یکشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۴

ميرزا ابوالحسن

ديديم كه هارفورد جونز، فرستاده دولت بريتانيا به دربار فتحعلي‌شاه، به رغم پاره‌اي كارشكني‌هاي مقامات حكومت انگليسي هندوستان، سرانجام توانست خود را به تهران برساند و يك معاهده مقدماتي با مقامات ايران امضاء كند. بريتانيا در اين معاهده تضمين مي‌داد در صورت حمله هر يك از دولت‌هاي اروپايي به ايران، شاه قاجار را در جنگ ياري دهد و در برابر تضمين مي‌گرفت كه معاهده فين‌كنشتاين باطل شود و ايران جلوي نفوذ قدرت‌هاي اروپايي به هند را بگيرد. اما براي نهايي كردن اين معاهده لازم بود مقامات عالي‌رتبه دولت انگلستان در مورد آن اظهارنظر كنند. از سوي ديگر تلاش‌هاي فرمانداركل هند براي حفظ جايگاه سياستگذاري خود در مورد ايران (كه در رقابت با مقامات لندن و فرستاده آنها، جونز، صورت مي‌گرفت) باعث شده بود درباريان ايران نسبت به صحت گفته‌هاي جونز و ميزان منزلت او نزد پادشاه انگلستان دچار ترديد شوند. در نتيجه قرار شد جيمز موريه (منشي مخصوص جونز) به همراه فرستاده‌اي از سوي دربار ايران راهي انگلستان شوند و متن معاهده مقدماتي را براي مشورت و مذاكرات بيشتر به مقامات لندن ارائه دهند. فرستاده ايران در عين حال مي‌بايست از صحت مأموريت جونز و موافقت پادشاه انگليس با پيشنهادهاي او كسب اطمينان كند. كسي كه از سوي دربار ايران مأمور همراهي جونز شد، ميرزا ابولحسن‌خان شيرازي نام داشت و سفر پرماجراي او مايه داستان‌هاي جذاب فراوان شد.
فرستاده
ميرزا ابوالحسن در يك خانواده ديواني معتبر در شيراز به دنيا آمده بود. او خواهرزاده ميرزا ابراهيم‌خان كلانتر بود كه ابتدا در دستگاه خاندان زند نفوذ و اعتبار فراوان داشت، اما بعد به آقا محمدخان قاجار پيوست و زمينه پيروزي نهايي او را فراهم كرد. كلانتر به پاداش اين خدمت، سمت صدارت نخستين شاه قاجار را به دست آورد و پس از مرگ آقا محمدخان نيز موقعيت خود را در دستگاه فتحعلي‌شاه حفظ كرد. اما چند سال بعد ستاره اقبالش افول كرد و به همراه كسانش دستگير شد. ميرزا ابوالحسن در اين هنگام به هندوستان گريخت و حدود چهار سال در هند بود تا دوباره اجازه بازگشت به وطن يافت. او هنگامي كه هارفورد جونز به تهران رسيد، در دستگاه محمدحسين‌خان امين‌الدوله (وزير دوم دربار) سمت منشي‌گري داشت و به دليل رفتار متين و آشنايي‌اش با آداب و رسوم انگليسي‌ها، براي مأموريت لندن مناسب تشخيص داده شد.
ميرزا ابوالحسن و جيمز موريه اوايل ماه مه 1809م. (ربيع‌الاول 1224ه.ق.) سفر خود را آغاز كردند. «تعداد همراهان ميرزا ابوالحسن بر خلاف متلزمان انبوه دو سفيري كه قبلاً از ايران به هندوستان اعزام شده بودند، بسيار اندك بود و از نه يا ده نفر [منشي و] نوكر و پيشخدمت و مهتر تشكيل مي‌شد. آنها مسافت تهران تا تبريز را سوار بر اسب و گاه پياده پيمودند و سپس به همين ترتيب از خاك عثماني گذشتند تا سرانجام به استانبول رسيدند. چند هفته در اين شهر استراحت كردند و بعد رهسپار بندر اسميرنه (ازمير) شدند. در استانبول ميرزا ابوالحسن و همه همراهانش در ضيافت شام و مجلس رقصي كه ايلچي انگليس ترتيب داده بود شركت كردند. نوكرهاي ميرزا ابوالحسن براي اولين‌بار در عمر خود بود كه با چشمان حيرت‌زده شاهد معاشرت و رقص مردها و زن‌ها با هم بودند. رقص والس مخصوصاً باعث اعجاب ايشان شده بود و يكي از آنان را وادار كرد از ارباب خود بپرسد: «آقا! راستي بعد از اين حركات چيزي مي‌شود؟»»! («ايرانيان در ميان انگليسي‌ها» دنيس رايت، ترجمه زنده‌ياد كريم امامي)
دولت بريتانيا ناو «ساكسس» را براي حركت دادن فرستاده ايران از بندر ازمير فرستاده بود. هنگام سوار شدن ميرزا ابوالحسن به اين ناو پانزده گلوله توپ به نشانه احترام شليك شد. موريه و ميرزا ابوالحسن در جزيره مالت كشتي عوض كردند و حدود سه ماه بعد به بندر پليموت وارد شدند. آنها پس از گذراندن «چهار روز ملال‌آور» در قرنطينه اجازه يافتند پا به خشكي بگذارند. مسافران سه روز بعد به سوي لندن حركت كردند.
استقبال
«در انگلستان جاده‌ها بر خلاف ايران و تركيه هموار و براي مسافرت با وسايل نقليه چرخدار مناسب بود. از اين‌رو ايراني‌ها قادر بودند پديده نوظهور و هيجان‌انگيز مسافرت با دليجان را تجربه كنند. هر دليجان را چهار اسب مي‌كشيد و در اين حال ايراني‌ها كه به شيوه مرسوم خود چهارزانو توي دليجان نشسته بودند، از سرعت جابجايي خود غرق حيرت مي‌شدند و از راحتي و گرماي مهمانسراهاي كنار جاده كه شب را در آنها مي‌گذراندند و تفاوتشان با كاروانسراهاي محقّر و فاقد حرارت ايران و تركيه از زمين تا آسمان بود تعجب مي‌كردند».
اين مسافرت تا «هارتفوردبريج»، در سه منزلي لندن، به خوبي و خوشي ادامه يافت. در اينجا دو فرستاده مخصوص وزيرخارجه بريتانيا كه صاحب‌منصباني عالي‌رتبه بودند براي خوشامدگويي و وارد كردن ايلچي ايران به لندن، پيشواز آمدند. از اينجا بود كه ماجرا آغاز شد. ميرزا ابوالحسن كه داستان مراسم استقبال از فرستادگان ايران به هند را شنيده و رسوم پر تكلّف استقبال از بزرگان را در ايران ديده بود، انتظار مراسمي مفصل‌تر و مجلل‌تر داشت. هنگامي كه هيأت از «هاونزلو» گذشت و به پايتخت نزديك شد «و هنوز از انبوه جمعيت و سربازان به صف كشيده در امتداد مسير و مقامات بلندمرتبه آماده استقبال خبري نبود، توقعات برنيامده ميرزا ابولحسن به صورت رگباري از فحش و ناسزا نسبت به ميزبانان خود منفجر شد...»
ادامه دارد

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی