باب صلح
در شماره گذشته متن نامه «دوك دو سرّا كاپريولا» (وزيرمختار پادشاهي سيسيل در دربار روسيه) را به سر گور اوزلي (سفيركبير بريتانيا در ايران) مرور كرديم و ديديم كه در آن از اوزلي درخواست شده بود براي برقراري صلح ميان ايران و روسيه تلاش كند. اين نامه توسط كلنل فريگان در تبريز به اوزلي تحويل داده شد. «علاوه بر اين، ژنرال دوريچف (فرمانده قواي روسيه در قفقاز) ماژور پاپوف را مأمور كرد نامهاي به عنوان عباسميرزا تسليم نمايد كه در آن نامه مجدداً براي ختم غائله پيشنهاد سازش شده بود. در اين موقع با امضاي معاهده اتحاد ميان دولتين روسيه و انگليس، منافع بريطانياي كبير ايجاب ميكرد كه قواي روس از سرحدّات قفقاز آزاد گردد تا نقشه بزرگ دفاعي بر ضد ناپلئون و به نفع عمليات مهمتري كه براي تأمين مصالح عمومي ضرورت داشت، تكميل شود. در تعقيب همين سياست بود كه بالاخره سفير انگلستان پس از اصرار زياد، در ماه جماديالثاني 1227ه.ق. به تحصيل اجازه از طرف فتحعليشاه موفق شد كه براي عقد قرارداد صلح با روسها داخل مذاكره شود». («تاريخ سياسي و ديپلوماسي ايران»، علي اكبر بينا)
فشردگي
حوادث مهم در اين دوره تاريخي به فشردگي هرچه تمامتر در جريان بود. پيروزي «سلطانبود» در 23 بهمن 1191ه.ش. به دست آمد (تاريخها را به هجري شمسي ميآورم تا تجسم فاصله زماني براي خوانندگان آسانتر باشد). حدود يكماه بعد اوزلي در تهران متن نهايي معاهده اتحاد با ايران را امضاء كرد. نمايندگان روسيه (فريگان و پاپوف) در روز سوم خرداد 1191ه.ش. به تبريز رسيدند. روز بعد اوزلي تهران را به سوي تبريز ترك گفت. سه روز پس از آن (7 خرداد) عهدنامه صلح بخارست ميان روسيه و عثماني امضاء شد. اوزلي روز 28 خرداد به تبريز رسيد. ارتش 450 هزار نفري ناپلئون روز سوم تير وارد روسيه شد و سرانجام انگلستان و روسيه روز 25 تير عليه ناپلئون پيمان اتحاد بستند. حال دو متّحد بريتانيا (ايران و روسيه) در حال جنگيدن با يكديگر بودند و اوزلي وظيفه داشت آنها را به صلح برساند. او «به همين منظور «رابرت گوردون» را كه مورد اعتماد بود براي مذاكرات صلح ميان دولتين روس و ايران نزد ژنرال دوريچف فرستاد. جيمز موريه، وابسته سفارت انگليس، در كتاب مسافرت خود به ايران جريان اوضاع را چنين شرح ميدهد: در موقع ورود به تبريز در اين شهر يك افسر روسي ديدم (فريگان) كه از طرف ژنرال دوريچف فرمانده كل گرجستان براي ملاقات با سر گور اوزلي آمده و حامل نامههايي بود كه تصميم دولت سنپطرزبورگ را براي شروع مذاكرات با دولت ايران به وساطت بريتانياي كبير شرح ميداد. [اما] انقلابات جديد گرجستان كه به نفع ايران بود به طوري غرور آن دولت را زياد كرده بود كه به هيچوجه حاضر نميشد پيشنهادهاي حريف را گوش بدهد. ولي به واسطه دخالت و وساطت دولت انگلستان، شاهزاده [عباسميرزا] نتوانست تقاضاي او را رد كند. بنابراين سفير انگلستان (اوزلي) با رضايت شاهزاده، رابرت گوردون را با افسر روسي به تفليس فرستاد تا از ژنرال دوريچف مفهوم صريح يادداشت روس را سوال كند و اطلاع حاصل نمايد كه دولت روس يك نفر نماينده تامالاختيار براي صلح در نظر دارد يا نه.»
روايت ايراني
عبدالرزاق مفتون دنبلي، مورخ رسمي دولت قاجار نيز اين ماجرا را زير عنوان «بيان مكالماتي چند كه امناي دولت را با سردار روسيه اتفاق افتاد در باب صلح و انجام نيافتن آن»، چنين روايت كرده است: «شرحي از دولت روس به سردار مزبور (دوريچف) مبني بر تأسيس اساس دوستي با دولت ايران رسيد و ايلچي سجليا (دوك دو سرّا كاپريولا) هم كه در پايتخت دولت روس بود، شرحي به سر گور اوزلي برونت، ايلچي دولت انگليس مقيم پايتخت دولت ايران نوشته بود كه نظر به آغاز خصومت روس و فرانسه با يكديگر و بناي دوستي انگليس و روس با هم و عهد دوستي ميانه دولتين ايران و انگليس، اولياي دولت روس مناسب ميدانند كه تو واسطه التيام بينالدولتين شده، رفع خصومت نمايي. سردار روس، فريگان نام را راونه نزد ايلچي انگليس (اوزلي) و پاپوف نام به اتفاق حاجي ابوالحسن (تاجر ايرواني) روانه حضور نواب نايبالسلطنه ساخته، اظهار مطلب دوستي و اشعار اختيار كلّي خود در اين كار نمود و متقبل شد كه به هر يك از سرحدات كه نايبالسلطنه معين نمايد، آمده عهد دوستي دولتين را محكم سازد... نايبالسلطنه، ايلچي انگليس را مأذون به جواب مقرون به صواب ساختند. ايلچي انگليس هم جوابي به همراهي مستر گوردن انگليسي نوشت كه: «اگر اختيار در مصالحه اصليه و گرفتن و دادن ممالك داري، عازم قشلاقات قراجهداغ شو و قبل از حركت از تفليس چگونگي را اعلام كن. تا مدت چهل روز براي آمد و شد و ملاقات و گفتگوي دوستي، خصومت و ستيزه در ميان نباشد، لكن كار طالش كه در اين طرف واقع است، دخلي به اين متاركه نخواهد داشت».
نايب السلطنه هم پاپوف را به اتفاق حاج ابوالحسن روانه ساخته، جواب را به تحرير ايلچي محوّل ساختند. سردار روس (دوريچف) بعد از وصول جواب و ورود فرستادگان، چندي تأمل نموده بعد از انقضاي مدت چهل روز عازم و وارد قراباغ شد، ليكن نايبالسلطنه، معهذا كاوشي نفرمود؛ به همان كار طالش (كه بعداً شرح ميدهيم) اوقاتي گذرانيده و موسم كار را از دست داده، منتظر ورود سردار روس بودند». (مآثر سلطانيه)
(ادامه دارد)
در شماره گذشته متن نامه «دوك دو سرّا كاپريولا» (وزيرمختار پادشاهي سيسيل در دربار روسيه) را به سر گور اوزلي (سفيركبير بريتانيا در ايران) مرور كرديم و ديديم كه در آن از اوزلي درخواست شده بود براي برقراري صلح ميان ايران و روسيه تلاش كند. اين نامه توسط كلنل فريگان در تبريز به اوزلي تحويل داده شد. «علاوه بر اين، ژنرال دوريچف (فرمانده قواي روسيه در قفقاز) ماژور پاپوف را مأمور كرد نامهاي به عنوان عباسميرزا تسليم نمايد كه در آن نامه مجدداً براي ختم غائله پيشنهاد سازش شده بود. در اين موقع با امضاي معاهده اتحاد ميان دولتين روسيه و انگليس، منافع بريطانياي كبير ايجاب ميكرد كه قواي روس از سرحدّات قفقاز آزاد گردد تا نقشه بزرگ دفاعي بر ضد ناپلئون و به نفع عمليات مهمتري كه براي تأمين مصالح عمومي ضرورت داشت، تكميل شود. در تعقيب همين سياست بود كه بالاخره سفير انگلستان پس از اصرار زياد، در ماه جماديالثاني 1227ه.ق. به تحصيل اجازه از طرف فتحعليشاه موفق شد كه براي عقد قرارداد صلح با روسها داخل مذاكره شود». («تاريخ سياسي و ديپلوماسي ايران»، علي اكبر بينا)
فشردگي
حوادث مهم در اين دوره تاريخي به فشردگي هرچه تمامتر در جريان بود. پيروزي «سلطانبود» در 23 بهمن 1191ه.ش. به دست آمد (تاريخها را به هجري شمسي ميآورم تا تجسم فاصله زماني براي خوانندگان آسانتر باشد). حدود يكماه بعد اوزلي در تهران متن نهايي معاهده اتحاد با ايران را امضاء كرد. نمايندگان روسيه (فريگان و پاپوف) در روز سوم خرداد 1191ه.ش. به تبريز رسيدند. روز بعد اوزلي تهران را به سوي تبريز ترك گفت. سه روز پس از آن (7 خرداد) عهدنامه صلح بخارست ميان روسيه و عثماني امضاء شد. اوزلي روز 28 خرداد به تبريز رسيد. ارتش 450 هزار نفري ناپلئون روز سوم تير وارد روسيه شد و سرانجام انگلستان و روسيه روز 25 تير عليه ناپلئون پيمان اتحاد بستند. حال دو متّحد بريتانيا (ايران و روسيه) در حال جنگيدن با يكديگر بودند و اوزلي وظيفه داشت آنها را به صلح برساند. او «به همين منظور «رابرت گوردون» را كه مورد اعتماد بود براي مذاكرات صلح ميان دولتين روس و ايران نزد ژنرال دوريچف فرستاد. جيمز موريه، وابسته سفارت انگليس، در كتاب مسافرت خود به ايران جريان اوضاع را چنين شرح ميدهد: در موقع ورود به تبريز در اين شهر يك افسر روسي ديدم (فريگان) كه از طرف ژنرال دوريچف فرمانده كل گرجستان براي ملاقات با سر گور اوزلي آمده و حامل نامههايي بود كه تصميم دولت سنپطرزبورگ را براي شروع مذاكرات با دولت ايران به وساطت بريتانياي كبير شرح ميداد. [اما] انقلابات جديد گرجستان كه به نفع ايران بود به طوري غرور آن دولت را زياد كرده بود كه به هيچوجه حاضر نميشد پيشنهادهاي حريف را گوش بدهد. ولي به واسطه دخالت و وساطت دولت انگلستان، شاهزاده [عباسميرزا] نتوانست تقاضاي او را رد كند. بنابراين سفير انگلستان (اوزلي) با رضايت شاهزاده، رابرت گوردون را با افسر روسي به تفليس فرستاد تا از ژنرال دوريچف مفهوم صريح يادداشت روس را سوال كند و اطلاع حاصل نمايد كه دولت روس يك نفر نماينده تامالاختيار براي صلح در نظر دارد يا نه.»
روايت ايراني
عبدالرزاق مفتون دنبلي، مورخ رسمي دولت قاجار نيز اين ماجرا را زير عنوان «بيان مكالماتي چند كه امناي دولت را با سردار روسيه اتفاق افتاد در باب صلح و انجام نيافتن آن»، چنين روايت كرده است: «شرحي از دولت روس به سردار مزبور (دوريچف) مبني بر تأسيس اساس دوستي با دولت ايران رسيد و ايلچي سجليا (دوك دو سرّا كاپريولا) هم كه در پايتخت دولت روس بود، شرحي به سر گور اوزلي برونت، ايلچي دولت انگليس مقيم پايتخت دولت ايران نوشته بود كه نظر به آغاز خصومت روس و فرانسه با يكديگر و بناي دوستي انگليس و روس با هم و عهد دوستي ميانه دولتين ايران و انگليس، اولياي دولت روس مناسب ميدانند كه تو واسطه التيام بينالدولتين شده، رفع خصومت نمايي. سردار روس، فريگان نام را راونه نزد ايلچي انگليس (اوزلي) و پاپوف نام به اتفاق حاجي ابوالحسن (تاجر ايرواني) روانه حضور نواب نايبالسلطنه ساخته، اظهار مطلب دوستي و اشعار اختيار كلّي خود در اين كار نمود و متقبل شد كه به هر يك از سرحدات كه نايبالسلطنه معين نمايد، آمده عهد دوستي دولتين را محكم سازد... نايبالسلطنه، ايلچي انگليس را مأذون به جواب مقرون به صواب ساختند. ايلچي انگليس هم جوابي به همراهي مستر گوردن انگليسي نوشت كه: «اگر اختيار در مصالحه اصليه و گرفتن و دادن ممالك داري، عازم قشلاقات قراجهداغ شو و قبل از حركت از تفليس چگونگي را اعلام كن. تا مدت چهل روز براي آمد و شد و ملاقات و گفتگوي دوستي، خصومت و ستيزه در ميان نباشد، لكن كار طالش كه در اين طرف واقع است، دخلي به اين متاركه نخواهد داشت».
نايب السلطنه هم پاپوف را به اتفاق حاج ابوالحسن روانه ساخته، جواب را به تحرير ايلچي محوّل ساختند. سردار روس (دوريچف) بعد از وصول جواب و ورود فرستادگان، چندي تأمل نموده بعد از انقضاي مدت چهل روز عازم و وارد قراباغ شد، ليكن نايبالسلطنه، معهذا كاوشي نفرمود؛ به همان كار طالش (كه بعداً شرح ميدهيم) اوقاتي گذرانيده و موسم كار را از دست داده، منتظر ورود سردار روس بودند». (مآثر سلطانيه)
(ادامه دارد)
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی