خطبهخواني به نام فتحعليشاه
در شماره گذشته ماجراي تعقيب و گريز سپاهيان شاهزاده عباسميرزا و سليمپاشا (والي ارمنيه) را خوانديد كه به گريز عثمانيها و پناه گرفتنشان در بلنديهاي شهر موش و قلعهي آنجا انجاميد. عباسميرزا كه خود در منزل «حسنسهل» توقف كرده بود، چون از پناه گرفتن سليمپاشا آگاه شد حسينخان سردار ايرواني را با ششهزار سپاه بر سر او فرستاد و اسماعيلخان بيات را نيز مأمور تسخير قلعه ملاذگرد كرد. اسماعيلخان توانست قلعهي مذكور را به سرعت بگشايد و از جمله چند عراده توپ و مقداري صلاح به غنيمت بگيرد. در آن هنگام بود كه سپاه ايران گروه گروه شدند و هر يك به قصد غارت و غنيمت به سويي تاختند.
محاصره
به نوشته محمدتقي لسانالملك سپهر هنگامي كه «سواران سپاه از بهر نهب و غارت به هر سوي پراكنده شدند، ناگاه جمعي از كردان يزيدي و حسنانلو و سواران چهاردولي و بزچلو كمين گشاده جنگ درپيوستند. حسينخان سردار چون اين بدانست اسماعيلخان بيات و كريمخان كنگرلو و عسكرخان افشار را مدد فرستاد. از آن سوي [نيز] سليمپاشاي چندانكه در قلعه لشكر داشت، بيرون فرستاد و جنگ عظيم گشت، آن روز تا چهار ساعت از شب برفت حرب بر پاي بود، آنگاه توپ و تفنگ را دست باز داشته با شمشير و خنجر به يكديگر در آمدند و هفت ساعت ديگر رزم دادند. در اين وقت حسينخان سردار جمعي از سواران قراباغي را بفرمود تا هركس يك تن از سربازان مقدم را رديف ساخته از آب عبره (عبور) دادند. چون سربازان به مصافگاه در آمدند و طبل جنگ بزدند و تفنگها بگشادند، مجال درنگ بر لشكر روم محال افتاد و يكباره پشت با جنگ داده به قلعه گريختند. روز ديگر آگهي به نايبالسلطنه رسيد و از منزل حسنسهل تا كنار قراسو بتاخت و بيدرنگ آن آب را عبره كرده و عنانزنان تا كنار شهر براند و آن بلده را از سه سوي به محاصره انداخت». («ناسخالتواريخ»)
هنگامي كه شهر موش (ميژ) به محاصره افتاد، بزرگان شهر، نان و نمك و قرآن به دست، نزد شاهزاده آمدند و از او امان خواستند. عباسميرزا چهارده ساعت فرصت داد تا سليمپاشا تسليم شود و مردم شهر از قتل و غارت سپاه در امان بمانند. محمدحسينخان زنگنه كه نايب ايشيكآقاسي (رئيس تشريفات) درگاه وليعهد بود مأموريت يافت وارد قلعه شده و سليمپاشا را با خود بياورد. او كوتاه زماني بعد سليم را در حالي كه شمشيري و قرآني به نشانه تسليم در كف داشت نزد شاهزاده آورد و عنوان «ايشيكآقاسيباشي» را پاداش گرفت. «روز ديگر وزير بينظير، سلاله ساداتالعظام، ميرزا ابوالقاسم (فراهاني، قائممقام بعدي) به خواندن خطبهي فتح در جامع شهر بتليس و ميژ به نام نامي داراي جهانگشاي (فتحعليشاه) مأمور گرديد و در آن مقام هفده عراده توپ ضميمه غنايم موفوره آمد». («مآثر سلطانيه»، عبدالرزاق مفتون دنبلي، تحشيه و تصحيح غلامحسين زرگرينژاد)
سپاه شاهزاده چند روزي براي استراحت در همان مكان فرود آمد. سليمپاشا از سوي عباسميرزا در حكومت ارمنيه ابقاء شد و حدود دههزار تن از ساكنان آن مناطق با فرماندهي برادر سليمپاشا به سپاه شاهزاده پيوستند. «چون سپاه را به سبب قلّت آذوقه از يك راه كوچ دادن صعب مينمود، نخست حسينخان سردار را با هفتهزار كس از طريق خامور گسيلِ ايروان ساخت و چهارهزار تن سوار شقاقي و شاهسون و قراداغي و قراباغي را از راه كوهسپان روانه خوي داشت و محمدخان را از طريق بتليس و محمدباقرخان قاجار و حسنخان را از راه اخلاط روانه داشت و فرمود قلعه وان را نيز مسخّر دارند. سليمپاشا تسخير قلعه وان را بر خويشتن نهاد و ايشان را از محاصره بازداشت و نايبالسلطنه اسيران را آزاد ساخت و خود از راه آرديش [به سوي ايران] رهسپار گشت». («ناسخالتواريخ») واكنش
وليعهد ايران مناطق تحت فرمان در آمده را از آنجا كه با خوي همسايه بود به فتحعليخان قاجار، بيگلربيگي خوي سپرد. «در اين سفر كه دو ماهه مدّت بر زياد نداشت بلاد و امصار (شهرها) و قراي بايزيد و الشكرد و ديادين و ملاذگرد و بتليس و ميژ و اخلاط و عادلجواز و ارجيش و خنوس با تمامت محال و حدود و قبايل و رعيت و لشكري به زير فرمان و در شمار ممالك سلطان ايران آمد و نايبالسلطنه (عباسميرزا) از آن همه غنيمت كه ميان سپاه قسمت شد، بيرون 48 عراده توپ چيزي مأخوذ نداشت... نايبالسلطنه در اين سفر مانند يك تن از آحاد لشكر هميزيست و در خوردن و نوشيدن و پوشيدن بر هيچكس فزوني نجست و چون عنان بازگذاشت مژده اين فتح را در حضرت پادشاه عرضه داشت».
اما از سوي ديگر رسيدن خبر اين حوادث به اسلامبول (مركز حكومت عثماني) تحرّكي در آنجا به وجود آورد. دولت عثماني دوهزار سوار و پياده و 10 عراده توپ براي داودپاشا (وزير بغداد) فرستاد و از او خواست براي تلافي اقدامات عباسميرزا آباديهاي مرزي ايران را مورد تاختوتاز قرار دهد.
«داودپاشا نخست محمودپاشاي بابان را كه به قوّت كارداران ايران در شهر زور حكومت داشت با خود همداستان كرد و محمدآقاي كهيا را با دههزار كس مرد سپاهي و جماعت دلوّباش روانه شهر زور داشت و محمودپاشاي بابان با سههزار تن سوار در كنار آب سيروان به كهيا پيوست. چون [شاهزاده] محمدعليميرزا -فرمانگزار عراقين- اين بدانست با پانزدههزار سواره و پياده در عشر اول ذيحجه از كرمانشاه خيمه بيرون زد» و روانه مقابله با سپاهيان عثماني شد.
در شماره گذشته ماجراي تعقيب و گريز سپاهيان شاهزاده عباسميرزا و سليمپاشا (والي ارمنيه) را خوانديد كه به گريز عثمانيها و پناه گرفتنشان در بلنديهاي شهر موش و قلعهي آنجا انجاميد. عباسميرزا كه خود در منزل «حسنسهل» توقف كرده بود، چون از پناه گرفتن سليمپاشا آگاه شد حسينخان سردار ايرواني را با ششهزار سپاه بر سر او فرستاد و اسماعيلخان بيات را نيز مأمور تسخير قلعه ملاذگرد كرد. اسماعيلخان توانست قلعهي مذكور را به سرعت بگشايد و از جمله چند عراده توپ و مقداري صلاح به غنيمت بگيرد. در آن هنگام بود كه سپاه ايران گروه گروه شدند و هر يك به قصد غارت و غنيمت به سويي تاختند.
محاصره
به نوشته محمدتقي لسانالملك سپهر هنگامي كه «سواران سپاه از بهر نهب و غارت به هر سوي پراكنده شدند، ناگاه جمعي از كردان يزيدي و حسنانلو و سواران چهاردولي و بزچلو كمين گشاده جنگ درپيوستند. حسينخان سردار چون اين بدانست اسماعيلخان بيات و كريمخان كنگرلو و عسكرخان افشار را مدد فرستاد. از آن سوي [نيز] سليمپاشاي چندانكه در قلعه لشكر داشت، بيرون فرستاد و جنگ عظيم گشت، آن روز تا چهار ساعت از شب برفت حرب بر پاي بود، آنگاه توپ و تفنگ را دست باز داشته با شمشير و خنجر به يكديگر در آمدند و هفت ساعت ديگر رزم دادند. در اين وقت حسينخان سردار جمعي از سواران قراباغي را بفرمود تا هركس يك تن از سربازان مقدم را رديف ساخته از آب عبره (عبور) دادند. چون سربازان به مصافگاه در آمدند و طبل جنگ بزدند و تفنگها بگشادند، مجال درنگ بر لشكر روم محال افتاد و يكباره پشت با جنگ داده به قلعه گريختند. روز ديگر آگهي به نايبالسلطنه رسيد و از منزل حسنسهل تا كنار قراسو بتاخت و بيدرنگ آن آب را عبره كرده و عنانزنان تا كنار شهر براند و آن بلده را از سه سوي به محاصره انداخت». («ناسخالتواريخ»)
هنگامي كه شهر موش (ميژ) به محاصره افتاد، بزرگان شهر، نان و نمك و قرآن به دست، نزد شاهزاده آمدند و از او امان خواستند. عباسميرزا چهارده ساعت فرصت داد تا سليمپاشا تسليم شود و مردم شهر از قتل و غارت سپاه در امان بمانند. محمدحسينخان زنگنه كه نايب ايشيكآقاسي (رئيس تشريفات) درگاه وليعهد بود مأموريت يافت وارد قلعه شده و سليمپاشا را با خود بياورد. او كوتاه زماني بعد سليم را در حالي كه شمشيري و قرآني به نشانه تسليم در كف داشت نزد شاهزاده آورد و عنوان «ايشيكآقاسيباشي» را پاداش گرفت. «روز ديگر وزير بينظير، سلاله ساداتالعظام، ميرزا ابوالقاسم (فراهاني، قائممقام بعدي) به خواندن خطبهي فتح در جامع شهر بتليس و ميژ به نام نامي داراي جهانگشاي (فتحعليشاه) مأمور گرديد و در آن مقام هفده عراده توپ ضميمه غنايم موفوره آمد». («مآثر سلطانيه»، عبدالرزاق مفتون دنبلي، تحشيه و تصحيح غلامحسين زرگرينژاد)
سپاه شاهزاده چند روزي براي استراحت در همان مكان فرود آمد. سليمپاشا از سوي عباسميرزا در حكومت ارمنيه ابقاء شد و حدود دههزار تن از ساكنان آن مناطق با فرماندهي برادر سليمپاشا به سپاه شاهزاده پيوستند. «چون سپاه را به سبب قلّت آذوقه از يك راه كوچ دادن صعب مينمود، نخست حسينخان سردار را با هفتهزار كس از طريق خامور گسيلِ ايروان ساخت و چهارهزار تن سوار شقاقي و شاهسون و قراداغي و قراباغي را از راه كوهسپان روانه خوي داشت و محمدخان را از طريق بتليس و محمدباقرخان قاجار و حسنخان را از راه اخلاط روانه داشت و فرمود قلعه وان را نيز مسخّر دارند. سليمپاشا تسخير قلعه وان را بر خويشتن نهاد و ايشان را از محاصره بازداشت و نايبالسلطنه اسيران را آزاد ساخت و خود از راه آرديش [به سوي ايران] رهسپار گشت». («ناسخالتواريخ») واكنش
وليعهد ايران مناطق تحت فرمان در آمده را از آنجا كه با خوي همسايه بود به فتحعليخان قاجار، بيگلربيگي خوي سپرد. «در اين سفر كه دو ماهه مدّت بر زياد نداشت بلاد و امصار (شهرها) و قراي بايزيد و الشكرد و ديادين و ملاذگرد و بتليس و ميژ و اخلاط و عادلجواز و ارجيش و خنوس با تمامت محال و حدود و قبايل و رعيت و لشكري به زير فرمان و در شمار ممالك سلطان ايران آمد و نايبالسلطنه (عباسميرزا) از آن همه غنيمت كه ميان سپاه قسمت شد، بيرون 48 عراده توپ چيزي مأخوذ نداشت... نايبالسلطنه در اين سفر مانند يك تن از آحاد لشكر هميزيست و در خوردن و نوشيدن و پوشيدن بر هيچكس فزوني نجست و چون عنان بازگذاشت مژده اين فتح را در حضرت پادشاه عرضه داشت».
اما از سوي ديگر رسيدن خبر اين حوادث به اسلامبول (مركز حكومت عثماني) تحرّكي در آنجا به وجود آورد. دولت عثماني دوهزار سوار و پياده و 10 عراده توپ براي داودپاشا (وزير بغداد) فرستاد و از او خواست براي تلافي اقدامات عباسميرزا آباديهاي مرزي ايران را مورد تاختوتاز قرار دهد.
«داودپاشا نخست محمودپاشاي بابان را كه به قوّت كارداران ايران در شهر زور حكومت داشت با خود همداستان كرد و محمدآقاي كهيا را با دههزار كس مرد سپاهي و جماعت دلوّباش روانه شهر زور داشت و محمودپاشاي بابان با سههزار تن سوار در كنار آب سيروان به كهيا پيوست. چون [شاهزاده] محمدعليميرزا -فرمانگزار عراقين- اين بدانست با پانزدههزار سواره و پياده در عشر اول ذيحجه از كرمانشاه خيمه بيرون زد» و روانه مقابله با سپاهيان عثماني شد.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی