دوشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۸۴

روياي صادقه

در شماره گذشته شرحي بسيار مختصر از تحولات مهم اروپا در سال‌هاي 1813 و 1814 ميلادي ارائه شد تا اهميت اين حوادث بر مأموريت ميرزا ابوالحسن‌خان شيرازي و سرنوشت سرزمين‌هاي از دست رفته ايران در قفقاز روشن شود. ديديم كه ناپلئون بناپارت پس از شكست مصيبت‌بار در لشكركشي به روسيه تنها توانست مقاومتي مختصر در برابر اشغال كشورش توسط كشورهاي خصم نشان دهد و با پيوستن اتريش به مهاجمان (و تشكيل اتحاد مربع شامل انگلستان، روسيه، پروس و اتريش)، فرانسه اشغال شد و مجلس سنا به بازگشت سلطنت بوربون‌ها رأي داد. ناپلئون با حفظ عنوان امپراطور، عملاً به جزيره كوچك آلبا در مديترانه تبعيد شد و همانجا تحت‌نظر قرار گرفت. فرانسه در پيمان صلحي كه پس از آن با مهاجمان بست، تمام فتوحات اروپايي خود را پس از سال 1795 از دست داد. از سوي ديگر رفتار تكبّرآميز پادشاه تازه (لوئي هجدهم) و فساد خاندان بوربون همراه با احساس خطري كه مردم فرانسه در مورد از دست رفتن دستاوردهاي انقلاب داشتند، به تدريج زمينه را براي بازگشت ناپلئون فراهم مي‌كرد.
روزنه
ميرزا محمدهادي شيرازي، وقايع‌نگار سفر ايلچي به روسيه، در يادداشت روز دوشنبه 22 ربيع‌الثاني 1230ه.ق. (13 فروردين 1194ه.ش. – 3 آوريل 1815م.) از خوابي عجيب خبر مي‌دهد كه شب پيش از آن به سراغ ميرزا ابوالحسن‌خان ايلچي آمده بود. در آن هنگام ايلچي و همراهانش در ميانه راه مسكو به پترزبورگ قرار داشتند. ميرزا محمدهادي مي‌نويسد: «از منزل (والدايي) حركت و روانه «زي‌سف» شديم... محلي بود خانه كهنه بسيار داشت و جايي نبود كه وصف آن تحرير شود. شب در آنجا توقف شد. صاحبي ايلچي شب پيش خواب ديدند كه ناپليان (ناپلئون) از جزيره آلب (آلبا) فرار كرده و اين خبر در يوروپ منتشر شده و فتنه و آشوبي در ميان آنها برپا شده است. صبح از خواب برخاسته نقل نمودند، بگفتم انشاءالله روياي صادقه باشد. مقارن آن حال، به [محض] ورود منزل خبر رسيد كه در همه كاذت‌ها (روزنامه‌ها) نوشته‌اند كه ناپليان... با هزار و يكصد نفر آدم و چهار توپ و چند غراب از جزيره آلب فرار نموده، به حوالي فيرنكس (فرانسه؟) رفته است و سپاه بسيار از هر گروه او را تعاقب كرده اند و بنا دارند كه هرگاه او را به دست بياورند مقتول سازند. از استماع اين خبر و خواب صاحبي ايلچي تعجب كلي بر همگي دست داده، پاره صحبت داشتند و آن شب را در آنجا به سر بردند». («دليل‌السفراء»، ميرزا محمدهادي شيرازي، به كوشش محمد گلبن)
واقعيت اين است كه اين خبر از دو جنبه براي ايلچي اهميت داشت. از يك سو آشوب دوباره در اروپا به معناي به تعويق افتادن بازگشت امپراطور روسيه به سن‌پترزبورگ بود و از سوي ديگر بازگشت ناپلئون به صحنه روزنه اميدي براي ميرزا ابوالحسن‌خان مي‌گشود كه روسيه‌ي تحت فشار، به بخشي از درخواست‌هاي دولت ايران پاسخ مثبت دهد. او كاملاً نسبت به تأثير قدرت گرفتن دوباره ناپلئون در رفتار روس‌ها و انگليسي‌ها با مقامات ايراني آگاه بود و خواهيم ديد كه اين آگاهي را در جاي خود به چشم سر گور اوزلي نيز آورده است.
به درستي روشن نيست كيفيت اين «روياي صادقه» چگونه بوده است. آنچه مي‌توان گفت اين است كه ناپلئون اوايل مارس 1815م. به اتفاق معدودي از افسران همراهش از آلبا گريخت و خود را به خاك فرانسه رساند. مقصد نهايي او پاريس بود و در طول مسير گروه‌هاي بزرگي از مردم و نظاميان ناراضي به او پيوستند. ورود او به پاريس با گريز سراسيمه پادشاه و درباريانش به بلژيك همراه شد. اين حادثه به «كودتاي 20 مارس» مشهور است.
كاخ
بازگشت ناپلئون به قدرت گويا با برگزاري كنفرانسي در وين همزمان شد كه در آن سران كشورهاي پيروز به تقسيم سرزمين‌هاي به دست آمده از فرانسه نشسته بودند و تزار الكساندر نيز در آن حاضر بود. بديهي است شركت‌كنندگان در كنفرانس با شنيدن خبر كودتاي ناپلئون خود را آماده رويارويي دوباره با او كردند. چنين بود درست پنج روز پس از ورود او به پاريس چهار كشور روسيه، پروس، انگلستان و اتريش پيمان تازه‌اي عليه فرانسه به امضاء رساندند.
به ماجراي سفر ايلچي باز گرديم: چنانكه وقايع‌نگار سفر نوشته است، ايلچي روز بيست و هفتم ربيع‌الثاني 1230ه.ق. (18 فروردين 1194ه.ش) به كاخ «ساروسكوسلو» در بيست‌ودو كيلومتري پترزبورگ وارد شد: «گراف (كنت) اژروسكي كه حاكم و صاحب‌اختيار عمارات پادشاهي و بزرگ همين مكان كه متعلق به پادشاه است مي‌بود و از بزرگان مي‌باشد، گاريت مخصوص پادشاهي را برداشته با جمع كثيري در سر راه به استقبال صاحبي ايلچي آمده، صاحبي سوار گرديده رفتند تا وارد منزل شدند. جمع بزرگان و اعيان كه آنجا بودند همگي آمده انواع و اقسام تعارف و احترام به جاي آوردند».
ميرزا محمدهادي پس از اين، شرح بسيار مبسوطي او وضع باغ و ساختمان و تاريخچه آن كه به زمان كاترين كبير باز مي‌گردد ارائه داده و از تزئينات و جلال و شكوه حيرت‌انگيز آنجا ذكر مي‌كند و مي‌نويسد: «صاحبي ايلچي روزي كه مجموع اين جا را گردش نمودند، مذكور كردند كه با وجود آن همه سياحت كه من كرده‌ام، در هيچ‌جا و هيچ‌مكان چنين جايي و چنين مكاني نديده‌ام و گويا در هيچ‌جاي عالم هم نباشد».
(ادامه دارد)

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی