بهار و جنگ
در شماره گذشته خوانديد كه قواي ايران پس از شكست خوردن از سپاه روسيه (در گنجه) تا جنوب ارس عقب نشست و از آنجا كه زمستان فرا رسيده بود ادامه پيكار به بهار سال بعد (1205ه.ش.) موكول شد. در اين ميان روسها به فكر گسترش جبههها به سواحل شرقي درياي خزر افتادند و دو كشتي جنگي خود را به حدود مازندران و گرگان فرستادند. به نوشته سپهر، آنها «جماعت تركمن را كه سكنه سواحل بحر خزر بودند به بذل سيم و زر بفريفتند و بر فرمانگزاران دولت ايران بر شورانيدند. از ميانه مردي كه «قيات» نام داشت و در ميان ايل «جعفرباي» حكمران بود، ساخته طغيان و عصيان گشت». (ناسخالتواريخ)
تغييرات
از سوي ديگر خاوري شيرازي (نويسنده كتاب «تاريخ ذوالقرنين») كه «قيات» را از تركمانان «يموت» دانسته، شرح ميدهد كه چگونه شاهزاده بديعالزمان ميرزا (حاكم استرآباد) با كمك تفنگچيان استرآبادي و مازندراني و به سرداري مهديقليخان و محمدتقيخان هزارجريبي و اسماعيلخان فندرسكي و نقدعليخان كتول به سوي اقامتگاه ايل جعفرباي تاخته و با كمك سواران طايفه كوكلان (از طوايف تركمن) آنها را تار و مار كرده است: «در شب پنجشنبه نوزدهم شهر شعبانالمعظّم [1242ه.ق.] قبل از طلوع صبح صادق در اوبه آن قوم كاذب ريختند و خون مردان ايشان را از صغير و كبير جميعاً با خاك راه آميختند؛ زنان و دختران را كلاً اسير كردند و با احمال و اثقال (بار و بنه) آن طايفه به صوب استرآباد آوردند. از ظهور اين فتح نمايان، روسيهي دريا حسابها برداشتند و بادبان هزيمت كشيده روي به ديار ادبار گذاشتند».
در اين حال وضع فرماندهي و حكومت روسها در گرجستان و قفقاز نيز دچار تغييراتي شد، «زيرا كه معروضِ ايمپراطور (تزار نيكلاي اول) افتاد كه حدود مملكت ايران را كه به روزگاري دراز از كارداران ايران پرداخته و از علف و آذوقه و آلات حرب و ضرب انباشته داشت، به يك تاختن لشكر ايران دستفرسودِ خويش ساختند (اشاره به يورشهاي سال قبل ايرانيان) و اين معني در خاطر ايمپراطور ثقلي بزرگ انداخت. لاجرم الكساندر يرملوف سردار گرجستان را از محل خود ساقط ساخت و ينارال بسقاويج (ايوان فيودوروويچ پاسكويچ) را به جاي او نصب كرد و كينياز مددوف را نيز از حكومت قراباغ و شيروان و شكي برگرفت و انجسوف را برگماشت و ايشان در فتح ممالك ايران يكجهت شدند. نخستين بسقاويج تصميم عزم داد و ينرال دويج را با دههزار تن سالدات و بيست عراده توپ به تسخير ايروان برانگيخت و انجسوف نيز با ششهزار تن سالدات و ده عراده توپ راه قراجهداغ گرفت و در غرهي شوال (اول شوال 1242ه.ق. – 7 ارديبهشت 1206ه.ش.) دويج در اوچكليسا و انجسوف در پل خداآفرين فرود شدند».
به ياد داريد كه حكومت بر ايروان و دفاع از آن سامان به عهده حسينخان سردار بود كه در طول نبردهاي مرحله اول، به خوبي از پس اين كار بر آمده و مورد وثوق و علاقه شاهزاده عباسميرزا قرار داشت. حسينخان برادر خود حسنخان سارواصلان را با پنجهزار سوار و هزار تفنگچي پياده براي نبرد با دويج از قلعه بيرون فرستاد. دو گروه در كنار رود قراسو با يكديگر روبرو شدند و جنگ درگرفت. قواي دويج در اين نبرد و همچنين يورش به قلعههاي سردارآباد و تالين توفيقي نيافت و ناچار شد بازگردد.
كوچ
«اما انجسوف از كنار پل خداآفرين جنبش كرد كه از آب ارس عبور كند و به اراضي قراجهداغ نهب و غارت افكند. وليعهد ثاني دولت ايران شاهزاده محمدميرزا (محمدشاه بعدي) با ششهزار سوار و چهارهزار تن سرباز و پنج عراده توپ در آن ارض لشكرگاه داشت. چون اين بدانست، مانند شير آشفته بديشان كمين بگشاد و هنگام عبور از آب دهان توپها را به آن جماعت گشاد داد و از آن گلولههاي آتشين بسيار كس در آب جان سپردند. انجسوف را قوت درنگ نماند و پشت با جنگ داده سر خويش گرفت. اين خبر در عشر آخر شوال معروض درگاه پادشاه افتاد».
فتحعليشاه مدتي بعد در روز سهشنبه هشتم ذيحجه 1242ه.ق. (11 تير 1206ه.ش. – 3 ژوئيه 1827م.) از تهران به سوي آذربايجان حركت كرد. اما پيش از رسيدن او به مقصد حوادث فراوان ديگري اتفاق افتاد. «كارداران روسيه ينارال منكروف را به اتفاق كينياز سوارسيمز با چهارهزار تن سالدات و هزار سوار قزاق و چهار عراده توپ از اوچكليسا برانگيختند تا به لشكرگاه حسنخان سارواصلان شبيخون افكنند. در نيمه راه قراولان سپاه ايشان را ديدار كرده سارواصلان را آگاه ساختند. در زمان برخاسته بنه و آغروق خويش را بگذاشت با چهار هزار سوار در بيرون سنگر كمين گرفت. اين هنگام روسيان برسيدند و بيدرنگ به لشكرگاه درآمدند و از قفاي ايشان سارواصلان و مردم او با تيغهاي آخته بتاخت و شمشير در آن جماعت بنهاد و جمعي كثير را با تيغ بگذرانيد. ينارال منكروف چون اين بديد قوّت مبارزت از بهر او نماند، ناچار توپخانه خويش را گذاشته راه فرار پيش گرفت. گروهي از سواران دنبال ايشان گرفتند و هم در آن شب تا كنار رود ارس برفتند. روسيان بعضي در آب غرق شدند و بعضي دستگير گشتند. سارواصلان گرفتاران را سر برداشت و رؤس ايشان را انفاذ درگاه پادشاه نمود. در منزل ميانج پانصد نيزه سر از پيشگاه حضور بگذشت و بر حسب فرمان اين جمله را به دارالخلافه طهران حمل دادند تا مسلمين بدان شاد شوند. آنگاه اردوي پادشاه به طرف تبريز كوچ شد».
در شماره گذشته خوانديد كه قواي ايران پس از شكست خوردن از سپاه روسيه (در گنجه) تا جنوب ارس عقب نشست و از آنجا كه زمستان فرا رسيده بود ادامه پيكار به بهار سال بعد (1205ه.ش.) موكول شد. در اين ميان روسها به فكر گسترش جبههها به سواحل شرقي درياي خزر افتادند و دو كشتي جنگي خود را به حدود مازندران و گرگان فرستادند. به نوشته سپهر، آنها «جماعت تركمن را كه سكنه سواحل بحر خزر بودند به بذل سيم و زر بفريفتند و بر فرمانگزاران دولت ايران بر شورانيدند. از ميانه مردي كه «قيات» نام داشت و در ميان ايل «جعفرباي» حكمران بود، ساخته طغيان و عصيان گشت». (ناسخالتواريخ)
تغييرات
از سوي ديگر خاوري شيرازي (نويسنده كتاب «تاريخ ذوالقرنين») كه «قيات» را از تركمانان «يموت» دانسته، شرح ميدهد كه چگونه شاهزاده بديعالزمان ميرزا (حاكم استرآباد) با كمك تفنگچيان استرآبادي و مازندراني و به سرداري مهديقليخان و محمدتقيخان هزارجريبي و اسماعيلخان فندرسكي و نقدعليخان كتول به سوي اقامتگاه ايل جعفرباي تاخته و با كمك سواران طايفه كوكلان (از طوايف تركمن) آنها را تار و مار كرده است: «در شب پنجشنبه نوزدهم شهر شعبانالمعظّم [1242ه.ق.] قبل از طلوع صبح صادق در اوبه آن قوم كاذب ريختند و خون مردان ايشان را از صغير و كبير جميعاً با خاك راه آميختند؛ زنان و دختران را كلاً اسير كردند و با احمال و اثقال (بار و بنه) آن طايفه به صوب استرآباد آوردند. از ظهور اين فتح نمايان، روسيهي دريا حسابها برداشتند و بادبان هزيمت كشيده روي به ديار ادبار گذاشتند».
در اين حال وضع فرماندهي و حكومت روسها در گرجستان و قفقاز نيز دچار تغييراتي شد، «زيرا كه معروضِ ايمپراطور (تزار نيكلاي اول) افتاد كه حدود مملكت ايران را كه به روزگاري دراز از كارداران ايران پرداخته و از علف و آذوقه و آلات حرب و ضرب انباشته داشت، به يك تاختن لشكر ايران دستفرسودِ خويش ساختند (اشاره به يورشهاي سال قبل ايرانيان) و اين معني در خاطر ايمپراطور ثقلي بزرگ انداخت. لاجرم الكساندر يرملوف سردار گرجستان را از محل خود ساقط ساخت و ينارال بسقاويج (ايوان فيودوروويچ پاسكويچ) را به جاي او نصب كرد و كينياز مددوف را نيز از حكومت قراباغ و شيروان و شكي برگرفت و انجسوف را برگماشت و ايشان در فتح ممالك ايران يكجهت شدند. نخستين بسقاويج تصميم عزم داد و ينرال دويج را با دههزار تن سالدات و بيست عراده توپ به تسخير ايروان برانگيخت و انجسوف نيز با ششهزار تن سالدات و ده عراده توپ راه قراجهداغ گرفت و در غرهي شوال (اول شوال 1242ه.ق. – 7 ارديبهشت 1206ه.ش.) دويج در اوچكليسا و انجسوف در پل خداآفرين فرود شدند».
به ياد داريد كه حكومت بر ايروان و دفاع از آن سامان به عهده حسينخان سردار بود كه در طول نبردهاي مرحله اول، به خوبي از پس اين كار بر آمده و مورد وثوق و علاقه شاهزاده عباسميرزا قرار داشت. حسينخان برادر خود حسنخان سارواصلان را با پنجهزار سوار و هزار تفنگچي پياده براي نبرد با دويج از قلعه بيرون فرستاد. دو گروه در كنار رود قراسو با يكديگر روبرو شدند و جنگ درگرفت. قواي دويج در اين نبرد و همچنين يورش به قلعههاي سردارآباد و تالين توفيقي نيافت و ناچار شد بازگردد.
كوچ
«اما انجسوف از كنار پل خداآفرين جنبش كرد كه از آب ارس عبور كند و به اراضي قراجهداغ نهب و غارت افكند. وليعهد ثاني دولت ايران شاهزاده محمدميرزا (محمدشاه بعدي) با ششهزار سوار و چهارهزار تن سرباز و پنج عراده توپ در آن ارض لشكرگاه داشت. چون اين بدانست، مانند شير آشفته بديشان كمين بگشاد و هنگام عبور از آب دهان توپها را به آن جماعت گشاد داد و از آن گلولههاي آتشين بسيار كس در آب جان سپردند. انجسوف را قوت درنگ نماند و پشت با جنگ داده سر خويش گرفت. اين خبر در عشر آخر شوال معروض درگاه پادشاه افتاد».
فتحعليشاه مدتي بعد در روز سهشنبه هشتم ذيحجه 1242ه.ق. (11 تير 1206ه.ش. – 3 ژوئيه 1827م.) از تهران به سوي آذربايجان حركت كرد. اما پيش از رسيدن او به مقصد حوادث فراوان ديگري اتفاق افتاد. «كارداران روسيه ينارال منكروف را به اتفاق كينياز سوارسيمز با چهارهزار تن سالدات و هزار سوار قزاق و چهار عراده توپ از اوچكليسا برانگيختند تا به لشكرگاه حسنخان سارواصلان شبيخون افكنند. در نيمه راه قراولان سپاه ايشان را ديدار كرده سارواصلان را آگاه ساختند. در زمان برخاسته بنه و آغروق خويش را بگذاشت با چهار هزار سوار در بيرون سنگر كمين گرفت. اين هنگام روسيان برسيدند و بيدرنگ به لشكرگاه درآمدند و از قفاي ايشان سارواصلان و مردم او با تيغهاي آخته بتاخت و شمشير در آن جماعت بنهاد و جمعي كثير را با تيغ بگذرانيد. ينارال منكروف چون اين بديد قوّت مبارزت از بهر او نماند، ناچار توپخانه خويش را گذاشته راه فرار پيش گرفت. گروهي از سواران دنبال ايشان گرفتند و هم در آن شب تا كنار رود ارس برفتند. روسيان بعضي در آب غرق شدند و بعضي دستگير گشتند. سارواصلان گرفتاران را سر برداشت و رؤس ايشان را انفاذ درگاه پادشاه نمود. در منزل ميانج پانصد نيزه سر از پيشگاه حضور بگذشت و بر حسب فرمان اين جمله را به دارالخلافه طهران حمل دادند تا مسلمين بدان شاد شوند. آنگاه اردوي پادشاه به طرف تبريز كوچ شد».
1 نظر:
کارتان ستودنی است. به وبلاگ من هم سر بزنید و دستم بگیرد. در مورد ژنرال آلکسی پترویچ یرمولوف. سپاسگزارم. خلیل محمدی
اگر کلمه اصلاندوز را سرچ کنید به وبلاگ من می رسید.این نام وبلاگ من و جایی است که در آن عباس میرزا از روسها شکست خورده است.
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی