دوشنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۴

سرانجام باب

پس از مرگ محمدشاه قاجار طغيان و شورش -چنانكه رسم دوران بود- ولايات ايران را فرا گرفت و قدرت دولت مركزي را براي مدتي طولاني دچار ركود كرد. در اين هنگام پيروان سيدعلي‌محمدباب كه در آذربايجان زنداني بود، فرصت يافتند پيام و انديشه او را گسترش دهند. زنداني بودن باب و هراسي كه دولت در مواجهه با او نشان داده بود بر جذابيت دعوت او مي‌افزود. پيروان باب مردمِ خسته از جور عوامل حكومت را به آينده‌اي متفاوت و روشن نويد دادند و با استفاده از بي‌ثباتي پس از مرگ شاه خود را براي طغيان آماده كردند. چنين بود كه ملا حسين بشرويه‌اي و ملا محمدعلي بارفروش در مازندران، ملا محمدعلي زنجاني در زنجان و سيد يحيي دارابي در يزد يكي پس از ديگري عليه حكومت خروج كردند.
شورش
در اين ميان وجهه نظر اميركبير، صدراعظم تازه را بايد به درستي بشناسيم. به نوشته فريدون آدميت، «او در پي ايجاد نظم و امنيت بود و پيش بردن نقشه اصلاحاتش. هيچ دليلي نداريم كه امير به عنوان متعصب شيعي در صدد برانداختن بابيه برآمده باشد. برعكس مي‌دانيم كه از ملايان دل خوشي نداشت... و دشمن كهنه‌پرستي و خرافات ديني بود. او خواست آئين قمه‌زدن و عزاداري ايام محرم را به نحوي كه جاري بود براندازد. قانون بست‌نشستن در امامزاده و مسجد و سراي ملايان را نيز منسوخ كرد... اگر سركردگان بابي مردمي خردمند بودند، تعاليم خود را بر پايه اصلاح دين و انتقاد از خرافه‌پرستي و فساد دستگاه روحاني مي‌نهادند. اين خود زمينه مشتركي ميان سياست مترقي دولت و مسلك بابيه پديد مي‌آورد. [در آن صورت] اگر هم بابيان از پشتيباني معنوي امير برخوردار نمي‌گرديدند، دست‌كم از دولت او ايمن بودند و ملايان هم قدرت برانداختن آنان را نداشتند. اما راهي كه بابيان پيش گرفتند ماجراجويي و ستيزگي بود و حربه‌اي كه در برانگيختن مردم به كار بردند همان تعصب و كهنه‌پرستي ديني بود... لاجرم عكس‌العمل دولت در برابر طغيان بابيان سياست قاهرانه‌ي امير بود». («اميركبير و ايران»، فريدون آدميت)
نتيجه اين سياست قاهرانه، نبردهاي خونين سال‌هاي 1265 و 1266ه.ق. بود كه فراز و فرودهايي داشت اما سرانجام به شكست بابيان در همه جبهه‌ها و كشته شدن بشرويه‌اي، بارفروش، زنجاني و دارابي انجاميد. گروه‌هاي پرشماري از گروندگان به آئين سيدعلي‌محمد باب در اين نبردها كشته شدند و تنها اندكي باقي ماندند كه بيشترشان بعداً (در ماجرايي كه ذكر آن در شماره‌هاي بعد خواهد آمد) به سرنوشتي مشابه دچار آمدند.
سيدعلي‌محمد با وجود اينكه در شورش پيروانش هيچ نقشي نداشت و اصولاً شخصيتي پرخاشجو نبود، از مكافات شورش آنها مصون نماند. علماي تبريز كه پس از محاكمه تفتيش عقايد باب (در دوران وليعهدي ناصرالدين‌شاه) حكم به قتل او داده بودند، فرصت را غنيمت شمرده بر حكمي كه دولت تا آن هنگام از اجرايش طفره زده بود، پاي فشردند. نتيجه اين شد كه روز 27 شعبان 1266ه.ق. براي اعدام علي‌محمد باب در نظر گرفته شد. اما اعدام او نيز از ماجرا خالي نبود.
اعدام
ماري شيل، همسر كلنل جاستين شيل (سفير وقت بريتانيا در ايران) در كتاب خاطرات خود ماجراي روز اعدام باب را چنين توصيف كرده است: «در آن روز گروهي از سربازان مأمور تيرباران باب شدند. ولي پس از تيراندازي و كنار رفتن دودهاي حاصل از شليك تفنگ‌ها، ناظران متوجه غيبت باب از صحنه گرديدند و كاشف به عمل آمد كه هيچ‌يك از تيرها به او اصابت نكرده و باب با استفاده از اين موقعيت، براي حفظ جان خود به سرعت از آن نقطه فرار كرده است [در واقع باب را از ريسماني آويخته بودند و سپس به سوي او شليك كرده بودند. يكي از نخستين گلوله‌ها ريسمان را بريده بود و باب موقتاً از مرگ رسته بود]. اگر باب در اين موقع فراستي به خرج مي‌داد و به سوي بازار تبريز كه فاصله زيادي از آن محل نداشت مي‌گريخت، مسلماٌ مي‌توانست خود را كاملاً از نظرها پنهان كند و علاوه بر جان به در بردن از مرگ، غيبت خود را نيز به صورت يك معجزه نشان دهد و به اين ترتيب تمام مردم تبريز را محسور كند و به سوي مرام خود بكشد. ولي او به جاي اين كار در سمت مخالف بازار دويد و به اطاقك قراولان پناه برد. بنابراين محل اختفاي او به سرعت كشف شد و بار ديگر به سوي ميدانش كشيدند و تيربارانش نمودند». («خاطرات ليدي شيل»، ترجمه حسين ابوترابيان)
جسد باب را پس از تيرباران دوباره در گودالي خارج از شهر رها كردند تا طعمه سگ‌هاي ولگرد و حيوانات وحشي شود.
چند ماه پيش از اين واقعه نيز 14 بابي در تهران به اتهام تدارك يك سوءقصد عليه اميركبير دستگير شده بودند. به آنها پيشنهاد شده بود با انكار مرام بابيه جان خود را نجات دهند. اما هفت تن از اين عده به اين كار تن ندادند و به دستور امير اعدام شدند. استقامت اين هفت تن كه در تواريخ بابي‌ها «شهداي سبعه‌ي تهران» ناميده مي‌شوند، به نوشته ليدي شيل از جمله عواملي بود كه گرايش به بابيه را در تهران افزايش داده بود.
مدت‌ها بعد گروهي از بابيان كه از حوادث سال‌هاي 1265 و 1266ه.ق. جان به در برده بودند قصد ترور ناصرالدين شاه را كردند. اين حادثه به موج دوم سركوب اين فرقه منجر شد.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی