شنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۴

دلايل شكست مذاكرات

مذاكرات صلح اصلاندوز كه به ميانجي‌گري انگلستان ميان ايران و روسيه انجام شد، چنانكه در شماره گذشته خوانديد، به دليل اختلاف عميق ميان خواسته‌هاي دو طرف و اميدواري مقامات ايراني به موفقيت حمله ناپلئون به مسكو شكست خورد. «مذاكرات نمايندگان دو دولت فوق‌العاده دشوار و طولاني شد زيرا روس‌ها به هيچ‌وجه نمي‌خواستند از پيشنهادهاي سابق خود صرف‌نظر كنند و ايراني‌ها هم حاضر نبودند بر اساس وضع حاضر (statu quo) سازش نمايند به طوري‌كه از كنفرانس اصلاندوز نتيجه مطلوب به دست نيامد و اميد انعقاد معاهده صلح قطع گرديد. مذاكرات بدون نتيجه خاتمه يافت و در روز 20 رمضان (1227ه.ق. مطابق چهارم مهر 1191ه.ش. و 26 سپتامبر 1812م.) صورت‌مجلسي امضاء شد كه علت شكست مذاكرات را روشن مي‌كند: دولت روسيه شرايطي را كه ممكن بود اساس معاهده صلح قرار گيرد [چنين] پيشنهاد مي‌كرد: نواحي كه با نيروي سپاهيان روس فتح شده و همچنين مناطقي كه تحت حمايت دولت روسيه قرار گرفته‌اند در تحت نفوذ و قدرت تزار باقي مي‌ماند. ناحيه طالش كه به تازگي تحت حمايت دولت روس در آمده و سابقاً متعلق به دولت ايران بود ازآن دولت ايران خواهد بود. در صورتي كه ايرانيان اين شرايط را قبول كنند امپراطور روسيه در حين انعقاد قرارداد فرمانفرماي فعلي ايران را به سمت پادشاه قانوني ايران شناخته، عباس‌ميرزا را به عنوان جانشين تاج و تخت ايران خواهد شناخت. دولت روسيه همچنين تعهد مي‌كند كه در مقابل دشمنان دولت ايران به آن دولت كمك كند.
در مقابلِ پيشنهادهاي نمايندگان دولت روس، نماينده دولت ايران شرايطي را كه ممكن بود از طرف دولت ايران پذيرفته شود بدين شرح بيان نمود: نواحي كه سابقاً متعلق به ايران بوده و دولت روسيه به زور اشغال كرده و همچنين نواحي كه سكنه آن در تحت حمايت دولت روس قرار گرفته‌اند بايستي به دولت ايران مسترد گردد. دولت ايران تعهد مي‌كند پولي به دولت روسيه بپردازد و در مقابل دشمنان دولت روسيه نيرو به كمك آن دولت بفرستد.
به اين ترتيب تباين و اختلاف‌نظر لاينحل بود و چنانكه گفتيم كنفرانس اصلاندوز بدون اخذ نتيجه خاتمه پذيرفت». («تاريخ سياسي و ديپلوماسي ايران» علي‌اكبر بينا)
اين البته آخرين باري نيست كه در شرح جنگ‌هاي ايران و روس به نام اصلاندوز بر مي‌خوريم. قشون ايران حدود يك ماه پس از پايان مذاكرات صلح اصلاندوز، در همان محل شكست تلخي از روس‌ها خورد كه به نوشته عده‌اي از پژوهشگران تاريخ ايران به «فروپاشي ايران» انجاميد. مرور ماجراي اين شكست را به آينده وامي‌گذاريم و به موضوع مذاكرات صلح باز مي‌گرديم.
ميرزا
گفته مي‌شود موضوع ديگري كه -علاوه بر اختلافات عميق ارضي- باعث ناموفق ماندن مذاكرات اصلاندوز شد، گرايش ميرزا بزرگ قائم‌مقام به سياست دولت فرانسه و اميد او به پيروزي ناپلئون بوده است. مذاكرات صلح در حالي آغاز مي‌شد كه حدود سه ماه از ورود ارتش بزرگ ناپلئون به خاك روسيه مي‌گذشت و شهر مسكو در اشغال فرانسوي‌ها بود. قواي ناپلئون روز 14 سپتامبر 1812م. (درست چهار روز پيش از حركت نماندگان ايران به سوي اصلاندوز براي شركت در مذاكرات صلح) به مسكو رسيده و البته شهر را خالي از سكنه و در حال سوختن يافته بود. روس‌ها اطمينان داشتند كه فرا رسيدن فصل زمستان ارتش فرانسه را زمين‌گير خواهد كرد و عدم دسترسي به آذوقه آنها را در معرض فرجامي شوم قرار خواهد داد. اما سر گور اوزلي (سفيركبير بريتانيا در ايران و ميانجي مذاكرات صلح) معتقد بود حضور فرانسويان در روسيه از جمله اصلي‌ترين موانع پذيرش صلح توسط ايرانيان بوده است.
اوزلي در نامه‌اي به مقامات دولت لندن «عدم ميل به سازش و لحن محكم نمايندگان ايران را در كنفرانس اصلاندوز بيشتر به نفوذ نمايندگان دولت فرانسه در بغداد متوجه مي‌سازد و معتقد است نمايندگان دولت فرانسه كه با اطرافيان و وزراي عباس‌ميرزا مربوط هستند از پيشرفت‌هاي درخشان بناپارت سخن گفته و وعده مي‌دهند كه به زودي ايران را از دست روس‌ها خلاص خواهند كرد. در همين نامه نماينده دولت انگلستان از روابط ميرزابزرگ با نمايندگان دولت فرانسه در اسلامبول اظهار نگراني كرده و مي‌گويد كه اين وزير مشغول عملياتي بر ضد دولت انگلستان و به نفع دولت فرانسه است. وي (اوزلي) تمامي مساعي خود را براي بركنارساختن ميرزا بزرگ كه مانع انعقاد پيمان صلح است به كار برده ولي به اخذ نتيجه موفق نگرديده است».
اما منابع ايراني، از جمله «مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي، از مذاكرات صلح اصلاندوز تنها به چند اشاره گذشته‌اند و از جزئيات ماجرا و دلايل شكست آن سخني به ميان نياورده‌اند: «موكب والا (شاهزاده عباس‌ميرزا) از «سلطان‌حصاري» (مكاني كه ابتدا قرار بود مذاكرات در آن انجام گيرد) حركت كرده وارد اصلاندوز شد. چون مطلبِ التيام (صلح) انجام نيافت، سردار روس به تفليس رفت و كتلاروسكي، ينارال قراباغ را به حفظ و حراست آنجا تعيين [كرد] و هر يك از پيادگان سالدات [را كه از او] جلادتي ديده بود برگزيده به او سپرد و او نيز سالداتي قليل به قلعه شوشي فرستاده، خود در قلعه آق‌اغلان متوقف گرديد».
در اين ميان حوادثي نيز در تالش در جريان بود كه پيش از رسيدن به ماجراي شكست اصلاندوز، مختصري از آن بيان خواهيم كرد.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی