یکشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۴

سفر دوم ايلچي به لندن

در شماره گذشته خوانديد كه ميرزا ابوالحسن‌خان ايلچي در دومين سفر خود به لندن و در نخستين ديدارش با لرد كَسِلْري (وزيرخارجه وقت بريتانيا) سه مطلب عمده را با او در ميان گذاشت. نخست اينكه مي‌خواست بداند احساس فعلي بريتانيا نسبت به ايران چيست. به گفته او چنانچه انگليسي‌ها ايران را به حال خود رها كرده بودند، شاه ايران مايل بود «سياستي جديد» در پيش گيرد. دوم اينكه مي‌خواست دولت بريتانيا اقساط معوقه كمكي را كه در «عهدنامه مفصل» تعهد كرده بود، هر چه زودتر بپردازد و سوم اينكه اصرار داشت نمايندگي دولت بريتانيا را در تهران بار ديگر به يك «سفير عالي‌مقام» و نه يك كاردار بسپارند.
ميرزا در ملاقات‌هاي بعدي خود با مقامات بريتانيايي از كيفيت و قيمت سلاح‌ها و تجهيزاتي كه از سوي لندن و كلكته در اختيار ايران قرار مي‌گرفت انتقاد كرد و نسبت به نفوذ روس‌ها در امور ايران هشدار داد. «لرد كاسل‌ري نسبت به اعلام خطر ميرزا ابوالحسن از «نفوذ رو به افزايش روس‌ها در امور ايران» و اينكه در صورت فقدان حمايت بريتانيا «ايران به مرور زمان به صورت يكي از ايالات روسيه در خواهد آمد» بي‌تفاوت ماند. او همچنين با پيشنهادهاي خود كه ايران بايد با توجه به قدرت روسيه با آن كشور از در صلح و آشتي درآيد، كمكي به آسودگي خيال ميرزا ابوالحسن نكرد. لرد كاسل‌ري در دنباله سخنان خود چنين استدلال كرد كه «شالوده پيمان ما [با ايران] ضرورت حفظ و حراست امپراتوري عظيم ما در هندوستان بود». وي گفت هر چند دشمن قبل از آنكه به هندوستان حمله‌ور شود اي‌بسا اول خاك ايران را اشغال كند «ولي ما به اين خاطر نمي‌توانيم در دعواهاي كوچك ايران با دولت‌هاي همسايه‌اش دخالت كنيم». واقعاً چه دعواي كوچكي! حقيقت عريان اين بود كه انگليسي‌ها در اين ايام با روسيه پيمان اتحاد بسته بودند و به هيچ‌وجه نمي‌خواستند به خاطر ايران با روسيه درگير شوند. ايراني‌ها كه براي بازگرداندن تفليس و ديگر اراضي از دست رفته قلمرو خود روي انگليسي‌ها حساب كرده بودند اكنون احساس لو رفتگي و خيانت مي‌كردند، مخصوصاً كه طبق مفاد «تعهدنامه»‌اي كه سر گور اوزلي در زمان عقد عهدنامه گلستان امضاء كرده بود، ايران حق داشت مادامي كه هيچ بخشي از اراضي از دست رفته به آن بازگردانده نشده، متوقع دريافت 200هزار تومان كمك مالي سالانه از دولت انگستان باشد.» («ايرانيان در ميان انگليسي‌ها»، دنيس رايت، ترجمه كريم امامي)
شكست
مأموريت ميرزا ابوالحسن‌خان به لندن نيز، مانند مأموريتش به روسيه، عملاً به يك شكست كامل منتهي شد. مذاكرات كند و دشوار او با مقامات بريتانيايي حدود 9 ماه طول كشيد و جز در يك مورد كم اهميت موفقيتي در بر نداشت. «ميرزا ابوالحسن كه از موضع‌گيري دولت بريتانيا و تأني آنها در مذاكرات روز به روز كم‌حوصله‌تر مي‌شد، روز 3 مارس 1820 براي آخرين‌بار با لرد كاسل‌ري ملاقات كرد و چند هفته بعد به همراهي جرج ويلاك لندن را به سوي پاريس ترك گفت. در اين ميان كاري از پيش نبرده بود جز جلب موافقت بريتانيا در رفع مشكلات تحويل اسلحه. اولياي دولت بريتانيا به صراحت خاطرنشان ساخته بودند كه در امر بازگرداندن اراضي از دست‌رفته ايران هيچ كاري انجام نخواهند داد. آنها همچنين تعهدنامه اوزلي را بر گردن نگرفتند و مسئله پرداخت كمك مالي سال‌ها يك موضوع مورد اختلاف باقي ماند تا سرانجام در سال 1828 انگليسي‌ها به رغم ابراز انزجار ايرانيان مصرانه خواستار حذف آن از صورت تعهدات عهدنامه‌اي خود شدند. سروان هنري ويلاك تا سال 1826 همچنان كاردار باقي ماند. در اين زمان كه انگليسي‌ها احساس تهديدي از ناحيه روس‌ها نسبت به امپراتوري‌شان در هند كردند، دوباره به ياد دوستي‌شان با ايران افتادند و وزيرمختار تمام عياري به تهران فرستادند».
انصراف
گويا تقدير چنين بوده است كه ميرزا ابوالحسن‌خان در اين سفر از هر جهت با شكست روبرو باشد، چنانكه او در فرانسه نيز با درهاي بسته مواجه شده بود: «وقتي به پاريس رسيد مدتي در آنجا معطل بود و بالاخره هم بدون اينكه اعتبارنامه خود را در قصر سلطنتي تقديم امپراطور فرانسه كند پايتخت فرانسه را ترك نمود. دليل آن نيز از اين قرار بود: سفير فوق‌العاده ايران متوقع بود كه امپراطور فرانسه اعتبارنامه او را كه به مهر شهريار ايران ممهور بود، سرپا در حال ايستاده و با دست خود از سفير ايران دريافت دارد. پادشاه فرانسه براي اجراي اين تقاضا حاضر نگرديد چون در آن تاريخ امپراطور فرانسه كسالت داشت. وقتي كه اين تقاضا طرف توجه واقع نگرديد، [ميرزا ابوالحسن‌خان] خواهش كرد كه اجازه دهند... در كنار يا در مقابل شاه بنشيند و اعتبارنامه خود را تسليم كند و اظهار نمود هرگاه اين تقاضا نيز مورد قبول واقع نگردد براي سفير ايران فوق‌العاده خطرناك خواهد بود و ممكن است در مراجعت شهريار ايران نسبت به او غضبناك شده، حكم كند سر او را از تن جدا نمايند. از آنجايي كه دربار فرانسه به چنين امري راضي نبود و مايل نبود وسيله قطع حيات سفير فوق‌العاده ايران گردد، لذا يگانه طريقي كه ممكن بود به وسيله آن از اين بغرنج و گرفتاري خلاص شود چنين تشخيص داده شد كه اساساً از اين ملاقات صرف‌نظر شود.» («تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس»، محمود محمود، نقل شده در مقدمه «دليل‌السفراء»)

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی