير وقت ايران، روز پنجشنبه 14 ارديبهشت 1340 پس از مشاجره با گروهي از نمايندگان مجلس شوراي ملّي، صحن مجلس را به حالت قهر ترك كرد و همانروز از سمت خود استعفاء داد. او از نهم شهريور 1339 و پس از سقوط دولت دكتر منوچهر اقبال (به واسطه آشكار شدن تقلّب در انتخابات تابستاني مجلس بيستم) به نخست‌وزيري رسيده بود. شريف‌امامي در دولت اقبال وزارت صنايع و معادن را به عهده داشت و مأموريت اصلي او در سمت نخست‌وزير، تجديد انتخابات مجلس بود. انتخابات دوره بيستم در زمستان 1339 برگزار شد، اما باز هم دخالت‌هاي دربار، شهرباني و دولت به حدّي بود كه اعتراضات و انتقادهاي شديد ملّي و بين‌المللي را برانگيخت. مجلس بيستم سرانجام نيز مدّتي پس از سقوط شريف‌امامي، در دوران نخست‌وزيري دكتر علي اميني منحل شد. اما با وجود انتقادهايي كه در مورد برگزاري انتخابات مجلس عليه دولت مطرح بود، موضوع ديگري باعث سقوط شريف‌امامي شد.
اعتراض معلمان
مي‌توان گفت ماجرا از روز 12 ارديبهشت آغاز شده بود كه آموزگاران و دبيران مدارس كشور در اعتراض به ناكافي بودن دستمزدهاي خود دست به اعتصاب زدند و از حضور در كلاس‌هاي درس خودداري كردند. گروهي از فرهنگيان تهران نيز به منظور فشار بر نمايندگان مجلس براي افزايش حقوق معلمان در بهارستان تجمع كردند. شريف‌امامي در آن روز به عنوان نخست‌وزير براي كاري در مجلس حضور پيدا كرده بود. او در گفتگوي خود با حبيب لاجوردي (براي طرح تاريخ شفاهي ايران) گفته است يك مأمور امنيتي به او در صحن مجلس اطلاع داده كه تجمع كنندگان عليه دولت شعار مي‌دهند اما او تأكيد كرده است كه مأموران عكس‌العملي نشان ندهند. اما دقايقي بعد افسري به نام سرگرد شهرستاني، رئيس كلانتري منطقه، با تظاهركنندگان درگير مي‌شود و در اثر تيراندازي او سه نفر مجروح مي‌شوند. يكي از مجروحان به نام دكتر خانعلي همانروز از دنيا مي‌رود و همين مسئله خشم معلمان را افزايش مي‌دهد.
شريف‌امامي عقيده دارد روند ماجرا از اين پس توطئه‌آميز بوده و كوشش‌هاي او براي آرام كردن فضا با دخالت‌هاي مشكوك ديگران بي‌نتيجه مانده است. او از جمله نعمت‌الله نصيري (رئيس وقت شهرباني) و غلامعلي اويسي (فرمانده وقت گارد شاهنشاهي) را تلويحاً به دست داشتن در اين توطئه متهم كرده است. به گفته او با وجود اينكه قرار شده بود جنازه دكتر خانعلي اول صبح روز بعد (با موافقت خانواده‌اش) به قم منتقل و در آنجا دفن شود، وقت‌كشي شهرباني باعث شد تشييع جنازه در تهران و با حضور جمع بزرگي از فرهنگيان و عده‌اي از نمايندگان مجلس (مخالفان دولت) برگزار شود و جوّ آشفته‌تر گردد.
كناره‌گيري
ماجراي روز چهاردهم ارديبهشت را كه به سقوط شريف‌امامي منجر شد، از زبان خود او مرور مي‌كنيم: «روز بعد [از تشييع جنازه] مجلس بود و با آنكه كار خاصي نداشتم، سردار فاخر [حكمت، رئيس مجلس] تلفن كرد كه «خوب است خودتان به مجلس بياييد». رفتم به مجلس. روز پنجشنبه‌اي بود. باز صحبت خانعلي مطرح شد و [نمايندگان در صحن و فرهنگيان تظاهركننده در خارج از مجلس] شروع كردند به تظاهرات خيلي شديد... سردار فاخر هم به علّت بودجه‌اي كه خواسته بود براي ساختمان كه به او نداده بودم، بدش نمي‌آمد يك قدري اين مطلب را غليظ‌تر بكند.
در گذشته قانوني تصويب شده بود كه حقوق معلمين را اضافه بكنند و اين قانون را نتوانسته بودند اجرا بكنند به اين علّت كه اعتبار نبود. [رضا] جعفري كه قبلاً وزير فرهنگ بود بلند شد و گفت: «آقا! آن قانون [از تصويب] گذشته است و بايد شما عمل بكنيد». گفتم: «آقاي جعفري! شما خودتان وزير فرهنگ بوديد و قانون هم وقتي گذشته بود شما خودتان تصدي كار را داشتيد، چرا خودتان عمل نكرديد»؟ در اين موقع كه من داشتم اين مطلب را به جعفري مي‌گفتم، سردار فاخر فرياد زد: «شما حقّ نداريد به وكيل مجلس اعتراض بكنيد. اينجا مجلس است!»... من ديدم زمينه‌اي است مي‌خواهند جنجال درست بكنند، لذا كوتاه آمدم. از طرف ديگر دو نفر از وكلا، يكي [جعفر] بهبهاني (پسر آيت‌الله مير سيد محمد بهبهاني) و ديگري ارسلان خلعتبري دولت را [به علت «عدم رسيدگي به كار فرهنگيان و قتل دكتر خانعلي»] استيضاح كردند. اينها با [علي] اميني همكاري داشتند... من گفتم: «استيضاحتان را خواهش مي‌كنم مطرح كنيد، من الآن حاضرم كه جواب بدهم». ولي سردار فاخر گفت: «خير! ما بايد وقت بگذاريم كه مطالعه بشود» و به عقب انداخت... مقتضي ديدم كه از اين فرصت استفاده بكنم و به صورت قهر از مجلس آمدم بيرون و آمدم پايين كه بروم... به دفتر نخست‌وزيري كه رسيدم، استعفايم را نوشتم [و براي شاه فرستادم]. با دست خطي هم نوشتم و آمدم منزل.»
شريف‌امامي سپس توضيح مي‌دهد كه شاه، اويسي را دنبال او فرستاده است. او مدعي است ابتدا در پاسخ اويسي از رفتن به كاخ امتناع كرده، چرا كه «الآن كمي عصباني هستم، شايد بيايم آنجا مطالبي خارج از ادب از زبانم خارج بشود». اما پس از اصرار اويسي، سرانجام نزد شاه رفته و ضمن گلايه از رفتار نمايندگان، به ويژه رئيس مجلس، گفته است كه ديگر نمي‌تواند با اين مجلس كار كند. شاه پاسخ مي‌دهد: «شما حالا عصباني هستيد. فعلاً برويد منزل، من فكري مي‌كنم و بعد به شما تلفن مي‌كنم.»
اما در واقع شاه در اين هنگام به فكر برگزيدن علي اميني به نخست‌وزيري بود. اميني شخصيّت مورد وثوق دولت كندي در آمريكا بود و شاه به رغم ميلش ناچار شده بود به زمامداري او تن دهد. كندي، رئيس‌جمهور وقت آمريكا از حزب دمكرات، عقيده داشت بهترين شيوه براي جلوگيري از افتادن كشورهاي نزديك به غرب در دامان كمونيسم، اصلاحات اجتماعي و كاستن از فساد حاكم بر حكومت آنهاست. علي اميني دو روز پس از كناره‌گيري شريف‌امامي، براي انجام چنين اصلاحاتي به نخست‌وزيري منصوب شد. هر چند او نيز نتوانست اصلاحات مورد نظر خود را به سرانجام برساند و پيش از آن مجبور به استعفاء شد.

ارسال توسط omid @ ۱۲:۰۵   0 نظر

یکشنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۴

اروپاي كوچك در تهران

فضاي تهران در چنين روزهايي در سال 1319 كاملاً تحت تأثير اخبار جنگ جهاني دوم در اروپا بود. در ميان نامه‌هاي خصوصي كه سر ريدر ويليام بولارد، سفيركبير وقت انگلستان در تهران، براي همسرش نوشته است، اشارات بسيار جالبي در مورد جوّ حاكم بر محافل ديپلماتيك آن روزگار، افكارعمومي ايرانيان و تأثير راديوهاي فارسي‌زبان آمده است كه مرور بخشي از آنها خالي از لطف نيست.
تهران- سه‌شنبه بيست و سوم آوريل 1940 (3 ارديبهشت 1319): «دو هفته پيش هنوز از بستن نامه‌هايم براي ارسال با آخرين پست فارغ نشده بودم كه يكي از دبيران خبر آورد كه آلمان كشورهاي دانمارك و نروژ را اشغال كرده است. در آن موقع تصور نمي‌كردم كه ممكن است ظرف پانزده روز نتيجه اين عمل تا اين حد به نفع ما تمام بشود. تك تك كشورهاي بي‌طرف به آنچه در نروژ اتفاق افتاد توجه دارند و نتيجه درگيري آنجا روي تمام مسير جنگ اثر خواهد گذاشت. من اصلاً مطمئن نيستم، ولي اگر آلماني‌ها موفق شده بودند نروژ را هم مثل دانمارك (بدون مقاومت جدّي) تصرف كنند، ايتاليايي‌ها با ما به ضديت برنمي‌خاستند.
من همتايان دانماركي و نروژي خود را زياد مي‌بينم. «فنس‌مارك» دانماركي با ميهني كه كاملاً در اشغال آلماني‌هاست و حكومتش تحت كنترل آلمان [است]، وضع بدي دارد. در حال حاضر درست نيست كه بگويم چه كار مي‌خواهد بكند. «اولسن» نروژي، مهندسي كه سركنسول افتخاري است، آدمي شجاع و پرتوان است، درست مانند ساير نروژي‌هاي اينجا. شماري از آنها براي پيوستن به نيروهاي نروژي در حال عزيمت هستند. اولسن يك نقشه بزرگ توريستي نروژ را به من داده است و ديروز وقتي با عده‌اي اسكانديناويايي ديگر در اينجا ناهار مي‌خورد آن قسمت از نروژ را كه متفقين در آنجا مشغول عمليات هستند، براي ما تشريح كرد و درك عمليات را آسان ساخت. اسكانديناويايي‌هاي اينجا به راديوي سوئدي‌ها گوش مي‌دهند. به رغم آنكه بي‌بي‌سي به شنوندگانش هشدار داده است كه گزارش‌هاي استكهلم را با احتياط تلقي كنند، مي‌بينم كه بسياري از اين گزارش‌ها كه گاه دو سه روز زودتر از گزارش‌هاي رسمي ما پخش مي‌شود، صحيح از آب در مي‌آيد. سوئدي‌ها براي هر كاري آماده هستند. من فكر مي‌كنم اكثر سوئدي‌هاي اينجا خوشحال مي‌شدند اگر به آنها و دانماركي‌ها اجازه مي‌دادند همه به صورت واحدهاي مشترك در ساحل فنلاند پياده شوند و به كمك فنلاندي‌ها بروند. همه آنها تصميم سوئدي‌ها را براي مقابله با تلاش آلمان براي پياده كردن نيرو در خاك خود، تأييد مي‌كنند... در جامعه بين‌المللي تهران، آدم اروپا را در مقياس كوچكي مي‌بيند و تماشاي آن، اگرچه گاهي كاري اضطراب‌آور است، هيجان‌انگيز نيز هست.
«انگرت»، همتاي آمريكايي من، تماشاگر بزرگي است. كشورش قصد دارد با شناسايي حقوق آلمان بر چكسلواكي، لهستان و دانمارك مخالفت كند و اين كمك بزرگي است. ولي احساسات شخصي انگرت بيشتر و بالاتر از اين است. گاه به نظر مي‌رسد كه خانم انگرت انگليسي‌تر از من است. بايد گفت همه آمريكايي‌ها يكپاچه طرفدار اتحاد هستند و اين تقويت روحي بزرگي است.»
راديو
«آلماني‌ها به جز در ميان ايتاليايي‌ها كه با سفارت آلمان رفت و آمد دارند و آن هم به دستور است، دوستي ندارند. مردم ايران خيلي تحت تأثير پخش برنامه‌هاي فارسي راديو برلين هستند كه ادعاهاي عجيب و غريب مي‌كند. شايد بتوان ايراني‌ها را در مجموع كساني دانست كه نسبت به آلمان احساسات دوستانه دارند. اين تا حدودي به علّت ترس آنان از روسيه است و اينكه مي‌خواهند شاهد يك آلمان قوي براي ايجاد توازن با روس‌ها باشند و تا اندازه‌اي هم به اين دليل است كه ايراني‌ها آدم‌هايي از سنخ هيتلر را تحسين مي‌كنند.»
تهران- نوزدهم مه 1940 (29 ارديبهشت 1319): «آلماني‌هاي مقيم اينجا چند هفته‌اي است مي‌گويند جنگ در همين بهار يا به هر حال قبل از پايان ژوئن تمام مي‌شود و اگر اين پيش‌بيني دروغ از آب درآيد، اثر خوبي در اينجا خواهد داشت، جايي كه افكارعمومي در حال حاضر به طرفداري از آلمان گرايش دارد. صدها آلماني در تهران هستند و بسياري از آنان علناً كاري ندارند و همگي با جديت به كار پخش مطالبي به نفع آلمان و بر ضد متفقين مشغول هستند و از برنامه‌هاي زبان فارسي كه از برلين پخش مي‌شود به همين منظور استفاده مي‌كنند. دو روز پيش در تهران همه باور كرده بودند كه شاه جرج (پادشاه وقت انگلستان) به دستور برلين در حال بستن چمدان‌هاي خود به قصد كاناداست و حكومت فرانسه هم مي‌خواهد به همان‌جا نقل مكان كند.
بي‌بي‌سي هنوز نتوانسته پخش برنامه به زبان فارسي را راه‌اندازي كند. هرچند كه حالا دارند سعي مي‌كنند كه اين كار را انجام دهند، ولي حتي اگر ما برنامه به زبان فارسي پخش كنيم، نمي‌توانيم اميدوار باشيم كه در بهره‌برداري از آن با آلماني‌ها رقابت نمائيم. زيرا زبان تندوتيز و ادعاهاي مبالغه‌آميز آنان (كه پيشروي زميني آنها صحت آن را تأييد كرده) بيشتر به دل ايرانيان مي‌نشيند. اما اگر آلماني‌ها نتوانند بيشتر در خاك فرانسه پيشروي كنند، خيلي از زور تبليغات آنها در اينجا كاسته مي‌شود و اگر راديوي ما در لندن شروع به كار كند، مورد توجّه بيشتري قرار خواهد گرفت... [در حال حاضر] به رغم مساعي من در وادار كردن مقامات ايراني به حفظ تعادل، اخبار آلمان در مطبوعات تهران جلوه بهتري دارد. براي مثال يادداشت دور از ادب آلمان به بلژيك و هلند به طور كامل چاپ شد، ولي وادار كردن مقامات ايراني براي چاپ خلاصه جواب محكم ملكه ويلهلمينا (ملكه هلند) با فشار انجام گرفت.»

ارسال توسط omid @ ۱۱:۰۹   0 نظر