مأموريت دوباره ميرزا
آلكسي پتروويچ يرمُلوف (حاكم گرجستان و فرستاده تزار روسيه به دربار فتحعليشاه قاجار) روز 20 شوال 1232ه.ق. (11 شهريور 1196ه.ش. – 2 سپتامبر 1817م.) پس از حدود يك ماه توقف در سلطانيه و مذاكره با مقامات دولت ايران، به سوي روسيه بازگشت. فتحعليشاه و درباريانش در مواجهه با ژنرال روس و با شنيدن خواستههاي دشوار و غير عملي او دريافتند كه روسها خيال بازپس دادن هيچ يك از متصرفات خود را به ايران ندارند و ظاهراً وعدههاي سر گور اوزلي (سفيركبير بريتانيا و ميانجي صلح ميان دولتهاي ايران و روس) عملي نخواهد شد. محمدتقي لسانالملك سپهر، نويسنده «ناسخالتواريخ» در ذكر وقايع سال 1233ه.ق. در اين مورد مينويسد: «شهريار تاجدار فتحعليشاه قاجار... ميرزا ابوالحسنخان شيرازي را به سفارت انگلتره (انگلستان) مأمور فرمود تا پادشاه انگلستان را كه صلح دولت ايران و روس به توسط كارداران او بود آگاه سازد كه الكسندر يرمُلوف فرستاده ايمپراطور روس را ديگرگون يافتيم، از اطوار او چنين تفرّس كرديم كه زماني دير بر نگذرد كه عهد بشكند و اوراق عهدنامه را درنوردد و رقم مصالحت را به دست مسامحت محو سازد و ديگرباره كار به مقاتلت و مبارزت اندازد. و همچنين [ميرزا ابوالحسنخان مأمور شد] از 200000 تومان مسكوك كه در ايام مقاتلت با روسيه [طبق عهدنامه اتحاد ايران و بريتانيا] همه ساله از دولت انگريز به دولت ايران حمل ميشد و پس از مصالحه پيشكاران انگريز از انفاذ (ارسال) يك نيمه آن ذهب (طلا) دست بازداشتهاند، طلب كند... و چون ميرزا ابوالحسنخان از طريق اسلامبول رهسپار بود، هم مكتوبي به سلطان محمودحان مَلِك روم مرقوم افتاد و همچنان نامهاي به ايمپراطور نمسه (اطريش) و كتاب ديگر به پادشاه فرانسه رقم شد و هر يك را ارمغاني جداگانه فرمان رفت و ميرزا ابوالحسنخان در نيمه رجب (سال 1233ه.ق. مطابق اوايل خرداد 1197ه.ش. و اواسط ماه مه 1818م) راه برگرفت».
نامه
سر دنيس رايت، سفير اسبق بريتانيا در ايران و نويسنده كتابهاي «انگليسيها در ميان ايرانيان» و «ايرانيان در ميان انگليسيها»، در مورد موقعيت دشوار ميرزا ابوالحسنخان و دومين سفر او به بريتانيا چنين نوشته است: «فتحعليشاه در اثر تلقينات سر گور اوزلي در اين گمان بود كه روسها زير فشار دولت بريتانيا به بازگرداندن بخشي از اراضي از دست رفته به ايران موافقت خواهند كرد. ولي روسها چنين نكردند. ميرزا ابوالحسن كه از سرسختي روسها و فقدان حمايت بريتانيا كه اوزلي وعده آن را داده بود نوميد شده بود، نامه تلخي از سنپطرزبورگ به زبان انگليسي خاص خود به لرد كاسلري (وزير امور خارجه وقت بريتانيا).... نوشت:
من حالا با دست خالي به ايران برگشت و نميدانم قبله عالم با من چه كرد. تقاضاي من از آن مقام اين است كه مرا فراموش نكرد، و فراموش نكرد كه من با برقراري صلح براي انگلستان چكار كرد. شما اين را هم فراموش نكنيد كه به خاطر قسم به شرف يك مرد انگليس، قسم به شرف سفير انگليس و قولهاي حتمي كه در ايران (توسط اوزلي) به من داده شد از قبله عالم استدعا كرد صلح را قبول كنند. اگر اوضاع همينطور بماند كه حالا هست براي شرف انگلستان خيلي بد. من خيلي متأسف و فكر ميكنم به زودي روزي ميرسد كه چشمهاي شما باز شود و مصالح واقعي و ارزش دوستي پادشاه ايران را ديد». («ايرانيان در ميان انگليسيها»، دنيس رايت، ترجمه كريم امامي)
دگرگوني
رايت در ادامه وضعيت روابط بينالمللي را در زماني كه فتحعليشاه تصميم گرفت ميرزا ابوالحسن را به لندن بفرستد چنين توصيف كرده است: «در اين زمان موقعيت سياسي جهان به نحو چشمگيري دگرگون شده بود. روسيه و بريتانيا بار ديگر پيمان اتحاد بسته بودند. ناپلئون به آخرين شكست خود در واترلو تن در داده بود و تهديد فرانسويان نسبت به هند كه با عقبنشيني آنها از جزيره موريس در سال 1810 كاهش يافته بود، اكنون به كلي از ميان رفته بود. دوستي با ايران ديگر در نظر مقامات لندن يا كلكته اهميت حياتي سابق را نداشت و انگليسيها بيتفاوتي خود را نسبت به ايران با سپردن امور سفارت به دست يك كاردار بعد از عزيمت اوزلي از ايران در سال 1814 نشان ميدادند. همچنين هنوز مركب امضاي عهدنامه مفصل خشك نشده بود كه انگليسيها از ترس رنجاندن روسها با اصرار خواستار تجديدنظر در عهدنامه و حذف مواردي شدند كه آنان را به تربيت سپاهيان ايران متعهد ميساخت. ايرانيها از اين رو كاملاً حق داشتند از خودشان بپرسند روابطشان با انگلستان در چه وضعي است. اكنون براي يافتن پاسخ به اين سئوال و در صورت امكان جلب حمايت انگليسيها در برابر روسها بود كه ميرزا ابوالحسن را دوباره به لندن ميفرستادند... انگليسيها به خاطر تغيير شرايط اين بار شور و شوق كمتري در استقبال از ميرزا ابوالحسن داشتند... سفير ايران در ماه مه 1819 وارد لندن شد و در ماه مارس سال بعد انگلستان را ترك گفت... در اين بين ميرزا ابوالحسن چند ملاقات دشوار و طولاني با وزير امور خارجه داشت كه از آنها طرفي نبست. در اولين ديدارشان روز 20 ژوئن 1819 ميرزا ابوالحسن سه هدف اصلي مأموريت خود را تشريح كرد: اول و مهمتر از همه ميخواست بداند «احساس فعلي انگلستان نسبت به ايران چيست؟» او گفت روشن است كه بين دو كشور صميميت سالهاي قبل ديگر وجود ندارد. اگر انگليسيها ايران را در حال حاضر رها كردهاند، اين نكته را اعليحضرت (فتحعليشاه) ميخواهند بدانند «تا ايران بتواند سياست جديدي را به اقتضاي مصالحش طرحريزي كند». ثانياً ميرزا ابوالحسن خواستار پرداخت اصل و بهره اقساط معوق كمكي بود... و ثالثاً فتحعليشاه از اينكه نمايندگي دولت انگلستان را در تهران يك كاردار بر عهده داشته باشد ناراضي بود».
(ادامه دارد)
آلكسي پتروويچ يرمُلوف (حاكم گرجستان و فرستاده تزار روسيه به دربار فتحعليشاه قاجار) روز 20 شوال 1232ه.ق. (11 شهريور 1196ه.ش. – 2 سپتامبر 1817م.) پس از حدود يك ماه توقف در سلطانيه و مذاكره با مقامات دولت ايران، به سوي روسيه بازگشت. فتحعليشاه و درباريانش در مواجهه با ژنرال روس و با شنيدن خواستههاي دشوار و غير عملي او دريافتند كه روسها خيال بازپس دادن هيچ يك از متصرفات خود را به ايران ندارند و ظاهراً وعدههاي سر گور اوزلي (سفيركبير بريتانيا و ميانجي صلح ميان دولتهاي ايران و روس) عملي نخواهد شد. محمدتقي لسانالملك سپهر، نويسنده «ناسخالتواريخ» در ذكر وقايع سال 1233ه.ق. در اين مورد مينويسد: «شهريار تاجدار فتحعليشاه قاجار... ميرزا ابوالحسنخان شيرازي را به سفارت انگلتره (انگلستان) مأمور فرمود تا پادشاه انگلستان را كه صلح دولت ايران و روس به توسط كارداران او بود آگاه سازد كه الكسندر يرمُلوف فرستاده ايمپراطور روس را ديگرگون يافتيم، از اطوار او چنين تفرّس كرديم كه زماني دير بر نگذرد كه عهد بشكند و اوراق عهدنامه را درنوردد و رقم مصالحت را به دست مسامحت محو سازد و ديگرباره كار به مقاتلت و مبارزت اندازد. و همچنين [ميرزا ابوالحسنخان مأمور شد] از 200000 تومان مسكوك كه در ايام مقاتلت با روسيه [طبق عهدنامه اتحاد ايران و بريتانيا] همه ساله از دولت انگريز به دولت ايران حمل ميشد و پس از مصالحه پيشكاران انگريز از انفاذ (ارسال) يك نيمه آن ذهب (طلا) دست بازداشتهاند، طلب كند... و چون ميرزا ابوالحسنخان از طريق اسلامبول رهسپار بود، هم مكتوبي به سلطان محمودحان مَلِك روم مرقوم افتاد و همچنان نامهاي به ايمپراطور نمسه (اطريش) و كتاب ديگر به پادشاه فرانسه رقم شد و هر يك را ارمغاني جداگانه فرمان رفت و ميرزا ابوالحسنخان در نيمه رجب (سال 1233ه.ق. مطابق اوايل خرداد 1197ه.ش. و اواسط ماه مه 1818م) راه برگرفت».
نامه
سر دنيس رايت، سفير اسبق بريتانيا در ايران و نويسنده كتابهاي «انگليسيها در ميان ايرانيان» و «ايرانيان در ميان انگليسيها»، در مورد موقعيت دشوار ميرزا ابوالحسنخان و دومين سفر او به بريتانيا چنين نوشته است: «فتحعليشاه در اثر تلقينات سر گور اوزلي در اين گمان بود كه روسها زير فشار دولت بريتانيا به بازگرداندن بخشي از اراضي از دست رفته به ايران موافقت خواهند كرد. ولي روسها چنين نكردند. ميرزا ابوالحسن كه از سرسختي روسها و فقدان حمايت بريتانيا كه اوزلي وعده آن را داده بود نوميد شده بود، نامه تلخي از سنپطرزبورگ به زبان انگليسي خاص خود به لرد كاسلري (وزير امور خارجه وقت بريتانيا).... نوشت:
من حالا با دست خالي به ايران برگشت و نميدانم قبله عالم با من چه كرد. تقاضاي من از آن مقام اين است كه مرا فراموش نكرد، و فراموش نكرد كه من با برقراري صلح براي انگلستان چكار كرد. شما اين را هم فراموش نكنيد كه به خاطر قسم به شرف يك مرد انگليس، قسم به شرف سفير انگليس و قولهاي حتمي كه در ايران (توسط اوزلي) به من داده شد از قبله عالم استدعا كرد صلح را قبول كنند. اگر اوضاع همينطور بماند كه حالا هست براي شرف انگلستان خيلي بد. من خيلي متأسف و فكر ميكنم به زودي روزي ميرسد كه چشمهاي شما باز شود و مصالح واقعي و ارزش دوستي پادشاه ايران را ديد». («ايرانيان در ميان انگليسيها»، دنيس رايت، ترجمه كريم امامي)
دگرگوني
رايت در ادامه وضعيت روابط بينالمللي را در زماني كه فتحعليشاه تصميم گرفت ميرزا ابوالحسن را به لندن بفرستد چنين توصيف كرده است: «در اين زمان موقعيت سياسي جهان به نحو چشمگيري دگرگون شده بود. روسيه و بريتانيا بار ديگر پيمان اتحاد بسته بودند. ناپلئون به آخرين شكست خود در واترلو تن در داده بود و تهديد فرانسويان نسبت به هند كه با عقبنشيني آنها از جزيره موريس در سال 1810 كاهش يافته بود، اكنون به كلي از ميان رفته بود. دوستي با ايران ديگر در نظر مقامات لندن يا كلكته اهميت حياتي سابق را نداشت و انگليسيها بيتفاوتي خود را نسبت به ايران با سپردن امور سفارت به دست يك كاردار بعد از عزيمت اوزلي از ايران در سال 1814 نشان ميدادند. همچنين هنوز مركب امضاي عهدنامه مفصل خشك نشده بود كه انگليسيها از ترس رنجاندن روسها با اصرار خواستار تجديدنظر در عهدنامه و حذف مواردي شدند كه آنان را به تربيت سپاهيان ايران متعهد ميساخت. ايرانيها از اين رو كاملاً حق داشتند از خودشان بپرسند روابطشان با انگلستان در چه وضعي است. اكنون براي يافتن پاسخ به اين سئوال و در صورت امكان جلب حمايت انگليسيها در برابر روسها بود كه ميرزا ابوالحسن را دوباره به لندن ميفرستادند... انگليسيها به خاطر تغيير شرايط اين بار شور و شوق كمتري در استقبال از ميرزا ابوالحسن داشتند... سفير ايران در ماه مه 1819 وارد لندن شد و در ماه مارس سال بعد انگلستان را ترك گفت... در اين بين ميرزا ابوالحسن چند ملاقات دشوار و طولاني با وزير امور خارجه داشت كه از آنها طرفي نبست. در اولين ديدارشان روز 20 ژوئن 1819 ميرزا ابوالحسن سه هدف اصلي مأموريت خود را تشريح كرد: اول و مهمتر از همه ميخواست بداند «احساس فعلي انگلستان نسبت به ايران چيست؟» او گفت روشن است كه بين دو كشور صميميت سالهاي قبل ديگر وجود ندارد. اگر انگليسيها ايران را در حال حاضر رها كردهاند، اين نكته را اعليحضرت (فتحعليشاه) ميخواهند بدانند «تا ايران بتواند سياست جديدي را به اقتضاي مصالحش طرحريزي كند». ثانياً ميرزا ابوالحسن خواستار پرداخت اصل و بهره اقساط معوق كمكي بود... و ثالثاً فتحعليشاه از اينكه نمايندگي دولت انگلستان را در تهران يك كاردار بر عهده داشته باشد ناراضي بود».
(ادامه دارد)
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی