یکشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۳

كناره‌گيري ابتهاج از سازمان برنامه

دكتر منوچهر اقبال (نخست‌وزير وقت) روز پنجشنبه 26 بهمن 1337 لايحه «تفويض اختيارات مديرعامل سازمان برنامه به نخست‌وزير» را با قيد سه فوريت تقديم مجلس كرد كه همان‌روز به تصويب رسيد. تصويب اين لايحه باعث شد ابوالحسن ابتهاج، رئيس مقتدر سازمان برنامه از سمت خود كناره‌گيري و سازمان را ترك كند. ابتهاج در دوران سلطنت پهلوي دوم، ابتدا چند سال رياست بانك ملي را به عهده داشت و سپس مدتي به عنوان سفير ايران در پاريس خدمت كرد. بعد به عنوان مشاور رئيس صندوق بين‌المللي پول به استخدام اين مؤسسه بين‌المللي درآمد و سرانجام در سال 1333 به ايران بازگشت. هيأت وزيران (دوران زاهدي) در روز دهم شهريور همان سال ابتهاج را به رياست سازمان برنامه برگزيد. او با حمايت شاه توانست در جريان تصويب برنامه عمراني هفت ساله دوم كشور اختيارات گسترده‌اي از مجلس بگيرد و عملاً سازمان برنامه را مستقل از دولت اداره كند. شيوه مديريت او مقتدرانه بود و با هرگونه ناراستي و سستي زيردستان يا درخواست‌هاي غيرقانوني ديگران به تندي و خشونت برخورد مي‌كرد. بنابراين دشمنان زيادي داشت و چهره محبوبي در ميان سياستمدران آن دوران به حساب نمي‌آمد.
تيرگي
اختلاف ابتهاج با دولت در دوران نخست‌وزيري دكتر منوچهر اقبال بالا گرفت و سرانجام هنگامي كه اين اختلاف با رنجش شاه همراه شد، به سلب اختيارات و كناره‌گيري او انجاميد. جالب است كه ابتهاج نيز (مانند بسياري ديگر از رجال نسبتاً مستقل دوران محمدرضاشاه) بركناري خود را عملاً نتيجه صراحت لهجه و مخالفت با هزينه‌هاي غيرمنطقي ارتش (كه بسيار مورد علاقه شاه بود) مي‌داند. او در كتاب خاطرات خود، فصل مربوط به درگيري با دولت را چنين آغاز كرده است: «دكتر اقبال از دوستان من بود. او در فرانسه تحصيل كرده بود و با برادرم احمدعلي دوست و همدوره بود. بسيار جاه‌طلب بود و براي رسيدن به مقام بسيار دوندگي مي‌كرد... با من نهايت صميميت را داشت و وقتي در فروردين 1336 نخست‌وزير شد... به ديدن او رفتم و گفتم اگر من جاي شما بودم با توجه به وضع سازمان برنامه و اختياراتي كه به مديرعامل سازمان برنامه داده شده است، نخست‌وزيري را قبول نمي‌كردم. ولي شما با علم به اين مطلب قبول كرده‌ايد و اميدوارم به دوستي ما لطمه نزند. اقبال هم مثل زاهدي گفت به جان بچه‌هايم قسم در كارهاي شما دخالت نخواهم كرد و از شما همه جا حمايت مي‌كنم. ولي وقتي برنامه‌هاي دولتش را به مجلس برد، طي سخناني گفت كه من از آن نخست‌وزيراني نيستم كه اجازه بدهم در داخل دولتم، دولت ديگري تشكيل شود... من مطمئن بودم كه منظور اقبال كس ديگري جز من نيست و روابط ما تدريجاً رو به تيرگي رفت.»
در آن دوران، به گفته عبدالمجيد مجيدي كه خود از مديران سازمان برنامه بود، اين سازمان «يك دستگاه مستقل بود كه دولت از آن كمك مي‌گرفت ولي دخالت در كارش نمي‌توانست بكند. مديرعامل سازمان برنامه هفته‌اي يك روز شرفيابي داشت حضور اعليحضرت و تمام مسائلي را كه بايد به تأييد و تصويبشان برساند، مي‌رساند و مي‌آمد اجرا مي‌كرد». («خاطرات عبدالمجيد مجيدي» طرح تاريخ شفاهي ايران)
اما به گفته ابتهاج، صراحت لهجه او در همين شرفيابي‌ها و به ويژه جلسات شوراي اقتصاد كه در حضور شاه برگزار مي‌شد، مايه اوليه رنجش شاه را فراهم كرد. البته رنجش اصلي در نتيجه مخالفت‌هاي ابتهاج با بودجه نظامي مورد نظر شاه به وجود آمد.
برخورد
نخستين برخورد بزرگي كه سرانجام به بركناري ابتهاج منجر شد بر سر تأسيس يك كارخانه كود شيميايي در شيراز رخ داد. شريف‌امامي كه در دولت اقبال وزير صنايع بود، بدون اطلاع سازمان برنامه قراردادي براي ايجاد يك كارخانه كود شيميايي در شيراز با چند شركت خارجي منعقد كرده بود. اما اين كارخانه قرار بود در محلي ايجاد شود كه نه آب داشت، نه راه‌آهن، نه بندر و نه بازار فروش. اين در حالي بود كه سازمان برنامه نيز طرح احداث يك كارخانه كود شيميايي را در اهواز، در ساحل كارون و نزديك به بنادر جنوب، در دست مطالعه داشت. به گفته دكتر علينقي عاليخاني (وزير اقتصاد در دولت‌هاي علم، منصور و هويدا): «هيچ‌گونه نمي‌شود طرح كود شيميايي شيراز را توجيه كرد، جز اينكه در آن چند سال واقعاً يك بي‌بند و باري عجيبي در كشور وجود داشت كه يك مرتبه باعث شد كشور دچار گرفتاري براي پرداخت‌هاي ارزي و بازپرداخت وام‌هايش بشود... تمام گرفتاري‌هاي بعدي كه ايجاد شد روشن كرد كه بدون هيچ ترديد ابتهاج به طور مطلق حق داشت». («خاطرات علينقي عاليخاني» طرح تاريخ شفاهي ايران)
اما با وجود اين اتبهاج نتوانست حرف خود را در مورد طرح احداث كارخانه كود شيميايي شيراز پيش برد، بنابراين تصميم به كناره‌گيري گرفت و استعفاي خود را براي شاه فرستاد. اما شاه موضوع را مسكوت گذاشت و در عين حال رنجش خود را از ابتهاج با نپذيرفتن درخواست‌هاي ملاقات او نشان داد. به گفته ابتهاج شرايط دو سه هفته‌اي به اين شكل بود تا اينكه سرانجام با تهديد ابتهاج به اينكه ديگر در سازمان برنامه حاضر نخواهد شد، شاه او را به حضور پذيرفت. اما درست دو سه روز پيش از آخرين ملاقات ابتهاج با شاه، او در يك ميهماني از زبان رئيس سابق ستاد ارتش آمريكا شنيد كه ارتش ايران در شرايط جنگ سرد از نظر استراتژيك ارزشي ندارد و هزينه كردن براي آن بيهوده است. ابتهاج اين موضوع را در آخرين ديدارش با شاه در ميان گذاشت و تأكيد كرد درآمدهاي محدود ايران را بايد براي طرح‌هاي عمراني هزينه كرد و اختصاص بيش از اندازه آن به مسائل نظامي نادرست است. تنها يك روز بعد دكتر اقبال در اقدامي بي‌سابقه لايحه‌اي را كه گويا در هيأت وزيران نيز مطرح نشده بود با قيد سه فوريت به مجلس برد و اختيارات ابتهاج را لغو كرد.
خداداد فرمانفرمائيان، يكي ديگر از مديران وقت سازمان برنامه خاطره آن روز را چنين به ياد مي‌آورد: «روزي كه دكتر اقبال آن لايحه (تفويض اختيارات) را برده بود به مجلس، من با چند نفر ديگر نزد ابتهاج جلسه داشتيم. خسرو هدايت كه قائم مقام سازمان برنامه بود... از دفترش آمد در گوش ابتهاج يك چيزي گفت. ابتهاج به او نگاه كرد، گفت خيلي از شما متشكرم -خيلي به هدايت احترام مي‌كرد-. هدايت برگشت اطاقش. ابتهاج بلند شد، گفت مرا ببخشيد. اين جلسه ختم است». («كتاب توسعه در ايران 2») او نامه دوم كناره‌گيري خود را همان روز براي شاه فرستاد و سازمان برنامه را ترك كرد.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی