حادثه سياهكل
پرويز ثابتي سنگسري (رئيس اداره سوم ساواك كه مسئول امنيت داخلي كشور بود و به «مقام امنيتي» شهرت داشت) روز 15 فروردين 1350 در يك مصاحبه تلويزيوني موضوع تعقيب و گريز طولاني مأموران امنيتي و انتظامي را با گروهي چريكي در جنگلهاي سياهكل فاش كرد. سخنان او اشاره رسمي به حادثهاي بود كه روز 19 بهمن سال قبل در سياهكل روي داده بود و در آن عدهاي از مبارزان مسلح به يك پاسگاه ژاندارمري حمله كرده و 9 قبضه تفنگ و يك قبضه مسلسل را از آنجا به غنيمت برده بودند. اين حمله مسلحانه در تاريخ مبارزات چريكي جنبشهاي چپ ايران، به ويژه سازمان چريكهاي فدائي خلق، اهميت تاريخي دارد و توسط ايشان «حماسه سياهكل» لقب گرفته است. در واقع، دو گروه چريكي نوپا پيش از آن در حمله مسلحانه به چند بانك، مبالغي را براي تأمين هزينههاي مبارزه خود مصادره كرده بودند، اما مقامات حكومتي تصوّر ميكردند سرقت از بانكها كار گروههاي تبهكار است. «بدين ترتيب حمله به سياهكل اولين عمليات چريكي «اعلام شده» از سوي چريكها در ايران بود». («تاريخ سياسي بيستوپنج ساله ايران» غلامرضا نجاتي)
نظر
دو گروهي كه ذكر آن رفت پس از حادثه سياهكل در هم ادغام شدند و نام «سازمان چريكهاي فدائي خلق ايران» را براي خود برگزيدند. يكي از اين دو گروه به نام «گروه بيژن جزني» (يا جنگل) شناخته ميشد و ديگري به گروه مسعود احمدزاده شهرت داشت.
سابقه فعاليت گروه بيژن جزني به اواسط دهه 1345 باز ميگشت كه او به اتفاق پنج دانشجوي ديگر به نامهاي عباس سوركي، علياكبر صفائيفراهاني، محمد صفاريآشتياني، زرار زاهديان و حميد اشرف مطالعه در مورد امكان مبارزه مسلحانه با حكومت پهلوي را آغاز كردند. اما حدود يك سال بعد (در زمستان 1346) يك عنصر نفوذي ساواك آنها را شناسايي كرد و بازداشت اعضاي گروه آغاز شد. در اين ميان صفائيفراهاني و صفاريآشتياني توانستند از مرز بگريزند و خود را به اردوگاههاي آموزشي سازمان آزاديبخش فلسطين در لبنان برسانند. آنها پس از گذراندن دو سال آموزش چريكي از طريق خاك عراق به ايران باز گشتند و به حميد اشرف كه از خطر جسته بود پيوستند. جزني در اين ميان به حبس طولاني محكوم شده بود و دوران محكوميت خود را در اوين ميگذراند، اما اعضاي باقيمانده گروه او را به عنوان «پدر روشنفكر» خود ميشناختند.
سابقه گروه دوم (گروه احمدزاده) نيز به دوران نهضت ملي و فعاليت جبهه ملي پس از كودتا باز ميگشت. مسعود احمدزاده كه از دوران دبيرستان به فعاليتهاي سياسي علاقهمند بود، در سال 1346، به هنگام تحصيل در دانشگاه صنعتي آريامهر، با كمك اميرپرويز پويان و چند دانشجوي ديگر گروهي تشكيل داد كه به مطالعه در روشهاي مبارزه مسلحانه ميپرداخت. رساله «مبارزه مسلحانه؛ استراتژي و تاكتيك» (نوشته احمدزاده) و جزوههاي «ضرورت مبارزه مسلحانه» و «رد تئوري بقا» (دو نوشته پويان) حاصل اين مطالعات است.
گروههاي جزني (كه توسط صفائيفراهاني رهبري ميشد) و احمدزاده اوايل سال 1349 با هم آشنا شدند و در مورد همكاري به توافق رسيدند. استراتژي مشتركي كه دو گروه برگزيدند، كار همزمان در شهر و روستا بود. بنابراين آنها مطالعه و شناسايي مناطق جنگلي شمال را آغاز كردند. يك گروه ششنفره از چريكها به فرماندهي صفائيفراهاني اواسط شهريورماه همان سال از دره «مكار» در نزديكي چالوس براي شناسايي منطقه به حركت در آمد. تاكتيكي كه گروه انتخاب كرده بود، حمله و خلع سلاح يك پاسگاه و خروج فوري از منطقه بود. «چريكها اميدوار بودند كشاورزان شمال، با سنت راديكالي خود، همچنان كه در دهه اول 1300 شمسي از جنبش ميرزا كوچكخان پشتيباني كرده بودند، به جنبش آنها روي خوش نشان دهند». (همان)
عمل
يكي از اعضاي گروه شناسايي در اوايل بهمن 1349 دستگير شد و پس از تحمل چند روز شكنجه (كه سرانجام به مرگ او منجر شد) اطلاعاتي در مورد اعضاي گروه به ساواك داد. عمليات مأموران امنيتي روز 13 بهمن آغاز شد و طي چند روز سه تن در گيلان و هفت تن در تهران بازداشت شدند. گروه نه نفري جنگل كه در ارتفاعات سياهكل بود، روز 16 بهمن خبر دستگيريها را دريافت كرد. گروه، سه روز بعد كوشيد يكي از مرتبطان محلي را از خطر آگاه كند. اما فرستاده گروه با كمين نيروهاي ژاندارمري روبرو شد و پس از مدتي مقاومت مسلحانه به دام افتاد. اعضاي گروه كه صداي تيراندازي را شنيده بودند، از كوه پائين آمدند و به پاسگاه ژاندارمري حمله بردند.
فرداي آن روز منطقه وسيعي در اطراف سياهكل به محاصره نيروهاي امنيتي و انتظامي درآمد. چند روز بعد كه آذوقه گروه تمام شد، چهار تن از آنان به روستايي پناه بردند. مردم وقتي از مسئله آگاه شدند خانهاي را كه چريكها در آن حضور داشتند، محاصره كردند. صفائيفراهاني براي آنان از آرمانهاي گروه صحبت كرد، اما كدخدا و سپاهيدانش حاضر در روستا، از ترس برخورد حكومت، اجازه آزادي آنها را ندادند. بنابراين چريكها بدون مقاومت مسلحانه تسليم مردم شدند تا به مقامات تحويل شوند. از ميان سايرين كه هنوز در جنگل متواري بودند، دو تن در درگيري مسلحانه كشته شدند و سه تن مدتي بعد گرسنه و خسته به اسارت در آمدند.
ساواك توانست در مجموع 17 تن از اعضاي دو گروه را شناسايي و بازداشت كند كه 13 تن از آنها فوراً در دادگاه نظامي محاكمه و تيرباران شدند. پنج تن ديگر از اعضاي گروه كه جان به در برده بودند، درست سه روز پس از مصاحبه پرويز ثابتي، سرلشكر فرسيو را كه رئيس دادرسي ارتش بود، جلوي خانهاش به قتل رساندند. نخستين اعلاميه رسمي «سازمان چريكهاي فدائي خلق» كه از ادغام گروه جزني و گروه احمدزاده تشكيل شده بود، در بهار 1350 انتشار يافت.
حادثه سياهكل سرآغاز جنبش چريكي ايران شناخته ميشود.
پرويز ثابتي سنگسري (رئيس اداره سوم ساواك كه مسئول امنيت داخلي كشور بود و به «مقام امنيتي» شهرت داشت) روز 15 فروردين 1350 در يك مصاحبه تلويزيوني موضوع تعقيب و گريز طولاني مأموران امنيتي و انتظامي را با گروهي چريكي در جنگلهاي سياهكل فاش كرد. سخنان او اشاره رسمي به حادثهاي بود كه روز 19 بهمن سال قبل در سياهكل روي داده بود و در آن عدهاي از مبارزان مسلح به يك پاسگاه ژاندارمري حمله كرده و 9 قبضه تفنگ و يك قبضه مسلسل را از آنجا به غنيمت برده بودند. اين حمله مسلحانه در تاريخ مبارزات چريكي جنبشهاي چپ ايران، به ويژه سازمان چريكهاي فدائي خلق، اهميت تاريخي دارد و توسط ايشان «حماسه سياهكل» لقب گرفته است. در واقع، دو گروه چريكي نوپا پيش از آن در حمله مسلحانه به چند بانك، مبالغي را براي تأمين هزينههاي مبارزه خود مصادره كرده بودند، اما مقامات حكومتي تصوّر ميكردند سرقت از بانكها كار گروههاي تبهكار است. «بدين ترتيب حمله به سياهكل اولين عمليات چريكي «اعلام شده» از سوي چريكها در ايران بود». («تاريخ سياسي بيستوپنج ساله ايران» غلامرضا نجاتي)
نظر
دو گروهي كه ذكر آن رفت پس از حادثه سياهكل در هم ادغام شدند و نام «سازمان چريكهاي فدائي خلق ايران» را براي خود برگزيدند. يكي از اين دو گروه به نام «گروه بيژن جزني» (يا جنگل) شناخته ميشد و ديگري به گروه مسعود احمدزاده شهرت داشت.
سابقه فعاليت گروه بيژن جزني به اواسط دهه 1345 باز ميگشت كه او به اتفاق پنج دانشجوي ديگر به نامهاي عباس سوركي، علياكبر صفائيفراهاني، محمد صفاريآشتياني، زرار زاهديان و حميد اشرف مطالعه در مورد امكان مبارزه مسلحانه با حكومت پهلوي را آغاز كردند. اما حدود يك سال بعد (در زمستان 1346) يك عنصر نفوذي ساواك آنها را شناسايي كرد و بازداشت اعضاي گروه آغاز شد. در اين ميان صفائيفراهاني و صفاريآشتياني توانستند از مرز بگريزند و خود را به اردوگاههاي آموزشي سازمان آزاديبخش فلسطين در لبنان برسانند. آنها پس از گذراندن دو سال آموزش چريكي از طريق خاك عراق به ايران باز گشتند و به حميد اشرف كه از خطر جسته بود پيوستند. جزني در اين ميان به حبس طولاني محكوم شده بود و دوران محكوميت خود را در اوين ميگذراند، اما اعضاي باقيمانده گروه او را به عنوان «پدر روشنفكر» خود ميشناختند.
سابقه گروه دوم (گروه احمدزاده) نيز به دوران نهضت ملي و فعاليت جبهه ملي پس از كودتا باز ميگشت. مسعود احمدزاده كه از دوران دبيرستان به فعاليتهاي سياسي علاقهمند بود، در سال 1346، به هنگام تحصيل در دانشگاه صنعتي آريامهر، با كمك اميرپرويز پويان و چند دانشجوي ديگر گروهي تشكيل داد كه به مطالعه در روشهاي مبارزه مسلحانه ميپرداخت. رساله «مبارزه مسلحانه؛ استراتژي و تاكتيك» (نوشته احمدزاده) و جزوههاي «ضرورت مبارزه مسلحانه» و «رد تئوري بقا» (دو نوشته پويان) حاصل اين مطالعات است.
گروههاي جزني (كه توسط صفائيفراهاني رهبري ميشد) و احمدزاده اوايل سال 1349 با هم آشنا شدند و در مورد همكاري به توافق رسيدند. استراتژي مشتركي كه دو گروه برگزيدند، كار همزمان در شهر و روستا بود. بنابراين آنها مطالعه و شناسايي مناطق جنگلي شمال را آغاز كردند. يك گروه ششنفره از چريكها به فرماندهي صفائيفراهاني اواسط شهريورماه همان سال از دره «مكار» در نزديكي چالوس براي شناسايي منطقه به حركت در آمد. تاكتيكي كه گروه انتخاب كرده بود، حمله و خلع سلاح يك پاسگاه و خروج فوري از منطقه بود. «چريكها اميدوار بودند كشاورزان شمال، با سنت راديكالي خود، همچنان كه در دهه اول 1300 شمسي از جنبش ميرزا كوچكخان پشتيباني كرده بودند، به جنبش آنها روي خوش نشان دهند». (همان)
عمل
يكي از اعضاي گروه شناسايي در اوايل بهمن 1349 دستگير شد و پس از تحمل چند روز شكنجه (كه سرانجام به مرگ او منجر شد) اطلاعاتي در مورد اعضاي گروه به ساواك داد. عمليات مأموران امنيتي روز 13 بهمن آغاز شد و طي چند روز سه تن در گيلان و هفت تن در تهران بازداشت شدند. گروه نه نفري جنگل كه در ارتفاعات سياهكل بود، روز 16 بهمن خبر دستگيريها را دريافت كرد. گروه، سه روز بعد كوشيد يكي از مرتبطان محلي را از خطر آگاه كند. اما فرستاده گروه با كمين نيروهاي ژاندارمري روبرو شد و پس از مدتي مقاومت مسلحانه به دام افتاد. اعضاي گروه كه صداي تيراندازي را شنيده بودند، از كوه پائين آمدند و به پاسگاه ژاندارمري حمله بردند.
فرداي آن روز منطقه وسيعي در اطراف سياهكل به محاصره نيروهاي امنيتي و انتظامي درآمد. چند روز بعد كه آذوقه گروه تمام شد، چهار تن از آنان به روستايي پناه بردند. مردم وقتي از مسئله آگاه شدند خانهاي را كه چريكها در آن حضور داشتند، محاصره كردند. صفائيفراهاني براي آنان از آرمانهاي گروه صحبت كرد، اما كدخدا و سپاهيدانش حاضر در روستا، از ترس برخورد حكومت، اجازه آزادي آنها را ندادند. بنابراين چريكها بدون مقاومت مسلحانه تسليم مردم شدند تا به مقامات تحويل شوند. از ميان سايرين كه هنوز در جنگل متواري بودند، دو تن در درگيري مسلحانه كشته شدند و سه تن مدتي بعد گرسنه و خسته به اسارت در آمدند.
ساواك توانست در مجموع 17 تن از اعضاي دو گروه را شناسايي و بازداشت كند كه 13 تن از آنها فوراً در دادگاه نظامي محاكمه و تيرباران شدند. پنج تن ديگر از اعضاي گروه كه جان به در برده بودند، درست سه روز پس از مصاحبه پرويز ثابتي، سرلشكر فرسيو را كه رئيس دادرسي ارتش بود، جلوي خانهاش به قتل رساندند. نخستين اعلاميه رسمي «سازمان چريكهاي فدائي خلق» كه از ادغام گروه جزني و گروه احمدزاده تشكيل شده بود، در بهار 1350 انتشار يافت.
حادثه سياهكل سرآغاز جنبش چريكي ايران شناخته ميشود.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی