سه‌شنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۵

دردسر تحت‌الحمايگي

بررسي ماجراي كشمكش سفارت بريتانيا و دولت ايران را بر سر پناهندگي شاهزاده فرهادميرزا عموي ناصرالدين‌شاه، از شماره گذشته آغاز كرديم. اين كشمكش از آنجا كه به يك درگيري شديد و پيچيده بدل شد و ضمناً به آن دليل كه مسبوق به سابقه بود، اهميت ويژه‌اي دارد. ناصرالدين شاه از يكي دو سال پيش‌تر، از هنگامي كه جاستين شيل هنوز وزيرمختار بريتانيا در ايران بود و تامسون معاونت او را به عهده داشت، حساسيت خود را نسبت به موضوع تحت‌الحمايگي بروز داده بود. نگراني شاه قدمتي بيش‌تر داشت. او سال‌ها با اين نگراني به سر برده بود كه عموي ديگرش شاهزاده بهمن‌ميرزا كه تحت حمايت روسيه و در خاك آن كشور زندگي مي‌كرد، شانس سلطنت را از او بربايد. بعدها نيز اين شاهزاده تحت‌الحمايه روسيه به صورت خطري بالقوه به نظر مي‌آمد. از سوي ديگر حمايتي كه شيل از عباس‌ميرزاي سوم (ملك‌آرا) نشان داد و او را كمك كرد تا از غضب همايوني جان سالم به در برد و خود را به بغداد برساند، بدگماني شاه را به ماجراي تحت‌الحمايگي افزايش داد.
كشمكش
در چنين شرايطي شاه كوشيد سفارتخانه‌هاي خارجي را از اعطاي تحت‌الحمايگي به رعاياي خود باز دارد. طي يكي از كشمكش‌ها كه در اين مورد به وجود آمد، شاه در يادداشتي به ميرزاآقاخان نوري نوشت كه به اطلاع سفارتخانه‌ها برساند «شفاعت‌ها و وساطت‌ها خيلي زياد شده است» و «ما [از اين پس] شفاعت‌ها و وساطت‌هاي وزراي مختار را در مورد رعاياي خودمان نخواهيم پذيرفت».
پافشاري شاه باعث شد اين موضوع قدري محدود شود و شاه از اين بابت احساس پيروزي كرد. اما تامسون (كه پس از بازگشت شيل به انگلستان جانشين او شده بود) موضوع تازه‌اي پيش كشيد. او به حمايت از يك تاجر قندهاري كه ادعا مي‌كرد متولد هندوستان است و به همين دليل تحت حمايت بريتانيا قرار دارد برخاست و براي باز ستاندن طلبي كه تاجر مذكور از يكي از شاهزادگان بلندمرتبه قاجار داشت وارد عمل شد. شدت عملي كه تامسون عمداً به خرج داد شاه را چنان برآشفت كه تلويحاً دستور داد مردم را عليه سفارت تحريك كنند و نوكرهاي سفارت را كتك مفصلي بزنند. اما سرانجام به واسطه تهديد تامسون و اقدام او در پائين كشيدن پرچم انگلستان از سفارت و تعطيلي موقت آنجا، دولت ايران ناچار شد عقب‌نشيني كند.
با اين تفاصيل پيدا بود كه ماجراي فرهادميرزا اوضاع را بار ديگر به هم خواهد ريخت. اگر تاجر قندهاري به اين بهانه كه تابعيت انگليسي دارد تقاضاي حمايت بريتانيا كرده بود، فرهاد ميرزا از «رعاياي شاه» محسوب مي‌شدو حمايت سفارت از او به معني زير پا گذاشتن علني درخواست شاه بود. بنابراين طبيعي بود كه پاسخ صدراعظم به نامه تامسون (كه بخش‌هاي اصلي آن را در شماره گذشته خوانديد) تند باشد.
پاسخ
نوري در پاسخ به تامسون نوشت: «مراسله مورخه 26 شهر ربيع‌الاول آن جناب كه درباره نواب فرهاد‌ميرزا نگارش يافته بود رسيد. چون اين قبيل فقرات از امورات كليه داخله مملكت است و موافق قانون هيچ دولت دوستي نيست كه مأمور آن دولت در امورات داخله دولت ديگر مداخله نمايد، خاصه در كارهاي اشخاصي كه از اقارب سلطنت كبري و داخل دايره وجود همايون مي‌باشند... به اين جهت دوستدار حسب‌الامر ممنوع و معذور از سئوال و جواب رسمي است و از آن جناب در كمال توقير و احترام معذرت در سئوال و جواب رسمي مي‌خواهد. ليكن دوستانه فقط به جهت استحضار آن جناب به نگارش همين يك مراسله مختصراً مي‌پردازد». («مكاتبات ايران و انگليس درباره پناهندگي فرهادميرزا»، به كوشش هاشم محدث)
چنانكه نوري خود تأكيد كرده است، اين تدبير كه پاسخ رسمي به نامه تامسون داده نشود دستور شاه بود. اما پاسخ غيررسمي و «دوستانه» نوري نيز شامل اين نكات مي‌شد:
اولاً رفتار دولت ايران نسبت به تبعه خود توهين به بريتانيا تلقي نمي‌شود بلكه رفتار شما در حمايت از شاهزاده‌اي كه به فرمان پادشاه كشورش بي‌اعتنايي كرده است توهين شما به دولت ايران است.
ثانياً عزل فرهادميرزا از حكومت فارس مانند ساير عزل و نسب‌ها است و او بي‌جهت عزل خود را به دوستي‌اش با انگلستان نسبت داده است. ضمن اينكه دولت ايران با توجه به سوابق قبلي حق دارد نسبت به روابط بيش از اندازه گرم افراد با سفارتخانه‌هاي خارجي حساس باشد، اما روابط عادي را ممنوع نكرده است. در مورد اشاره‌اي كه به روابط دوستانه عهد خاقان مغفور (فتحعلي‌شاه) كرده‌ايد هم يادآوري مي‌شود كه در آن عهد مأموران خارجي هرگز در امور داخلي مداخله نمي‌كردند.
ثالثاً استنادي به نامه من در تضمين امنيت فرهادميرزا كرده بوديد اما توجه نكرده بوديد در آن نامه تصريح كرده بودم كه نامه يك مراسله شخصي و غير رسمي است. با اين وجود مفاد آن مراعات شده است، اين فرهادميرزا است كه دستور شاه را نقض كرده و بي‌اجازه از طالقان به تهران آمده و به سفارت پناه برده است.
رابعاً شما مي‌دانيد كه شاه حضور فرهادميرزا را در دارالخلافه به جهات مختلف از جمله احتمال همدستي با عباس‌ميرزا ملك‌آرا و توطئه عليه سلطنت به صلاح نمي‌دانستند، بنابراين براي او در طالقان تيولي تعيين كردند. اما او با خيالات فاسد به دارالخلافه بازگشت.
خامساً از شما انتظار داريم رعاياي شاه را به اطاعت تشويق كنيد. به فرض به شاهزاده ظلم شده بود، چرا به حرم حضرت عبدالعظيم يا حرم حضرت معصومه پناه نبرد؟

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی