پيشتر ديديم كه تقريباً همزمان با انتصاب فيلدمارشال گودويچ به فرماندهي سپاه قفقاز از سوي دولت روسيه، عباسميرزا در آذربايجان و ايروان گرفتار قحطسالي و شيوع بيماري شده بود. او ناچار شد احمدخان، بيگلربيگي تازه ايروان را كه به وبا مبتلا شده بود فراخواند و حسينخان قاجار را به جاي او مأمور اداره امور شهر و دفاع از آن كند. نايبالسلطنه از سوي ديگر پيرقليخان را به همراه سپاهي به صحراي مغان فرستاد تا باقيمانده نيروهاي روسيه را از آنجا براند. ايران در طول حدود سه سال جنگ با روسها، مناطق مهمي چون تفليس و گنجه را از دست داده بود. فتحعليشاه كه ميدانست قدرت بازپسگيري اين مناطق را با تكيه بر قواي نظامي ندارد، در جستجوي متّحدي قدرتمند، ابتدا به انگليسيها و سپس به فرانسويها روي آورده بود. از سوي ديگر روسها به تدريج در اروپا و در مرزهايشان با عثماني درگير نبردهايي ميشدند كه از ميزان تمركزشان بر قفقازيه ايران ميكاست.
پيشنهاد صلح
در چنين شرايطي بود كه فرستاده مارشال روس با پيشنهاد صلح از راه رسيد: «غراف گودويچ، حسبالامر پادشاه روس، استپانوف نام ايشيك آقاسي (رئيس تشريفات) خود را روانه دربار شاهنشاه جمشيدجاه ساخت و مكتوبي به معتمدالدولهالعليه، ميرزا محمدشفيع وزيراعظم مرقوم و بعضي اشياء نفيسه به جهت او يادبود نموده، درخواست كرده كه منبعد، تيغهاي آخته در نيام باشد و در ميان دولت روس و اين دولت جاويدفرجام، شيوه مرضيه مسالمت و التيام مرعي گردد. استپانوف مزبور در دارالسلطنه تبريز شرف حضور شوكت دستور دريافت و از شاهزاده كامران انواع انعام و احسان قرين حال خود ديد و به عزم عتبه بوسي آستان جلال شاهنشاه بيهمال روانه دارالسلطنه طهران گرديد». («مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي، تصحيح و تحشيه غلامحسين زرگرينژاد)
استپانوف در ذيحجه 1221 وارد تهران شد و حدود يك ماه بعد، در محرم 1222 به گرجستان بازگشت. دربار ايران از تصميم گودويچ براي حمله به خاك عثماني مطلع بود و ميدانست پيشنهاد صلح گودويچ تنها براي به دست آوردن فرصت است و او پس از پايان كارش در عثماني بار ديگر به خاك ايران هجوم خواهد آورد. از سوي ديگر پيشنهاد ترك مخاصمه روسها طبعاً شامل بازگرداندن سرزمينهاي از دست رفته ايران نميشد و فتحعليشاه هنوز اميدوار بود با كمك متّحدي قدرتمند اين سرزمينها را بازپس گيرد. نتيجه اين شد كه دولت ايران به استپانوف پاسخ روشني نداد و او را با دست خالي بازگرداند. فتحعليشاه بلافاصله ميرزا محمدرضاخان قزويني را راهي اروپا كرد تا در ملاقات با ناپلئون بناپارت، امپراتور فرانسه، پيمان اتّحاد با او را به سرانجام برساند. ميرزا محمدرضا موفق شد عهدنامه فينكنشتاين را با فرانسويها تنظيم كند و همراه ژنرال گاردان، فرستاده ناپلئون، به سوي ايران باز گردد.
ژنرال گاردان و هيأت نظامي همراهش چند ماه بعد وارد تهران شدند و فتحعليشاه معاهده فينكنشتاين را امضاء كرد. گاردان چنانكه پيشتر ديديم مأموريت داشت قشون ايران را براي مقابله با روسها آماده كند و امكانات لشكركشي احتمالي فرانسه را از خاك ايران به سوي هندوستان بسنجد. او در گزارشي به تاريخ 18 مارس 1808 براي وزيرخارجه كشورش نوشته است: «در اطراف ايران هيچ مملكتي نيست كه با ايرانيها متّحد يا دوست باشد... من شخصاً هنوز نفهميدهام كه چرا روسها تاكنون به تهران نيامدهاند»!
عزل سلطان سليم
قواي روسيه اواخر بهار سال 1807 حملات خود را به قارص و قلعه كلك (در خاك عثماني) آغاز كردند، اما در هر دو مورد ناكام ماندند. گودويچ و پسرش بايدوف فرماندهي روسها را در اين تهاجم به عهده داشتند. «نظام جديد» عثماني كه به ابتكار سلطان سليم سوم سازماندهي شده بود (و بعداً الهامبخش عباسميرزا در اقدمات اصلاحياش شد) در اين نبردها نمايشي موفق ارائه كرد، اما عجيب اينجاست كه درست در همين هنگام شورش عليه سلطانسليم در عثماني آغاز شد. «در اوايل شهر ربيعالثاني [1222ه.ق.] اهالي شرع اسلامبول و صاحبان اوجاق ينگيچري (بخشي از سپاه عثماني) به سلطان سليم... شوريده او را به اين بهانه كه واضع نظامجديد شده بود و اهتمام تمام در رواج اين نظام مينمود، گرفتند و حضرتش را از سلطنت معزول و جناب سلطان مصطفي را كه فرزند سلطان عبدالحميدخان و مدتها بود در زاويه خمول (گمنامي) نشانده بودند، به سلطنت برداشتند».
روشن بود كه مخالفان نظامجديد در عثماني اميران و نظامياني بودند كه موقعيت و منافع خود را با تشكيل سازمان تازه در خطر ميديدند. شركت «اهالي شرع» در اين شورش نيز نكته مهم و توجهبرانگيزي بوده است. اين حادثه بعدها در برنامههاي نوسازي عباسميرزا موردنظر قرار گرفت. به همين دليل بود كه شاهزاده همواره ميكوشيد اقداماتش حساسيت نظاميان، رؤساي قبايل و علما را تحريك نكند.
در واقع از همين اوقات بود كه با رسيدن افسران فرانسوي به اردوي عباسميرزا، برنامههاي اصلاحي او و تشكيل «نظام جديد» در آذربايجان آغاز شد. اين برنامهها، تشكيل دستههاي جديد، آموزش سربازان، برقراري مواجب مرتب براي آنها، تهيه لباس متحدالشكل، ساخت سلاحهاي تازه و آموختن فنوني مانند نقشهبرداري را شامل ميشد كه تقريباً همگي تحت نظر افسران فرانسوي انجام ميگرفت. تعمير و مستحكم ساختن قلعههاي نظامي نيز بخش ديگري از اين اقدامات بود.
(ادامه دارد)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر