مذاكرات اصلاندوز
در شماره گذشته خوانديد كه مقامات روسيه و يكي از سفيران مقيم دربار سنپطرزبورگ در نامههايي به اوزلي (سفيركبير بريتانيا در ايران) و شاهزاده عباسميرزا، پيشنهاد كردند كه ايران و روسيه با ميانجيگري سفير انگلستان به مذاكرات صلح وارد شوند. اوزلي پس از جلب موافقت فتحعليشاه و عباسميرزا، فرستادهاي نزد دوريچف (فرمانده سپاه روسيه در قفقاز و حكمران گرجستان) فرستاد و از او خواست در صورتي كه براي اين مذاكرات اختيار كامل دارد، چهل روز متاركه جنگ را بپذيرد و در قراجهداغ به ملاقات نايبالسلطنه ايران بشتابد.
در همين ايام سپاه 450 هزار نفري ناپلئون بناپارت به روسيه وارد شد و تقريباً بدون مواجهه با مقاومتي جدّي تا مسكو پيش رفت. پيمان اتّحاد انگلستان و روسيه عليه ناپلئون نيز در اين اثناء منعقد شد. ناپلئون روز 14 سپتامبر 1812م. (23 شهريور 1191ه.ش. – 8 رمضان 1227ه.ق.) به دروازههاي مسكو رسيد، اما شهر را خالي و در حال سوختن يافت.
بدگماني
از سوي ديگر حوادثي نيز در گرجستان در حال وقوع بود. الكساندر ميرزا، پسر اريكليخان (هراكليوس، حاكم پيشين گرجستان) كه اشغال سرزمين پدرياش را توسط روسيه نپذيرفته و به دربار ايران پناهنده شده بود، مخفيانه به گرجستان رفت و در آنجا شورشهايي به پا كرد. الكساندر ميرزا از جانب پادشاه ايران عنوان «والي گرجستان» داشت و طبيعتاً از نگاه روسها اقدامات او به تحريك عباسميرزا صورت ميگرفت. اما مورّخ رسمي دولت قاجار ماجرا را چنين شرح داده است: «سردار روس (دوريچف) كس فرستاده اظهار اختيار كلّي در گرفتن و دادن [سرزمينها كرده] و اشعار آمدن خود به قراباغ و عزيمت حضور والا (عباسميرزا) نموده، عليالتعاقب وارد قراباغ شد. نايبالسلطنه هم نجفقليخان گروس را به مهمانداري او تعيين و روانه قراباغ ساختند. [اما] در آن اثناء الكساندر ميرزا والي گرجستان كه در ايروان بود از آنجا به عزم ديدن سليمپاشا والي آخسقه به چلدر رفته بود، از آنجا حسبالتكليف توادان كاخت (يعني به تقاضاي هوادارانش در شهر كاخت گرجستان) به گرجستان رفته، مصدر انقلاب آنجا شد. سردار روس (دوريچف) هم از اين مقدمه متوحّش گشته، از عزيمت به حضور نايبالسلطنه راجل و مستمسك به اين عذر شد كه در حوالي رود ارس بايد ملاقات واقع شود و تا «سلطانحصاري» (مكاني در قراجهداغ كه قرار بود ملاقات در آن صورت گيرد) نميتوانم آمد و همچنين در ملاقات تساوي جانبين بايد به عمل آيد». («مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي، تحشيه و تصحيح غلامحسين زرگرينژاد)
اما ترديد و تأمل دوريچف تنها به واسطه حوادث گرجستان نبود: «در اوايل ماه رمضان 1227 (سپتامبر 1812) ژنرال حقوردي (akcwerdoff) به مركز ستاد عباسميرزا آمده و اظهار داشت نظر به اينكه ايرانيان به دستياري اسكندرميرزا اغتشاشات گرجستان را برپا ساخته شروط متاركه جنگ را رعايت نكرده و محترم نشمردهاند، ملاقات «سلطانحصاري» مورد نخواهد داشت... ولي به نظر ميرسد كه اين تغيير سياست دولت روس با اوضاع مسكو كه در دست سپاهيان ناپلئون بود بستگي داشته است. بدين معني كه فرمانده روس (دوريچف) گمان داشت فرا رسيدن فصل زمستان به ايجاد هرج و مرج و انحلال لشكريان فرانسه كمك كرده و در نتيجه فتح قطعي با دولت روسيه خواهد بود، بنابراين روسها حق داشتند در برابر ايران پر توقع باشند و همين انتظار و پيشبيني عاقبت لشكريان فرانسه در روسيه از اهميت و ضرورت صلح با دولت ايران ميكاست». («تاريخ سياسي و ديپلوماسي ايران»، علياكبر بينا)
انعطاف
ژنرال حقورديف (حقوردي) به علاوه به ايرانيان خبر داد كه ژنرال دوريچف ديگر اختيارات سابق را براي مذاكره صلح با ايران ندارد، اما به هر حال اين آمادگي وجود دارد كه مذاكراتي ميان نمايندگان دو طرف در محل «اصلاندوز» صورت پذيرد و نتيجه آن براي تصويب امپراطور روسيه ارسال شود. اوزلي كه به انعقاد هر چه سريعتر معاهده صلح ميان دو طرف اعتقاد داشت، كوشيد عباسميرزا را به نشاندادن همراهي بيشتر تشويق كند. به اين ترتيب عباسميرزا موافقت كرد مقامات بلندپايه ايراني و جيمز موريه از سوي ايران در مذاكرات اصلاندوز شركت كنند. شاهزاده همچنين ميرزا ابوالقاسم وزير (پسر ميرزا بزرگ و قائممقام بعدي) را مأمور كرد در ملاقات با ژنرال حقورديف، روسها را از عدم دخالت ايران در حوادث گرجستان مطمئن سازد. «ميرزا ابوالقاسم، ينارال حق ويردوف را مورد نوازش و محبت ساخته، با بدرقه روانه ساخت و خود گزارش را به عرض رسانيد».
نمايندگان ايران روز 13 رمضان 1227ه.ق. مركز ستاد عباسميرزا را در آقتپه به سوي اصلاندوز ترك كردند. موريه دستور داشت پيش از آغاز گفتگوهاي رسمي صلح، فرمانده كل قواي روس را «محرمانه» ملاقات كند. بنابراين او در اين هنگام در قرارگاه ژنرال دوريچف بود و همراه ژنرال حقورديف به محل مذاكرات آمد.
مذاكرات اصلاندوز به دليل فاصله عميقي كه ميان خواستههاي دو طرف بود، به نتيجه نرسيد. روسها اصرار داشتند كه وضعيت موجود مبناي قرارداد صلح باشد (يعني متصرّفات آنها در اختيارشان باقي بماند)، اما ايرانيها مايل بودند با پرداخت مبالغي پول و سپردن تعهد در همكاريهاي دفاعي با روسيه، سرزمينهايشان را بازپس گيرند. اوزلي علاوه بر اينها، تحريكات ديپلماتهاي فرانسوي مقيم عثماني و گرايش ميرزا بزرگ قائممقام به سياست فرانسه را نيز در به نتيجه نرسيدن تلاشهاي صلح دخيل دانسته است. جزئيات پيشنهادهاي روسيه و ايران و شرح بدگماني اوزلي و ميرزا بزرگ به يكديگر را در شماره آينده مرور خواهيم كرد.
در شماره گذشته خوانديد كه مقامات روسيه و يكي از سفيران مقيم دربار سنپطرزبورگ در نامههايي به اوزلي (سفيركبير بريتانيا در ايران) و شاهزاده عباسميرزا، پيشنهاد كردند كه ايران و روسيه با ميانجيگري سفير انگلستان به مذاكرات صلح وارد شوند. اوزلي پس از جلب موافقت فتحعليشاه و عباسميرزا، فرستادهاي نزد دوريچف (فرمانده سپاه روسيه در قفقاز و حكمران گرجستان) فرستاد و از او خواست در صورتي كه براي اين مذاكرات اختيار كامل دارد، چهل روز متاركه جنگ را بپذيرد و در قراجهداغ به ملاقات نايبالسلطنه ايران بشتابد.
در همين ايام سپاه 450 هزار نفري ناپلئون بناپارت به روسيه وارد شد و تقريباً بدون مواجهه با مقاومتي جدّي تا مسكو پيش رفت. پيمان اتّحاد انگلستان و روسيه عليه ناپلئون نيز در اين اثناء منعقد شد. ناپلئون روز 14 سپتامبر 1812م. (23 شهريور 1191ه.ش. – 8 رمضان 1227ه.ق.) به دروازههاي مسكو رسيد، اما شهر را خالي و در حال سوختن يافت.
بدگماني
از سوي ديگر حوادثي نيز در گرجستان در حال وقوع بود. الكساندر ميرزا، پسر اريكليخان (هراكليوس، حاكم پيشين گرجستان) كه اشغال سرزمين پدرياش را توسط روسيه نپذيرفته و به دربار ايران پناهنده شده بود، مخفيانه به گرجستان رفت و در آنجا شورشهايي به پا كرد. الكساندر ميرزا از جانب پادشاه ايران عنوان «والي گرجستان» داشت و طبيعتاً از نگاه روسها اقدامات او به تحريك عباسميرزا صورت ميگرفت. اما مورّخ رسمي دولت قاجار ماجرا را چنين شرح داده است: «سردار روس (دوريچف) كس فرستاده اظهار اختيار كلّي در گرفتن و دادن [سرزمينها كرده] و اشعار آمدن خود به قراباغ و عزيمت حضور والا (عباسميرزا) نموده، عليالتعاقب وارد قراباغ شد. نايبالسلطنه هم نجفقليخان گروس را به مهمانداري او تعيين و روانه قراباغ ساختند. [اما] در آن اثناء الكساندر ميرزا والي گرجستان كه در ايروان بود از آنجا به عزم ديدن سليمپاشا والي آخسقه به چلدر رفته بود، از آنجا حسبالتكليف توادان كاخت (يعني به تقاضاي هوادارانش در شهر كاخت گرجستان) به گرجستان رفته، مصدر انقلاب آنجا شد. سردار روس (دوريچف) هم از اين مقدمه متوحّش گشته، از عزيمت به حضور نايبالسلطنه راجل و مستمسك به اين عذر شد كه در حوالي رود ارس بايد ملاقات واقع شود و تا «سلطانحصاري» (مكاني در قراجهداغ كه قرار بود ملاقات در آن صورت گيرد) نميتوانم آمد و همچنين در ملاقات تساوي جانبين بايد به عمل آيد». («مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي، تحشيه و تصحيح غلامحسين زرگرينژاد)
اما ترديد و تأمل دوريچف تنها به واسطه حوادث گرجستان نبود: «در اوايل ماه رمضان 1227 (سپتامبر 1812) ژنرال حقوردي (akcwerdoff) به مركز ستاد عباسميرزا آمده و اظهار داشت نظر به اينكه ايرانيان به دستياري اسكندرميرزا اغتشاشات گرجستان را برپا ساخته شروط متاركه جنگ را رعايت نكرده و محترم نشمردهاند، ملاقات «سلطانحصاري» مورد نخواهد داشت... ولي به نظر ميرسد كه اين تغيير سياست دولت روس با اوضاع مسكو كه در دست سپاهيان ناپلئون بود بستگي داشته است. بدين معني كه فرمانده روس (دوريچف) گمان داشت فرا رسيدن فصل زمستان به ايجاد هرج و مرج و انحلال لشكريان فرانسه كمك كرده و در نتيجه فتح قطعي با دولت روسيه خواهد بود، بنابراين روسها حق داشتند در برابر ايران پر توقع باشند و همين انتظار و پيشبيني عاقبت لشكريان فرانسه در روسيه از اهميت و ضرورت صلح با دولت ايران ميكاست». («تاريخ سياسي و ديپلوماسي ايران»، علياكبر بينا)
انعطاف
ژنرال حقورديف (حقوردي) به علاوه به ايرانيان خبر داد كه ژنرال دوريچف ديگر اختيارات سابق را براي مذاكره صلح با ايران ندارد، اما به هر حال اين آمادگي وجود دارد كه مذاكراتي ميان نمايندگان دو طرف در محل «اصلاندوز» صورت پذيرد و نتيجه آن براي تصويب امپراطور روسيه ارسال شود. اوزلي كه به انعقاد هر چه سريعتر معاهده صلح ميان دو طرف اعتقاد داشت، كوشيد عباسميرزا را به نشاندادن همراهي بيشتر تشويق كند. به اين ترتيب عباسميرزا موافقت كرد مقامات بلندپايه ايراني و جيمز موريه از سوي ايران در مذاكرات اصلاندوز شركت كنند. شاهزاده همچنين ميرزا ابوالقاسم وزير (پسر ميرزا بزرگ و قائممقام بعدي) را مأمور كرد در ملاقات با ژنرال حقورديف، روسها را از عدم دخالت ايران در حوادث گرجستان مطمئن سازد. «ميرزا ابوالقاسم، ينارال حق ويردوف را مورد نوازش و محبت ساخته، با بدرقه روانه ساخت و خود گزارش را به عرض رسانيد».
نمايندگان ايران روز 13 رمضان 1227ه.ق. مركز ستاد عباسميرزا را در آقتپه به سوي اصلاندوز ترك كردند. موريه دستور داشت پيش از آغاز گفتگوهاي رسمي صلح، فرمانده كل قواي روس را «محرمانه» ملاقات كند. بنابراين او در اين هنگام در قرارگاه ژنرال دوريچف بود و همراه ژنرال حقورديف به محل مذاكرات آمد.
مذاكرات اصلاندوز به دليل فاصله عميقي كه ميان خواستههاي دو طرف بود، به نتيجه نرسيد. روسها اصرار داشتند كه وضعيت موجود مبناي قرارداد صلح باشد (يعني متصرّفات آنها در اختيارشان باقي بماند)، اما ايرانيها مايل بودند با پرداخت مبالغي پول و سپردن تعهد در همكاريهاي دفاعي با روسيه، سرزمينهايشان را بازپس گيرند. اوزلي علاوه بر اينها، تحريكات ديپلماتهاي فرانسوي مقيم عثماني و گرايش ميرزا بزرگ قائممقام به سياست فرانسه را نيز در به نتيجه نرسيدن تلاشهاي صلح دخيل دانسته است. جزئيات پيشنهادهاي روسيه و ايران و شرح بدگماني اوزلي و ميرزا بزرگ به يكديگر را در شماره آينده مرور خواهيم كرد.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی