جمله معترضه
خوانندگان محترم توجه دارند كه تمركز ما در اين يادداشتها بيش از هر چيز بر جنگهاي ايران و روس است و هنگام مرور منابع تاريخي، از ماجراهاي فرعي غير مرتبط (مگر در موارد بسيار مهم) در ميگذريم. اما ميرزا فضلالله خاوري شيرازي در كتاب «تاريخ ذوالقرنين»، درست پيش از بهاريه سال 1227ه.ق. ماجراي جالبي را ذكر كرده است كه حيفم آمد ناگفته بگذارم و آن «ذكر بروز مزار ارغونخان مغول در سجاس رود ولايت خمسه» است. بنابراين يادداشت امروز را (به سياق جمله معترضه) به اين موضوع اختصاص ميدهيم و از شماره آينده به روايت جنگها باز ميگرديم.
مزار ارغون
خاوري داستان را با تشريح موقعيت جغرافيايي محل آغاز كرده است: «سجاسرود ولايتي است از جمله ولايات خمسه عراق [عجم] كه پايتخت بعضي از سلاطين مغول بوده و در محلي از آن بلوك، حضرت قيدار بن اسماعيل بن ابراهيمِ خليل عليهالسلام مدفون [است]. در نيم فرسخي بقعه قيدار قريهاي است معروف به ارغون و در بالاي سر آن قريه، چشمهاي است مشهور به ارغون بلاغي. در سمت جنوب آن قريه و چشمه، كوهي است كه دامان آن مشحون به ريزهسنگ فراوان است». («تاريخ ذوالقرنين؛ نامه خاقان»، ميرزا فضلالله خاوري شيرازي، تصحيح و تحقيق ناصر افشارفر)
به نوشته خاوري، كربلايي فتحعلي نامي از ايل شاهسون در اين محل زندگي ميكرد «كه مردي متموّل و صاحب اوضاع» بود. كربلايي فتحعلي چوپاني از طايفه بيات داشت كه خدمتگزار او بود و كربلايي دختر خود را براي او نامزد كرده بود. «روزي چوپان گوسفندان خود را در دامنه آن كوه برده به چرا سر داد و خود در كناري نشسته رفع خستگي را به پهلو افتاد. ناگاه موشي ديد كه از سوراخي، چند دانه مهره سفيد بيرون ميآورد و در آفتاب ميگسترد. چوپان آن مهرهها را برداشت. بعد از آنكه به اوبه آمد، قدري به جهت خويش به يادگار گذاشت و قدري را به نامزد خويش تعارف كرده، قدّ دامادي برافراشت.
كربلايي فتحعلي مزبور دانهها را در نزد دختر ديده بشناخت. از چوپان جويا شد و شب هنگام با اسباب كاوش به آن مقام شتافت و زمين معهود را شكافت و اسبابي چند از جواهر و طلاآلات يافت. همان شب همه را برداشته به خانه برد و كل آن اسباب را در خانه به خاك سپرد. مجيد نامي از اهالي گروس از اين داستان مطلع گرديد و چون كتابي داشت كه وقايع سلاطين مغول، خاصّه آنان كه در ولايت خمسه پايتخت داشتهاند در آن ثبت بود، از آن جمله مزار ارغون (چهارمين ايلخان مغول كه در 690 ه.ق. درگذشت و در آن زمان بيش از پانصد و سي سال از مرگ او ميگذشت) را در دامنه همان كوه نوشته بودند. مجيدنام مذكور به آن مكان رفته، جايي را كه كاويده بودند دريافت و بعضي اسباب ديگر جسته و پس از آن از بيم بروز در ولايت خمسه و گروس توقف نكرده، به سمت شيروانات شتافت و از آنجا نيز واهمه نموده به ولايت حاجيترخان رفت.
بالجمله شخص چوپان بيات، به سبب ظهور اين خدمت مغرور گشته، صبيّه ارباب خود را علانيه خواستگاري نمود و جوابي ناصواب شنود. پس از آنكه از ارباب مأيوس گرديد، مرواريدهايي كه نزد خود نگاه داشته بود برداشت و به خدمت نواب عبدالله ميرزا، صاحباختيار ولايت خمسه رفته، همّت بر بروز مطلب گماشت. نواب شاهزاده چند نفر از معتمدين تعيين و اسباب را به نمايندگي چوپان از كربلايي فتحعلي گرفته، آوردند.»
فهرست
خاوري شيرازي اشيائي را كه در مزار ارغونخان پيدا شده بود، چنين فهرست كرده است: يك جليقه طلاي مرصع با لعل و زمرّد و فيروزه با يك كمربند، يك خنجر مرصع با دسته و غلاف طلا، «پارچههاي طلا كه از قراين، زين اسب بوده و چوبش پوسيده و همان طلا باقي مانده بود»، يك تُنگ چهارپر طلا، يك جام طلاي مرصع به لعل و فيروزه، يك رشته بلند مخصوص آويختن شمشير به شانه كه «كرمكهاي طلا داشت» و تعدادي لعل و مرواريد درشت.
«خلاصه نوّاب شاهزاده مجدداً معتمدين تعيين و خاك آن سرزمين را بيخته، چند دانه ميخ طلا كه به جهت زين ساخته بودند و هر يك وزناً بيستوپنج مثقال ميشد، پيدا كرده بر اسباب مزبوره افزودند. چند دانه موي سياه و سفيد و قرمز نيز كه مشابه موي ريش بود، در آن خاك پيدا شد. امناي دولت از اين معني آگاه و بر حسب امر اعلي، سلمانبيك كُرد مدانلوي غلام خاصّه، به جهت تحقيق اين اوضاع مأمور و اسباب مزبور را گماشتگان نوّاب عبداللهميرزا آورده، از نظر همايون گذشت و در صندوقخانه مباركه اندروني مخزون گشت.
بالاخره كربلايي فتحعلي شاهيسون كه در بدايت كار مباشر اين عمل شده بود، چنان از وضع و ثروت افتاد كه كارش به تكدّي و احتياج روي نهاد. روزها در خيمههاي اتراك شاهيسون گدايي ميكرد و شبها با كمال عسرت و پريشاني به روز ميآورد.
پس از ظهور اين مقدمه، دخمهجات سلاطين عجم را كه در ملك فارس ميباشد، كاويدند و جز قدري خاك سياه چيزي نديدند: «فاعتبرو يا اوليالابصار» بمنّه و جوده.»
خوانندگان محترم توجه دارند كه تمركز ما در اين يادداشتها بيش از هر چيز بر جنگهاي ايران و روس است و هنگام مرور منابع تاريخي، از ماجراهاي فرعي غير مرتبط (مگر در موارد بسيار مهم) در ميگذريم. اما ميرزا فضلالله خاوري شيرازي در كتاب «تاريخ ذوالقرنين»، درست پيش از بهاريه سال 1227ه.ق. ماجراي جالبي را ذكر كرده است كه حيفم آمد ناگفته بگذارم و آن «ذكر بروز مزار ارغونخان مغول در سجاس رود ولايت خمسه» است. بنابراين يادداشت امروز را (به سياق جمله معترضه) به اين موضوع اختصاص ميدهيم و از شماره آينده به روايت جنگها باز ميگرديم.
مزار ارغون
خاوري داستان را با تشريح موقعيت جغرافيايي محل آغاز كرده است: «سجاسرود ولايتي است از جمله ولايات خمسه عراق [عجم] كه پايتخت بعضي از سلاطين مغول بوده و در محلي از آن بلوك، حضرت قيدار بن اسماعيل بن ابراهيمِ خليل عليهالسلام مدفون [است]. در نيم فرسخي بقعه قيدار قريهاي است معروف به ارغون و در بالاي سر آن قريه، چشمهاي است مشهور به ارغون بلاغي. در سمت جنوب آن قريه و چشمه، كوهي است كه دامان آن مشحون به ريزهسنگ فراوان است». («تاريخ ذوالقرنين؛ نامه خاقان»، ميرزا فضلالله خاوري شيرازي، تصحيح و تحقيق ناصر افشارفر)
به نوشته خاوري، كربلايي فتحعلي نامي از ايل شاهسون در اين محل زندگي ميكرد «كه مردي متموّل و صاحب اوضاع» بود. كربلايي فتحعلي چوپاني از طايفه بيات داشت كه خدمتگزار او بود و كربلايي دختر خود را براي او نامزد كرده بود. «روزي چوپان گوسفندان خود را در دامنه آن كوه برده به چرا سر داد و خود در كناري نشسته رفع خستگي را به پهلو افتاد. ناگاه موشي ديد كه از سوراخي، چند دانه مهره سفيد بيرون ميآورد و در آفتاب ميگسترد. چوپان آن مهرهها را برداشت. بعد از آنكه به اوبه آمد، قدري به جهت خويش به يادگار گذاشت و قدري را به نامزد خويش تعارف كرده، قدّ دامادي برافراشت.
كربلايي فتحعلي مزبور دانهها را در نزد دختر ديده بشناخت. از چوپان جويا شد و شب هنگام با اسباب كاوش به آن مقام شتافت و زمين معهود را شكافت و اسبابي چند از جواهر و طلاآلات يافت. همان شب همه را برداشته به خانه برد و كل آن اسباب را در خانه به خاك سپرد. مجيد نامي از اهالي گروس از اين داستان مطلع گرديد و چون كتابي داشت كه وقايع سلاطين مغول، خاصّه آنان كه در ولايت خمسه پايتخت داشتهاند در آن ثبت بود، از آن جمله مزار ارغون (چهارمين ايلخان مغول كه در 690 ه.ق. درگذشت و در آن زمان بيش از پانصد و سي سال از مرگ او ميگذشت) را در دامنه همان كوه نوشته بودند. مجيدنام مذكور به آن مكان رفته، جايي را كه كاويده بودند دريافت و بعضي اسباب ديگر جسته و پس از آن از بيم بروز در ولايت خمسه و گروس توقف نكرده، به سمت شيروانات شتافت و از آنجا نيز واهمه نموده به ولايت حاجيترخان رفت.
بالجمله شخص چوپان بيات، به سبب ظهور اين خدمت مغرور گشته، صبيّه ارباب خود را علانيه خواستگاري نمود و جوابي ناصواب شنود. پس از آنكه از ارباب مأيوس گرديد، مرواريدهايي كه نزد خود نگاه داشته بود برداشت و به خدمت نواب عبدالله ميرزا، صاحباختيار ولايت خمسه رفته، همّت بر بروز مطلب گماشت. نواب شاهزاده چند نفر از معتمدين تعيين و اسباب را به نمايندگي چوپان از كربلايي فتحعلي گرفته، آوردند.»
فهرست
خاوري شيرازي اشيائي را كه در مزار ارغونخان پيدا شده بود، چنين فهرست كرده است: يك جليقه طلاي مرصع با لعل و زمرّد و فيروزه با يك كمربند، يك خنجر مرصع با دسته و غلاف طلا، «پارچههاي طلا كه از قراين، زين اسب بوده و چوبش پوسيده و همان طلا باقي مانده بود»، يك تُنگ چهارپر طلا، يك جام طلاي مرصع به لعل و فيروزه، يك رشته بلند مخصوص آويختن شمشير به شانه كه «كرمكهاي طلا داشت» و تعدادي لعل و مرواريد درشت.
«خلاصه نوّاب شاهزاده مجدداً معتمدين تعيين و خاك آن سرزمين را بيخته، چند دانه ميخ طلا كه به جهت زين ساخته بودند و هر يك وزناً بيستوپنج مثقال ميشد، پيدا كرده بر اسباب مزبوره افزودند. چند دانه موي سياه و سفيد و قرمز نيز كه مشابه موي ريش بود، در آن خاك پيدا شد. امناي دولت از اين معني آگاه و بر حسب امر اعلي، سلمانبيك كُرد مدانلوي غلام خاصّه، به جهت تحقيق اين اوضاع مأمور و اسباب مزبور را گماشتگان نوّاب عبداللهميرزا آورده، از نظر همايون گذشت و در صندوقخانه مباركه اندروني مخزون گشت.
بالاخره كربلايي فتحعلي شاهيسون كه در بدايت كار مباشر اين عمل شده بود، چنان از وضع و ثروت افتاد كه كارش به تكدّي و احتياج روي نهاد. روزها در خيمههاي اتراك شاهيسون گدايي ميكرد و شبها با كمال عسرت و پريشاني به روز ميآورد.
پس از ظهور اين مقدمه، دخمهجات سلاطين عجم را كه در ملك فارس ميباشد، كاويدند و جز قدري خاك سياه چيزي نديدند: «فاعتبرو يا اوليالابصار» بمنّه و جوده.»
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی