درخواست ميانجيگري از اوزلي
يادداشت امروز را، همانطور كه در شماره گذشته وعده كرده بودم، به مرور نامه تاريخي دوك «دو سرّا كاپريولا» (وزير مختار پادشاهي سيسيل در دربار سنپطرزبورگ) خطاب به سر «گور اوزلي» (سفيركبير بريتانيا در ايران) اختصاص ميدهم. به ياد داريد كه روسها در آستانه رويارويي با ناپلئون ميكوشيدند به درگيريهاي خود در قفقاز پايان دهند و قواي خود را براي نبردي بزرگتر آماده كنند. موضوع جنگ آنها با عثماني -كه در دو جبهه دانوب و قفقاز جريان داشت- با آغاز مذاكرات صلح در بخارست به سمت حل و فصل شدن ميرفت و پس از آن نوبت موضوع ايران بود. روسها براي دستيابي به هدف خود نيازمند همكاري و ميانجيگري بريتانياييها بودند چرا كه قواي ايران در آخرين نبرد، با كمك افسران و تجهيزات انگليسي بر روسها پيروز شده بود و از سوي ديگر شورشها و ناآراميهايي در گرجستان (به نفع اعاده حاكميت ايران) جريان داشت كه كار مصالحه را براي روسها دشوار ميكرد.
چنين بود كه دربار روسيه تصميم گرفت از اوزلي درخواست ميانجيگري كند. كلنل فريگان (مشاور دربار) به اين منظور به ايران آمد تا نامه دوك دو سرّا كاپريولا را به اوزلي برساند. اوزلي او را در تبريز ملاقات كرد و نامه را تحويل گرفت. بخشهايي از متن اين نامه به شرح زير بود.
نامه
«من كه اين نامه را بدون داشتن افتخار شناسايي به شما مينويسم، اميدوارم آن را غيرعادي تلقي نفرماييد. فوريت امور كه دولت انگلستان اينهمه بدان اهميت ميدهد و مايلاست كه انعقاد پيمان صلح را ميان دولتين ايران و روس مشاهده كند، و اين خوشبختي كه با جلب اعتماد سفير انگلستان نصيب من گرديد و توانستم به نام وزير مختار اعليحضرت پادشاه سيسيل تمايلات دولت شما را نزد اعليحضرت امپراطور روسيه ابراز دارم، دلايلي است كه به من اجازه داد به اين اقدام مبادرت كنم و اطلاعات مهمي حاكي از وسعت دامنه تلاشها براي انعقاد پيمان صلحي مفيد به حال دولتين ايران و روس -كه دولت انگلستان نيز جداً طالب آن است- در دسترس شما بگذارم.
مسيو كانينك سفير انگلستان در قسطنطنيه كه با وي افتخار مكاتبه دارم از هنگاميكه استقرار صلح دولتين روسيه و بابعالي (دربار عثماني) به عهده ايشان محوّل گرديده آثار جديّت خود را نشان داده و موضوع مأموريت محوّله را به جايي كه مورد علاقه بود رسانيده است. وي در تاريخ 19 فوريه (1812م.) به من نوشته كه ضمن مسائل مورد بحث كه عثمانيها مطرح ميكنند، يكي هم اين است كه ميخواهند پيمان صلح با آن دولت متضمّن صلح ميان دولتين ايران و روس نيز باشد. من كه افتخار داشتم در چندين جلسه كنفرانس با كنت دو رومانتسف صدراعظم امپراطوري روسيه شركت كنم، همين موضوع را با ايشان در ميان گذاشتم؛ جناب ايشان اظهار داشتند كه جنگ با ايران كاملاً مشخّص و متفاوت با جنگي است كه اعليحضرت امپراطور با تركها (عثمانيها) دارد. لزومي ندارد و حتي خوشايند هم نيست كه اين دو جنگ با هم مخلوط شود. اين عمل براي دولت مقتدري مانند ايران يك نوع تحقير و بياحترامي است كه بدون اطلاع و براي آن دولت معاهدهاي به امضاء برسد كه دولت ايران را تحت حمايت و تابع سياست دولت عثماني قرار دهد. ولي اعليحضرت امپراطور حاضر است با دولت ايران صلحي بر اساس وضع حاضر و به وسيله (وساطت) سفير انگلستان در ايران منعقد سازد... من مضايقه نكردم كه اين خبر را فوراً به اطلاع مسيو كانينك برسانم تا مشاراليه بابعالي را از موضوع مستحضر سازد و به شما نيز اطلاع دهد تا در نتيجه بتوانيد اقدام كنيد. اكنون [نيز] افتخار دارم اين خبر را مستقيماً به شما ابلاغ كنم كه در ضمن ملاقات ديگري كه با صدراعظم داشتم، به من اظهار داشت علاوه بر آنچه كه به مسيو كانينك نوشته شده، براي اثبات تمايلي كه اعليحضرت امپراطور براي امضاي معاهده صلح با پادشاه ايران دارد، نه تنها حاضر است پيشنهادهاي خود را با تقليل آنها به وضع حاضر تعديل كند، بلكه ميخواهد تمام اختيارات سلطان فعلي (فتحعليشاه) و تمام عناوين او را به رسميت بشناسد...
به فرمانده كل قواي روسيه در گرجستان (دوريچف) دستور داده شده است كه مذاكرات را به وسيله (وساطت) شما شروع كند... امپراطور روز دوم ماه جاري (آوريل 1812م.) به وسيله صدراعظم به من اجازه داد جوابي به مسيو كانينك بدهم كه مضمون آن نه تنها تسهيلات مهمي براي انعقاد پيمان صلح با امپراطوري عثماني را فراهم ميسازد، بلكه امپراطور امضاي يك پيمان اتّحاد تعرضي و دفاعي را با تضمين متقابل در برابر حمله هر يك از دول اروپايي پيشنهاد ميكند. اين رويه به طور كامل و صريح ثابت ميكند كه دولت روسيه به بقاي امپراطوريهاي عثماني و ايران تا چه حد علاقهمند است. دريافت اين خبر از پيش به شما كمك خواهد كرد كه پادشاه ايران را متقاعد كنيد و مذاكرات صلح را كه اين همه مورد توجّه دولت شماست و در وضع حاضر تا اين حد ضروري است، تسريع نمائيد...
قبلاً به شما اطلاع ميدهم كه گفته ميشود در ضمن پيشنهادهاي مختلفي كه بناپارت در آخرين مرحله براي اجتناب از جنگ به دولت روسيه خواهد داد، يكي هم تقسيم امپراطوري عثماني و منظور كردن مادهاي مخصوص است كه اجازه عبور ارتش فرانسه را از اراضي امپراطوري عثماني به او ميدهد كه بايد از راه ايران براي حمله به هندوستان اعزام گردد. با آنكه بناپارت براي جنگ كاملاً آماده است، باز هم ميخواهد تمام وسايل را براي اجتناب از جنگي كه نتيجه آن قابل ترديد است به كار برد. بنابراين فوقالعاده اهميت دارد كه قبلاً وسائلي كه بناپارت با اينهمه مهارت از آنها استفاده ميكند از بين برداشته شود و خاتمه دادن به اختلافي كه ميان دولتين روس و ايران حكمفرماست، از جمله اين وسايل به شمار ميرود». (نقل شده در «تاريخ سياسي و ديپلوماسي ايران»، علياكبر بينا - با اندكي تغيير و تلخيص)
يادداشت امروز را، همانطور كه در شماره گذشته وعده كرده بودم، به مرور نامه تاريخي دوك «دو سرّا كاپريولا» (وزير مختار پادشاهي سيسيل در دربار سنپطرزبورگ) خطاب به سر «گور اوزلي» (سفيركبير بريتانيا در ايران) اختصاص ميدهم. به ياد داريد كه روسها در آستانه رويارويي با ناپلئون ميكوشيدند به درگيريهاي خود در قفقاز پايان دهند و قواي خود را براي نبردي بزرگتر آماده كنند. موضوع جنگ آنها با عثماني -كه در دو جبهه دانوب و قفقاز جريان داشت- با آغاز مذاكرات صلح در بخارست به سمت حل و فصل شدن ميرفت و پس از آن نوبت موضوع ايران بود. روسها براي دستيابي به هدف خود نيازمند همكاري و ميانجيگري بريتانياييها بودند چرا كه قواي ايران در آخرين نبرد، با كمك افسران و تجهيزات انگليسي بر روسها پيروز شده بود و از سوي ديگر شورشها و ناآراميهايي در گرجستان (به نفع اعاده حاكميت ايران) جريان داشت كه كار مصالحه را براي روسها دشوار ميكرد.
چنين بود كه دربار روسيه تصميم گرفت از اوزلي درخواست ميانجيگري كند. كلنل فريگان (مشاور دربار) به اين منظور به ايران آمد تا نامه دوك دو سرّا كاپريولا را به اوزلي برساند. اوزلي او را در تبريز ملاقات كرد و نامه را تحويل گرفت. بخشهايي از متن اين نامه به شرح زير بود.
نامه
«من كه اين نامه را بدون داشتن افتخار شناسايي به شما مينويسم، اميدوارم آن را غيرعادي تلقي نفرماييد. فوريت امور كه دولت انگلستان اينهمه بدان اهميت ميدهد و مايلاست كه انعقاد پيمان صلح را ميان دولتين ايران و روس مشاهده كند، و اين خوشبختي كه با جلب اعتماد سفير انگلستان نصيب من گرديد و توانستم به نام وزير مختار اعليحضرت پادشاه سيسيل تمايلات دولت شما را نزد اعليحضرت امپراطور روسيه ابراز دارم، دلايلي است كه به من اجازه داد به اين اقدام مبادرت كنم و اطلاعات مهمي حاكي از وسعت دامنه تلاشها براي انعقاد پيمان صلحي مفيد به حال دولتين ايران و روس -كه دولت انگلستان نيز جداً طالب آن است- در دسترس شما بگذارم.
مسيو كانينك سفير انگلستان در قسطنطنيه كه با وي افتخار مكاتبه دارم از هنگاميكه استقرار صلح دولتين روسيه و بابعالي (دربار عثماني) به عهده ايشان محوّل گرديده آثار جديّت خود را نشان داده و موضوع مأموريت محوّله را به جايي كه مورد علاقه بود رسانيده است. وي در تاريخ 19 فوريه (1812م.) به من نوشته كه ضمن مسائل مورد بحث كه عثمانيها مطرح ميكنند، يكي هم اين است كه ميخواهند پيمان صلح با آن دولت متضمّن صلح ميان دولتين ايران و روس نيز باشد. من كه افتخار داشتم در چندين جلسه كنفرانس با كنت دو رومانتسف صدراعظم امپراطوري روسيه شركت كنم، همين موضوع را با ايشان در ميان گذاشتم؛ جناب ايشان اظهار داشتند كه جنگ با ايران كاملاً مشخّص و متفاوت با جنگي است كه اعليحضرت امپراطور با تركها (عثمانيها) دارد. لزومي ندارد و حتي خوشايند هم نيست كه اين دو جنگ با هم مخلوط شود. اين عمل براي دولت مقتدري مانند ايران يك نوع تحقير و بياحترامي است كه بدون اطلاع و براي آن دولت معاهدهاي به امضاء برسد كه دولت ايران را تحت حمايت و تابع سياست دولت عثماني قرار دهد. ولي اعليحضرت امپراطور حاضر است با دولت ايران صلحي بر اساس وضع حاضر و به وسيله (وساطت) سفير انگلستان در ايران منعقد سازد... من مضايقه نكردم كه اين خبر را فوراً به اطلاع مسيو كانينك برسانم تا مشاراليه بابعالي را از موضوع مستحضر سازد و به شما نيز اطلاع دهد تا در نتيجه بتوانيد اقدام كنيد. اكنون [نيز] افتخار دارم اين خبر را مستقيماً به شما ابلاغ كنم كه در ضمن ملاقات ديگري كه با صدراعظم داشتم، به من اظهار داشت علاوه بر آنچه كه به مسيو كانينك نوشته شده، براي اثبات تمايلي كه اعليحضرت امپراطور براي امضاي معاهده صلح با پادشاه ايران دارد، نه تنها حاضر است پيشنهادهاي خود را با تقليل آنها به وضع حاضر تعديل كند، بلكه ميخواهد تمام اختيارات سلطان فعلي (فتحعليشاه) و تمام عناوين او را به رسميت بشناسد...
به فرمانده كل قواي روسيه در گرجستان (دوريچف) دستور داده شده است كه مذاكرات را به وسيله (وساطت) شما شروع كند... امپراطور روز دوم ماه جاري (آوريل 1812م.) به وسيله صدراعظم به من اجازه داد جوابي به مسيو كانينك بدهم كه مضمون آن نه تنها تسهيلات مهمي براي انعقاد پيمان صلح با امپراطوري عثماني را فراهم ميسازد، بلكه امپراطور امضاي يك پيمان اتّحاد تعرضي و دفاعي را با تضمين متقابل در برابر حمله هر يك از دول اروپايي پيشنهاد ميكند. اين رويه به طور كامل و صريح ثابت ميكند كه دولت روسيه به بقاي امپراطوريهاي عثماني و ايران تا چه حد علاقهمند است. دريافت اين خبر از پيش به شما كمك خواهد كرد كه پادشاه ايران را متقاعد كنيد و مذاكرات صلح را كه اين همه مورد توجّه دولت شماست و در وضع حاضر تا اين حد ضروري است، تسريع نمائيد...
قبلاً به شما اطلاع ميدهم كه گفته ميشود در ضمن پيشنهادهاي مختلفي كه بناپارت در آخرين مرحله براي اجتناب از جنگ به دولت روسيه خواهد داد، يكي هم تقسيم امپراطوري عثماني و منظور كردن مادهاي مخصوص است كه اجازه عبور ارتش فرانسه را از اراضي امپراطوري عثماني به او ميدهد كه بايد از راه ايران براي حمله به هندوستان اعزام گردد. با آنكه بناپارت براي جنگ كاملاً آماده است، باز هم ميخواهد تمام وسايل را براي اجتناب از جنگي كه نتيجه آن قابل ترديد است به كار برد. بنابراين فوقالعاده اهميت دارد كه قبلاً وسائلي كه بناپارت با اينهمه مهارت از آنها استفاده ميكند از بين برداشته شود و خاتمه دادن به اختلافي كه ميان دولتين روس و ايران حكمفرماست، از جمله اين وسايل به شمار ميرود». (نقل شده در «تاريخ سياسي و ديپلوماسي ايران»، علياكبر بينا - با اندكي تغيير و تلخيص)
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی