ماجراي گزارش نوشتن براي همشهري
دهنم در اين چند روز سرويس شد! (نزديكترين تعبير مؤدبانه به آنچه واقعا بايد بگويم همين است، ببخشيد!)
براي ويژهنامه نوروزي همشهري -كه بچههاي «ايرانشهر» تهيه مطالبش را به عهده گرفته بودند- ميبايست دو سه گزارش مينوشتم از مهمترين حوادث سياسي سال. هرچه فكر كردم ديدم در مورد اكثر آنها، چيزي كه بشود در همشهري چاپ كرد نميشود نوشت. در مورد زهرا كاظمي تقريبا هيچ نميتوانستم بنويسم كه انتظار داشته باشم مديران فعلي همشهري تأييدش كنند، در مورد انتخابات هم كه اصلا نگو كه نگو... در مورد خيلي چيزهاي ديگر هم به ايضا! منتهي نميشد هيچ مطلب سياسي هم نداشته باشيم. خلاصه قرار شد دو گزارش، يكي در مورد حوادث خرداد امسال و يكي هم در مورد ماجراي هستهاي ايران بنويسم. اول قرار بود تا بيستم اسفند آنها را تحويل دهم، اما ناگهان به دلايل فني و مشكلات چاپخانه گفتند تا شانزدهم (شنبه سه روز پيش) بايد تمامش كني.
سه شب تا نزديك صبح نشستم و كار كردم. به حالي افتادم كه يك روز به كلي نتوانستم از جايم بلند شوم. منتهي نكته غمگين كننده اينجاست كه به رغم كوششي كه در وارد نشدن به هرگونه موضوع حساسيت برانگيز و يا موضعگيري (ولو تلويحي) به خرج دادم، گمان نميكنم گزارشها، بدون سانسور يا مشكل اساسي از زير دست سردبيري بگذرد. از ترس اين كه چيزي به آن اضافه كنند، به اسم مستعار «آرش بهداد» امضايش كردم. (آرش و بهداد، بچههايم هستند. بهداد 9 سالش است و آرش 3 سالش. خيلي از چيزهايي كه در اين وبلاگ مينويسم را در شرايطي مينويسم كه آرش به سروكولم بالا ميرود.)
امشب تكليف گزارشها روشن ميشود. اگر خيلي مفتضحانه سانسور يا دستكاري شد، اصلش را اينجا ميگذارم تا اسافل اعضايم كمتر بسوزد!
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی