چهارشنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۴

حركت از تفليس

چنانكه پيش‌تر خوانديد ميرزا ابوالحسن‌خان شيرازي، فرستاده فتحعلي‌شاه به دربار تزار روسيه، در راه سفر به سن‌پترزبورگ ناچار شد حدود دو ماه در تفليس اقامت كند و در انتظار رسيدن نسخه امضاءشده معاهده گلستان و اجازه ادامه سفر بماند. در اين مدت (كه نيمي از آن در ماه رمضان گذشت)، ژنرال دوريچف (حاكم نظامي گرجستان) كوشيد از سويي با ملاقات‌هاي هر روزه و پذيرايي از فرستاده ايران، مانع از دلگير شدن او از تأخير طولاني در ادامه سفر شود و از سوي ديگر با انتقاد كردن از كميت و كيفيت هداياي همراه ايلچي او را به افزودن بر ميزان هدايا و افزايش تعداد دريافت‌كنندگان هديه تشويق كند. او از جمله چند روز پيش از حركت سفير ايران از تفليس در ملاقاتي با ايلچي به او گفت: «نوشته‌جات و مراسلاتي در كمال تأكيد به امناي دولت روسيه قلمي نموده‌ام كه همگي در انجام مهام (امور دشوار) شما سعي تمام و كوشش مالاكلام (بي‌چون‌وچرا) به عمل آورده باشند و خاطر شما در هر باب جمع باشد كه با نيل [به] مقصود معاودت خواهيد نمود». («دليل‌السفراء»، ميرزا محمدهادي علوي شيرازي، به كوشش محمد گلبن)
بدرقه
دوريچف در همان روز ، به نوشته نويسنده «دليل‌السفراء»، ميرزا ابوالحسن‌خان را به خلوت برد و فهرستي از اسامي كساني كه ايلچي مي‌بايست در ورود به سن‌پترزبورگ به آنها هديه بدهد و «تعارفات كلي» نمايد، در اختيارش گذاشت.
سرانجام هنگام آغاز سفر فرا رسيد. ايلچي مقاديري طاقه شال رضايي و چند رأس اسب و تعدادي چادر به همراه مبلغي پول نقد به عنوان هديه براي دوريچف و ساير اعيان و مهمانداران خود فرستاد و آنها نيز براي خداحافظي به منزل او آمدند. «سردار مذكور نمود كه سفارشات لازمه در باب انجام امور شما به اعيان دولت خود نوشته‌ام و شما را خاطر جمع باشد كه امور منظور شما صورت خواهد گرفت؛ بعد سياهه داد كه در پترزبورغ به اين اشخاص دوستي و تعارف كرده باشند».
توجه داريد كه تأكيدات مكرّر دوريچف نسبت به انجام امور مورد نظر ايلچي، ناظر بر خواسته‌هاي مقامات ايراني براي تخليه قسمت‌هايي از سرزمين‌هاي تحت اشغال روس‌ها در شمال ارس بوده است. اين امر گويا توسط سر گور اوزلي (سفير بريتانيا) نيز كه ميانجي‌گري ميان دو طرف را به عهده داشت وعده داده شده بود. و البته خواهيم ديد كه اين وعده‌ها و تأكيدات هرگز عملي نشد.
«يوم سه‌شنبه بيست‌وششم [شوال 1229ه.ق، مطابق 18 مهر 1193ه.ش. و 10 اكتبر 1814م.] كه يوم حركت از تفليس بود، قدري از روز گذشته جنرال رديشچوف النشف سردار تفليس و صاحب‌اختيار جميع سرحدات ايروان و حاجي‌ترخان به اتفاق سمناويچ حاكم تفليس و جمعي كثير از اعزه و اعيان به منزل صاحبي ايلچي آمدند. بعد از تعارفات رسمي دو شيشه شراب آورده گذاشته و به جهت سلامتي راه صاحبي خورده احترامات به عمل آوردند. گاريت مخصوص كه به جهت سواري راه صاحبي ايلچي، سردار به مبلغي معين خريداري نموده بود آورده صاحبي سوار شدند و گاريت‌هاي كوچك ديگر آورده، همراهان نيز همگي در آنها نشستند و روانه شدند. سردار نيز با جمعي سوار شده به مشايعت آمدند. قدر معتدي كه طي مسافت شد چون سردار في‌الجمله ناخوشي مزاجي به هم‌رسانيده [بود]، به اصرار صاحبي ايلچي معاودت كرده، باليوانج با جمعي ديگر به قدر دو فرسخ –بلكه بيشتر- همراه آمدند».
تونل
به اين ترتيب سفر «ايلچي بزرگ» فتحعلي‌شاه به سوي سن‌پترزبورگ ادامه يافت. ميرزا محمدهادي در شرح سفر خود و ايلچي به سوي شمال، هر جا چيز جالبي به نظر آمده قلمي كرده كه گاه بسيار خواندني است. مثلاً در نخستين مواجهه‌اش با پديده تونل مي‌نويسد: «در سمت راست [مسير]، رودخانه قراقلخان كه عركو هم آن را مي‌گويند واقع است. آب گوارايي دارد و پستي و بلندي بسيار دارد كه بلندي آن منتهاي ارتفاع و پستي آن به طريق قعر چاهي مي‌ماند. [در] چنين مكان پل‌هايي از چوب بر روي رودخانه بسته عبور مي‌نمايند... در سمت دست راست اين راه محال «كاخت» واقع است و در سمت چپ محال «كارتل» است و عرض اين كوه و آن كوه كه في‌مابين معبر است، و تقريباً يكصد و سي – چهل زرع به نظر مي‌آيد، در آنجا در دو مكان كه فاصله آن دو مكان با يكديگر يكصد قدم بيشتر نخواهد بود، اصل كوه را بريده، به طريق دالان راهي ساخته‌اند. عرض تخميناً 12 قدم و طول تقريباً يكصد قدم مي‌شود و ارتفاع از زمين تا سقف نيز، كه كوه است، چهار پنج زرع مي‌باشد... به لعنت خدا و نفرين رسول گرفتار شوند آن اشخاصي كه باعث آوردن طايفه روس و راه دادن آنها به اين مكان‌ها شده‌اند»!
يا جاي ديگر مي‌نويسد: «در چندين جا كمر كوه را باروت ريخته آتش زده و شكسته‌اند و راه ساخته‌اند كه عرضش ده زرع مي‌شود... [باز] چندين جاي ديگر به نظر رسيد كه كوه را بريده، راه ساخته‌اند. الحقّ [اين كار] خالي از اشكال كلي (مشكلات فراوان) و اخراجات (هزينه) كردن بسيار نيست».
ميرزا محمدهادي در عين حال از ناامني راه‌ها و طوايفي كه در آن نزديك سكونت دارند و به كار راهزني و دزدي مشغولند و شيوه رويارويي روس‌ها با اين مشكلات مطالب جالبي نوشته است كه در شماره آينده به آن خواهيم پرداخت.

سه‌شنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۴

ديلماج گنجه‌اي

ماجراي سفر ميرزا ابوالحسن‌خان شيرازي (معروف به ايلچي) را به روسيه تا آنجا پي گرفتيم كه در تفليس مراسم مبادله نسخه‌هاي امضاء شده عهدنامه گلستان انجام شد و جشن و آتش‌بازي به اين مناسبت انجام گرفت. همچنين از پريشاني دروني و وضعيت غم‌انگيزي كه اعضاي هيأت ايراني در اين جشن‌ها داشتند سخن گفتيم. نمونه‌اي جالب از بروز اين پريشاني و حسرت دروني را در حادثه‌اي مي‌توان يافت كه چند روز بعد از مراسم مبادله براي يكي از مترجمان هيأت پيش آمد. ميرزا محمدهادي شيرازي، نويسنده «دليل‌السفراء»، در يادداشت روز بيست و ششم رمضان 1229ه.ق. در توصيف اين مترجم كه «محمدبيك گنجه‌اي» نام داشت، چنين مي‌نويسد: «چند يوم پيش محمدبيك گنجه‌اي حسب‌الامر نواب وليعهد به جهت ديلماجي لسان اروسي كه في‌الجمله مي‌دانست وارد تفليس گرديد و در حين ورود خدمت صاحبي، بسيار بي‌ادبانه مكاتيب را داده و سخنان درشت مذكور نموده بود. اين روز (26 رمضان) با وجود ايام رمضان شرب خمر كرده و در بازار شهر رفته و حركات مستانه مي‌نموده، صاحبي ايلچي كه مطلع گرديدند، بابابيك غلام سركار وليعهد را كه در آنجا بود پيغام فرموده كه به او بگويد كه اينگونه حركات و رفتار ناهنجار در اين بلاد خلاف ضابطه است، البته ترك كرده باش. مشاراليه نزد او رفته بيان پيغام را نمود. محمدبيك مذكور با بابابيك غلام آغاز منازعه كرده سخنان لاطايل به او گفته بود».
مستي
همين محمدبيك گنجه‌اي ديلماج، چند روز بعد از مراسم مبادله نسخه‌هاي امضاء شده عهدنامه گلستان بار ديگر دمي به خمره زد و مست شد. از قضا همان روز چاپاري از تبريز رسيده بود و چند طاقه شال ترمه و زري و سه قالي گرانقيمت براي افزودن به هدايا همراه آورده بود. نامه‌هاي همراه چاپار نيز نشان مي‌داد كه اجازه ادامه سفر براي ميرزاابوالحسن‌خان از سوي مقامات ايران صادر شده است: «ميرزا ابراهيم و آقابيك (دو تن از كاركنان دستگاه ژنرال دوريچف) را صاحبي ايلچي خواسته و مضمون آنها را به ايشان حالي كرد كه رفته به سردار بگويند، شايد اثري كرده، در روانه ساختن ما تعجيل نمايد. بعد از اين فقرات محمدبيك گنجه‌اي شرب بسياري كرده از شهر به منزل ايلچي آمده مذكور نمود كه در اخراجات (دستمزد) من به نحوي كه منظور من است قصوري هست. صاحبي ايلچي فرمودند كه قدغن مي‌شود (دستور داده مي‌شود) كه آنچه در كار تو باشد به تو داده باشند. چون از خود بي‌خبر و از حال طبيعي به در بود، پاره‌اي سخنان ناهنجار گفته و از آنجا روانه منزل سردار (دوريچف) گرديد و در پاي عمارت سردار ايستاد و به فرياد و آواز بلند به زبان تركي گفت كه «سن پخ‌يدن بارشدن بيز بارش ممشخ» (يعني تو ... خوردي آشتي كردي، ما آشتي نكرديم!). سردار آواز او را شنيده، در مقام تفحص برآمد كه چه مي‌گويد. جمعي كه بودند مذكور كردند كه گويا شكوه از رفقاي خود دارد. سردار آدمي تعيين كرده او را خدمت صاحبي ايلچي آوردند. بعد از اطلاع از كيفيت مذكور حكم نموده، او را مقيد و روانه ايروان نمودند كه از آنجا روانه تبريز شود».
اطلاعات را كنار هم بچينيم: اين شخص فرستاده دستگاه عباس‌ميرزا بود و از ابتدا با ميرزا ابوالحسن‌خان «بي‌ادبانه» رفتار كرد و به او «سخنان درشت» گفت (راوي مشخص نكرده است كه اين سخنان چه بوده است). اما ايلچي با مدارا و ملاحظه با او رفتار كرد و حتي وقتي مستانه به خانه‌اش آمده كه در پرداخت دستمزد من كوتاهي شده، قول داد فوراً آن را بپردازد. در عين حال اين شخص در همان حالت مستي اعتراض خود را متوجه عهدنامه صلح كرد و با زباني بسيار موجز و طنزآميز اعتراضش را جلوي منزل ژنرال روس فرياد زد (به ياد داشته باشيد كه اين مترجم از قضا اهل گنجه بود كه مطابق عهدنامه گلستان ضميمه خاك روسيه مي‌شد). از طرفي مي‌دانيم كه عباس‌ميرزا و ميرزا بزرگ فراهاني با مصالحه در آن شرايط مخالف بوده‌اند، به طوري كه حتي دوريچف در نخستين ديدارش با ايلچي در تفليس به او مي‌گويد: «شنيدم در سال قبل كه شما از مصالحه دولتين عليتين فارغ و از چمن گلستان معاودت به تبريز نموديد، جناب صاحب‌عظام قائم‌مقام با شما بي‌لطفي بسيار فرموده‌اند» (و البته پاسخ مي‌شنود كه «اين مطلب محض كذب و كذب محض است»).
گمان
با اين اوصاف مي‌توان حدس زد كه اولاً مترجم مورد اشاره از اين جهت توسط دستگاه وليعهد فرستاده شده بود كه اخبار موثقي از روند مذاكرات و رفتار ايلچي به آنجا گزارش كند (قائم‌مقام و وليعهد به ميرزا ابوالحسن‌خان اعتماد نداشتند). ثانياً سخنان درشت و رفتار «بي‌ادبانه» او با ايلچي احتمالاً به گوشه و كنايه زدن در مورد مفاد معاهده مربوط مي‌شده است. علت مماشات ايلچي نيز در برابر درشت‌گويي‌ها و بدرفتاري‌هاي او اين بوده كه نمي‌خواسته بي‌مقدمه با او تندي كند كه بهانه به دست رقباي سياسي (قائم‌مقام و اطرافيانش) داده باشد. به ياد داريد كه قائم‌مقام در آن شرايط هوادار سياست فرانسه بود و ميرزا ابوالحسن هوادار سياست انگلستان.
به نظر مي‌رسد سرانجام وقتي محمدبيك گنجه‌اي كار بدمستي را به فحاشي جلوي منزل ژنرال دوريچف رساند، ميرزا ابوالحسن‌خان از موقعيت استفاده كرد و او را با دليلي موجه از هيأت اخراج و روانه تبريز كرد. شايد هم در واقع چندان مايل به اين كار نبوده چون مي‌دانسته است بدون حضور شخص مورد اعتماد رقيب، در روسيه هر چه كند بد تعبير خواهد شد؛ اما آخرين اقدام محمدبيك او را ناچار به بازگرداندن ديلماج اعزامي دستگاه وليعهد كرده است.

دوشنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۴

قسمي غريب

پيش‌تر خوانديد كه توقف ميرزا ابوالحسن‌خان ايلچي (فرستاده فتحعلي‌شاه قاجار به دربار روسيه) در تفليس، بيش از آنچه انتظار مي‌رفت طولاني شد. اما سرانجام پس از هفته‌ها انتظار خسته‌كننده، روز يكشنبه بيست‌وششم رمضان 1229ه.ق. (20 شهريور 1193ه.ش. – 11 سپتامبر 1814م.) خبر آمد كه اجازه ادامه سفر ميرزا ابوالحسن‌خان به همراه متن امضاءشده معاهده گلستان توسط تزار آلكساندر به تفليس رسيده است. به نوشته وقايع‌نگار سفر ايلچي: «طلوع صبح [26 رمضان] ايشيك آقاسي (مسئول تشريفات) سردار وارد [شد] و خدمت صاحبي ايلچي اظهار نمود كه امضاي عهدنامه مباركه از دربار پادشاه روس رسيده و احكام بليغه از جانب او در باب رفتن شما به پترزبورغ شده است. صاحبي ايلچي يك طاقه شال رضايي به او انعام فرمودند و از وصول اين خبر سروري در خاطر همگي راه يافته، در همان بين سردار (دوريچف) با جمعي اعزه و اعيان وارد منزل صاحبي ايلچي گرديده، نشان شير و خورشيد كه از شاهنشاه عالم‌پناه به او مرحمت شده بوده [و او] ارسال پتربورغ كرده بود كه [براي استفاده از آن] از پادشاه خود مأذون شده باشد، در همين روز با نشان ديگر از پادشاه روس به جهت او آورده هر دو را حمايل و زينت گردن خود ساخته و به شكرگزاري جناب باري مشغول گرديده [بود]؛ مذكور نمود كه از قرار شروح نوشته‌جات بر من ظاهر شده كه اين امضائي كه حال آورده‌اند، امضاي سوم است كه از دربار پادشاه من رسيده. ابتدا يك امضايي مصحوب (همراه) آدمي فرستاده بودند، آدم و امضاء هر دو در راه‌ها مفقودالخبر گرديده، معلوم نشده كه به چه طريق افتاده است. دفعه ديگر امضائي مصحوب آدمي فرستاده بودند، در عرض راه جماعت فرانسه گرفته، برده‌اند. اين دفعه سوم است كه [سرانجام] امضاء به اينجا رسيده و من كه سردارم الحمدلله تعالي در دولت عليه ايران و نزد شما خجل نشده‌ام». («دليل‌السفراء»، ميرزا محمدهادي علوي شيرازي، به كوشش محمد گلبن)
تدارك
ژنرال روس همچنين به ميرزا ابوالحسن‌خان خبر داد كه مايور بساناويچ به عنوان مهماندار او منصوب شده كه در طول راه تا سن‌پترزبورگ همراه باشد و يكصد سوار مسلح نيز ايلچي و همراهان را تا پايتخت روسيه اسكورت خواهند كرد «كه به اعزاز و احترام تمام رفته باشيد، زيرا كه پادشاه من از وقوع مصالحه ميمونه مشعوف و از رفتن شما نيز مسرور است. عنقريب مطالب و مهمات منظوره شما را بر وفق دلخواه صورت مي‌دهد و شما را با نيل [به] مقصود از آنجا روانه خواهد كرد».
چند روز بعد مشخص شد كه ميرزا ابراهيم ارمني، از منشيان و مترجمان دستگاه سردار روس، متن امضاء شده معاهده را به زبان فارسي برگردانده و آماده مبادله كرده است. روز دوازدهم شوال براي انجام مراسم مبادله‌ي نسخه‌هاي امضاء شده عهدنامه مشخص شد. به نوشته ميرزا محمدهادي، سردار دستور داده بود بزرگان و اشراف شهر به اتفاق سربازان و مردم عادي دو سوي مسير اقامتگاه ايلچي تا منزل او بايستند و گاري شش‌اسبه مخصوصش را نيز براي آوردن ايلچي به اقامتگاه او فرستاده بود. فرستادگان دوريچف به ميرزاابوالحسن‌خان گفتند كه «سردار را منظور اين است كه اصل عهدنامه ميمونه مباركه، ممهوره به مهر شاهنشاه عالم‌پناه را كه نزد شماست به اعزاز تمام برداشته به منزل ما آمده باشند كه در عرض راه ما نيز امضاي عهدنامه ميمونه كه به دستخط و مهر پادشاه خود در دست داريم قدري به استقبال آورده، هر دو را با يكديگر در منزل برده، تبديل كنيم».
پريشاني
ميرزا ابوالحسن‌خان همانطور كه دوريچف برنامه‌ريزي كرده بود، عهدنامه ممهور به مهر فتحعلي‌شاه را كه در قاب طلاي ميناكاري شده قرار داشت، برداشته و به اتفاق همراهان سوار بر گاري شش اسبه به منزل ژنرال برد. حاضران در مسير ابراز احساسات مي‌كردند و گروه‌هاي موسيقي مي‌نواختند. دوريچف و همراهانش نيز به همراه نسخه‌اي از معاهده كه به امضاي تزار رسيده بود قدري به استقبال ايلچي آمدند و سپس به اتفاق وارد منزل شدند. به اين ترتيب نسخه‌ها طي مراسمي مبادله شد. در اينجا ماجراي جالبي رخ داد كه شرح آن را به قلم ميرزا محمدهادي مي‌آورم:
«صاحبي ايلچي را بعد از [مراسم] تبديل به خاطر رسيد كه ولايات آذربايجان بي‌جهت به تصرف آن ظالمان در آمده و [با توجه به مفاد اين معاهده] بعدها [هم] تغيير نخواهد يافت؛ از اين جهت به حدي دلگير و پريشان احوال گرديد كه همگي حضار مجلس از تغيير احوال صاحبي حيران بودند و سردار قدري متحير شد و در مقام تحقيق برآمد. صاحبي‌ايلچي جواب نگفته همان ساعت امضاء را برداشته با همراهان روانه منزل گرديد».
به دستور ژنرال روس، تفليس در تمام آن روز در جشن و شادماني غرق بود. تجسّم حال هيأت ايراني كه با وجود اندوه و آشفتگي دروني، ناچار بود در اين جشن‌ها شركت كند، تا حدودي ترحم‌انگيز است. ميرزا ابوالحسن‌خان ناهار و شام را در منزل ژنرال مهمان بود. پيش از شام مراسم آتشبازي برگزار شد: «چيزي از اسباب آتش‌بازي به تركيب شير و خورشيد كه نشان شاهنشاه ايران است و نام مبارك شاهنشاه در بالاي او ظاهر بود، ساخته بودند و نشان پادشاه روس و اسم او را نيز ساخته و در بين آتش‌بازي آتش زدند. قسم غريبي بود كه تمام از دور ظاهر و مرئي مي‌شد و بسيار طول كشيد تا به اتمام رسيد»... قسم غريبي بود... بسيار طول كشيد... تا به اتمام رسيد... قسم غريبي بود.

یکشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۴

قسطنطين و قرنطينه

در شماره گذشته خوانديد كه ژنرال دوريچف در ايام اقامت ميرزا ابوالحسن‌خان شيرازي در تفليس، روزي به ديدار او رفت و در ميان گفتگو خواستار ملاحظه هدايايي شد كه ايلچي براي امپراطور آلكساندر و بزرگان دربار روسيه با خود مي‌برد؛ اما هنگامي كه هدايا و فهرست دريافت‌كنندگان آنها به نظرش رسيد، گفت كه هدايا كم است و علاوه بر «قسطنطين» (برادر الكساندر)، مادر و خواهر و همسر امپراطور نيز بايد به فهرست دريافت‌كنندگان هديه اضافه شوند. دوريچف توضيح داد كه اين امر به ايلچي كمك مي‌كند با نيل به مقصود از سن‌پطرزبورگ باز گردد. پيشنهاد ژنرال اين بود كه ايلچي چند هفته‌اي در تفليس بماند و كساني را براي آوردن هداياي تازه به ايران بفرستد. قرار شد در اين فاصله ژنرال نيز پيك به دربار روسيه بفرستد و امضاي معاهده گلستان را بگيرد تا معاهده‌هاي امضاء شده توسط شاه ايران و امپراطور روسيه در تفليس ميان ميرزا و ژنرال مبادله شود و سپس ميرزا به سفر خود به سوي سن‌پطرزبورگ ادامه دهد. به نوشته ميرزا محمدهادي شيرازي، «چون سردار (دوريچف) در اين خصوص اصرار بسيار نمود، صاحبي ايلچي قبول اين مطلب را نموده جواب گفتند كه من كيفيت را به دولت [خود] عرض مي‌كنم، بدانچه حكم شود معمول مي‌دارم. بعد سردار، مذكور نمود كه چون شما ايلچي بزرگ دولت ايران مي‌باشيد، بايد در حين ورود به پايتخت پادشاه روس تعارفات از خود به امناي دولت كرده باشيد، به جهت اين مصرف چه همراه داريد؟ صاحبي ايلچي جواب گفتند كه يكصد و سي طاقه شال ترمه [به اين منظور] همراه است. [سردار] در جواب گفت كه دويست سي‌صد طاقه شال هم كفاف اين مطلب را نمي‌دهد. صاحبي‌ايلچي حيران شدند كه اين چه معني دارد كه هدايا و تعارف را سردار اينقدر اصرار دارد؟ چرا كه تا حال اين معني به گوش احدي نرسيده كه مدعي خود در زيادتي هدايا و تكلف به دولت خود بكوشد»! («دليل‌السفراء»، ميرزا محمدهادي علوي شيرازي، به كوشش محمد گلبن)
انعام
در ديدار دومي كه همان روز ميان دوريچف و ميرزا ابوالحسن‌خان اتفاق افتاد، ژنرال روس پيشنهاد كرد علاوه بر رشته‌هاي مرواريد و پارچه‌هاي نفيس كشميري، تعدادي قالي ايراني نيز به هدايا اضافه شود. ضمناً دوريچف در ميان هدايا چادري بسيار بزرگ و مجلل با اسباب و اثاث زيبا و گرانبها ديده بود كه به واسطه آقابيك دربندي (مترجم) به داشتن آن ابراز علاقه كرد. ايلچي چادر را براي او فرستاد. ژنرال «ضمن اظهار سرور و رضامندي بسيار»، به حاملان چادر تنها «پنج دانه اشرفي باجاغلي» انعام داده بود. ميرزا محمدهادي مي‌نويسد: «حاملان خواسته [بودند] نگيرند، از واهمه كه مبادا منافي طبع صاحبي [ايلچي] بوده باشد گرفته آمدند. من از استماع اين فقره تعجب كلي كرده كه چادر به اين امتياز را چگونه پنج باجاغلي انعام كرده است. صاحبي ايلچي فرمودند كه مراتب لئامت و لچارت (خسّت و پستي) و طمع اين طايفه بي‌نهايت است. چنانكه چندي قبل از اين كه من به جهت مصالحه دولتين عليتين به چمن گلستان نزد سردار روس رفتم، در روز آخر حركت از آنجا بعد از تعارفات كلي كه نسبت به سردار و ساير طايفه روسيه به عمل آمده بود، نه طاقه شال ترمه و يك عدد انگشتر زمرد ممتاز و بعضي اشياء ديگر به رسم تكلف به جهت زن سردار فرستاده شد. او موازي نه دانه فنجان چاهي‌خوري (چاي‌خوري) چيني بسيار بد در جعبه گذاشته به جهت ما فرستاد. طرفه‌تر اينكه در وقتي‌كه فنجان‌هاي مذكور را آوردند، آقا بيك دربندي حضور داشت. بي‌جهت مذكور نمود كه اين شخص كه از جانب زن سردار، نه دانه فنجان را آورده ده دانه اشرفي باجاغلي به جهت انعام او كافي است زيادتر ندهيد! ما لابداً ده باجاغلي را هم داديم. ايشان چنين قومي هستند، تعجب تو در اين مقام بي‌جاست».
كراچتن
نيمي از مدت اقامت ميرزا ابوالحسن‌خان در تفليس در ماه رمضان گذشت و به نوشته ميرزا محمدهادي، ايلچي بيشتر اوقات به «ملاحظه فيلان و سرپرستي اسبان و گردش باغچه و تلاوت قرآن و ملاحظه كتاب و تمرين خط انگريزي» مشغول بود. دوريچف براي اداي احترام و دلجويي از طولاني شدن انتظار، هر روز به ديدار ايلچي مي‌رفت و گاهي هم او را در منزل خود مهمان مي‌كرد. از جمله موارد جالبي كه در اين ايام و پيش از ادامه سفر براي ايلچي و همراهانش پيش آمد، موضوع قرنطينه و «كراچتن» بود: «يوم شنبه چهارم [رمضان 1229ه.ق.] صبح آقابيك دربندي آمده، مذكور نمود كه بايد فيلان و اسبان را روانه پترزبورغ كرده باشم. صاحبي ايلچي فيل‌بانان و جلوداران و مهتران اسبان را طلبيده، قدغن فرمودند (يعني دستور دادند) كه اسبان و اثاث خود را موجود و آماده كرده و آنچه شايست و بايست به آنها داده عصر اين روز آنها را با جمعي سوار قزاق و اسب‌كش و مهماندار روانه «كراچتن» نمودند. «كراچتن» مكاني است كه هر كس از تفليس به سمت پترزبورغ مي‌رود، در آنجا برده و دو سه روز او را نگاه مي‌دارند و مجموع اسباب او را دود مي‌دهند. بعضي چيزها دارند، در اطاقي به آتش ريخته دود مي‌كنند، آدم و اسباب او را در آن اطاق برده دود داده و بعد او را روانه مي‌نمايند. جهت اين عمل اين است كه مي‌گويند هرگاه [طرف] ناخوشي و مرضي داشته باشد، يا از ولايتي كه وبا و طاعون در آن باشد آمده باشد، اين دود را كه به او مي‌دهند رفع آن ناخوشي به كلي از او مي‌شود و بوي آن مرض به ولاياتي كه مي‌رود نمي‌رسد».

ارسال توسط omid @ ۰۶:۵۰   0 نظر