جمعه، مهر ۰۱، ۱۳۸۴

بخارست و تبريز

چنانكه خوانديد، درست در شرايطي كه دولت ايران براي رويارويي با روس‌ها اتكاي خود را بر همپيماني با انگلستان و عثماني گذاشته بود، دولت روسيه تلاش‌هايي براي نزديك شدن به اين هر دو كشور آغاز كرد و كوشيد با پايان دادن به درگيري‌هاي خود در قفقاز، نيرويش را براي مقابله با ناپلئون متمركز كند. «اوضاع اروپا با سرعت فوق‌العاده دگرگون مي‌شد. دولت روسيه مصمّم بود كه به لهستان حمله كند و با ناپلئون از در جنگ درآيد. به همين جهت آلكساندر تعجيل داشت كه به جنگ با دولت عثماني هر چه زودتر خاتمه دهد. به خصوص كه اين دولت در جبهه دانوب و قفقاز با شكست‌هاي شديدي مواجه گرديده بود. سرانجام هنگامي كه نزديك بود حمله ناپلئون به روسيه آغاز گردد (اين حمله در تيرماه 1191ه.ش. (جمادي‌الاول 1227ه.ق. - ژوئن 1812م.) شروع شد)، آلكساندر اجازه داد پيمان صلح با دولت عثماني منعقد شود و عهدنامه بخارست در تاريخ 28 مه 1812 (جمادي‌الاول 1227ه.ق. – خرداد 1191ه.ش.) ميان دو دولت به امضاء رسيد». («تاريخ سياسي و ديپلوماسي ايران»، علي‌اكبر بينا)
كدورت
ماجراي انعقاد اين عهدنامه از ديد مورخ رسمي دولت قاجار چنين بوده است: «خبر رسيد كه گفتگوي سازش و التيام في‌مابين دولتين روم (عثماني) و روس واقع گشته و هنوز كار سازش از هم نگذشته. در اين باب به توسط ايلچي بزرگ انگليس (اوزلي) اظهاري به اولياي دولت عثماني شد كه: چون قبل از اين از جانب دولت روس تكليف سازش (پيشنهاد صلح) به اين دولت (ايران) رو داده [و] اولياي اين دولت جواب صريح دادند كه تا با دولت عثماني صلح روس متحقّق نشود، از اين طرف (از جانب ايران) هم ابواب دوستي مسدود خواهد بود، لهذا اگر در اين هنگام اولياي دولت عثماني بدون استحضار و موافقت اين دولت (يعني ايران) با روسيه سازش نمايد و اينگونه خلاف دولت رو دهد، كار دوستي ديرينه ميانه اين دو دولت به خصومت منجر گشته، از طرف بغداد آنچه مقدّر است روي خواهد داد (دولت ايران عثماني را تهديد مي‌كند كه در صورت صلح يكجانبه با روسيه، ايران ادعاهاي خود را در مورد بغداد تجديد خواهد كرد). كارگزاران دولت عثماني با اينكه نوشته‌جات معتبره به مهر علما و وزراء به اين دولت سپرده بود، عار و ننگ را قبول كرده، بالمرّه ترك عهد را كرده با روسيه سازش كردند و پاره‌اي عذرهاي ناموجه آوردند». («مآثر سلطانيه»، عبدالرزاق مفتون دنبلي، تصحيح و تحشيه غلامحسين زرگري‌نژاد)
جمله كليدي روايت دنبلي درست پس از اين آمده است: «اولِ كدورت [با عثماني] همين بود» و اين اشاره به جنگ‌هايي است كه در سال‌هاي بعد ميان دو طرف درگرفت.
راوي با اشاره به كشمكش‌هاي كهنه ايران و عثماني بر سر حاكميت شهر زور (سليمانيه عراق) توضيح مي‌دهد كه شاهزاده محمدعلي‌ميرزا دولتشاه، حاكم كرمانشاه، در واكنش به معاهده صلح روسيه و عثماني به سليمانيه تاخته و عبدالرحمن‌پاشا (حاكم مورد حمايت ايران) را به حكومت شهر برقرار كرده است، هر چند با توجه به روند قضايا و ترتيب وقوع حوادث، ارتباط اين دو ماجرا قدري بعيد به نظر مي‌رسد. به ويژه كه دنبلي بلافاصله اضافه مي‌كند: «چون ايلچي بزرگ (سفير كبير) دولت انگليس از دربار شاهنشاهي استدعا نمود كه اولياي دولت عثماني را از اقدام به صلح روس به عذر ضعف حال معذور داشته، تلافي و تداركِ آگاه نساختن كارپردازان اين دولت را موقوف دارند [و] خاطر خطير شاهنشاهي هم به رعايت اتّحاد مذهب مايل بود، از اين حركت ناهنجار درگذشته، مقرّر فرمودند كه از طرف آذربايجان نواب نايب‌السلطنه (عباس‌ميرزا) و از حدود كرمانشاهان و حويزه نواب محمدعلي ميرزا (دولتشاه) آنچه لازمه حسن رفتار و رعايت است، درباره سرحدداران آن دولت به عمل آورند».
به اين ترتيب نيروي روسيه كه در دانوب و قفقاز سرگرم نبرد با عثماني‌ها بود پس از انعقاد پيمان بخارست آزاد شد و بخشي از آنها به شمال و بخشي به جبهه ايران پيوست.
اوزلي
روس‌ها از سوي ديگر نيز براي جلب اتّحاد و كمك انگليسي‌ها براي پايان دادن به جنگ با ايران در تلاش بودند. سر گور اوزلي، سفيركبير انگلستان در ايران، روز 14 جمادي‌الاول 1227ه.ق. (4 خرداد 1191 ه.ش. – 25 مه 1812م.) براي ملاقات با عباس‌ميرزا از تهران به سوي تبريز حركت كرد. اين درست يك روز پس از ورود فرستادگان دوريچف (فرمانده قواي روسيه در قفقاز) به تبريز بود كه براي ملاقات و گفتگو با اوزلي آمده بودند. آنها (فريگان و پاپوف) ناچار شدند حدود بيست روز براي ورود اوزلي منتظر بماندند. فريگان پس از رسيدن اوزلي به تبريز (8 جمادي‌الثاني 1227ه.ق. – 28 خرداد 1191ه.ش.)، نامه دوك «دو سرّا كاپريولا» نماينده دربار سن‌پترزبورگ را تقديم او كرد. جزئيات اين نامه تاريخي و پر اهميّت را در شماره آينده مرور خواهيم كرد، اما محتواي نامه به طور اختصار دعوت از اوزلي براي ميانجي‌گري ميان دو طرف براي رسيدن به توافقي براي صلح «بر اساس وضع موجود» بود. كلنل پاپوف نيز حامل نامه‌اي از سوي دوريچف براي شاهزاده عباس ميرزا بود كه در آن پيشنهاد ترك‌مخاصمه (آتش‌بس) و آغاز مذاكرات صلح آمده بود.
اين همه درست چند ماه پس از واقعه «سلطان‌بود» اتفاق مي‌افتاد كه نخستين پيروزي واقعي ايران پس از مدت‌ها به حساب مي‌آمد. از سوي ديگر اخبار ناآرامي‌هاي گرجستان و آشفتگي وضع اروپا مدام به گوش مي‌رسيد و باعث مي‌شد ايراني‌ها براي پذيرش پيشنهاد روس‌ها (كه ظاهراً در موقعيت ضعف قرار داشتند) تمايل چنداني نشان ندهند.
(ادامه دارد)

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی