كاري از قضا و قدر
ماجراي سفر حاجيخليل خان قزويني، نخستين فرستاده سياسي ايران نزد فرمانداركل هندوستان را تا آنجا روايت كرديم كه او پس از يك سفر دريايي دشوار، به بمبئي رسيد و با احترامات و تشريفات فراوان استقبال شد. حاجي خليل و همراهانش در منزلي كه كمپاني هند شرقي آماده كرده بود، اسكان يافتند. «روز 4 ژوئن (سال 1802، يعني 11 روز پس از پياده شدن ايلچي ايران از كشتي) كه جشن تولد جرج سوم پادشاه انگلستان بود، حاجي خليل در مجلسي كه مقام كفالت حكومت ترتيب داده بود شركت كرد و پس از آن به مجلس رقص و نمايش آتشبازي كه مستر ادوارد استرچي، مهماندار او، برپا داشته بود رفت. شك نيست كه انگليسيها به خاطر علاقهمندي خود به مستحكم ساختن پيمان اتحادي كه به دست جان مالكوم با ايران امضاء كرده بودند، اهميت زيادي براي ديدار حاجي خليلخان از هند قائل بودند. ويليام هيكي (وكيل دعاوي معروف انگليسي مقيم هند) كه خاطرات مفصل و آكنده از شايعاتش معروفيت دارد، نوشته است كه فرمانفرماي هندوستان تداركات مجللي براي پذيرايي از حاجي خليل در كلكته ديده بود». («ايرانيان در ميان انگليسيها» دنيس رايت، ترجمه كريم امامي)
فاجعه
اما حاجي خليل در اين ايام حال چندان خوشي نداشت. او بخشي قابل توجه از كالاهاي بازرگاني خود را در جريان يك طوفان دريايي از دست داده بود. نامه حاجي به حكمران مدرس هم در مورد مبلغي كه مدعي بود به جان مالكوم قرض داده، بيپاسخ مانده بود. او روز 8 ژوئيه نامهاي براي دانكن، حكمران بمبئي نوشت و در آن از بيتوجهي مقامات انگليسي هندوستان نسبت به جبران مخارج سنگيني كه در جريان سفر مهديعليخان (كفيل نمايندگي كمپاني هند شرقي در بوشهر) به تهران بر دوشش افتاده بود، گلايه كرد. اما فاجعه اصلي هنوز رخ نداده بود.
روز 20 ژوئيه بود كه دعوايي ميان همراهان ايراني حاجي با نگهبانان هندوي او كه از سوي ميزبانان گمارده شده بودند، در گرفت. علت دعوا به درستي آشكار نيست. روايتي وجود دارد كه مدعي است هندوها به شكار مرغابي توسط نگهبانان ايراني حاجي اعتراض كردند كه دعوا آغاز شد. هيكي در خاطرات خود از برادرزاده حاجي خليل نقل كرده است كه نخستين گلوله را ايرانيان به سوي هندوها شليك كردهاند، اما دنيس رايت، نويسنده «ايرانيان در ميان انگليسيها» استدلال كرده است: «از آنجا كه تنها ايرانيان در اين ماجرا كشته يا مجروح شدهاند مسلماً بايد نتيجه گرفت كه... تيراندازي را قراولان هندو آغاز كردهاند». البته هيكي علاوه بر ادعاي برادرزاده حاجيخليل، به موضوع روشنگر ديگري هم اشاره ميكند كه تا حدودي قانعكننده به نظر ميرسد. او نوشته است كه واكنش خشونتآميز نگهبانان هندو، در واقع نتيجه «رفتار تحقيرآميز» همراهان حاجي نسبت به ايشان بوده است. روايت ديگر را (كه اندكي با روايتهاي قبلي فرق ميكند) ميتوان در كتاب «مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي يافت: «بعد از ورود حاجي خليلخان به بندر بنبايي (بمبئي)، لارد ويلزلي وزير انگليس از جهت تعظيم و احترام او، دويست سالدات هندي تعيين كرد كه نزد او باشند. اتفاقاً يكي از آن دويست نفر تفنگي بيموقع [و] خارج از نظام انداخته، مستوجب سياست شد. بعد از آنكه بزرگ ايشان (يعني فرمانده نگهبانان هندو) به مقام سياست برآمد، كسان حاجي خليلخان به عذر و شفاعت برآمدند، [اما] چون به لغت يكديگر آشنا نبودند، مقصود از ميان رفته، به قيل و قال نزاع و جدال انجاميد.»
به هر حال وقتي سروصداي دعوا بلند ميشود، حاجي خليل به همراه برادرزادهاش به حياط منزل ميرود تا ببيند مسئله چيست. اما ناگهان «تفنگي در ميانه آتش گرفت و به حاجي خليلخان خورده، [او] بر جاي خود سرد شد. و كاري چنين از قضا و قدر بود كه ايلچي با كمال عزت و احترام عازم مقصد شود و در راه بدون جهت و سبب تلف گردد».
بهت
ميتوان حدس زد دريافت خبر قتل بيدليل و اتفاقي ايلچي ايران توسط نگهبانان گماشته شده توسط ميزبان، تا چه اندازه مايه بهت مقامات انگليسي شده است. «اين رويداد باعث بروز اضطراب شديدي در محافل رسمي گرديد. حكمران بمبئي هنوز در مسافرت بود و تقريباً دو هفته ديگر طول كشيد تا برگردد. در اين ميان ادوارد استرچي، مهماندار سفير مقتول را با يك ناو جنگي به كلكته فرستادند تا فرمانفرما را از بروز فاجعه آگاه سازد... اقداماتي كه متعاقباً صورت گرفت نمايش چشمگيري از اغتشاش فكري و پوزشخواهي زياده از حد از ناحيه انگليسيها بود كه ميترسيدند قتل سفير باعث قطع روابط دوستانهاي بشود كه اندك زماني قبل با فتحعليشاه برقرار كرده بودند».
دانكن، حكمران بمبئي، به محض بازگشتن به شهر دستور داد همه نگهبانان هندي و دو افسر انگليسي كه در زمان واقعه در منزل حاجي خليل حضور داشتند بازداشت و محاكمه شوند. او فوراً مهديعليخان را در بوشهر از ماجرا آگاه كرد و از او خواست پيشبينيهاي لازم را براي رويارويي با واكنش احتمالي ايرانيان انجام دهد. مهديعليخان اجازه يافت در صورتي كه خطري را متوجه جان كاركنان نمايندگي كمپاني ميبيند، آنها را به كشتي جنگي انگليسي كه به همين منظور به بوشهر اعزام ميشد منتقل كند.
دانكن در اين ميان نامهاي هم خطاب به فتحعليشاه نوشت و ماجرا را ضمن عذرخواهي فراوان براي او شرح داد. او اين نامه را هم براي مهديعليخان فرستاد تا به شاه برساند. اما مهديعليخان چنين نكرد و خود به ابتكاراتي دست زد كه اسباب پيچيدهتر شدن مشكل را فراهم آورد. (ادامه دارد)
ماجراي سفر حاجيخليل خان قزويني، نخستين فرستاده سياسي ايران نزد فرمانداركل هندوستان را تا آنجا روايت كرديم كه او پس از يك سفر دريايي دشوار، به بمبئي رسيد و با احترامات و تشريفات فراوان استقبال شد. حاجي خليل و همراهانش در منزلي كه كمپاني هند شرقي آماده كرده بود، اسكان يافتند. «روز 4 ژوئن (سال 1802، يعني 11 روز پس از پياده شدن ايلچي ايران از كشتي) كه جشن تولد جرج سوم پادشاه انگلستان بود، حاجي خليل در مجلسي كه مقام كفالت حكومت ترتيب داده بود شركت كرد و پس از آن به مجلس رقص و نمايش آتشبازي كه مستر ادوارد استرچي، مهماندار او، برپا داشته بود رفت. شك نيست كه انگليسيها به خاطر علاقهمندي خود به مستحكم ساختن پيمان اتحادي كه به دست جان مالكوم با ايران امضاء كرده بودند، اهميت زيادي براي ديدار حاجي خليلخان از هند قائل بودند. ويليام هيكي (وكيل دعاوي معروف انگليسي مقيم هند) كه خاطرات مفصل و آكنده از شايعاتش معروفيت دارد، نوشته است كه فرمانفرماي هندوستان تداركات مجللي براي پذيرايي از حاجي خليل در كلكته ديده بود». («ايرانيان در ميان انگليسيها» دنيس رايت، ترجمه كريم امامي)
فاجعه
اما حاجي خليل در اين ايام حال چندان خوشي نداشت. او بخشي قابل توجه از كالاهاي بازرگاني خود را در جريان يك طوفان دريايي از دست داده بود. نامه حاجي به حكمران مدرس هم در مورد مبلغي كه مدعي بود به جان مالكوم قرض داده، بيپاسخ مانده بود. او روز 8 ژوئيه نامهاي براي دانكن، حكمران بمبئي نوشت و در آن از بيتوجهي مقامات انگليسي هندوستان نسبت به جبران مخارج سنگيني كه در جريان سفر مهديعليخان (كفيل نمايندگي كمپاني هند شرقي در بوشهر) به تهران بر دوشش افتاده بود، گلايه كرد. اما فاجعه اصلي هنوز رخ نداده بود.
روز 20 ژوئيه بود كه دعوايي ميان همراهان ايراني حاجي با نگهبانان هندوي او كه از سوي ميزبانان گمارده شده بودند، در گرفت. علت دعوا به درستي آشكار نيست. روايتي وجود دارد كه مدعي است هندوها به شكار مرغابي توسط نگهبانان ايراني حاجي اعتراض كردند كه دعوا آغاز شد. هيكي در خاطرات خود از برادرزاده حاجي خليل نقل كرده است كه نخستين گلوله را ايرانيان به سوي هندوها شليك كردهاند، اما دنيس رايت، نويسنده «ايرانيان در ميان انگليسيها» استدلال كرده است: «از آنجا كه تنها ايرانيان در اين ماجرا كشته يا مجروح شدهاند مسلماً بايد نتيجه گرفت كه... تيراندازي را قراولان هندو آغاز كردهاند». البته هيكي علاوه بر ادعاي برادرزاده حاجيخليل، به موضوع روشنگر ديگري هم اشاره ميكند كه تا حدودي قانعكننده به نظر ميرسد. او نوشته است كه واكنش خشونتآميز نگهبانان هندو، در واقع نتيجه «رفتار تحقيرآميز» همراهان حاجي نسبت به ايشان بوده است. روايت ديگر را (كه اندكي با روايتهاي قبلي فرق ميكند) ميتوان در كتاب «مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي يافت: «بعد از ورود حاجي خليلخان به بندر بنبايي (بمبئي)، لارد ويلزلي وزير انگليس از جهت تعظيم و احترام او، دويست سالدات هندي تعيين كرد كه نزد او باشند. اتفاقاً يكي از آن دويست نفر تفنگي بيموقع [و] خارج از نظام انداخته، مستوجب سياست شد. بعد از آنكه بزرگ ايشان (يعني فرمانده نگهبانان هندو) به مقام سياست برآمد، كسان حاجي خليلخان به عذر و شفاعت برآمدند، [اما] چون به لغت يكديگر آشنا نبودند، مقصود از ميان رفته، به قيل و قال نزاع و جدال انجاميد.»
به هر حال وقتي سروصداي دعوا بلند ميشود، حاجي خليل به همراه برادرزادهاش به حياط منزل ميرود تا ببيند مسئله چيست. اما ناگهان «تفنگي در ميانه آتش گرفت و به حاجي خليلخان خورده، [او] بر جاي خود سرد شد. و كاري چنين از قضا و قدر بود كه ايلچي با كمال عزت و احترام عازم مقصد شود و در راه بدون جهت و سبب تلف گردد».
بهت
ميتوان حدس زد دريافت خبر قتل بيدليل و اتفاقي ايلچي ايران توسط نگهبانان گماشته شده توسط ميزبان، تا چه اندازه مايه بهت مقامات انگليسي شده است. «اين رويداد باعث بروز اضطراب شديدي در محافل رسمي گرديد. حكمران بمبئي هنوز در مسافرت بود و تقريباً دو هفته ديگر طول كشيد تا برگردد. در اين ميان ادوارد استرچي، مهماندار سفير مقتول را با يك ناو جنگي به كلكته فرستادند تا فرمانفرما را از بروز فاجعه آگاه سازد... اقداماتي كه متعاقباً صورت گرفت نمايش چشمگيري از اغتشاش فكري و پوزشخواهي زياده از حد از ناحيه انگليسيها بود كه ميترسيدند قتل سفير باعث قطع روابط دوستانهاي بشود كه اندك زماني قبل با فتحعليشاه برقرار كرده بودند».
دانكن، حكمران بمبئي، به محض بازگشتن به شهر دستور داد همه نگهبانان هندي و دو افسر انگليسي كه در زمان واقعه در منزل حاجي خليل حضور داشتند بازداشت و محاكمه شوند. او فوراً مهديعليخان را در بوشهر از ماجرا آگاه كرد و از او خواست پيشبينيهاي لازم را براي رويارويي با واكنش احتمالي ايرانيان انجام دهد. مهديعليخان اجازه يافت در صورتي كه خطري را متوجه جان كاركنان نمايندگي كمپاني ميبيند، آنها را به كشتي جنگي انگليسي كه به همين منظور به بوشهر اعزام ميشد منتقل كند.
دانكن در اين ميان نامهاي هم خطاب به فتحعليشاه نوشت و ماجرا را ضمن عذرخواهي فراوان براي او شرح داد. او اين نامه را هم براي مهديعليخان فرستاد تا به شاه برساند. اما مهديعليخان چنين نكرد و خود به ابتكاراتي دست زد كه اسباب پيچيدهتر شدن مشكل را فراهم آورد. (ادامه دارد)
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی