چرخش در اوضاع
در شمارههاي گذشته خوانديد كه قشون ايران در اواخر محرم 1227ه.ق. (بهمن 1190ه.ش.) موفّق شد با بهره گرفتن از توپخانه متحرّك انگليسي، واحدهايي از ارتش روسيه را در «سلطانبود» شكست دهد. بنابراين دربار ايران در مراسم نوروزي (1191ه.ش.) كه به فاصلهاي كوتاه فرا رسيد، هنوز از شيريني اين موفقيت شادكام بود: «نوروز فيروز رسيد و خلاغ فاخره و انعامات وافره در ازاي فتح «سلطانبود» از دربار شاهنشاهي براي نواب نايبالسلطنه و جاننثاران واصل گرديد. اسراي سالدات هم كه به انعام نايبالسلطنه مقرر شده بود[ند]، وارد [تبريز شدند] و در سلك فوج بهادرانِ روس انسلاك يافتند. دويست هزار تومان وجه هم به انعام همه ساله نايبالسلطنه مقرّر گشته، حكم شد كه چهارهزار نفر سرباز بر سربازان سابق آذربايجاني علاوه نموده، ابواب جمع خود دانند. نايبالسلطنه [نيز] حسبالمقرّر معمول داشتند». («مآثر سلطانيه»، عبدالرزاق مفتون دنبلي، تصحيح و تحشيه غلامحسن زرگرينژاد)
شيريني پيروزي سلطانبود اما، چندان دوامي نداشت. نايبالسلطنه آخرين روزهاي زمستان را به تدارك نبردهاي بهاري گذراند و از جمله چند عرّاده توپ تازه را كه زير نظر افسران و صنعتگران انگليسي ساخته شده بود، به توپخانه خود افزود. در همين ايام بود كه مصطفيخان، حاكم طالش، بار ديگر به روسها نزديك شد، سپاه روسيه را به لنكران دعوت كرد و بناي تمرّد از دولت ايران گذاشت. يكي از پسر عموهاي مصطفيخان در دستگاه عباسميرزا خدمت ميكرد و مورد اعتماد شاهزاده بود. اين مرد «سيد كاظم» نام داشت. عباسميرزا چون از نافرماني مصطفيخان آگاه شد، سيد كاظم را براي مذاكره و استمالت او راهي طالش كرد. فتحعليشاه نيز اندكي پيشتر ملّا علي گيلاني را به همين مأموريت فرستاده بود، اما هيچيك از فرستادگان در جلب وفاداري مصطفيخان توفيقي نيافتند.
طالش
فتحعليشاه قاجار كه به عادت هر سال براي گذراندن تابستان راهي سلطانيه زنجان شده بود، اسماعيلخان قاجار شامبياتي و عبداللهخان ارجمندي را از آنجا با چند فوج سواره و پياده مأمور سركوب مصطفيخان طالش كرد و به نايبالسلطنه دستور داد مواضع دفاعي خود را در آن حوالي استحكام بخشد. «حضرت نايبالسلطنه نيز بنابر امتثال فرمان در جنب قلعه لنكران طالش سنگري متين و محكمه زرّين ترتيب داده و هر يك از قلعه و سنگر اركون و لنكران فوجي از سربازان ركابي و آذربايجاني به محافظت نهاد. صادقخان قاجار عزالدينلو و محمدخان سرهنگ ايرواني و جعفرقليخان ولد ميرزا محمدخان لاريجاني را به سه عرّاده توپ به حراست سنگر لنكران مأمور فرموده، پيرقليخان قاجار شامبياتي و عسكرخان افشار ارومي و عليخان نوري شاطرباشي و ميرزا احمد سرهنگ كاشاني با جمعي از سربازان آذربايجاني به محافظت قلعه اركوان نامزد نمود و به هر يك از مأمورين تأكيدات اكيده در اطلاع از كار دشمن و حفظ قلعه و سنگر به عمل آمد». («تاريخ ذوالقرنين، نامه خاقان»، ميرزا فضلالله خاوري شيرازي، تصحيح و تحقيق ناصرافشارفر)
وضع سياست جهاني نيز در اين هنگام به زيان منافع ايران در حال چرخش بود. دو متحّد اصلي ايران كه فتحعليشاه براي مقاومت در برابر روسيه روي كمك آنها حساب ميكرد، انگلستان و عثماني بودند. عثمانيها (چنانكه پيشتر نوشتيم) عليه روسيه با دولت ايران همپيمان شده بودند و حتّي قرار بود در حملهاي مشترك به تفليس با قواي ايران همراه شوند. دولتهاي ايران و عثماني همچنين در قبال يكديگر تعهّد كرده بودند كه به طور جداگانه با روسها پيمان صلح نبدند. انگلستان نيز در عهدنامه اتّحاد با ايران، آموزش نظامي و كمك مالي هنگفتي را براي نبرد با روسها متعهّد شده بود. از سوي ديگر ناپلئون خود را آماده ميكرد تا به روسيه لشكركشي كند و اين موضوع ميتوانست فشار بر روسها را (عملاً به نفع ايران) افزايش دهد. اما بازي پيچيده ديپلوماسي نتيجهاي متفاوت براي اين شرايط رقم زد.
مذاكرات
«سياستمداران انگليسي كه در سال 1812م. (1227ه.ق.) از فتوحات ناپلئون در اروپا فوقالعاده نگران بودند، سعي داشتند كه دولتهاي سوئد و روسيه را از دولت فرانسه جدا سازند... دولت روسيه [در آوريل 1812م.] به وسيله سفير اسپانيا كمك دولت انگلستان را تقاضا كرده و از آن دولت مخصوصاً درخواست نمود كه آلمانها و اسلاوهاي آدرياتيك را مسلّح كند و ارتشهاي اسپانيا و سوئد را تقويت نمايد و عملاً نشان دهد كه جنگ جديد بر ضد دولت فرانسه اصولاً جنگ براي استخلاص و استقلال ملّتها است. در مشرق نيز به همين منوال دولت روسيه ميانجيگري انگلستان را تقاضا كرد».
ماجراي اين تقاضا چنين بود كه ژنرال «نيكلاي دوريتچف»، جانشين ژنرال ماركيز و فرمانده جديد قشون روسيه در قفقاز، كلنل فريگان (مشاور دربار روسيه) و ماژور پاپوف را براي مذاكره با سر گور اوزلي (سفير بريتانيا در ايران) به تبريز فرستاد. اوزلي كه در صفر 1227ه.ق. (اسفند 1190ه.ش.) معاهده اتحاد با ايران را در تهران امضاء كرده بود، روز 14 جماديالاول 1227ه.ق. (4 خرداد 1191ه.ش. – 25 مه 1812م.) به سوي تبريز حركت كرد. او در قزوين خبر رسيدن نمايندگان دوريتچف را دريافت كرد. فريگان و پاپوف مدتي در تبريز منتظر ماندند تا اوزلي رسيد و نامههاي خود را به او تحويل دادند.
روسها از سوي ديگر مذاكراتي را با عثمانيها در بخارست آغاز كرده بودند. كوشش آنها اين بود كه با پايان دادن به درگيريهايشان در قفقاز، قواي خود را براي نبرد با ناپلئون آزاد كنند.
نتيجه اين كوششها اصلاً به نفع ايران تمام نشد. شرح ماجرا را در شماره آينده بخوانيد.
در شمارههاي گذشته خوانديد كه قشون ايران در اواخر محرم 1227ه.ق. (بهمن 1190ه.ش.) موفّق شد با بهره گرفتن از توپخانه متحرّك انگليسي، واحدهايي از ارتش روسيه را در «سلطانبود» شكست دهد. بنابراين دربار ايران در مراسم نوروزي (1191ه.ش.) كه به فاصلهاي كوتاه فرا رسيد، هنوز از شيريني اين موفقيت شادكام بود: «نوروز فيروز رسيد و خلاغ فاخره و انعامات وافره در ازاي فتح «سلطانبود» از دربار شاهنشاهي براي نواب نايبالسلطنه و جاننثاران واصل گرديد. اسراي سالدات هم كه به انعام نايبالسلطنه مقرر شده بود[ند]، وارد [تبريز شدند] و در سلك فوج بهادرانِ روس انسلاك يافتند. دويست هزار تومان وجه هم به انعام همه ساله نايبالسلطنه مقرّر گشته، حكم شد كه چهارهزار نفر سرباز بر سربازان سابق آذربايجاني علاوه نموده، ابواب جمع خود دانند. نايبالسلطنه [نيز] حسبالمقرّر معمول داشتند». («مآثر سلطانيه»، عبدالرزاق مفتون دنبلي، تصحيح و تحشيه غلامحسن زرگرينژاد)
شيريني پيروزي سلطانبود اما، چندان دوامي نداشت. نايبالسلطنه آخرين روزهاي زمستان را به تدارك نبردهاي بهاري گذراند و از جمله چند عرّاده توپ تازه را كه زير نظر افسران و صنعتگران انگليسي ساخته شده بود، به توپخانه خود افزود. در همين ايام بود كه مصطفيخان، حاكم طالش، بار ديگر به روسها نزديك شد، سپاه روسيه را به لنكران دعوت كرد و بناي تمرّد از دولت ايران گذاشت. يكي از پسر عموهاي مصطفيخان در دستگاه عباسميرزا خدمت ميكرد و مورد اعتماد شاهزاده بود. اين مرد «سيد كاظم» نام داشت. عباسميرزا چون از نافرماني مصطفيخان آگاه شد، سيد كاظم را براي مذاكره و استمالت او راهي طالش كرد. فتحعليشاه نيز اندكي پيشتر ملّا علي گيلاني را به همين مأموريت فرستاده بود، اما هيچيك از فرستادگان در جلب وفاداري مصطفيخان توفيقي نيافتند.
طالش
فتحعليشاه قاجار كه به عادت هر سال براي گذراندن تابستان راهي سلطانيه زنجان شده بود، اسماعيلخان قاجار شامبياتي و عبداللهخان ارجمندي را از آنجا با چند فوج سواره و پياده مأمور سركوب مصطفيخان طالش كرد و به نايبالسلطنه دستور داد مواضع دفاعي خود را در آن حوالي استحكام بخشد. «حضرت نايبالسلطنه نيز بنابر امتثال فرمان در جنب قلعه لنكران طالش سنگري متين و محكمه زرّين ترتيب داده و هر يك از قلعه و سنگر اركون و لنكران فوجي از سربازان ركابي و آذربايجاني به محافظت نهاد. صادقخان قاجار عزالدينلو و محمدخان سرهنگ ايرواني و جعفرقليخان ولد ميرزا محمدخان لاريجاني را به سه عرّاده توپ به حراست سنگر لنكران مأمور فرموده، پيرقليخان قاجار شامبياتي و عسكرخان افشار ارومي و عليخان نوري شاطرباشي و ميرزا احمد سرهنگ كاشاني با جمعي از سربازان آذربايجاني به محافظت قلعه اركوان نامزد نمود و به هر يك از مأمورين تأكيدات اكيده در اطلاع از كار دشمن و حفظ قلعه و سنگر به عمل آمد». («تاريخ ذوالقرنين، نامه خاقان»، ميرزا فضلالله خاوري شيرازي، تصحيح و تحقيق ناصرافشارفر)
وضع سياست جهاني نيز در اين هنگام به زيان منافع ايران در حال چرخش بود. دو متحّد اصلي ايران كه فتحعليشاه براي مقاومت در برابر روسيه روي كمك آنها حساب ميكرد، انگلستان و عثماني بودند. عثمانيها (چنانكه پيشتر نوشتيم) عليه روسيه با دولت ايران همپيمان شده بودند و حتّي قرار بود در حملهاي مشترك به تفليس با قواي ايران همراه شوند. دولتهاي ايران و عثماني همچنين در قبال يكديگر تعهّد كرده بودند كه به طور جداگانه با روسها پيمان صلح نبدند. انگلستان نيز در عهدنامه اتّحاد با ايران، آموزش نظامي و كمك مالي هنگفتي را براي نبرد با روسها متعهّد شده بود. از سوي ديگر ناپلئون خود را آماده ميكرد تا به روسيه لشكركشي كند و اين موضوع ميتوانست فشار بر روسها را (عملاً به نفع ايران) افزايش دهد. اما بازي پيچيده ديپلوماسي نتيجهاي متفاوت براي اين شرايط رقم زد.
مذاكرات
«سياستمداران انگليسي كه در سال 1812م. (1227ه.ق.) از فتوحات ناپلئون در اروپا فوقالعاده نگران بودند، سعي داشتند كه دولتهاي سوئد و روسيه را از دولت فرانسه جدا سازند... دولت روسيه [در آوريل 1812م.] به وسيله سفير اسپانيا كمك دولت انگلستان را تقاضا كرده و از آن دولت مخصوصاً درخواست نمود كه آلمانها و اسلاوهاي آدرياتيك را مسلّح كند و ارتشهاي اسپانيا و سوئد را تقويت نمايد و عملاً نشان دهد كه جنگ جديد بر ضد دولت فرانسه اصولاً جنگ براي استخلاص و استقلال ملّتها است. در مشرق نيز به همين منوال دولت روسيه ميانجيگري انگلستان را تقاضا كرد».
ماجراي اين تقاضا چنين بود كه ژنرال «نيكلاي دوريتچف»، جانشين ژنرال ماركيز و فرمانده جديد قشون روسيه در قفقاز، كلنل فريگان (مشاور دربار روسيه) و ماژور پاپوف را براي مذاكره با سر گور اوزلي (سفير بريتانيا در ايران) به تبريز فرستاد. اوزلي كه در صفر 1227ه.ق. (اسفند 1190ه.ش.) معاهده اتحاد با ايران را در تهران امضاء كرده بود، روز 14 جماديالاول 1227ه.ق. (4 خرداد 1191ه.ش. – 25 مه 1812م.) به سوي تبريز حركت كرد. او در قزوين خبر رسيدن نمايندگان دوريتچف را دريافت كرد. فريگان و پاپوف مدتي در تبريز منتظر ماندند تا اوزلي رسيد و نامههاي خود را به او تحويل دادند.
روسها از سوي ديگر مذاكراتي را با عثمانيها در بخارست آغاز كرده بودند. كوشش آنها اين بود كه با پايان دادن به درگيريهايشان در قفقاز، قواي خود را براي نبرد با ناپلئون آزاد كنند.
نتيجه اين كوششها اصلاً به نفع ايران تمام نشد. شرح ماجرا را در شماره آينده بخوانيد.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی